زنی از جنس دا
اربعین بود. پیش از ظهر در گلستان شهداء؛ با اینکه مراسم اربعین حسینی در منطقه دیگری از شهر متمرکز شده بود، قشرهای مختلف مردم با طمأنینه و آرامش خاصی بین مزار قطعه بندی شده شهیدان عملیات های مختلف، پراکنده بودند. من هم طبق عادت بعد از زیارت قبور حاج حسین خرازی و حاج احمد کاظمی بسمت مزار شهید شاهزیدی که در قطعه شهدای تازه تدفین شده قرار داشت و در اردوی جهادی سال 87 حین خدمت برای محرومیت زدایی از مناطق دورافتاده پر کشیده بود، به راه افتادم. فاتحه را که خواندم نیم خیز شده بودم که در یک ردیف جلوتر چشمم به مادر شهیدی افتاد که روی صندلی تاشوی کوچکش و کنار قبر پسرش نشسته بود. ناخودآگاه برای عرض تسلیت و تسلی دلش خودم را کنار  مزار فرزند شهیدش رساندم. دستی بر سنگ زدم و ایستادم و فاتحه ای خواندم. پشت سرم هم خانمی مسن که آثار شکستگی به وضوح در چهره اش نمایان بود با ادب خاصی ایستاده بود (بعدا فهمیدم خواهر شهید است)، سینی سیبی را تعارف کرد سیب زردی برداشتم و قصد رفتن کردم اما همینطور که سیب را در دستم می چرخاندم نمی دانم چه شد که پاهایم برای رفتن یاریم نمی کردند. در این حالت گذار و بینابینی بودم که خواهر بزرگوار شهید ابراهیم مقصودی، قدمی جلو گذاشت و شروع به گفتن از ابراهیم کرد. چند لحظه ای از شرح زندگی ابراهیم نگذشته بود که فهمیدم ابراهیم بیش از یک برادر برای او یک \”الگو\”ست. آنچنان با حرارت و منسجم، سخن می گفت که خودم را کنار ابراهیم احساس می کردم البته خاطره گویی ها که جلوتر رفت معلوم شد خود ایشان هم در وسط معرکه جنگ بوده اند و در نهایت به این جمع بندی رسیدم که خود ایشان هم دست کمی از روای کتاب دا ندارند… شیرزنی از سرزمینی پُر دا.

پرستاری خوانده بود و فن بیان خوبی داشت، شنونده و مخاطب جذب گفته هایش می شد. مثل دلاوری که تازه از میدان نبرد برگشته باشد فضا را شرح می داد و افتخارات و مختصات برادر شهیدش را یک به یک می شکافت حتی خیلی از جملات ابراهیم را از بر بود. این روحیه را در آخرین دیداری که با پدر شهید احمدی روشن داشتم هم دیدم (بتازگی از سفر حج آمده بود و سوغاتش برای ما یک چفیه ایرانی متبرک شده در مکه بود، البته آن زمان از یکی از خواص دوران کارگزارانی ها که خانواده شهداء هسته ای را به حضور طلبیده بود شکایت داشت و به همین خاطر در آن جلسه نرفته بود و می گفت حضرت آقا با آن عظمت تشریف آوردند منزل شهداء و حالا…)، پرصلابت و قابل تکیه و زبانی گویا و رسالتی بر دوش برای نشر آرمانهای شهیدش؛ و همسر شهید احمدی روشن هم اینگونه بود. مادر شهید خرازی هم دوستانی که توفیق حضور خدمت ایشان را داشتند می گفتند خودش یک پا انقلابی است و اهل معرفت و بیان.

\"\"

سلام بر ابراهیم
خانم مقصودی مژه هایش سفید شده بود، پوششی شبیه به زنان خوزستانی داشت، ایستاده بود و کتاب دعای در دستش را بست و اینطور شرح ماوقع را روایت کرد؛ ابراهیم زبان انگلیسی اش خیلی خوب بود و از بچگی به پرواز علاقه داشت و حتی با خودکار روی لباسهایش آرم و نشان خلبانها را می کشید. وقتی شد یک جوان رعنا و رشید با دوست صمیمی اش مسعود (هردو در یک روز ازدواج و در یک روز شهید شدند) که هنوز مفقودالاثر است رفتند تهران برای دوره خلبانی و من که پرستاری خوانده بودم داوطلبانه اعزام شدم و در بیمارستان اهواز مشغول شدم اما یک روز دوتایی با لباس نظامی آمدند درب بیمارستان. گفتند آمدیم جبهه! پیش خودمان گفتیم تو که یک زن هستی در وسط میدانی و ما در تهران باشیم؟! این شد که دانشکده پرواز را رها کردند و به دانشگاه جبهه آمدند.
حرف هایش را اینطور ادامه داد که در مقطعی از جنگ همه خانواده یعنی پدر و دو برادر و خودم در خطوط مختلف نبرد بودیم و فقط مادرم در شهر مانده بود و من مجبور شدم به پشت جبهه برگردم. یک خانواده مجاهد تمام عیار بودند و البته هستند چون خانم مقصودی در قامت زینب(س) برای برادر شهیدش، پیام رسانی می کند و چه عمیق و هنرمندانه راوی مجاهدت ها و پایمردی های شیربسیجی های خمینی عزیز هستند.
یک دفعه مجروح شد و سه تیر مستقیم از فاصله نزدیک به زانو، ران و شکمش اصابت کرد. تیرها در محل خروجشان شکاف های بزرگی را ایجاد کرده بودند، میان تنه اش تقریبا متلاشی بود. خودم بالای سرش بودم و ازش پرستاری می کردم. پزشکان ازش قطع امید کردند. ابراهیم را با هواپیمای پهن پیکر سی130 به تهران فرستادند اما بعد از بهبودی نسبی دوباره برگشت جبهه. بعد از دوران مجروحیتش مسئول بنیاد شهید تماس گرفت و گفت ابراهیم…با قاطعیت گفتم اگر شهید شده بگید نترسید من روزانه با ده ها پیکر شهید سروکار دارم! ماجرا که به اینجا رسید مادر شهید که تا این لحظه جز سکوت چیزی نگفته بود و مرتب چشمانش رو بخاطر خشک شدن مجاری اشکی اش روی هم می فشرد، گفت کاش همان موقع و در جراحت اول شهید شده بود تا 28 سال انتظار… انتظار خیلی سخت است. این را گفت و دوباره زل زد به قبر ابراهیم… خانم مقصودی دوباره رشته سخن را در دست گرفت و گفت: گفتند در عملیات خیبر 62 با مسعود شهید شده اما پیکرشان را پیدا نکردند. تا تبادل اسرا امید به برگشتش داشتیم اما بعد از آن با خاطراتش زندگی می کردیم تا سال90؛ 28 سال چشم انتظاری تمام شد، اسفند62 رفت اسفند 90 برگشت. 22 ساله بود که خود را به قافله رفقای شهیدش رساند. دختر 8ماهه اش حالا دکتر شده و در یکی از بیمارستان های شهر طبابت می کند البته ابراهیم هم الان طبابت می کند روح را جلا می دهد و دستت را می گیرد و می برد آن بالا بالا ها.

\"\"

یک یادگاری
خواهرش از تأکیدات ابراهیم برای زیارت قبور شهداء گمنام می گفت و از آرزویش برای گمنامی. می گفت نمی دانم حالا چرا پس از 28 سال برگشته اما دوست و همرزمش که حالا معلم است وقتی پیکر ابراهیم را برای تدفین آوردند نظرش این بود که ما اصحاب کهف بودیم و در خواب خوش دنیایی خودمان غوطه ور؛ ابراهیم آمد تا ما را بیدار کند. دستخط ابراهیم را که اول کتاب دعایش چاپ شده بود به من نشان داد که در نوجوانی روی کارت پستالی که به دوست معلمش هدیه داده بود در مورد توجه و تدبر و عمل به قرآن گفته بود.
خانم مقصودی یک دنیا گفتنی داشت. می گفت چندین بار خودم و دوستانش که باقی مانده اند خواستیم برایش بنویسیم اما وقتی به صفحه 5 می رسیم می مانیم و دست از قلم می کشیم شاید ابراهیم راضی نیست.
وجه اشتراک ابراهیم و همه این شهداء این بود که افرادی اثرگذار و خودساخته بودند و بعد بسراغ جامعه سازی و روشن سازی محیط خود رفتند و به مقابله با طوفان هجوم تبلیغات مرئی و نامرئی دشمن شتافتند.
در من کششی برای شنیدن در مورد آقا ابراهیم و در خواهر ایشان کوششی برای ترسیم \”سبک زیستن\” ابراهیم موج می زد و این شده بود که حدود 1 ساعت این گفتگو که بیشترش یکطرفه (مونولوگ) بود طول کشید؛ بیشتر گوش بودم تا زبان. هرچه از ابراهیم بیشتر می شنیدم، او را بزرگ تر و خود را حقیرتر و و خردتر می دیدم.
براستی در این برهه تاریخی و طلایی هشت ساله، مراد و امام ما خمینی عزیز چه اکسیری بر دل و جان این جوانان ریخت که پروانه وار بر گرد شمع اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی چرخیدند. معدن جنگ سرشار از اصول و رموز و ناگفته ها و ناشنیده ها و درس ها و عبرت هایی است که برای ساختن یک نسل همه جانبه و راه بلد و کاربلد و تمدن ساز، کافی است.
علیرغم میل باطنی با هر سختی که بود از ابراهیم و خانواده مجاهد و انقلابی اش خداحافظی کردم. کمی جلوتر از قطعه شهدای تازه تدفین شده، قطعه شهداء جاویدالاثر بود همین طور که از ابراهیم دور می شدم به مادران منتظر شهیدی نگاه می کردم که پای سنگ قبرهای نمادین، با فرزندان دلبندشان درد دل می گفتند. پشت هر سنگ و هر عکس شهید یک داستان و یک سبک و شیوه و سبیل برای زندگانی آنطور که خدا می خواهد، هست. شیوه هایی از زندگی که دنیا و آخرت را با هم می سازد آنطور که اسلام ناب محمدی(ص) در هدف خلقت ما ترسیم نموده است. در پس هر قاب عکس شهید، یک ابراهیم هست، ابراهیم هایی که اسماعیل های وجودشان را در میدان نفس، سر بریدند. جبهه های انسان ساز، دردانه هایش را از کف کوچه خیابانهای همین شهرها جمع کرد شهر ما اکنون هم پر از ابراهیم مقصودی هاست.

سبک زندگی شهداء؛ الگوی زیست مسلمان انقلابی
استانسفیلد ترنر (رئیس سازمان CIA در زمان کارتر) در یکی از کتابهایش از قول رئیس سیا در دهه40 میلادی جمله ای را نقل می کند که برای رفتارشناسی و کشف اهداف و آرمان بلندمدت آمریکایی ها می توان درباره اش چندین رساله و پایان نامه نوشت. او می گوید بمب اتم تضمینی است برای حفظ و ترویج \”سبک زندگی آمریکایی\” (American life style)در دنیا.
تولیدات رسانه ای و کارکرد اصلی هالیوود هم در همین راستاست. فرید زکریا مجری مشهور و صاحب نام آمریکایی در یکی از مقالاتش تصریح می کند؛ در تبلیغ لیبرال دموکراسی روی ترویج لیبرالیسم (سبک زندگی اباحه گری غربی) تاکید کنید تا تبلیغ  دموکراسی، چون هرجا دموکراسی برپا شده، جناح هایی برخلاف خواسته های ما روی کار آمده اند.
نگارنده از شرح و بسط دو نقل قول مضمونی بالا خودداری می کند چراکه از هدف این یادداشت به دور است اما به همین میزان بایستی متنبه شد که جبهه استکبار برای توسعه سلطه گری خود در جهان، از ابزاری به نام \”ترویج سبک زندگی آمریکایی در دهکده جهانی\” استفاده کرده و کارکرد اصلی بمب اتم را نهادینه سازی فکر و عمل آنطور که آمریکا می خواهد، در اسناد بالادستی و استراتژی های استثماری خود معرفی می نمایند.

\"\"

حالا چند سوال و سوزن به خودمان بزنیم؛ جایگاه سبک زندگی شهداء و سبک زندگی بسیجی در زندگی امروز ما کجاست؟ اصلا چقدر در مراکز علمی ما تلاش شده است تا مولفه ها و مختصات الگوی زندگی شهداء که به حق فضای متفاوتی از نحوه زیست را در دوران خود بوجود آوردند، استخراج و طبقه بندی و تبلیغ و بکارگیری شود؟ در جامعه شناسی جنگ چه شد که مردمانی با روحیات مختلف و از صنوف بالا و پایین جامعه در یک سنگر و در کنار هم به دور از تعارضات رایج قرار گرفتند؟ چه شد که جوانان و نوجوانان و سربازان روح الله یک شبه ره صدساله در عرفان و سیر و سلوک رفتند و خود را ساختند؟ چه شد که نوآوری های نظامی و فنی و مهندسی جوانان جنگ ندیده و دوره ندیده ما موجب تعجب استراتژیست های برجسته جهانی شد؟ ویژگی های آنان در رفتارهای بین انسانی در محیط خانه و در فضای کار چه بود؟ شیوه های مدیریتی فرماندهان و سرادان جبهه های جنگ چگونه بود که اینگونه نیروهایشان دور شمع وجوشان می چرخیدند آیا امکان جاری سازی این الگو در ادارات وجود ندارد؟ باید پلی بزنیم از اروند دیروز به اروند امروز؛ چه جریانی در کار بود که این رشد جمعی و همه جانبه در این تنگناهایی که هرکدامش یک کشور بزرگ را از پا در می آورد، شکل گرفت؟ و ده ها مورد دیگر که جای کار دارد و در سیستم آموزش عالی و آموزش و پرورش به فراموشی سپرده شده است. نظامات آموزشی و صدا و سیما باید ارزش های سبک زندگی شهداء را که همه نیازهای بی پاسخ امروز خانواده های در حال تهدید کشور را پوشش می دهد، در جامعه تزریق کنند. دانشکده های فنی و مهندسی ما باید روی نوآوری های مهندسی و ابتکارات علمی، دانشکده های مدیریت و روانشناسی روی خلاقیت، قدرت سازماندهی و روحیه های فردی و جمعی رزمندگان ما کار کنند و خروجی های این پژوهش ها در قالب \”سبک زندگی\” را تدریس و در دسترس جامعه قرار دهند. در غیر اینصورت اوضاع نابسامان و متزلزل نهاد خانواده و در یطحی وسیع تر کلیت جامعه غرب، به اجتماعات مردمی ما نیز سرایت خواهد کرد. در جوامع غربی وضعیت بقدری متعفن شده است که اندیشمندان و مصلحان فرانسوی در اعتراض به تصویب قانون همجنسگرایی در این کشور خودکشی می کنند چراکه از اصلاح امور نا امید شده اند و بلاد غربی بر لبه پرتگاه نیستی مشغول خانه سازی هستند و سعی بر تحمیل این الگوی از پیش باخته بر سایر ممالک هستند و اگر کشوری خود الگوی بومی و منطبق بر نیازهای واقعی خود را طراحی و اجرا ننماید خواه ناخواه جامعه بسمت الگوی تهاجمی و نامطلوب و مخرب متمایل خواهد شد. تهدید ارزش ها منتج به قیام هایی همچون 9دی و حرکت های تاریخ سازی مثل جنگ پر گنج هشت ساله شد، شهداء بر هم زننده تحلیل های دو دوتا چهارتایی و دنیایی هستند. ایمن سازی و مصون سازی جامعه تا زمانی که ملت در همان خطی که بخاطرش سختی های انقلاب و جنگ را بر خود هموار کردند قرار گرفته باشند، ادامه خواهد داشت و تیرهای زهرآگین فرهنگی و سیاسی بر تن روئین شده ایران اسلامی اثر نخواهد کرد، بازدارندگی واقعی انقلاب اسلامی از توان نظامی و موشکی و اس300ها نیست بلکه خون شهیدان انقلاب اسلامی و زنده نگهداشتن یاد و خاطره آنها در کنار \”سبک زندگی ایرانی-اسلامی\” آنها، بقاء و دوام ارزش های ملی ما را ضمانت می نماید.

پی نوشت
یکممطالعه کتاب \”جاده های آتش\” خاطرات موریس فونبور (استاد دانشگاه فرانسوی) و یکی از حاضران در جنگ جهانی دوم را به تازگی تمام کرده ام. با مقایسه ای تطبیقی میان رزمندگان جبهه ایران در سال های ابتدایی دهه80 میلادی و نیروهای فرانسوی در اواخر دهه 30 میلادی(یک بازه و فاصله زمانی تقریبا 50 ساله) به عظمت رفتاری-اخلاقی و دیدگاهی-عملکردی گنجینه های موجود در جنگ تحمیلی هشت ساله، پی خواهیم برد. شاید در آینده نزدیک بخش های منتخب این کتاب را روی خروجی عبرت قرار دهم.

\"\"

شناسنامه کتاب:

\"\"

این هم پشت جلد کتاب که توضیحاتی درباره کتاب دارد:

\"\"

خط کلی:کتاب جاده های آتش نوشته موریس فونبور استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر فرانسوی هست که در قالب نیروهای ذخیره در آستانه جنگ جهانی دوم به جبهه فراخوانده می شود و بغض ها و اندوه های اولیه و ماجراهای بعدی که خود فونبور آنها رو پوست کنده روایت می کند. خود نویسنده آدم طنازی است و بشدت اهل تمسخر همقطارهایش! البته صراحت لهجه زیادی هم دارد و بخاطر همین با اینکه استاد دانشگاست اما در حد گروهبان نگه داشتخه شده است!
موریس فونبور بیشتر به زیر پوست جنگ میپردازد تا اصل جنگ و نقادی هایی از جنس جملات زیر به وفور در این کتاب به چشم می خورد: 

از اتاق های مجلل فرماندهان می گوید و انبارهای کاهی که برای سربازان مهیا شده و سبک زندگی عمومی یک سرباز غربی و تعارضات زیاد بین سلسله مراتب.

دوم21دی سالروز راه اندازی وبلاگ عبرت در سال 1386 و شش سالگی اش است. \"\" همین!

منبع : وبلاگ ارزشی – تحلیلی عبرت

هیچ کس فکرش را هم نمیکرد. همه میگفتیم بارش برف و یخبندان اجازه نمیدهد کسی در مراسم شرکت کند.

ولی تا نگاهمان به عکس حاجی می افتاد  ته دلمان روشن میشد که یدالله فوق ایدیهم….

مراسم ساعت 9:30 شروع میشد. همه یک ساعت قبل از شروع .مرکز بودیم و هرکسی مشغول به کاری.

کسی حرفی نمیزد و نگران بودیم که یکدفعه یکی از بچه ها بلند گفت بی خیال ،رفقا. ما برای یکی دیگه داریم کار میکنیم .توکل به خدا.فوقش کسی نیومد خودمان افتتاحیه را برگزار میکنیم..انگار همه واقعا بی خیال مدعویین شدیم و چسبیدیم به کار..

برنامه ریزی کردیم که مراسم را با نیم ساعت  تاخیر شروع کنیم تا کسانی که دعوت شدند در این سرما  بتوانند به برنامه ها برسند ساعت 9 صبح بود و دو مادر شهید از اولین نفرات بودند که نیم ساعت زودتر از شروع مراسم رسیدند.

وقتی به ساعت نگاه کردیم عقربه ها 9/15را نشان میداد و حالا همه آمده بودند.نزدیک به 50 نفر حضور داشتند .همه به هم نگاه میکردیم و زیر لب میگفتیم : یدالله فوق ایدیهم…

راس ساعت 9.30 با قرائت آیات قرآن کریم مراسم شروع شد.و بعد از آن در فضایی بسیار معنوی  یکی از مادران شهید به بیان خاطرات پسرش پرداخت و سپس حدیث شریف  کساء دسته جمعی همخوانی شد.

مولودی خوانی برنامه بعدی بود که با شور خاصی برگزار شد.

مسول مرکز بعد از برنامه  مولودی خوانی از اهداف و راه اندازی برنامه های مرکز گفت که طبق فرمایشات امام خامنه ای کتاب یک غذاست .و در این مرکز غذا همیشه حاضر است .

این مرکز قرار است انشالله به لطف خدا و عنایات شهدا به خصوص سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی فضایی صمیمی و فعال ایجاد کند برای کسانی که به نکامل هدفمند فکر میکنند و در پی آنند.وی اعلام کرد به مناسبت افتتاح مرکز،به مدت یک هفته کتاب ها با تخفیف 15 درصد به فروش می رسد.

مسول مرکز شهید کاظمی در اخر از همه ی اعضا تشکر کرد.و گفت در راه اندازی این مرکز ،مسول انتشارات شهید کاظمی سهم قابل توجهی داشتند و تشکر ویژه ای خدمت ایشان انجام شد.

مراسم که تمام شد تیم راویان به تبلیغ چهره به چهره کتاب های مرکز پرداختند و  شرکت کنندگان موقع خروج از مرکز هرکدام حداقل 3الی4کتاب خریداری کردند.

مراسم افتتاحیه تمام شد و کار و خدمت شروع …..

امیدواریم بتوانیم محضر شهدا و امام زمان روسفید شویم

انشالله

از امروز منتظر هر عزیزی با هر سلیقه ای خواهیم ماند.

 آدرس : اصفهان. خیابان هشت بهشت غربی.روبروی ستاد خبری .مرکز توزیع کتاب شهید حاج احمد کاظمی

تلفن :0311/2660881

09369226945

منبع : وبلاگ میقات انصار

به گزارش ایمنا، همزمان با میلاد نبی اکرم حضرت محمد مصطفی(ص)، مرکز توزیع کتاب و ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی شهید حاج احمد کاظمی در استان اصفهان افتتاح شد.
این مرکز دانشجویی و دانش آموزی که اولین پاتوق کتابخوانان حرفه ای ویژه بانوان در اصفهان است با رویکردی نوین در زمینه بهبود و توسعه فرهنگ کتابخوانی با بیش از ۵ سال سابقه فعالیت فرهنگی بالاخص در زمینه کتاب و کتابخوانی از ۲۹ دی ماه ۱۳۹۲ بطور رسمی آغاز بکار کرد.
محبوبه قضاوی مسئول و موسس این مجموعه با اشاره به منویات مقام معظم رهبری در مورد ضرورت توجه به کتاب و کتاب خوانی گفت: عموم مردم می پندارند که جامعه ایرانی اعم از دانش آموز، دانشجو، کارمند و زنان خانه دار و دیگران اهل مطالعه نیستند و علاقه ای به کتابخوانی ندارند ولی آنچه تجربه ی این چند سال به ما ثابت نموده عکس مورد فوق است، یعنی استقبال بی نظیر مردم در شهرهای مختلف از جمله اصفهان از طرح های این مرکز، گویای این قضیه است.
مسئول مرکز کتابخوانی شهید کاظمی افزود: بزرگترین عاملی که موجب این ذهنیت منفی و دیگر اثرات سوءدیگری در زمینه کتابخوانی شده است، توزیع و ترویج نامناسب و ناهمگن در کشور بوده است.
وی اذعان داشت: عدم وجود تبلیغ چهره به چهره و معرفی کتابهای برتر و متناسب با ذائقه ی فردی، عاملی مهم در کاهش سرانه مطالعه می باشد.

\"41544284568666883608\"

مسول مرکز شهید حاج احمد کاظمی در ادامه اظهار داشت: هدف از برپایی این مرکز صرفا فروش نیست چه بسا کتابفروشی های زیادی هم اکنون در استان اصفهان مشغول به فعالیت هستند. با توجه به منویات مقام معظم رهبری در زمینه بسترسازی فرهنگ کتابخوانی و ظرفیت بسیار بالای مردم اصفهان در این زمینه بر خود لازم دانستیم، در لذتی که خود از مطالعه کتابهای ناب می بریم، عموم مردم را نیز سهیم کنیم.
مدیر این مرکز خاطر نشان کرد: تمام این تجربیات و موفقیتمان در این حوزه را در درجه اول مدیون عنایت خدای متعال و نگاه مهربان شهدا به خصوص شهید حاج احمد کاظمی و همینطور زحمات مدیر انتشارات شهید کاظمی جناب آقای خلیلی هستیم که این مرکز با نظارت ایشان راه اندازی و اجرایی می شود.
قضاوی در پایان گفت: اگر در خرید کتاب وسواس دارید، اگر تنوع آثار موجب سردرگمی و هیجان و نهایتا منجر به یک انتخاب نامناسب برای شما میشود، اگر نویسندگان و ناشران برتر داخلی و خارجی را نمی شناسید، اگر نویسنده هستید و چاپ کتابتان به تعویق می افتد و اگر میخواهید در ساعات فراغت، با بهترین دوستانتان به یک مکان فراموش نشدنی بروید، کافی است سری به مرکز شهید کاظمی بزنید تا از مشاوره و مصاحبت با اعضای این مرکز سهمی از آسمان هم در دستان شما قرار بگیرد .

گفتنی است مرکز کتاب و کتابخوانی شهید حاج احمد کاظمی محیطی پویا و با طراحی منحصر به فرد در فضایی غالب بر ۷۰ مترمربع با بیش از ۱۰۰۰ عنوان کتاب در موضوعات مختلف (مذهبی، تاریخی، سیاسی، روانشناسی، رمان، شعر، کودک و نوجوان) که پاسخگوی غنی ای برای همه ی ذائقه هاست بدون محدودیت سنی در خیابان هشت بهشت غربی اصفهان پاسخگوی مخاطبین و فرهیختگان استان اصفهان خواهد بود.

\"67779931284672674715\"

از جمله فعالیت های جانبی این مرکز می توان به ارائه مشاوره کتاب و کتابخوانی، اجرای تئاتر کتاب، نشست با شاعران و نویسندگان محبوب، برگزاری کارگاه های نویسندگی، مناظره کتاب، اردوهای یک روزه کتاب، جلسات نقد و بررسی کتاب، نمایشگاه کتاب در مراکز مختلف اشاره کرد.
پاتوق کتابخوانان حرفه ای مکانی است برای همه کسانی که کتابخوان هستند، نیستند یا می خواهند بشوند. علاقه مندان می توانند جهت ارتباط با مرکز توزیع کتاب و پاتوق کتابخوانی شهید حاج احمد کاظمی به دفتر این مرکز واقع در خیابان هشت بهشت غربی، روبروی ستاد خبری مراجعه و یا با شماره ی تماس  ۲۶۶۰۸۸۱ و  شماره همراه ۰۹۳۶۹۲۲۶۹۴۵ تماس حاصل نمایند.

پدرم در کربلای 5 شهید شد/ مدیریت حاج احمد خیال مقام معظم رهبری را راحت کرده بود

محمدمهدی کاظمی گفت: 19 سال حسرت جا ماندن از کاروان شهدا در عملیات کربلای 5 بر دل سردار ماند تا در پرواز آخرش به جمع شهدای کربلای 5 بپیوندد.

در روزهای سرد دی‌ ماه یاد کربلای ۵ و آن عملیات غرورآفرین می‌افتیم. آن‌جایی که حاج احمد و حاج حسین خرازی فاتحان آن بودند. ۲۸ سال پیش سرش به سقف سنگر می‌خورد و زخمی می‌شود. آن موشک همه همرزمانش را با خودش به بهشت می‌برد. اما ۱۹ سال بعد پس از این همه سال حسرت و بغض، به جمع دوستانش می‌پیوندد.

وقتی از محمدمهدی کاظمی پرسیدیم دوست داری از پدرت چه خصلتی را به عنوان الگو برداشت کنی؛ با یک نگاه خاصی گفت: خیلی دلم می‌خواهد نوع نگاه حاج احمد به دنیا، اخلاص و آدم‌شناسی او و مدیریت خلاقانه و مبتکرانه ایشان را در خودم نهادینه کنم. او در مورد ملاقات خانواده شهید کاظمی با مقام معظم رهبری، ابتکارات و خلاقیت‌های سرلشکر شهید احمد کاظمی توضیحاتی به خبرنگار ما داد که مشروح آن در ذیل آمده است:

* آیا از پرداختن به شخصیت شهید کاظمی در جامعه رضایت دارید؟

جای کار زیاد دارد، می‌دانم شهید کاظمی برای خودش هیچ حقی را قائل نیست و بیشتر دوست دارد در مظلومیت باشد و در گمنامی بماند. ولی پیرامون این موضوع باید آینده روشنی اتفاق بیفتد. دوستان ایشان همواره به من می‌گویند مسیر و شخصیت حاج احمد در آینده بیشتر خودش را نشان می‌دهد. شخصاً دلم می‌خواهد جامعه با مدیریت شهید کاظمی آشنا شود و از آن به عنوان الگو استفاده کند.

* برخورد ایشان با کارکنان و نیرو‌هایشان را چگونه دیدید؟

آدم‌هایی هستند که امروز به آن‌ها برخورد می‌کنم که از دست شهید کاظمی دلخور هستند ولی با تمام وجود از او یاد می‌کنند. اعتقاد دارند که اگر حاج احمد جلوی ما را نمی‌گرفت و در قبال آن خطا متنبه نمی‌شدیم امروز در مسیر رشد و تعالی قرار نمی‌گرفتیم. برخوردی که از روی حب و بغض نبود و سیستم نظامی اقتضا می‌کرد تا آن برخورد انجام شود. فکر نمی‌کنم که کسی باشد و از دست شهید کاظمی به خاطر برخورد ناراحت باشد.

* راز موفقیت سرلشکر کاظمی را مشخصاً در چه می‌دانید؟

اخلاص، توکل به خدا، ولایت پذیری و عشق به اهل بیت. فکر می‌کنم این خصلت‌های ارزشمندی است که پس از ۸ سال شهادت پدرم به آن‌ها رسیده‌ام.

*گفتید عشق و محبت به اهل بیت ما را به یاد حسینیه الزهرا(س) یادگاری شهید کاظمی انداختید. آیا در این زمینه اتفاق یا ماجرایی پیش آمد؟

یک روز شخصی با لحن کنایه آمیزی به من گفت: \”شخصی را می‌شناسم که هرجا می‌رود برای کارکنان خودش مکان تفریحی یا هتل می‌سازد\”. اما پدر تو هرجا رفته یا حسینیه ساخته و یا یک مکان عزاداری؛ شما به حسینیه الزهرا(س) اشاره کردید، قبل از آن هم در زمان جنگ هم همواره دوست داشته فرصتی برایش پیش بیاید تا یک مکان برای عزاداری و برپایی هیئت ایجاد کند. می‌دیدم با تمام مشغله‌های کاری در نیروی هوایی سرکشی می‌کند تا در جریان احداث حسینیه قرار بگیرد.

یادم نمی‌رود یک روز دست مرا گرفت و با هم رفتیم تا از حسینیه در حال ساخت، بازدید کند. کار حسینیه در مرحله سفت کاری بود. دقت نظر ایشان به حدی بود که از کیفیت ساخت سرویس‌های بهداشتی هم باید مطمئن می‌شدند. واقعاً با عشق و علاقه و تمام وجود آنجا را می‌ساخت. فکر می‌کنم برای سپاه یادگاری خوبی باشد و فکرش را هم نمی‌کردیم تمام دوستان پدرم و حتی برای خود ایشان هم روزی در آنجا مراسم بگیرند.

* از ارتباطات شهید کاظمی با رهبری انقلاب و ولایت پذیری ایشان بگوئید

چهار سال پیش خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم. برادر من از حضرت آقا سوالی کردند؛ گفت: چه رابطه‌ای میان شما و پدر ما بود؟ حضرت آقا جواب دادند: کارهایی که خیلی نسبت به آن حساس بودم و برایم اهمیت داشت را با خیال راحت می‌سپردم دست احمد! به نظرمن این بالا‌ترین افتخار است که ولی فقیه و ولی امر مسلمین خیالش از یک فرد آنقدر راحت باشد و مأموریت‌های سخت و مهم نظام را به او بسپارد.

* نقش مادر بزرگوارتان را در رسیدن شهید کاظمی به آرزویش چگونه می بینید؟

تا همین قدر برایتان بگویم که پدر ما نگرانی از تربیت و پرورش ما نداشتند و حتی به گونه‌ای مادر ما به ایشان کمک می‌کردند که پدرم متوجه بخش‌های جزئی زندگی هم نمی‌شدند.

*آیا فرزند شهید کاظمی علاقه‌ای به ادامه راه پدر دارد؟

توفیق می‌خواهد. دعا کنید ما داشته باشیم. البته اکنون در یک موسسه فرهنگی به نام سابقون فعالیت می‌کنم. دلمان می‌خواهد برای ارزش‌های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مستندسازی انجام دهیم.

* در آستانه سالروز عملیات کربلای ۵ از رشادت های شهید کاظمی اگر مطلبی به خاطر دارید بفرمائید

شهید کاظمی ۲۸ سال پیش همین موقع رفت که شهید بشود ولی نشد. ۱۹ سال بعد‌‌ همان موقع شهید شد. شاید‌‌ همان روز و ثانیه‌ای که پایش را از سنگر بیرون می‌گذارد و موشک می‌آید داخل سنگر و همه به شهادت می‌رسند و او جا می‌ماند. شهید کاظمی بلند می‌شود و سرش به سقف سنگر می‌خورد و زخمی می‌شود. همه فکر می‌کردند حاج احمد شهید شدند. در نجف آباد به پدر و مادر و همسر او خبر دادند که احمد به شهادت رسیده است.

عملیات کربلای ۵ سال ۶۵ بود و پدر نیز دقیقاً ۱۹ سال بعد همزمان با سالروز عملیات کربلای ۵ سال ۸۴ شهید می‌شود. جالب است و باید حکمت‌ها و مقدرات خداوند متعال را دید که در این ۱۹ سال شهید کاظمی باید چه کارهایی را انجام می‌داده و چه می‌شود که می‌ماند و اصلاً چه تقدیری است که جا بماند و ۱۹ سال بعد‌‌ همان موقع به فیض شهادت نایل آید!، احمد کاظمی چرا باید در این ۱۹ سال حسرت این مدت را بخورد.

*از ابتکارات و خلاقیت‌های سردار کاظمی در طول مدت فرماندهی جنگ و پس از آن اطلاعاتی دارید؟

مهم‌ترین بُعدِ شخصیتی حاج احمد، مدیریت بسیار مبتکرانه و خلاق اوست. واقعاً نیاز است بر روی مدیریت سردار کاظمی مانور زیادی داده شود. ایشان چند اقدام مهم در دوران زندگی‌شان انجام داده‌اند. یکی در جنگ بود که در یکسری عملیات‌ها، خلاقیت انجام داده است و تأثیرگذار بوده بطوریکه در چند عملیات خصوصاً کربلای ۵ و فتح خرمشهر حضور و مدیریت حاج احمد نقش بسزایی داشته است. پس از دوران دفاع مقدس فکر می‌کنم سرکوب کردن ضدانقلاب در شمالغرب یک اتفاق مدیریتی خوبی بود که در کارنامه کاری شهید کاظمی ثبت شد.

شهید کاظمی چند تصمیم بزرگ برای نیروی هوایی گرفت که باید در تاریخ ثبت شود. دو بحث موشکی و ناوگان بود؛ هواپیمای جنگنده‌ای که تجهیز کرد و می‌شود گفت راه اندازی شد. روزی که قرار بود اولین هواپیمای جنگنده پرواز انجام دهد به شهید کاظمی خبردادند، او در پایگاه شیراز مستقر بود. در‌‌ همان جا گریه کردند و منتظر ماندند تا هواپیمای جنگنده پرواز خودش را انجام دهد. اعتقاد داشتند که اگر رزمندگان ما در جنگ این قدرت را داشتند و به این نقطه کنونی در تجهیزات رسیده بودند قطعاً الان مسیر جنگ به گونه‌ای دیگررقم می‌خورد. در نیروی زمینی هم اقداماتی انجام دادند در جهت احقاق یک نیروی زمینی مقتدر در خاورمیانه. موضوع آخر هم موفقیت در ساماندهی پرواز در زلزله بم بود؛ با اینکه هیچ مأموریتی به صورت رسمی به ایشان اعلام نشد به شکل خودجوش بحث هوایی فرودگاه کرمان را سامان بخشیدند. همه اعتقاد دارند که اگر نیروی هوایی وارد میدان نمی‌شد قطعاً فاجعه بم به لحاظ تلفات، گستردگی بیشتری پیدا می‌کرد.

*چه خصلت‌هایی را دوست دارید از پدر داشته باشید؟

همه خصلت‌های ایشان خوب است. خیلی دلم می‌خواهد نوع نگاهی که ایشان به دنیا داشتند، اخلاص و آدم شناسی‌شان و همچنین نوع مدیریت‌شان را خیلی دوست دارم در خودم نهادینه کنم.

منبع : دفاع پرس

* در مورد خصوصیات خانوادگی و تربیت و پرورش شهید کاظمی در زمان کودکی ایشان اگر مطلبی دارید بفرمایید.

احمد کاظمی در خانواده‌ای بزرگ شدند که به خاطر کثرت جمعیت هرکس باید روی پای خودش می‌ایستاد. یادم هست پدرم به ما می‌گفت در مدرسه تحصیل می‌کردم برای تأمین هزینه‌های لوازم التحریر مدرسه‌ام باید کار می‌کردم. حتی پول خرید یک پیراهن را پدرم نداشت که ما پیراهنی که استفاده می‌کردیم را رنگ می‌کردیم تا از حالت کهنگی خارج شود. پدرشان نجاری می‌کردند. مادرشان به همراه خواهرانشان در منزل به قالیبافی می‌پرداختند. خود حاج احمد هم نجاری و بنایی انجام می‌داد.

* کلام آخر؛ اگر شهید کاظمی الان بود . . .

خیلی خوب می‌شد. به عنوان اینکه پسرش هستم و در خانه با او زندگی می‌کردم نمی‌گویم. در این مدتی که شهید کاظمی نبود خیلی چیزهایی از او شنیدم که حسرت نبودنش را می‌خورم. حقیقتاً دلم می‌خواست یک بار دیگر حاج احمد بود و من او را تمام و کمال می‌شناختم.

به حول وقوه الهی با تلاش و همت مخلصانه مسئول موسسه سر لشکر شهید حاج احمد کاظمی امسال  نشر موسسه شهید کاظمی در نمایشگاه کتاب استانی قم شرکت می نماید و حضور فعال دارد.

این نمایشگاه از روز شنبه 28 دی ماه بi مدت یک  هفته در قم با حضور 300 ناشر از برترین ها و فعالان حوزه نشر در سطح کشور برگزار میگردد. غرفه ارائه محصولات موسسه شهید کاظمی  واقع در طبقه اول واحد 112 می باشد.

\"nashr\"

دو ویژگی خاص این نمایشگاه این است که برای اولین بار نمایشگاه کتاب استانی در ساختمان بسیار کارآمد و زیبای  \” مجتمع ناشران\”برگزار می شود که میتواند الگوی بسیار خوبی برای  این حوزه مغفول مانده باشد و در صورت موفقیت این طرح میتواند این مجتمع بعنوان اولین مرکز متمرکز کتاب ایران و برگزاری نمایشگاههای کتاب دائمی مطرح گردد. در حال حاضر این ساختمان بسیار زیبا و در مکانی مناسب در قم  بهره برداری شده و در اینده  نزدیک یکی از دغدغه های مهم ناشران همچنین  مخاطبین  محترم را بر طرف خواهد نمود.

\"nashr2\"

همچنین از  برنامه های جذاب دیگر این نمایشگاه را می توان \”جشنواره کودک و نوجوان\” که توسط شهرادی قم برگزار می شود میتوان نام برد.

منبع : وبلاگ نشر شهید کاظمی  وابسته به موسسه سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی

احمد وقتی از یاران شهید خود سخن می گوید بی تاب می شود و گریه می کند . آن کلاه پشمی را که کلی خاک بر آن نشسته , می کشد روی پیشانی اش تا ابروها و بعد از ته دل آهی می کشد که دل را آتش می زند . به چشم های او که نگاه می کنی بوی عشق می دهد .

می دانید بوی عشق چیست ؟ بوی عشق , بوی بدن های سوخته در معبر مین عملیات رمضان است . بوی بدن های تاول زده از شیمیایی های دشمن در کربلای 8 است . بوی تند کافور در سالن سپنتاست که بیش از ده هزار شهید را در خود دیده است . بوی عشق , بوی بهشتی بچه های عملیات قادر است . این است که احمد نمیتواند جبهه ای نباشد . اگر بخواهیم احمد را خیلی خلاصه تعریف کنیم باید بگوییم , شیعه تنوری بود. راستی راستی تو دهان شیر می رفت و از آن تک دانه هایی بود که شاید هر صد سال یک بار مثل آن , پیدا شود .