حاج احمد كاظمی در سال 1371 فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدا شده بود و زمانی بود كه آمریكا به عراق آمده بود،ضد انقلاب در شمال عراق مستقر شده بود و تشكیلاتی برای خودش درست كرده بود،تابستان و پاییز وارد كشور می‌شد، اذیت می‌كرد، پول زور از مردم می‌گرفت و هر كاری دلش می‌خواست انجام می‌داد.حاج احمد در آن زمان گفت كه تنها راه حل، ورود به خاك عراق است كه من با مقام معظم رهبری مطرح كردم و ایشان موافقت كردند، بلافاصله شهید كاظمی با 600 كامیون و 50 قبضه توپ وارد عراق شد و منطقه آنها را كه در 100 كیلومتری مرز عراق بود محاصره كرد و با شلیك توپ بالای سر آنها، از آنها تعهد كتبی گرفت تا سلاح را كنار بگذارند و كار سیاسی انجام دهند و از سال1374 تاكنون نیز به تعهدخود عمل كرده‌اند.

نكته جالب دیگر در هنگام برگشت این ستون بوده كه انواع هواپیماهای اف 16 آمریكایی از سر ستون تجهیزات رد می‌شد و مانور می‌داد و دنبال بهانه می‌گشتند تا به طور كامل تجهیزات ما را از بین ببرند اما شهید كاظمی توانسته بود ستون را با مهارت فوق العاده و بدون هیچ عكس العملی نسبت به مانور هواپیماهای آمریكایی وارد ایران نماید

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از شهرکرد، \”عزیزالله علیاری\” رزمنده دوران جنگ تحمیلی اظهار داشت: اولین حضورم در جبهه در سن ۲۱ سالگی در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر بود که داوطلبانه و به عنوان نیروی مردمی حضور داشتم.

علیاری بیان کرد: ما با باورها، اعتقادات و آرمانهایی که داشتیم جنگ را اداره کردیم. حق مداری، ولایتمداری رمز موفقیت ما در دفاع مقدس است.

وی تاکید کرد: مقاومت و صبر و هدایت رهبری حکیمانه امام خمینی(ره) عامل پیروزی ما بود در حالی که ما در بدترین شرایط و انواع و اقسام تحریم و کمبودها در برابر دشمنی که چندین کشور از او حمایت می‌کردند، جنگیدیم و پیروز شدیم.

علیاری تصریح کرد: ملت ایران با تاسی به آموزه‌های دینی و اسلامی هرگز تسلیم شرایط سخت و توطئه‌های دشمنان نمی‌شوند و در همه جبهه‌های دفاعی، فرهنگی و اقتصادی از بحران‌ها عبور می‌کنند.

این جانباز دفاع مقدس با اشاره به خاطرات فتح خرمشهر گفت: یکی از فرماندهان دلیر آن زمان شهید \”احمد کاظمی\” بود که در آن زمان فرمانده لشکر نجف اشرف بود و در زمان عملیات یک افسر عراقی را اسیر گرفته بودیم که شهید کاظمی به زبان عربی با او صحبت کرد و او را متقاعد کرد که وضعیت را برای عراقی‌ها توضیح دهد و آنها تسلیم شوند و در آن موقع نزدیک به ۲۰ هزار اسیر گرفتیم.

وی تاکید کرد: دولتمردان توجه داشته‌اند که در آن زمان رزمندگان به خاطر انقلاب و اسلام و با هدف ترویج آموزه‌های دینی و انسانی ایستادند و مقاومت کردند پس در حفظ و پاسداری از این نظام و انقلاب کوچکترین سستی و کوتاهی نداشته باشند.

علیاری در پایان گفت: مسئولان برای حل مشکلات جامعه و جوانان خصوصاً مشکلات اقتصادی و بیکاری تمام توان خود را به کار ببرند و قدر این ملت مقاوم و غیرتمند را بدانند.

برایمان از شهید کاظمی و تیپ ۸ نجف بگویید، خاطره ای از آن روزها یادتان هست؟

تیپ نجف مصداق همان حرفی بود که امام(ره) می گفتند: اگر صد وبیست و چهار هزار پیامبر(ص) یک جا جمع شوند و با هم کار کنند، باز هم مشکلی پیش نمی آید. ارتباط این ها با فرمانده‌شان و با هم ارتباط رئیس و مرئوس نبود. همه فکر می کردند که این کار باید برای خدا انجام شود، باید این جاده صاف شود، پس هر چه از دستم بربیاید، باید انجام بدهم، کسی به مقامش، به موقعیتش فکر نمی کرد و این وسط، اخلاق شهید کاظمی و روحیه بزرگ منشانه‌اش هم بی تاثیر نبود. همین بود که این تیپ از نظر نظم حرف نداشت. از نظر تاکتیک و تکنیک معروف بود. همین وحدت باعث می شد که مثلاً در یکی از همین عملیات‌ها، یک توپخانه در عرض یک ساعت و نیم روی ارتفاعات جابه جا شود و عملیات پیروز شود. مثلاً اصرار داشت که حتماً روز عملیات، ظهر به بچه های خط ناهار گرم بدهد. خیلی هوای بچه ها را داشت. شما کمتر تیپی را می بینید که موفقیت های تیپ نجف را داشته باشد. با تلفات بسیار اندک، عملیات پیروز می شد. یکبار یادم هست که فرمانده یک تیپ عراقی با کل نیروهایش به اسرارت گرفته شده بودند. فرمانده عراقی تحت تاثیر بسیار خاص آقای کاظمی قرار گرفت. شنیدیم وقتی برگشت با آنکه معمولاً فرمانده‌هایشان آدم های تغییر ناپذیری بودند، این یکی مبارز شده بود و جزو نیروهای سپاه سپاه بدر.

بعد از جنگ چطور؟ سردا کاظمی بعد از جنگ چطور بودند؟

آدم ها بعضی وقتها در یک بعد توانایی خاصی دارند و با قرار گرفتن در جاهای دیگر کم فروغ می شوند. اما آقای کاظمی بعد از جنگ در شرایط کاری کاملاً متفاوت، با سبک کاری متفاوت باز هم خوب عمل کرد. نموه اش، استراتژی اش برای برقراری امنیت در کردستان بود که باعث شد، مشی مسلحانه ضد انقلاب تغییر کند. سردا کاظمی آنها را به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنقدر تحت فشار قرار داد که ضد انقلاب مجبور به اتخاذ چنین تصمیمی شد. برای این همه موفقیت هم باید درون خوب باشد، درون که روبه را باشد، بیرون هم درست می شود و نتیجه کار برکت دارد. نیت، اثر وضعی اش را روی اعمال انسان می گذارد. بزرگی می گفت: موقعی که یک سنگی جلوی یک کاری که دارید انجام می دهید، پیدا می شود، بروید نیت را بررسی کنید. ببینید که خدشه به آن وارد شده است یا نه. توی این چند سال تا همین آخر که من شهید کاظمی را می شناختم این یکی از امور ثابتش بود.

یکی از خصوصیات مدیریتی شهید کاظمی را که فکر می کنید او را نسبت به دیگر مدیران برجسته کرده بود، بیان کنید.

شهید کاظمی به همه مسایل با هم می پرداخت. مثلاً نمی گفت فلانی تو برو دنبال مسایل فرهنگی من وقت ندارم و هر کاری هم می کرد در حین انجام دادن آن همه‌ی هم و غمش همان کار بود. مثلاً در حسینیه‌ای که در نیروی هوایی ساخت، اگر کسی ایشان را در حسینیه می دید فکر می کرد ایشان کاری جزء ساختن این حسینیه ندارند، چون برای ریزترین مطالب هم خودش وقت می گذاشت. اینجا یک اما دارد و آن اینکه هیچ وقت یادش نمی رفت کار را برای خدا انجام می دهد. در نتیجه انحصارطلب نبود. سعی می کرد اگر می شود هزار نفر هم شریک بشوند می رفت دست آنها را می گرفت که شما هم شریک شوید. در عین مدیریت، که حتی مثلاً برای ساخت حمام هم فکر کرده بود که اصولی بسازد تا سربازها مشکل پیدا نکنند، همه را در کار شرکت می داد. به همه می گفت چه کار بلدی؟ می خواست همه از برکت یک کار خدایی استفاده کنند. این طور نبود که بگوید من می کنم، همه برای خودم. نه این طور نبود. یکی دیگر از خصوصیات او لطافت روحش بود. شهید کاظمی بسیار آدم لطیفی بود. در عین اینکه کارهای سخت را می توانست انجام دهد، توی روضه ها، توی جمع خودمانی‌مان که نشسته بود، وقتی اسمی از امام حسین(ع) یا شهیدی می آمد فوری آدم احساس می کردکه از این دل مهربان تر و لطیف تر نیست. به طرفه العینی گریه م افتاد. نه رو دربایستی داشت نه خجالت می کشید. خیلی سریع احساسش بروز پیدا می کرد. جمع این به ظاهر تناقض‌ها در یک نفر خیلی پیدا نمی شود. شهید کاظمی دلش جمع اضداد بود.

منبع : http://shabestarnews.ir

به بهانه ایام نهمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی برآن شدیم تا برگی نو و روایتی متفاوت از چهار تصویری که  از این شهید در ذهن فرمانده کل سپاه نقش بسته است مرور کنیم .

\"Shahidkazemi.ir-(114)\"

تصویر اول: مرحله دوم عملیات بیت المقدس است. دشمن با تمام قوا و نیرو سایه‌ی کینه انداخته است روی سر بچه ها. خط یک لحظه آرام نمی گیرد و از شدت آتش سنگین دشمن زمین به لرزش افتاده و تمامی فضا پر است از خاک و دود و بوی مشمئزکننده باروت و خون همه جا را گرفته است. نیروها چاره ای ندارند جز اینکه فشار دشمن را تحمل کنند و دم بر نیارند. قرارگاه، مقاوم ترین نیروها را برای حفظ خط انتخاب کرده است و البته احمد و تیپ ۸ نجف اشرف هم از صبورترین نیروها.

احمد با سرباندپیچی شده در خط حضور دارد و از نیروها بازدید می کند. عمق خستگی در چشم هایش هویداست. از صبح که مجروح شد هر چه اصرار کردیم به عقب برگردد حاضر نشد. اول که ترکش به صورتش اصابت کرد بیهوش شد اما یکدفعه به هوش آمد و گفت مرا به جلو برگردانید. ترکشی که میمان احمد شده خیلی عمیق است اما هیچ کس حریف احمد نیست. وقتی تصمیم به کاری می گیرد هیچ کس نمی تواند جلودارش شود بالاخره با یک نفربر که از عملیات قبلی غنیمت گرفته بود به جلو بر می گردد، به کنار نیروهایش.

تصویر دوم: در همه جا و در کلاسیک ترین ارتش های جهان، در هنگامه جنگ، فرماندهان باید چندین کیلومتر عقبتر از خط مقدم به هدایت نیروها بپردازند. اما احمد هیچ وقت خود را اسیر این اصول نکرد. هیچ وقت نخواست و نتوانست که در بحبوحه ی عملیات، دور از فرزندش باشد، چرا که با بچه ها انس و الفت خاصی داشت. نمی دانم در عملیات رمضان بوده ای یا نه؟اصلاً چیزی از آن شنیده ای؟ وضعیت خیلی نابی برای تیپ و لشکرهای عمل کننده بوجود آمده بود. لحظات به سختی می گذشت. ارتباط یگانها با یکدیگر قطع شده بود. صحنه روز عاشورا تداعی می شد. احمد در آن بحبوحه‌ی گلوله باران دشمن با یک جیپ به خط می‌رود و پانصد متر پشت خاکریز اول به زیر ماشین می رود تا بتواند در آن شرایط سخت آب و هوایی با نیروهایش صحبت کند. با اینکه در عملیات رمضان به اهداف اصلی نرسیدیم؛ اما تیپ ۸ نجف اشرف جزء نیروهایی بود که توانست از مواضع دشمن عبور کند و فاتح میدان گردد.

تصویر سوم: روز پنجم عملیات کربلای ۵ است و همگی فرماندهان درگیر عملیات هستند. در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو است؛ و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف.آتش دشمن آنقدر سنگین است که جای سالمی روی زمین پیدا نمی‌شود. دشمن به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم می زند. به همراه احمد به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد. شب قبل از آن نیروهای حاجی یک خاکریز مهمی آنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلی ها شهید شدند و زخمی.اما الحمدالله احمد آسیبی ندید. این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود. آنجا بود که فهمیدم احمد باید زنده بماند و گرنه چه جور می شود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آُسیب جدی نبیند. اینها همه نشانه است.

تصویر چهارم: جنگ تمام شده و همه در اوضاع نابسمان بعد از جنگ به دنبال سازندگی اند و توسعه و آرامش. اما کردستان هنوز منطقه‌ی ناامن کشور بود.ما هر سال به صورت متوسط در این منطقه دویست نفر شهید می دادیم. قضیه کردستان برای همه از جمله فرمانده‌ی کل قوا غیرقابل تحمل شده بود. در آن سالها بنده فرمانده نیروی زمینی سپاه بودم، از یالا مرا خواستند و گفتند: باید برای کردستان یک فکر جدی کرد و آن زمان بود که بنده، احمد را پیشنهاد دادم. آقا به من گفتند پس تکلیف لشکرشان چه می شود؟ من از قبل می دانستم که آقا با اینکه کسی بیش از یک مسئولیت داشته باشد مخالف است، اما احمد استثناء بود. وقتی موضوع با احمد در میان گذاشته شد، خیلی استقبال کرد. رفت ارومیه و شد فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع). آخر هفته ها هم می آمد اصفهان و به لشکر سر می زد. درباره‌ی اینکه احمد چه کارهایی در کردستان کرد؛ دیگران زیاد صحبت کرده اند. من نمی خواهم راجع به آن شجاعت ها و دلیری ها حرفی بزنم. تصویری که همیشه در ذهنم حک شده و پاک نمی شود، لبخند احمد است وقتی حکم ماموریت به ارویه را گرفت.

منبع : کتاب فاتح خرمشهر (یادواره شهید حاج احمد کاظمی و یارانش)

عملیات محرم در سال‌های ابتدای جنگ به مورد اجرا گذاشته شد . لشکر هشت نجف اشرف در این عملیات یک تیپ کامل از ارتش عراق را به اسارت گرفت. فرمانده تیپ عراقی چنان غافلگیر شده بود که باور نمی‌کرد که اسیر شده است . احمد به او گفت سوار جیپ من شو تا با هم برویم و تیپ تو را خلع سلاح کنیم.

افسر عراقی به احمد گفت تو کی هستی که به من دستور می‌دهی ؟

وقتی احمد کاظمی‌به او گفته بود که من فرمانده لشکر هستم ، آن نامرد به احمد توهین کرده و گفته بود تو آشپز من هم نیستی!

طرف عراقی باور نمی‌کرد که یک جوان ۲۳ ساله فرمانده لشکری باشد که تیپ او را برق اسا محاصره کرده و این آقا را که فرمانده تیپ بود به اسارت گرفته است .

شهید کاظمی‌هم به او گفته بود حالا نشانت می‌دهم که آشپز تو هستم یا نه !

وقتی فرمانده عراقی دید که مجموع تیپ به محاصره افتاده است فرماندهان گردان‌های تیپ را صدا زد و یکی پس از دیگری تسلیم شدند.

همین فرمانده تیپ بود که در دوران اسارت متحول شد و بعد فرماندهی یکی از یگان‌های لشکر بدر را بر عهده گرفت.

منبع: سردار سرتیپ پاسدار علی فدوی – ماهنامه شاهد یاران – دیماه ۹۰ – ص ۲۵

عملیات محرم در سال های ابتدای جنگ به مورد اجرا گذاشته شد . لشکر هشت نجف اشرف در این عملیات یک تیپ کامل از ارتش عراق را به اسارت گرفت. فرمانده تیپ عراقی چنان غافلگیر شده بود که باور نمی کرد که اسیر شده است . احمد به او گفت سوار جیپ من شو تا با هم برویم و تیپ تو را خلع سلاح کنیم.

افسر عراقی به احمد گفت تو کی هستی که به من دستور می دهی ؟

وقتی احمد کاظمی به او گفته بود که من فرمانده لشکر هستم ، آن نامرد به احمد توهین کرده و گفته بود تو آشپز من هم نیستی!

طرف عراقی باور نمی کرد که یک جوان 23 ساله فرمانده لشکری باشد که تیپ او را برق اسا محاصره کرده و این آقا را که فرمانده تیپ بود به اسارت گرفته است .

شهید کاظمی هم به او گفته بود حالا نشانت می دهم که آشپز تو هستم یا نه !

وقتی فرمانده عراقی دید که مجموع تیپ به محاصره افتاده است فرماندهان گردان های تیپ را صدا زد و یکی پس از دیگری تسلیم شدند.

همین فرمانده تیپ بود که در دوران اسارت متحول شد و بعد فرماندهی یکی از یگان های لشکر بدر را بر عهده گرفت.

منبع: سردار سرتیپ پاسدار علی فدوی – ماهنامه شاهد یاران – دیماه ۹۰ – ص 25

\"Shahidkazemi.ir

اگر به نماز های احمد کاظمی نگاه می کردیم ، می دیدیم یکپارچه عشق و معنویت بود . هیچ وقت با حالت خستگی و پراکندگی ذهنی نماز نمی خواند . کسانی که در کنار احمد نماز خوانده اند ، صدای خشوع و تضرع توأم با دل شکستگی او را هنگام رکوع و سجود به یاد دارند . چرا که او واقعا انسان مؤمن و مسلط بر نفس خویش بود.

منبع : سردار سرتیپ فدوی – ماهنامه شاهد یاران – ص 25

مهمترین ویژگی شهید کاظمی این است که برای سایر فرماندهان معلم و مربی بود. خیلی از فرماندهان نگاه می کردند که او یگان را چگونه اداره می کند . در جنگ چه فنونی را به کار می برد . چه تاکتیک هایی به خرج می دهد . احمد یک فرمانده تیزهوش که ابتکار و خلاقیت دارد ، همیشه مورد توجه فرماندهان قرار داشت . همه ا زاو کار یاد می گرفتند .

بعد از شکست حصر آبادان برجستگی و توانمندی شهید کاظمی برای همه روشن شده بود ، ماموریت های مهمی به او واگذار می شد به نحو احسن انجام می داد . مراحل کمال را در دوره حیات طی کرد و به شهادت رسید . به لحاظ ایمانی و اخلاقی و معرفتی ، به لحاظ پشت سر گذاشتن آزمایشات متعدد خیلی مراحل زیادی را طی کرد تا به مرحله شهادت رسید .

منبع: سردار سرتیپ سید محمد حجازی – ماهنامه شاهد یاران – دیماه 90 – ص 28

سایت شهید کاظمی به مناسبت 19 دی ماه هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی در گفتگویی اختصاصی با سردار سرتیپ پاسدار برادر مرتضی صفاری فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیه السلام یکی از خاطرات ایشان با شهید کاظمی را که ماحصل یک گفتگوی صمیمی است برای شما نقل می کند.

برادر صفاری که همان آقا مرتضی زمان جنگ است در طول هشت سال دفاع مقدس مسئولیت های مختلفی داشته است از جمله معاونت عملیات پایگاه منتظران شهادت ، اولین فرمانده و بنیانگذار تیپ 17 علی بن ابیطالب علیه السلام قم ، جانشین فرماندهی قرارگاه فجر ، مسئول آموزش نظامی قرارگاه مرکزی کربلا و بعد از دفاع مقدس فرماندهی قرارگاه نوح و منطقه سوم دریایی سپاه در ماهشهر ، فرماندهی آموزش های تخصصی نیروی دریایی ارتش در شمال کشور ، مسئول فعال سازی نیروهای عملیاتی ارتش در بوشهر ، 10 سال فرماندهی نیروی دریایی سپاه و نهایتا فرماندهی دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) ازسوابق درخشان این رزمنده سپاهی است .

ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید یکی از خاطرات اختصاصی خودتان را با شهید کاظمی بفرمائید :

یکی از ویژگی های برادرمون احمد کاظمی عشق به شهادت بود. خب فرماندهان زیادی را ما تجربه کردیم اما ایشان به طور ویژه یعنی هر لحظه اش هر حالتی پیش می آمد می گفت : رفقای ما  برادرای ما که قبلا تو جبهه با هم زیاد کار می کردند شهید شدند رفتند ، ما عقب مانده ایم از دوستانمان .

همیشه ابراز ناراحتی می کرد و هر زمان که از ایشان علتش را جویا می شدیم می گفت : احساس تنهایی می کنم و معمولا هر جا گوشه ای گیر می آورد در فراغ دوستان قدیمی اش اشک می ریخت و ازدلتنگی برای یاران شهیدش می گفت .

از آخرین ملاقات هایی که با ایشون داشتید بفرمائید :

چند ماه قبل از شهادت ایشان بنده فرمانده نیروی دریایی بودم ، یک پایگاه و ایستگاه دریایی در جزیره کیش داشتیم که وظیفه آن رصد تردد و عبور و مرور کشتی ها بود . یک بار که برنامه بازدید از آن سایت را داشتیم ایشان هم به بندرعباس آمده بودند و گفتند من هم میام تا سری به پایگاه های هوائی خودمان بزنم و اوضاع را بررسی کنم .

با یک بالگرد به منطقه رفتیم و تقریبا ظهر بود که به فرودگاه رسیدیم ، ایشان تاکید داشتند که اول نماز رو اقامه کنیم بعد به بازدید سایت برویم . جهت اقامه نماز به مسجد امام حسن (ع) که در طول مسیر بود رفتیم . بعد از اقامه نماز تعدادی هم از جوانان در مسجد حضور داشتند در همان صفی که نشسته بود بعد از احوال پرسی به یکی از آن ها گفت : خب به چه کاری مشغولی ؟ آن جوان گفت : من الان چندین ساله پدرم اینجا بازاریه من هم اینجا درس می خونم و مدرسه میرم . ظاهرا تحصیلات آن جوان راهنمایی بود شهید کاظمی بیشتر باهاش صحبت کرد و از اوضاع و احوال آنجا پرسید آن جوان هم گفت : من دوست دارم بسیجی بشم ، جنگ بشه من برم سوریه و لبنان ( آن زملن هم کم و بیش بحث لبنان مطرح بود ) شهید کاظمی پرسید برای چی ؟ گفت : بالاخره یک راهی خداوند گذاشته ما که همه باید بمیریم خداوند یک راهی گذاشته آنجا و  بهترین راه مرگ شهادته خب چرا ما عقب بمونیم ؟

وقتی کلمه شهادت رو گفت دیدم احمد محکم با دست به سر خودش زد و شروع کرد به گریه کردن ، تقریبا به حالت سجده افتاد و شروع کرد هق هق کریه کردن من یک مقدار تکانش دادم گفتم :حالا که چیزی نشده یک صحبتی  این بنده خدا کرد . آن جوان هم تعجب کرد ما رو هم نمیشناخت لباس شخصی هم داشتیم نمی دونست که ایشون کیه . آن جوان به من گفت چی شد؟ گفتم هیچی نگران نباش بعد گفت : من واقعا میگم من عاشق شهادتم درسته این فضای کیش فضای خوبی نیست از نظر حجاب ، فکر مادیات دنیا و … ولی من احساسم اینه که شهدا رو دوست دارم رزمنده ها رو دوست دارم .

بعد گفتم شما تشریف ببرید تا من ایشان را آروم کنم . احمد چند دقیقه ای داشت واقعا هق هق گریه می کرد و بعد ساکت شد و دیدم کلی اشک توی چشماش هست و حالت خاصی به او دست داده بود .بهش گفتم : آخه بابا چی شده هر موقع بحث میشه میگی از رفقا عقب موندی و این طوری ناله میکنی؟ گفت : تا حالا من یک سطحی شهادت رو دوست داشتم اما اومدم این جوانی که در یک فضای خیلی خوبی هم نیست و در حال تحصیل هم هست و شغل پدرش هم بازاریه و میتونه صفای دنیایی بکنه اینجوری بگه من عاشق شهادتم و دوست دارم برم و من به اندازه این جوان هم شور و عشق و حال ندارم  و با این  حرارتی که این جوان به من گفت من احساس کردم که خیلی عقبم من که سال ها در جنگ بودم مسئولیت های مختلف هم داشتم  چرا من به این فیض نرسیدم ولی این که نه جنگ رو دیده نه توی جبهه بوده اینقدر داره با این حال صحبت میکنه پس من خیلی وضعم خراب بوده تا حالا .

حالت ویژه ای به احمد دست داده بود که چرا یک بچه بسیجی اینطوری عنوان می کند که من دوست دارم شهید بشم و بروم آنجا و راه شهدا را ادامه بدهم .

من هم خودم تعجب کردم تو فکر رفتم گفتم خدایا  این جوان در این فضای جزیره کیش چطور این تحول درش ایجاد شده مثلا برای این جوان که جنگ هم ندیده جبهه هم ندیده و شاید کلا چهار تا کتاب خونده و نهایتا فیلم هایی در این زمینه  دیده از شهدا اینقدر اثر گذاشته یعنی خون شهدا جاویده . بعد از این واقعه این حرارت شهادت طلبی برادرمان کاظمی بیشتر شد .

می خواستم این نکته را هم بگم در خصوص صحبتی که حضرت آقا در خصوص جوانان امروز دارند که می فرمایند : جوانان  امروز هم شور دارند هم شعور و کمتر از جوانان دوره اول انقلاب و جنگ نیستند و ما مطمئن هستیم که جوانان  امروز ما اگر صحنه تهدید جدی شود جوانان بیشتری نسبت به زمان جنگ وارد میدان می شوند الان شما ببینید خانواده ای وجود ندارد که از بستگانشان شهید و یا جانباز نشده باشند . شاید جوان های امروز ما از نظر ظاهر و مو و بعضی از تقلید های غربی داشته باشند اما دلشان و وجودشان با انقلاب و اسلام و ولایت است و این خیلی مهم است  و ما باید امیدوار باشیم که جوانان امروز ما مطمئنا راه شهدا رو محکم ادامه می دهند و هیچ شکی ندارم . ملت ما باید به داشتن همچین جوان هایی افتخار کند دشمن ما این روحیه شهادت طلبی را فهمیده است و برای همین است که تا کنون نتوانسته است حملات و تهدیدات نظامی اش را عملیاتی بکند .

در آخر توصیه ای هم برای کسانی که در فضای مجازی وارد صحنه نبرد با دشمن می شوند بفرمائید:

به نظربنده در شرایطی که حضرت آقا فرموده اند جنگ نرم شروع شده است و دانشجویان افسران جوان در جبهه مقابله با جنگ نرم هستند و اساتید آن ها به عنوان فرماندهان ، همین ایجاد سایت و یا شبکه های اجتماعی که الان دشمن به شدت فراوان در حال کار کردن هست ، خیلی مهم است ، روحیات و حرکات و آمادگی رزم و نظامی و جنگی به جای خود ، اما دشمن گزینه جنگ نظامی در اولویت آخرش هست الان بوسیله جنگ نرم همه اقدام ها را دارد انجام می دهد و جنگ روانی که به راه انداخته است نتیجه ان است و بالاخره برای مقابله با این مدل نیازبه سایت های مختلف و ایجاد فرهنگ جهاد و شهادت و فرهنگ مقابله با دشمن و خصوصا دشمن شناسی است که این شیوه های جنگ را باید بدل زد و مشابه آن را راه کار پیدا کرد و خنثی کرد و الان شما با ایجاد این سایت در این جنگ و میدان رویارویی با نبرد نرم دشمن وارد شده ائید و انشاالله این وسعت پیدا کند و شما بتوانید این نوع تهدیدات رو با همت و استعدادهایی که دارید برتری پیدا کنید و آنها را خنثی کنید و قطعا خداوند متعال هم کمک خواهد و همیشه باید دعا کنیم که عاقبت بخیری شهادت در راه اسلام باشد و انشاالله همه این توفیق رو پیدا کنیم که مرگ ما نهایتش شهادت در راه خداوند و اسلام عزیز باشد .

ضمن تشکر مجدد از شما از خداوند می خواهیم که شما را در جهت تربیت افسران مکتبی و نسل آینده سپاه تحت فرامین مقام معظم رهبری یاری و همه سربازان اسلام را نصرت و پیروزی عطا نماید ، انشا الله .

انتهای پیام /

 سردار سید علی بنی لوحی :عملیات والفجر ۸ در ایام ۲۲ بهمن ۶۴ انجام شد حدود دو سال بعد در سال ۶۶ بنا بر این شد در منطقه فاو یک عملیات دیگری انجام بشود تا ضمن تقویت خطوط دفاعی به سمت بصره نیز پیشروی‌هایی داشته باشیم.

سردار سید علی بنی لوحی از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس که اکنون در زمینه ادبیات دفاع مقدس صاحب اثر و فعال است، از دوستان و همرزمان سردار شهید احمد کاظمی است که با او خاطرات مشترک و فراوانی دارد. نگارش همین خاطرات او را به کتاب \”احمد\” پیرامون شهید کاظمی رسانده است. سردار سید علی بنی لوحی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در مورد یکی از عکس‌های مشترک و خاطره انگیزش با شهید احمد کاظمی سخن می‌گوید و در مورد زمان آن چنین روایت می‌کند: عملیات والفجر 8 در ایام 22 بهمن 64 انجام شد حدود دو سال بعد در سال 66 بنا بر این شد در منطقه فاو یک عملیات دیگری انجام بشود تا ضمن تقویت خطوط دفاعی به سمت بصره نیز پیشروی‌هایی داشته باشیم. شناسایی‌های قبل از عملیات انجام شد. یگان‌هایی که می‌بایست در آن منطقه عملیات انجام می‌دادند نیز مشخص شد. بعد از ورود نیروها در منطقه، شب عملیات به دلیل عدم آمادگی صد درصدی نیروها و تردیدی که در رسیدن به پیروزی بود و احتمال حساس شدن دشمن به منطقه، عملیات فوق انجام نشد. این عکس مربوط به عصر روزی است که عملیات لغو شد که شهید احمد کاظمی را در جمع رزمندگان در جوار  سنگر فرماندهی واقع در منطقه فاو نشان می‌دهد.

\"baniloohi\"

او در مورد افراد حاضر در این عکس می‌گوید: افرادی که در عکس هستند از سمت چپ سردار شهید احمد کاظمی فرمانده لشکر نجف اشرف، نفر دوم خودم هستم که آن زمان مسئولیت ستاد لشکر امام حسین (ع) را برعهده داشتم. نفر سوم سردار ربیعی که در آن زمان مسئول مخابرات کل سپاه و قرارگاه خاتم بود و هم اکنون معاونت آموزش و بازرسی سپاه هست و نفر چهارم شهید محمد سلیمانی مسئول تبلیغات لشکر امام حسین(ع) که بعد از جنگ بواسطه عارضه شیمیایی شهید شد. بنا بود لشکر امام حسین (ع) و لشکر نجف اشرف  با یکدیگر در آن منطقه عمل کنند.

منبع : خبرگزاری تسنیم