نوشته‌ها

می‌خواستم فاتح خرمشهر بنامم، دیدم کم است، می‌خواستم بنیانگذار صنعت موشکی بنامم، حق مطلب ادا نمی‌شد، گفتم بگویم ژنرالی که سه مدال از فرمانده اش ”فرمانده کل قوا“ گرفته است، بازهم تمام احمد نبود، نوشتم کسی که کردستان را از نیرو‌های ضدانقلاب پاکسازی کرد و امنیت را به ارمغان آورده، برایش کوچک بود، بهتر دیدم او را به زبان همسنگر شهیدش سردار سلیمانی احمد بنامم:
” احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام و تشیع“
سردار احمد کاظمی در یک کلام سال ۱۳۳۷ در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و پس از حدود نیم قرن زندگی پرثمر در ۱۹ دیماه سال ۱۳۸۴ و همزمان با روز عرفه در اثر سانحه هوایی به شهادت رسید. نیم قرنی که به اندازه تلاش چند نفر در چند قرن به مردم ایران بلکه مردم مظلوم و ستمدیده جهان خدمت کرد.
دوران جوانی ایشان هم‌زمان با اوج مبارزات ملت ایران علیه رژیم پهلوی بود.. مدتی ساواک او را به زندان انداخت. پس از پیروزی انقلاب، برای فراگیری آموزش‌های چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به لبنان رفت و پس از بازگشت در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در آمد. سال ۱۳۵۹ در بیست و سومین بهار زندگی خود، حدود هفت ماه با جدیت در عملیات‌های پاکسازی کرمانشاه و کردستان از دشمنان داخلی شرکت کرد و در یکی از این عملیات‌ها در دیواندره از ناحیه پا مجروح شد.
شهید احمد کاظمی نقش سرنوشت سازی در دوران دفاع مقدس داشت. او فاتح خرمشهر بود، یکی از بهترین طراحان عملیات و ناجی عملیات‌های جنگ بود. نقش سازنده اش در فرماندهی کربلای ۴، کربلای ۵، فتح المبین، بیت المقدس، بدر، والفجر ۴، رمضان و شکست حصر آبادان فراموش نشدنی است. او یکی از فرماندهان محبوب رزمندگان در جنگ بود که حاج قاسم او را ناجی عملیات‌های دفاع مقدس معرفی می‌کند، زیرا حضور غافلگیرانه او در بزنگاه‌های عملیات گاهی سرنوشت آن مقطع را تغییر می‌داد.
دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان،
شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف،
یکسال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع)،
هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) و قرارگاه رمضان
و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت
از فرماندهان شجاع، پر انرژی، مدیر و خلاق بود و به همین علت حکم مسوولیت‌های زیادی را از دست مبارک مقام معظم رهبری دریافت کرد. ‬مقام معظم رهبری ۳ مدال فتح بر سینه او نصب کردند.
رهبر انقلاب اسلامی در مورد لشکر ۸ نجف و نقش شهید احمد کاظمی در تشکیل این لشکر می‌فرماید:

این لشکر هشت نجف که آقایان اسم آوردند، یکی از لشکر‌های قَدَر در میدان‌های دفاع هشت ساله بود و خود مرحوم شهید کاظمی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) واقعا یکی از آن فرماندهان برجسته بود.
بنده در همان دوران جنگ رفتم خوزستان به مرکز لشکر نجف، [از]آن‌جا بازدید کردم؛ چیز‌هایی در آن‌جا دیدم که در کمتر لشکری آدم می‌توانست آن‌ها را مشاهده کند: آمادگی‌ها از یک‌سو، روحیه
خیلی بالا از یک‌سو و نظم و ترتیب؛ نظم و ترتیبی که من در آن لشکر دیدم، در کمتر جایی انسان آن را مشاهده می‌کرد.

وی در شکل‌گیری نیروی زمینی سپاه به عنوان معاون عملیاتی نیروی زمینی سپاه خدمات شایانی داشت. سردار کاظمی همچنین در سال ‪ ۱۳۷۲‬ با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کرد. مقام معظم رهبری در همان دوران مسوولیت سردار کاظمی در استان اذربایجان غربی و کردستان حضور پیدا کردند و از برقراری امنیت منطقه از سوی سردار کاظمی تقدیر به عمل آورد. در سال ‪ ۱۳۷۹‬حکم فرماندهی نیروی هوایی سپاه را از رهبر معظم انقلاب دریافت کرد و نیروی هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داده تا جایی که دشمنان جمهوری اسلامی ایران از توانمندی موشکی کشور حیرت زده بودند. ‬‬‬‬
وی پس از ‪ ۵‬سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه، در سال ‪ ۱۳۸۴‬حکم فرماندهی نیروی زمینی سپاه را از مقام معظم کل قوا دریافت کرد. سردار شهید کاظمی محور عمده فعالیت‌های نیروی زمینی را تقویت و ارتقای یگان‌های صفی نیروی زمینی سپاه اعلام کرد و در این زمینه، خدمات ارزنده‌ای را ارایه داد.
از رهبر انقلاب اسلامی درخواست دعای شهادت کرده بود و احمد ما بی قرار ملحق شدن به همسنگرانش شهیدش باکری، خرازی و همت بود، دیری نپایید که دعای رهبر انقلاب مستجاب شد و احمد ما در ۱۹ دی آسمانی شد.

شهید کاظمی می‌گوید:‌
اول خودتان را آماده کنید. خودتان را آماده بکنید یعنی چی؟ یعنی یک شهید همت باشید. یعنی یک شهید خرازی باشید. دلتان را گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید. این پیچ و خم دنیا انسان را به باتلاق
می‌برد و گرفتار می‌کند. از آن هم نمی‌شود نجات پیدا کرد. دلتان را شاد کنید به رحمت الهی. دلتان را باز کنید و امیدوار کنید به رحمت خدا…
اوایل دهه هشتاد در سفر به روسیه با شهید طهرانی مقدم مورد بی توجهی روس‌ها قرار می‌گیرند و شهید کاظمی به شهید مقدم می‌گوید ما باید (موشکی) را بسازیم، در نیروی هوایی سپاه
هم باید بسازیم و ساختند و اردیبهشت ۸۴ هم تست کردند. شهید حسن طهرانی مقدم پدر موشکی می‌گوید شهید احمد کاظمی بنیانگذار موشکی سپاه بود، ولی با شهادت وی کار به پایان نرسید و بعد از شهادتش انتظار شهید کاظمی به سر آمد و ما هیچ مرزی برای بُرد موشک نداریم…

شهید طهرانی مقدم درباره اش می‌گوید:
شهید احمد هم استراتژیکی بود هم تاکتیکی، امکان ندارد شما کسی را پیدا کنید تا جامع هر دو باشد، هم تئوریسین بودو نظریه پرداز و هم کاربردی چیزی که در مدیرانمان سراغ نداریم.

سردار شکارچی سخنگوی ارشد نیرو‌های مسلح می‌گوید:
شهید کاظمی فردی شاخص و مؤثر در دروان دفاع مقدس بود. فتح خرمشهر با صدای گرم او از بیسیم‌ها شنیده شد. زمانی که فرماندهان ارشد بعث عراق صدای او را می‌شنیدند، از مقابله با
رزمنده‌ها ناامید می‌شدند و وحشت تمام وجود آن‌ها را فرامی‌گرفت. احمد کاظمی فتح‌آفرین و فجرآفرین بود. او دوران مبارزات خود را پیش از انقلاب آغاز کرده بود؛ و نامه سردار سلیمانی برای احمد کاظمی

بسمه تعالی
دوستی در حماء از من خواست که در مورد لشکر نجف که امروز در نبرد سوریه مشغول فداکاری است چیزی بنویسم. خواستم خواسته این برادر مجاهد را با کلامی ناقص و غیرکافی در حق این لشکر فداکار اداء کرده باشم.
وقتی نام لشکر نجف را می‌شنوم قامتی بسیار زیبا و رعنای عرشی که بوی بهشت از آن همیشه استشمام می‌شد، که قامت مردانه اش همچون کوهی پناهگاه سختی‌ها و دشواری‌ها بود، مردی که نجف آباد با همه بزرگانش مفتخر به نام و یاد اوست.
احمد عزیز، احمدی که وقتی در جلسه‌ای بود اطمینان در آن حاکم و غیابش نقصی بزرگ در قرار داشت. مردی که مشارکتش در نبردی موجب استحکام عمل و تضمین پیروزی بود، مجاهد بزرگی که فاتح خرمشهر بود. مردی که رقابیه را درنوردید. مردی که بار‌ها با حکمت و شجاعتش دشمن را به تحقیر انداخت.
ردپای او در بیست هزار کیلومتر مناطق اشغالی توسط دشمن بعثی مشهور است. نور بجامانده، تابش مستمری که امروز میلیون‌ها نفر راهی آن می‌شوند و این دلیل آنرا قافله راهیان نور نامیده اند.
احمدی که شادی و خنده اش، غم و غصه اش، اندوه و فرحش زیبا و دوست داشتنی بود. مجاهدی که ایران در نقص عدم وجود و حضورش در غم است.
احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام و تشیع. آری نجف را چنین موسسی بود که پیوسته در هر بیانی خدارا، خدارا، خدارا متذکر می‌شد. برادران در نجف، نجفی باشید. آنچنان که موسس و پایه گذار این بنای ارزشمند بود و در درون آن هزاران هزار جوان متدین و مجاهد را پرورش داد. لشکری که دشمن را به وحشت می‌انداخت و لرزه بر اندامش حاکم می‌کرد. لشکری که همه بن بست‌های جنگ با وجود فرمانده لایقش پیوسته برطرف می‌شد. لشکری که دیگر سازمان‌های رزم آرزوی همراهی او را داشتند.
نجفی که حوزه علمیه متحرکی بود و هزاران مدافع دین را در خود جای داده بود.
یاد آن نجف و یاد فرمانده بزرگوار شهیدش بخیر و امیدوارم این یادگار برادر شهیدم حاج احمد، احمد آشنای همه مجاهدان، پیوسته روح احمدی بر آن حاکم باشد.

سوریه، شهر حماء
مورخه ۱۳۹۶/۱/۶
شاگرد و هم رزم احمد-قاسم

كردستان دوباره داشت ناامن مي‌شد. ضد انقلاب هر روز تلفات جديدي از نيروهاي ما مي‌گرفت. احمد كه شد فرمانده‌ي قرارگاه حمزه سيدا الشهدا (عليه السلام)، دو سه ماه، دقيق همه چيز را زير نظر گرفت. بعدش با چند تا راهكار ضربتي آمد توي ميدان؛ تمام پايگاه‌هاي ثابت نيروي انتظامي را جمع كرد؛ تعداد قابل توجهی نيرو توي آنها بودند. سر اين كار، داد بعضي از نماينده‌هاي مجلس هم درآمد. حاج احمد جلوي همه ايستاد. گفت: مسئوليتش با خودم.

قبل از آن، يك نيروي قوي اطلاعاتي راه انداخت. چند تا گروه واكنش سريع و كارآمد هم تشكيل داد. با همين روش‌ها، كم‌كم احمد به اوضاع و احوال كردستان كاملاً مسلط شد. كافي بود يكي از نيروهاي ضد انقلاب وارد خاك ايران بشود. خبرش سريع به او مي‌رسيد. با كمك گرفتن از حافظه‌ي قوي و منحصر به فردش، نيروهاي آن قسمت را فعال مي‌كرد. گراي طرف را دقيق بهشان مي‌داد و مي‌گفت: زنده يا مرده‌اش رو برام بيارين.

كار بعدي‌اش انسداد مرز بود و كار بعدي‌اش رفتن به داخل خاك عراق. با چند گردان نيرو، مثل صاعقه روي سر نيروهاي ضد انقلاب خراب شد. همان جا باهاشان اتمام حجت كرد كه ديگر پا توي خاك ايران نگذارند. همين هم شد؛ كردستاني كه توي روزش نمي‌شد بدون تأمين بين جاده‌ها حركت كني، ديگر يك آدم تنها هم مي‌توانست در دل شب‌، بين شهرها سفر كند.

نوشتن از سرداری سبز پوش سپاه اسلام که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آخرین دیدارش با این شهید والامقام چنین روایت می کنند؛ قلمی توانا، تفکری دقیق، دلی آگاه و نگاهی عمیق و بصیر می خواهد، سرداری که از تبار عاشورائیان زمان و تربیت یافته گان مکتب پیر جماران حضرت امام خمینی( رضوان اللَّه تعالی علیه) بود.
حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای(مدظله العالی) در خصوص این دیدار در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان سپاه در روز 21 دی 1384 چنین فرموده اند: دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این ‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این ‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه ‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته ‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاء اللَّه خبر من را هم به تان بدهند!
فاصله‌‌ی بین مرگ و زندگی، فاصله ‌ی بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاء اللَّه دارند. همه خدا را ملاقات می کنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضیها واقعاً روسفید خدا را ملاقات می کنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.

** نگاهی گذار به زندگی شهید حاج احمد کاظمی 
سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج احمد کاظمی در سال 1337 در شهرستان نجف آباد از توابع استان اصفهان در خانواده ای مومن و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دیده به جهان گشود.
او که ایمان به خدا و عشق به خاندان نبوت و محبت به ائمه اطهار(ع) را از کودکی آموخته بود با شروع حرکت های توفنده انقلاب اسلامی در جریان این حرکت الهی قرار گرفت و هم صدا با مردم متعهد و انقلابی نجف آباد در همه صحنه های مبارزه با رژیم ستمشاهی و طاغوت زمان حضوری فعال و تاثیرگذار داشت.
این شهید سرافراز سپاه پاسداران در آغازین روزهای تجاوز دشمن به سوی جبهه های دفاع از حریم کشور و دین شتافت و در این عهد خود تا آخرین لحظه وفادار ماند.
این سردار دلاور همانند سایر فرماندهان دفاع مقدس، اسوه و الگوی جهاد در خطوط مقدم بود و در این راه چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت، بدن زخمی این سردار دلاور حکایتی از مقاومت ایثارگرانه او به یادگار داشت.
جراحت های فراوان از ناحیه پا و دست که منجر به قطع انگشت دست وی شده بود گویای ایثار و جانفشانی اش در راه حفظ از انقلاب اسلامی و دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی بود. 
این فرمانده دلاور از سال 1359 با حضور در برابر شرارت ضد انقلاب در کردستان حرکت جهادی خود را آغاز کرد و تا دفع فتنه و شرارت دشمنان نظام و انقلاب اسلامی در کردستان ماند. 
سردار شهید حاج احمد کاظمی، یادگار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زین الدین، همت و بقایی براستی ذره ای از شمیم دلنشین آن سرداران شهید بود و آرزوی شهادت، جزیی از آمال و ادعیه آن یار سفر کرده بود.
وی پس از پایان جنگ تحمیلی نیز به مدت هفت سال به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) برای حفظ دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و دفاع مقدس در مناطق عملیاتی باقی ماند.
سردار سبز پوش و فاتح دفاع مقدس سردار سرلشکر پاسدار حاج احمد کاظمی به پاس رشادت های خود موفق به دریافت سه مدال فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا شده بود. 
این سردار سرافراز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سیر فرماندهی خود را چنان استوار و با صلابت طی کرد که قدرت فرماندهی و تدبیر وی زبانزد خاص و عام بود. 
سردار شهید کاظمی از تاریخ یک آذر 1359 تا 10 مهر 1360 فرمانده جبهه «فیاضیه» بود و به پاس رشادت در دفاع از اسلام و انقلاب و دفع تجاوز دشمن به فرماندهی لشکر نجف اشرف اصفهان منصوب شد. 

سردار صفوی در یک تصویر از حاج احمد اینگونه روایت می کند:

روز پنجم عملیات کربلای ۵ است و همگی فرماندهان درگیر عملیات هستند. در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو است؛ و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف.آتش دشمن آنقدر سنگین است که جای سالمی‌روی زمین پیدا نمی‌شود. دشمن به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم می‌زند. به همراه احمد به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد. شب قبل از آن نیروهای حاجی یک خاکریز مهمی‌آنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلی‌ها شهید شدند و زخمی.اما الحمدالله احمد آسیبی ندید. این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود. آنجا بود که فهمیدم احمد باید زنده بماند و گرنه چه جور می‌شود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آسیب جدی نبیند. اینها همه نشانه است.

در ادامه فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع) و معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه از جمله مسئولیت هایی بود که بر عهده ایشان قرار گرفت.
از سال 1379 فرماندهی نیروی هوایی سپاه به این فرمانده رشید و قهرمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپرده شد که مدت بیش از پنج سال این امر ادامه داشت تا در تاریخ 29 مرداد 1384بنا بر پیشنهاد سردار سرلشکر پاسدار «سید یحیی صفوی» فرمانده وقت کل سپاه، سردار حاج احمد کاظمی به فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد. 
مقام معظم رهبری در حکم انتصاب سردار شهید کاظمی به عنوان فرماندهی نیروی زمینی سپاه، او را سرداری شجاع و کارآمد و با سوابق روشن به ویژه در دوران دفاع مقدس معرفی فرمودند.
آرزوی خدمت برای اسلام و اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی و نیز حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی از آرزوهای این سردار دلاور بود و پیوستن به کاروان پر فیض شهدا دعای هر روزه اش بود که پذیرش دعا از سوی خدای حکیم و پیوست به خیل شهدا از صدق گفتار و اخلاص او و همرزمان شهیدش حکایت داشت.

شهید کاظمی در طول مدت شش ماه که فرماندهی نیروی زمینی سپاه را بر عهده داشت بیش از 100 سفر و بازدید از یگان های رزم نیروی زمینی را انجام داد و سرانجام در تاریخ 19 دی 1384 به همراه ‌سردارسرتیپ پاسدار«سعید مهتدی جعفری» فرمانده‌ لشکر27محمد رسول ‌الله(ص)، ‌سردارسرتیپ پاسدار«سعید سلیمانی» معاون عملیات نیروی زمینی سپاه، سردارسرتیپ پاسدار«نبی‌الله شاهمرادی» ،معاون اطلاعات نیروی زمینی سپاه،سردارسرتیپ پاسدارخلبان «عباس کربندی مجرد» ، فرمانده‌ پایگاه هوایی قدر نیروی هوایی سپاه، سردارسرتیپ پاسدار«غلامرضا یزدانی»، فرمانده‌ توپخانه‌ نیروی زمینی سپاه درسانحه هوایی سقوط یک فروندهواپیمای نظامی (جت فالکون) به دیدار حق شتافت و آسمان شد.
در آن سانحه ، سردار سرتیپ پاسدار«صفدر رشادی»، معاون طرح وبرنامه‌ نیروی زمینی سپاه، سردارسرتیپ پاسدارخلبان«احمد الهامی ‌نژاد»، فرمانده‌ دانشکده‌ پروازی نیروی هوایی سپاه، سردارسرتیپ دوم پاسدار«حمید آذین‌پور»، رئیس دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه، سرهنگ پاسدار «مرتضی بصیری» ، مهندس پرواز و برادرپاسدار «محسن اسدی» نیز حضورداشتند و به شهادت رسیدند.
یاد و نام سردار سرلشکر پاسدار حاج احمد کاظمی و فرماندهان نیروی زمینی سپاه (شهدای عرفه) برای همیشه در بلندای تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گرامی و نامشان مستدام باد.

4 يار و سردار قرارگاه حمزه ي سيدالشهداء

 آري،4 يار و سردار قرارگاه حمزه ي سيدالشهداء را مي گويم.سردار شهيد حاج سعيد قهاري سعيد،سردار شهيد حاج احمد کاظمي،سردار شهيد نبي الله شاه مرادي(حنيف)، سردار شهيد سعيد مهتدي.

\"\"

سردار شهید حاج احمد کاظمی و سردار شهید سعید قهاری سعید

\"\"

سردار شهید سعید مهتدی

\"\"

سردار شهید نبی الله شاهمرادی (حنیف)

اينان 4يار و ياوري بودند که 8سال در قرارگاه حمزه با يکديگر در مسئوليت هاي اجرايي خدمت خالصانه نمودند.

وقتي که آنها از يکديگر جدا شدند، شهيد حاج سعيد قهاري سعيد از جمع سه يار جدا شد و به استان دارالعباده ي يزد براي خدمت رفت و مسئوليت فرماندهي ارشد سپاه استان يزد را به عهده گرفت و بقيه ي ياران در تهران،در نيروي زميني مشغول خدمت شدند که شهيد آذين پور هم با اينان بود که مشيت الهي تحقق ملاقات حق و دوستان در پرواز عرفه بود که سردار شهيد حاج سعيد قهاري سعيد به شدت متاثر شد و دائما اين جمله را تکرار مي نمود:\” من از قافله و يارانم جا ماندم\” و از همان روز عبادات و رازو نياز با معبود را مضاعف نمود.

در پرواز عرفه شهيد قهاري هم قرار بوده که به همراه شهيدکاظمي و ديگر دوستان باشد.ولي بدليل جرياناتي و بنا بر مصلحت خداوند آن روز با هواپيماي شهيد کاظمي و دوستانش همراه نشد روز قبل از پرواز آنها، شهيد کاظمي با منزل ما تماس گرفتند و به پدرم گفتند که شما در ماموريت بعدي به اروميه همراه ما بيا و قرار بود در اين ماموريت همراه آنها نرود و با سفر بعدي شهيد کاظمي همراه وي باشد، غافل از اينکه سفر ديگري وجود ندارد و آن پرواز آخرين پرواز آنهاست…

بالاخره مدتي پس از شهادت دوستان شهيدش(يکسال و دو ماه) درحاليکه فرماندهي لشکر3 حمزه سيدالشهداء را در اروميه به عهده داشتند و پس از 102 روز خدمت خالصانه در عملياتي با مزدوران و جيره خواران آمريکا، همچو پرستويي عاشق به ديدار ياران شهيدش شتافت و شهد شيرين شهادت که\” احلا من العسل\” است را نوشيد.

*پدرم،اي عزيزترينم، شهادت گواراي تو باد*

به نقل از خط سرخ شهادت وبلاگ فرزند سردار شهید سعید قهاری سعید

سردار شهید حاج احمد کاظمی به روایت سردار رحیم صفوی

«برخی از مومنان بزرگ، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند و بر آن عهد و پیمان ایستادگی کردند تا در راه خدا استقامت ور زند، برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کردند و عهد و پیمان خود را تغییر ندادند.»

مردم مومن و انقلابی نجف آباد، در آستانه عید قربان که درس فداکاری و جهاد در راه خدا را به انسان های مؤمن می دهد و پرشکوه ترین جلوه ایثار و عبودیت بندگان صالح خدا در برابر خالق جهان هستی است، فرزند شجاع و قهرمان شما و فرزند صالح امام بزرگوار مان، دلاور جبهه های غرب و جنوب، سرلشکر شهید احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه، سرتیپ پاسدار شهید غلامرضا یزدانی فرمانده توپخانه نیروی زمینی و سرتیپ پاسدار، شهید نبی الله شاهمرادی معروف به سردار حنیف که مسئول اطلاعات نیروی زمینی بود، قربانی درگاه خدا شدند وبه عزت و شرف شهادت نائل شدند. خانواده های محترم، جوانان برومند، علمای بزرگوار نجف آباد، مردم ولایت مدار نجف آباد، محور سخنرانی بنده، من پاسخگویی به این سوال است که این شهیدان که بودند وچه کردند. براستی شهیدان را شهیدان می شناسند. 23 هزار شهید اصفهان و شهیدان نجف آباد، فرمانده خودشان، شهید کاظمی را می شناسند که چه کسی بود و چه کرد.

خدای شهیدان همه را بهتر می شناسد چرا که خداوند رب شهدا است و ربّ صالحین است خداوند آنها را خلق کرده، رشد داده، در مسیر اسلام و ائمه اطهار(ع) هدایت کرده و زمانیکه اسلام عزیز، ملت ایران و انقلاب اسلامی احتیاج به دفاع و فداکاری داشت، خداوند اینان را به عنوان سربازان و سرداران مدافع اسلام و قرآن، سربازان دفاع از انقلاب اسلامی انتخاب کرد و روزهای سختی که ملت ما و اسلام ما غریب بود، زمانیکه ضد انقلاب در داخل و خارج برای براندازی این کشور به یکدیگر دست داده بودند و سیاست مدارهای نالایقی همچون بنی صدر و لیبرال ها جز تسلیم شدن مناطقی از کردستان و یا سازش با آمریکا را برای بیرون کردن دشمنان بعثی عراق از سرزمینهای اشغالی جنوب راه دیگری را پیشنهاد نمی دادند در آن مقطع حساس و سرنوشت ساز اوایل انقلاب و تاریخ ایران اسلامی این شهیدان سرافراز به فرمان امام و مقتدایشان به کردستان شتافتند تا ضد انقلاب را ریشه کن سازند و مردم مظلوم کردستان را از سلطه ضد انقلاب نجات دهند و هنوز کردستان به طور کامل برخی از شهرهایش هنوز آزاد نشده بود که با جنگ تحمیلی این شهیدان، سردار بزرگ اسلام شهید کاظمی بهمراه دیگر سرداران رشیدی چون یزدانی به جبهه های جنوب شتافتند.

مردم مظلوم آبادان شهید کاظمی را می شناسند، اگر نبود امثال کاظمی ها که در جبهه فیّاضیّه در شمال آبادان جلوی دشمن صدامی مسلح به پیشرفته ترین تجهیزات شرق و غرب را بگیرد، آبادان سقوط کرده بود. در آزادسازی آبادان نیز شهید کاظمی و شهید خرازی جزء محورها و فرماندهان آزادی بخش آبادان بودند، از پنجم مهرماه سال 60، و در طول 8 سال دفاع مقدس جبهه های بزرگ را این فرمانده شجاع خردمند، انقلابی، فکور، مومن، خاضع و خاکی ما فرماندهی کرد و لشکر 8 نجف را سازمان داد،آموزش داد، تجهیز کرد.

کوههای سر به فلک کشیده وپر از برف کردستان و دشتهای سوزان خوزستان شهید کاظمی را می شناسند در فتح و آزادی بستان محور بود.

در فتح المبین جبهه رقابیّه را ایشان شکافت و در فتح المبین آنکه بزرگترین پیروزی را با دور زدن دشمن آفرید، تیپ 8 نجف ایشان بود. او و شهید بزرگوارآقا مهدی باکری با نیروهای خود ارتفاعات میشداغ و تنگه ذلیجان را دور زدند، (چیزی که افسران عالی رتبه عراق باور نمی کردند) در این عملیات، یکطرف شهید کاظمی دشمن را احاطه کرد و یکطرف شهید حسین خرازی از ارتفاعات بلند تیشکن تنگه عین خوش را تصرف کرد.

شهید کاظمی در تمامی عملیاتها به عنوان فرمانده ای بودکه با نبوغ وخلاقیت دشمن را به زمین می کشاند، هیچ جبهه ای در طول 8 سال دفاع مقدس نبود که در مقابل لشکر قهرمان نجف و فرزندان عزیز بسیجی و پاسدار اصفهان و نجف آباد و زنجان و بسیاری دیگر از شهرهایی که به این لشکر می پیوستند، تاب استقامت بیاورد.

یکی از فرماندهان فتح فاو، شهید کاظمی بود. پشت دروازه های بصره، نیروهای بعثی عراق یورش قهرمانانة این فرمانده شجاع را در رمضان، ودر کربلای 5 دیدندکه چگونه این قهرمان دلاور با صلابت با سکنیه و با آرامش چگونه دروازه شرق بصره را شکافت و دشمن،آمریکایی ها و اروپایی ها را مجبور کرد به صدور قطعنامه 598 که بعداً تبدیل به قطعنامه نهایی شد و به حقوق ملت ایران تن در دادند. در خیبر درحالیکه پشت سرش 30 کیلومتر آب بود جزایر مجنون را تصرف کرد و انگشتش قطع شد که امکان دارو و بهداری وجود نداشت و برای اینکه عفونت نکند نمک را در آب می ریخت و انگشت قطع شده اش را در آب می گذاشت، تا هم عفونت نکند و هم خون ریزی تمام شود.

در عملیات بدر آقا مهدی باکری پشت بیسیم گفت: احمد بیا کنار دجله اینجا جای بسیار عالی است، اگر نیایی اینجا دیگر یکدیگر را نمی توانیم ببینیم، خود این شهید بزرگوار اینها را می گفت. (شهید باکری در دجله قطعه قطعه شد، بدنش و قایقش با آرپی جی منهدم شد و جسم مطهرش به اقیانوس هستی پیوست، از دجله به خلیج فارس وبعد به هستی).

شهید کاظمی همواره از دو شهید نام می برد و می گفت من دلم می خواهد کنار شهید خرازی باشم، باور کنید 19 دیماه روزی بود که عملیات کربلای 5 در سال 65 و در همین دیماه 65 بود که حسین خرازی شهید شد، همین چند روز بعدش دیدید احمد کاظمی روحش پرواز کرد در کنار شهید خرازی جای گرفت.

فقط زمان جنگ نبود، بعد از جنگ هم اکثر رزمندگان به خانه و زندگیشان باز گشتند، ولی این بزرگوار 7 سال به قرارگاه حمزه رفت، مسئول آرامش و امنیت آذربایجان غربی و کردستان شد. با آن نبوغ ذاتی اش امنیت را به کردستان بازگرداند، 7 سال بعد از جنگ به دور از خانه و فرزند و همسر. نه تنها آرامش و امنیت را در کردستان برقرار کرد، بلکه با مصوبه شورای عالی امنیت ملی ایران مقرها و مراکز ضد انقلاب حزب دمکرات و کومله را با پیشروی120 کیلومتر در خاک عراق منهدم کرد. بعد از قرارگاه حمزه همان سال ایشان فرمانده نیروی هوایی سپاه شد.

بیش از 200 فروند هواپیما و هلیکوپتر و انواع موشک های برد بلند را سامان داد در حادثه بم، درساعتهای اول، شهیدکاظمی به عنوان فرمانده نیروی هوایی تمام ناوگان خودش را برای نجات مردم بم بسیج کرد، خودش هم فرودگاه بم را آماده کرد، هر 13 دقیقه یک هواپیما و یک هلیکوپتر چه در شب و چه در روز پرواز می کرد30 هزار مجروح را با هواپیما و هلیکوپتر تخلیه کرد، 10 شبانه روز نخوابید.

این است روحیه مردم داری و مردم یاری سردار شما، که نه تنها در زمان جنگ بلکه در مصیبت های همچون زلزله به کمک مردم می شتابد. شهید کاظمی پنج ماه بود که فرمانده نیروی زمینی شده بود.

در آخرین ملاقاتش خدمت مقام معظم رهبری که سوم دیماه بود، از حضرت آقا خواهش کرده بود، آقا دعا کنید ما هم شهید شویم. حقیقتا یک حال و هوای دیگری داشت، خدا می داند، من که رفته بودم برای معرفی اش بعنوان فرمانده نیروی زمینی، پشت تریبون، من گفتم: سرتیپ احمد کاظمی از نظر من شهید زنده است، شروع کرد به گریه کردن، فیلمش را فکر می کنم پخش کرده اند، خودش پشت تریبون که آمد گفت: خدایا شهادت را نصیب من کن، حال و هوای دیگری داشت، دائم می گفت دلم برای حسین خرازی پر می کشد برای شهداء پر می کشد، می گفت تف به این دنیا، دنیا را رها کنید، دنیا را ول کنید، همه چیز را در آخرت پیدا کنید، رضای خدا را بر رضای مخلوق ارجحیت بدهید، واقعا این بزرگوار از دنیا بریده بود.

احمد با قلبی آکنده از دوستان شهیدش،بیش از هفت سال فرمانده ی شمال غرب کشور شد.جایی که صد ها نفر از شهیدانمان در ارتفاعات غرب پیرانشهر مانده بودند و این فرمانده ی دلسوز که مسؤو لیت بسیجی ماندن را هم بر شانه ها حمل می کند،شبهای زیادی را به یاد آنها گریسته است،در این دوره ی نسبتا طولانی که فرزندان احمد دوران رشد و شکوفایی خود را طی می کنند و بیش از هر زمانی به حضور پدر نیاز دارند،این مادر است که آن بار سنگین را تحمّل می کند و مانند همه ی دوران مشترک زندگی،خانه به دوش،مسؤولیت نبودن احمد را به انجام می رساند.و چه زیباست،در چنین شرایطی که لحظه  لحظه ی آن بوی شهادت می دهد و  هیچ شبی از آن بدون دلهره و اظطراب   نمی کذرد،وقتی احمد با بدنی خسته از مسؤولیتی سنگین به خانه باز می گردد یکی دو ساعت که نه،همان لحظه ی ورود،همه ی خستگی ها از بدن او برطرف می شود و این صفا و محبّت هدیه ی بانوی نمونه ای است که حضرت  صدیقه ی طاهره سلام الله علیها را الگو ی خود ساخته است.به اعتقاد من \”بزرگترین راز\”زندگی احمد را در اینجا باید جستجو کرد،اینکه تو بیش از هر کس دیگری به زندگی خود با همسرت عشق بورزی اما دنبال چیز دیگری باشی.شاید از این گنجینه ی نهفته در دل هایی که خودرا به کمتر از بهشت نفروخته اند در \”صحرای محشر \”رو نمایی می شود.

کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص 133