نوشتهها
در صبح دل انگیز اول شهریور
عطر سیب،عطر شلمچه،عطر شهید می آید ،
عطر تولد حاج حسین خرازی می آید …
تولدش مبارک
شهید خرازی در اول شهریور ماه 1336 در محله کوی کلم اصفهان چشم به جهان گشود .
در کنار گذران دوران تحصیل عمومی، به آموزشهای دینی هم میپرداخت. به تدریج به مسائل سیاسی آشنایی پیدا کرد و بدان علاقمند شد. در این زمینه علاقه زیادی به مطالعه جزوات و کتب اسلامی داشت. در سال 1355پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی در مشهد اعزام شد. در آنجا فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت داشت. پس از مدتی بالاجبار وی را به همراه عدهای دیگر به عملیات ظفار (عمان) فرستادند. وی این سفر را معصیت میدانست و نمازهایش را کامل میخواند. در سال 1357 به دنبال صدور فرمان خمینیمبنی بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او به همراه برادرش از خدمت سربازی فرار کردند. در این مدت، وی دائماً در پی فعالیتهای انقلابی بود و با تشکلهای انقلابی محل درتماس بود.
شهید خرازی در شروع جنگ در کردستانحضور داشت. پس از یک سال فعالیت در کردستان راهی منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دارخوینتشکیل شده بود و بعداً درمیان سربازان ایران، به «خط شیر» معروف شد؛ منصوب گشت. این خط نه ماه در برابر سربازان عراقی دفاع کرد، در حالی که از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی در مضیقه بودند.
فرماندهی لشکر 14 امام حسین از افتخاراتو برگ زرنیی در کارنامه زندگی شهید خرازی است .
وی فرماندهی عملیات کربلای ۵ را عهدهدار بود. لشکر او در این عملیات با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سنگینی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.
حسین خرازی سرانجام در روز ۸ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. این شهید در قطعه شهدای کربلای۵ در منتهی الیه شمال غربی گلستان شهدا اصفهان دفن گردید. در طرفین قبرش دو قطعه سنگ یادبود از حاج رضا حبیب اللهی و مصطفی ردانی پور(که پیکرشانپیدا نشده) وجود داشت که نهایتا پس از شهادت شهید احمد کاظمی که وصیت کرده بود در کنار مزار شهید خرازی به خاک سپرده شود این دو یار دیرین در جوار هم آرمیدند
سایت شهید کاظمی به مناسبت 19 دی ماه هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه و شهدای عرفه دومین سری از پیشواز و آوای انتظار با صدای شهید کاظمی برای اپراتورهای ایرانسل و همراه اول را برای استفاده کلیه مشترکین و کاربران تولید و ارائه نموده است .
یقینا طنین انداز شدن صدای شهدا با استفاده از تکنولوژی های روز جامعه ما می تواند در گسترش و نشر فرهنگ ایثار و شهادت تاثیری عمیق داشته باشد ، از این رو سایت شهید کاظمی در حرکتی نو اقدام به ساخت کلیپ های صوتی این شهید بزرگوار نموده که با استقبال بی نظیر دوست داران فرهنگ شهید و شهادت روبرو شد . به همین مناسبت در آستانه هشتمین سالگرد شهدای عرفه در سری دوم تعداد 5 کلیپ صوتی با عنوان های تکلیف ، توسل ، شهید زنده ، آزمایش و ناظر تولید و کدهای آن در اختیار کلیه کاربران قرار گرفته است .
کلیه مشترکین اپراتورهای همراه اول و ایرانسل می توانند از طریق راهنماهای فعال سازی پیشواز ایرانسل و آوای انتظار همراه اول مخاطبین خود را از صحبت های ارزشمند این شهید بهره مند سازند .
متن سخنان شهید کاظمی در سری جدید پیشوازها :
تکلیف :
جائی معامله ما با خدا خواهد بود که ما خودمون رو فدا بکنیم ، فدای راه خدا بکنیم فدای اون مسئولیتی که براش پذیرفتیم این رو بدانیم اگه همه عالم رو اب بگیره ولی یک سر سوزنی از خاک بالا باشه اون خاک نموداره اون خاک هست میگن همه جا رو آب گرفته ولی این هست پس ببینید ما یک مسئولیتی پذرفتیم ما نمی تونیم به جاهای دیگه دل خوش بکنیم خب این هم چی شده … هیچگاه تکلیف از ما ساقط نمیشه .
توسل :
ما اهل اینجا نیستیم ما اهل جای دیگه هستیم باید برای اونجا خیلی ما تلاش بکنیم ، ما یک صف بزرگی جلومون وایسادن ماها رو تحویل می گیرن اون صف رو ما کاری نکنیم رو برگردونه از ما ، دلها رو بسپارید به خدای متعال متوسل بشید به ائمه اطهار در راس اونها امام حسین شهید عزیز ، پرچم دار این حرکته ما و افتخار بکنیم که ما سربازان فرزند او حضرت مهدی هستیم و امروز زیر پرچم حضرت ایت الله العظمی خامنه ای داریم این لشکر و این سپاه و این سازمان رو اداره می کنیم که تحویل بدیم به حضرت مهدی .
شهید زنده :
اگر می خواهید تاثیر گذار باشید اگر می خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم . اول خودتونو آماده بکنید ، خودتونو آماده بکنید یعنی چه ، یعنی یه شهید همت باشید یعنی یه شهید خرازی باشید کاری بکنید که وقتی یه نفر میخواد بیاد تو دفترتون بگه میرم برم پیش فلانی در تصورش بیاد که اگر همت بود من میرفتم پیشش چه خصوصیاتی داشت از اون خصوصیات بسیاری شو در شماببینه .
آزمایش :
برادرا حیفه از ما که وارد اون دنیا بشیم و صف شهدا جلوی ما نباشن حیفه بر ما واقعا حیفه ، هیچ دنیا برا ما برادرا قانع کننده نیست ، نمی دونم چرا ما موندیم من خودم واقعا خیلی فکر میکنم چرا ؟ نمی دونم فقط اینو می دونم در آزمایش بسیار سهمگینی قرار گرفته ام بعد از شهدا ولی احساس می کنم اینو به شما می گم در این حسینیه حضرت فاطمه زهرا (س) که شهدا هستن واقعا با تمامی وجود احساس می کنم که شهدا هستن و مبا ما هستن .
ناظر :
لحظه به لحظه ما کار ما حرکت ما نیت ما رفتار ما گفتار ما این شهدا نظارت و کنترل روش دارن خلوت ما جلوت ماعبادت ما همه اینا نیت ما ، ما نیتمون چیه تو سپاه دنبال چی هستیم چی رو می خوایم به نتیجه برسونیم کجا رو اشغال کردیم چه جایی قرار گرفتیم همه اینا رو می دونن اون وقت اونهایی که در راستا هست میگن خدایا ما به این همرزم خودمون به این آشنای خودمون مباحات می کنیم و خدیا بهش کمک کن و اگه خدای نکرده برعکسش باشه روشونو بر می گردونن و میگن که خدا ازتون نگذره .
عنوان |
پخش آنلاین |
همراه اول ارسال به 8989 |
ایرانسل ارسال به 7575 |
تکلیف |
50426 |
4417876 |
|
توسل |
51856 |
4417879 |
|
شهید زنده |
50427 |
4417882 |
|
آزمایش |
50428 |
4417884 |
|
ناظر |
50429 |
4417886 |
علاقه مندان می توانند سایر کلیپ های صوتی تولیدی این سایت که بصورت پیشواز های تلفن همراه قابل استفاده است را در برگه اختصاصی \” پیشواز شهید کاظمی \” مشاهده و کد های آن را دریافت کنند .
Podcast: Play in new window | Download
همراه سردار رفته بوديم اصفهان، مأموريت. موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد. به گلزار شهدا كه رسيديم، گفت: بچهها، دوست دارين، دري از درهاي بهشت رو به شما نشون بدم.
گفتيم: چي از اين بهتر، سردار!
كفشهايش را درآورد، وارد گلزار شد. يك راست بردمان سر مزار شهيد حسين خرازي. گفت، با يقين گفت: از اين قبر مطهر، دري به بهشت باز ميشه.
نشستيم. موقع فاتحه خواندن، حال و هواي سردار تماشايي بود. توي آن لحظهها، هيچ كدام از ما نميدانستيم كه اين حال و هوا، حال و هواي پرواز است؛ به ده روز نكشيد كه خبر آسماني شدن خودش را هم شنيديم. وصيت كرده بود كه حتماً كنار شهيد خرازي دفنش كنند. دفنش هم كردند. تازه آن روز فهميديم كه بنا بوده از اين جا، در ديگري هم به بهشت باز بشود!
آخرين جلسهاي كه سردار گذاشت، جلسهي فرهنگي بود؛ يك روز قبل از شهادتش. جلسه از ظهر شروع شد. من كنار سردار نشسته بودم. موضوع جلسه، نحوهي پشتيباني كاروانهاي راهيان نور بود. قبل از اين كه جلسه شروع بشود، يك كليپ چند دقيقهاي از شهيد خرازي گذاشتم. سردار، همين كه چشمش به چهرهي نوراني و زيباي شهيد خرازي افتاد، آهي از ته دل كشيد. توي آن جلسه، سردار طرحهايي ميداد و حرفهايي ميزد كه تا آن موقع براي حمايت از كاروانهاي راهيان نور، سابقه نداشت.
همين نشان ميداد كه چه ديدگاه بالايي نسبت به كارهاي فرهنگي دارد. جلسه تا غروب طول كشيد. غروب سردار آستينهايش را زد بالا كه برود وضو بگيرد. يادم افتاد فيلمي از اوايل جنگ براي او آوردهام. فيلم مربوط ميشد به جبههي فياضيه كه حاج احمد به همراه چند نفر ديگر در آن بودند. بيشترشان شهيد شده بودند. سردار وقتي موضوع را فهميد، مشتاق شد فيلم را ببيند. ديد هم. باز وقتي چشمش به چهرهي شهدا افتاد، از ته دل آه كشيد.
فردا وقتي خبر شهادت سردار را شنيدم، تازه فهميدم آن آه، آه تمنا بوده است؛ تمناي شهادت!