فاصلهي عمليات «فتحالمبين» تا «بيتالمقدس» کمتر از يک ماه بود و نيروها خسته شده بودند. از حاج احمد خواستيم نيروها پيش از آمادهسازي و سازماندهي مجدد براي انجام عمليات، به مرخصي بروند. اصرار کمکم نتيجه داد و حاجي راضي شد تا نيروها به مرخصي بروند؛ بهشرطي که او هم همراه آنان باشد. همهي گردان سوار اتوبوس شدند و حاجي هم همراهشان بود. تا اينکه به منطقهي گلف در نزديکي اهواز رسيديم. حاجي ابتدا نيروها را به حمام فرستاد و سپس براي هر نفر يک آلاسکا خريد و گفت: مرخصي تمام شد! برميگرديم منطقه.اين فرصت چند ساعته تمام مرخصي گردان بود، در فاصله سه ماه و دو عمليات بزرگ