به مناسبت  هفته دفاع مقدس جدید ترین کد های پیشواز و آوای انتظار با صدای شهید کاظمی برای ایرانسل و همراه اول که توسط سایت شهید کاظمی تولید و عرضه شده است بر روی این پایگاه قرار گرفت .

از آنجا که اثر گذاری یک پیام دارای دو ویژگی مختصر و مفید بودن آن است ، طنین انداز شدن صدای یک شهید برای مخاطب در کمتر از 40 ثانیه  می تواند در انتقال پیام شهدا اثر ویژه و مثبتی داشته باشد .

عنوان

پخش آنلاین

همراه اول

ارسال به 8989

ایرانسل

ارسال به 7575

رزمنده

   36145

2211890

رایگان

فانوس

   39295

2211891

رایگان

پیام شهدا

39297

4417436

جامانده

  39296

4417435

تمنا

39294

4417437

تذکر مهم :

سایت شهید کاظمی در جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت اقدام به تولید لین کلیپ های صوتی نموده و با واسطه شرکت های مربوطه آن را در اختیار اپراتورهای تلفن همراه و شبکه های گویای کشور قرار داده است .

این کدها علی رغم پیگیری و تلاش های انجام شده با همان نرخ مصوب اپراتورهای فوق عرضه گردیده و صرفا دو پیشواز رزمنده و فانوس (راه شهدا) برای ایرانسل بصورت رایگان می باشد و سایر کدها با تعرفه مصوب با نرخ 3000 ریال برای هرماه آماده فعال سازی می باشد .

آخرین سخنرانی در لشکر 8 نجف اشرف – 1384

حقیقتاً وقتی که در همه جا، در همه محلهای گلزار شهدا وارد می شویم و توفیق پیدا می کنیم که سرخاک مطهر این بندگان خاص خدا حاضر شویم. یک لحظه درنگ و تأمل به انسان می گوید: یک بچه که متولد سال 1350 بود و سال 1364 یا 1365 شهید شده دنبال چه چیزی آمده و در پی چه چیزی بوده است؟ این سن و سال، سن و سالی نیست که در سخت ترین مبارزات، انسان قرار گیرد. سن و سال، سن و سال رشد و تفریح و استراحت و مقدمه ای بر جوانی است.

یک نفر و دو نفر و سه نفر هم نیستند. پاسخ این پیدا نمی شود الا اینکه به اصل موضوع پی ببریم. موضوع چه بود؟ انقلاب اسلامی با عنایت خدا جهاد در راه خدا، حاکمیت عبد صالح خدا، حضرت امام (ره) پیروز شد و این پدیده باعث شد که گوی سبقت به وجود بیاید. یک حرکتی بود که در این مبارزه سن و سال هیچ ملاکی نبود و فقط سبقتی بود برای رسیدن به یک هدف و مجاهدت در راه یک هدف، و خب انسانهای بزرگی موفق شدند در این حرکت و مبارزه به پیروزی نهایی دست پیدا کنند که همان تسلیم شدن واقعی به درگاه حضرت حق تعالی و پیوستن به این راه و شهید شدن بود. به واقعیت کلمه، به معنای واقعی «شهید».

هیچ گاه نمی توانیم با هر نگاهی،نگاهی که پاک نباشد، اسمی از شهید بیاوریم؛ چه شهیدی که شناخته شده باشد. چه آن شهیدی که در قبل از شهادتش آدم آن را نشناسد

گفت: آقاي اميني جايگاه من توي سپاه چيه؟

سئوال عجيب و غريبي بود! ولي مي‌دانستم بدون حكمت نيست.

گفتم: شما فرمانده‌ي نيروي هوايي سپاه هستين سردار.

به صندلي‌اش اشاره كرد. گفت: آقاي اميني، شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتي كه من الان دارم، نرسي؛ ولي من كه رسيدم، به شما مي‌گم كه اين جا خبري نيست!

آن وقت‌ها محل خدمت من، لشكر هشت نجف اشرف بود. با نيروهاي سرباز زياد سر و كار داشتم. سردار گفت: اگر توي پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون كردي اميني، اين برات مي‌مونه؛ از اين پست‌ها و درجه‌ها چيزي در نمي‌آد!

نام احمد كاظمي، براي خيلي از فرماندهان نيروي زميني، نام آشنايي بود؛ به روحيات و به رويكردهاي او هم آشنايي داشتند. همين كه زمزمه‌ي حضورش در نيروي زميني شروع شد، فلش كارها و برنامه‌ريزي‌هاي فرماندهان، به سمت ارتقا توان رزم كشيده شد.

آنهايي كه توي امور نظامي، به اصطلاح اهل خبره هستند، هنوز هم با قاطعيت مي‌گويند: فقط اسم احمد كاظمي، سي‌درصد توازن رزم نيروي زميني را برد بالا!

خودش هم كه وارد نيروي زميني شد، اين توان را هشتاد تا نود درصد بالا برد.

ظرف مدت كوتاهي، بساط كارمندي را جمع كرد. مي‌گفت: ما نيروي زميني هستيم، سازمان ما، سازمان رزمه؛ توي سازمان رزم، جايگاه كارمندي اصلاً معنا نداره!

كارمندها را مخير كرد كه؛ يا از نيروي زميني بايد برويد، يا اين كه رسته‌ي نظامي بگيريد.

خدا رحمتش كند؛ تمام اين كارها، از تفكر دفاعي‌اش نشأت مي‌گرفت، از اين كه بيدار بود؛ مي‌گفت: با اين دشمنان قسم خورده‌اي كه ما داريم و يك لحظه از فكر براندازي ما بيرون نمي‌آن؛ ما بايد هر روز بنيه‌ي دفاعي خودمون رو بيشتر از روز قبل بكنيم.

نيروي هوايي سپاه را هم با همين تفكر متحول كرد.

بعضي به شوخي، به اين سيستم مي‌گفتند «سيستم رضاشاهي»؛ اين كه ستاد يك لشكر نسبت به تيپ‌ها و بقيه‌ي يگان‌هاي زير مجموعه‌اش در تنعم بيشتري باشد و هميشه بر آنها مقدم باشد!

معمولاً امكانات و بودجه كه به يك لشكر مي‌آمد، رسوباتش مي‌رسيد به گردان‌ها و گروهان‌ها، كه اصلي‌ترين جايگاه رزم را داشتند.

حاج احمد كاظمي كه فرمانده‌ي نيروي زميني شد، دقيقاً‌ اين سيستم را برعكس كرد؛ اولويت را توي تقسيم بودجه و امكانات، داد به گردان‌ها و تيپ‌ها.

حتي در يك مورد كه خودم شاهد بودم، ستاد يكي از لشكرها را از مركز استان، برد به يكي از شهرستان‌هاي دور افتاده كه قبلاً مقر يكي از تيپ‌هاي رزمي آن لشكر بود. آن وقت مقر ستاد در مركز استان را داد به آن تيپ رزمي.

به خاطر شرايط جنگ، اطراف اهواز پادگان‌هاي زيادي ساخته شده بود. در سال‌هاي بعد از جنگ، نياز چنداني به اين پادگان‌ها نبود، اما همچنان دست سپاه ماند.

دو، سه سال پيش، فرماندهي كل قوا گفته بودند: پادگان‌هايي را كه نياز نداريد، بدهيد دولت تا به نفع مردم از آنها استفاده كنند.

حاج احمد كه فرمانده‌ي نيروي زميني شد، گفت: اين دستور آقا معطل مونده!

در بازديدي كه از يگان‌هاي خوزستان داشت، يك صبح تا شب تمام پادگان‌ها را رفت. روز بعد با استاندار خوزستان جلسه گذاشت. چند تا پادگان را كه متراژ وسيعي هم داشت، از قبل ليست كرده بود. اسم آنها را خواند و به استاندار گفت: اين پادگان‌ها آماده‌ي تحويل دادن به دولت، و به مردمه.

هواپيماي سوخو را حاج احمد وارد نيروي هوايي سپاه كرد. مراسم افتتاحيه‌اش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد، سردار ولي گفت: مي‌خوام مراسم افتتاحيه توي مشهد باشه.

پايگاه هوايي مشهد كوچك بود. كفاف چنين برنامه‌اي را نمي‌داد. بعضي‌ها همين را به سردار گفتند. سردار ولي اصرار داشت مراسم توي مشهد باشد.

\"31114_227\"

با برج مراقبت هماهنگي‌هاي لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، هواپيمان را چند دور، دور حرم حضرت علي بن موسي الرضا (سلام الله عليه) طواف داد. اين را سردار ازش خواسته بود. خيلي‌ها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند. خدا رحمتش كند؛ هميشه مي‌گفت: ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا (عليه السلام) بي‌نياز نيستيم.

همراه سردار رفته بوديم اصفهان، مأموريت. موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد. به گلزار شهدا كه رسيديم، گفت: بچه‌ها، دوست دارين، دري از درهاي بهشت رو به شما نشون بدم.

گفتيم: چي از اين بهتر، سردار!

كفش‌هايش را درآورد، وارد گلزار شد. يك راست بردمان سر مزار شهيد حسين خرازي. گفت، با يقين گفت: از اين قبر مطهر، دري به بهشت باز مي‌شه.

نشستيم. موقع فاتحه خواندن، حال و هواي سردار تماشايي بود. توي آن لحظه‌ها، هيچ كدام از ما نمي‌دانستيم كه اين حال و هوا، حال و هواي پرواز است؛ به ده روز نكشيد كه خبر آسماني شدن خودش را هم شنيديم. وصيت كرده بود كه حتماً كنار شهيد خرازي دفنش كنند. دفنش هم كردند. تازه آن روز فهميديم كه بنا بوده از اين جا، در ديگري هم به بهشت باز بشود!

آخرين جلسه‌اي كه سردار گذاشت، جلسه‌ي فرهنگي بود؛ يك روز قبل از شهادتش. جلسه از ظهر شروع شد. من كنار سردار نشسته بودم. موضوع جلسه، نحوه‌ي پشتيباني كاروان‌هاي راهيان نور بود. قبل از اين كه جلسه شروع بشود، يك كليپ چند دقيقه‌اي از شهيد خرازي گذاشتم. سردار، همين كه چشمش به چهره‌ي نوراني و زيباي شهيد خرازي افتاد، آهي از ته دل كشيد. توي آن جلسه، سردار طرح‌هايي مي‌داد و حرف‌هايي مي‌زد كه تا آن موقع براي حمايت از كاروان‌هاي راهيان نور، سابقه نداشت.

همين نشان مي‌داد كه چه ديدگاه بالايي نسبت به كارهاي فرهنگي دارد. جلسه تا غروب طول كشيد. غروب سردار آستين‌هايش را زد بالا كه برود وضو بگيرد. يادم افتاد فيلمي از اوايل جنگ براي او آورده‌ام. فيلم مربوط مي‌شد به جبهه‌ي فياضيه كه حاج احمد به همراه چند نفر ديگر در آن بودند. بيشترشان شهيد شده بودند. سردار وقتي موضوع را فهميد، مشتاق شد فيلم را ببيند. ديد هم. باز وقتي چشمش به چهره‌ي شهدا افتاد، از ته دل آه كشيد.

فردا وقتي خبر شهادت سردار را شنيدم، تازه فهميدم آن آه، آه تمنا بوده است؛ تمناي شهادت!

در شمالغرب نبردی برپا شده بود تا از این خاک دروازه ای به کربلا باز شود تا مردترین مردان در حسرت آن قافله عشق نمانند و چنین شد …

\"jasosan\"

 ارتفاعات جاسوسان (جعفرخان) و محل شهادت شهدای عزیز صابرین

13 شهریور ماه سالروز عملیات و رشادت های جوان مردانی از تبار علی اکبران خمینی و نسل سومی های انقلاب بود که با تمام وجود نشان دادند که اگر از نسل جوانان دوران دفاع مقدس جلوتر نیستند عقب تر هم نیستند و حاضرند تا آخرین قطره خون در راه اسلام و ایران اسلامی و ایجاد امنیت پایدار مردمی قدم بردارند .

13 شهریور ماه سال 90 حکایت عملیات تصرف ارتفاعات جاسوسان در منطقه سردشت بود که با شهادت شهدای یگان ویژه صابرین تصرف آن تضمین و در ماه های بعد به تصرف و نهایتا تخلیه کامل آن منطقه از عناصر گروهک تروریستی پژاک منجر شد .

\"pic\"

جهت دریافت تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید

یادمان نرود جسارت جعفرخان ، ذکر سید محمود ، لبخند مسلم ، چشمان صمد ، اشک های یوسف ، مظلومیت غفاری ، نگاه مجتبی ، جوانی مصطفی ، وفاداری محرابی پناه ، بزرگی حسین ، بیقراری علی و شور و عشق منتظر قائم