به گزارش ایرنا از پایگاه اطلاع‌رسانی سازمان پدافند غیرعامل، سردار غلامرضا جلالی روز شنبه ۱۸ دی ماه ۱۴۰۰ در مراسم بزرگداشت شانزدهمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی و همرزمانش و یادبود شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی در مسجد جامع نجف‌آباد اصفهان، گرامیداشت یاد و خاطره شهدا را گرامیداشت یک تفکر و رویکرد دانست و گفت: شهدای ما در تاریخ ماندنی شدند به این دلیل که در مسیر یک تفکر الهی گام برداشتند و آن مسیر فاطمی، حسینی و علوی است.

رییس سازمان پدافند غیرعامل در ادامه شهدا را شناسنامه انقلاب اسلامی خواند و افزود: ملت ایران شهادت را افتخار خود می‌داند و همین شهدا پایه‌های قدرت ملی کشور را شکل داده‌اند.

وی با بیان اینکه نقش و جانفشانی‌های شهید احمد کاظمی در فتح خرمشهر کمتر مورد توجه بوده است، گفت: این ویژگی خاص شهدا و سرداران بزرگ ماست که فتوحات آنها در گمنامی است.

رییس سازمان پدافند غیرعامل کشور با اشاره به نقش و خدمات شهید احمد کاظمی در مناطق غرب و شمال غرب کشور گفت: شهید احمد کاظمی پرونده ناامنی را در شمال غرب کشور مختومه کرد.

هر هفته یک دورهمی با طعم کتاب

سه شنبه این هفته ۱۴۰۰/۱۰/۲۱

راس ساعت ۱۵

با حضور همرزمان و خادمان شهیدکاظمی

به مناسبت ایام شهادت شهید احمد کاظمی و همراهانش

تهیه کتاب با تخفیف ویژه :

https://b2n.ir/u67409

خرید پیامکی:

ارسال عدد ۳ به سامانه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱

مکان:

گلستان شهدای اصفهان(تخت فولاد) / قطعه شهدای عملیات کربلای۵/ مزار مطهر شهیدان احمدکاظمی و حسین خرازی

دی ماه با عطر حاج احمد و حاج قاسم

حدود نیم ساعت منتظر ماندیم. از من سوالاتی پرسید که در دفتر چکار ‌کنم. پاسخ دادم. تشویق کرد و گفت اگر خاطرات آقامحسن در موضوعات مختلف مکتوب شود خیلی مهم است، بفرموده حضرت آقا، زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. یک لحظه به خودم گفتم: خود حاج ق.س هم امروز برای همین شخصا آمده است؛ زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست…!

بالاخره آقامحسن از اتاق بغلی آمد. شهید حاج حسین همدانی هم پشت سرش. معلوم شد جلسه با او بوده. آقامحسن و حاج ق.س روبرو شدند، آقامحسن بغل باز کرد، همدیگر را در آغوش گرفتند. حاج قاسم ادب کرد، خم شد، آقامحسن سریع دست خود را عقب کشید. حاج قاسم کتف آقامحسن را بوسید و آقامحسن پیشانی حاج قاسم را. بعدش شهید همدانی و شهید ق.س روبوسی کردند. دقیقا مثل تابلوهای نقاشی شهدا.

حاج ق.س گزارش مختصری داد که چه افرادی مصاحبه کرده اند. بعدش توضیح داد که کدام بخشها و زوایا گفته نشده و پیشنهاد داد که آقامحسن چه محورهایی را بگوید بهتر است.

حاج ق.س رفت پشت دوربین. روی زمین نشست. تکیه داد به دیوار. روی صندلی ننشست. پای راست را تا کرده بود توی سینه. یک تسبیح هم دستش بود. گاهی زل می‌زد توی چشم آقامحسن، گاهی نگاهش را می‌دوخت به زمین.

دوربین آماده ضبط بود. میکروفن بوم و میکروفن یقه را تنظیم‌ کردند. حاج ق.س حالش منقلب شد. آقامحسن چشمش افتاد به حاج ق.س، او هم گریه اش گرفت.

پیش خودم گفتم حاج ق.س شاید برای همین آمده است؛ با آن همه مشغله در ماه‌های پرالتهابی که صحبت از حمله آمریکا بود و آماده باش‌های مکرر. برای صفای روح خودش آمده؛ برای شنیدن روضه الشهدا؛ روضه‌ی حاج احمد…
روضه در سکوت شروع شد. گریه کردند… نمی دانم این صحنه ها ضبط شده یا نه.

اشکها را پاک کردند و ضبط شروع شد. یک دفعه توی ذهنم تصور کردم دوران جنگ است و حاج ق.س گوشه‌ی سنگر فرماندهی نشسته است. معروف است که آقامحسن هم‌سطح مخاطبش صحبت می‌کند. دوباره به خودم‌ گفتم شاید حاج ق.س آمده که هم روضه بشنود هم سطح خاطره گویی را تضمین کند و سطح را آسمانی کند. هرچه باشد مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. دی ماه بود؛ ولی سقف آسمان اتاق بهاری شد. آقامحسن و حاج ق.س دو سه بار ضبط را متوقف کردند؛ شانه‌های مردان جنگ نباید پیش چشم دوربین بلرزد؛ ولی چاره‌ای نبود؛ روضه‌ی حاج احمد بود.

آن خاطره، دی ماه بود. حالا هم دی ماه است. دیماه که می‌شود عطر شهادت حاج احمد در فضا می‌پیچد. حالا عطر شهادت حاج ق.س هم به دیماه اضافه شده است. حالا حاج احمد رفته… حاج ق.س رفته… حاج حسین همدانی رفته… باور نمی‌کنم که قرار است قامتش و لبخندش در یک قاب عکس بگنجد و آن قاب روی دیوار کنار بچه‌ها (بقول خودش) بنشیند.‌ دیوار چه تحملی دارد!؟ اتاق چه تحملی دارد!؟ مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد!؛ ولی امان از اتاق، امان از دیوار، امان از قاب عکسهای روی دیوار. چه کسی خاطرات حاج ق.س را به سان روضه خواهد گریست؟


به نقل از انتشارات شهید کاظمی

پیشواز تمنای شهادت با صدای شهید کاظمی

از خدا می خوام به حق حضرت فاطمه زهرا و به حق این مکان مقدس که متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

من دوست داشتم تو نیروی هوایی شهید بشم ولی در نیروی زمینی دوران شهادت ما فرا برسه

و از خدا فقط همینو میخوام که اگر که کاری کردم رزمنده ای بودم اگرم گناهکار هستم بخاطر دوستان شهیدم خدا مرا ببخشه و ما شرمنده نشیم و سرافکنده نباشیم

نمی خوام به غیر از شهادت در اون دنیا وارد بشیم

پیشواز تمنای شهادت
تمنا۳۹۲۹۴ کد همراه اول۴۴۱۷۴۳۷ کد ایرانسل۴۰۰۸۶۱۹ کد رایتل

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با انتقاد از کسانی که خواسته یا ناخواسته خط دشمن در ترویج دوگانه دروغین «ملت و امت» را دنبال می‌کنند، تاکید کردند: سلیمانی عزیز، ملی‌ترین و امتی‌ترین شخصیت ایران و دنیای اسلام بود و هست.

من، حاج قاسم و حاج احمد خیلی به هم نزدیک بودیم. وقتی حادثه‌ی شهادت شهید کاظمی اتفاق افتاد، آن روز شهید سلیمانی کرمانشاه بود و بنا بود هواپیمایی که شهید کاظمی را به ارومیه برد بعد از ارومیه برگردد و آقای سلیمانی را از کرمانشاه به تهران ببرد. آن روز صبح من در شهرداری با وزیر خارجه‌ی ونزوئلا جلسه داشتم. وسط صحبت بود که یک مرتبه یکی از دوستان همراه یک یادداشت به من داد که آقای سلیمانی پشت خط است و می‌گوید حتماً کارت دارم. من گفتم ما وسط صحبتیم و شما به ایشان بگو جلسه تمام شد، یک ربع دیگر حتماً تماس می‌گیرم. یکی دو دقیقه نگذشت که دو مرتبه دوست ما آمد و به من گفت آقای سلیمانی گفته که هر کجا هستی پای تلفن بیا. خلاصه من رفتم پای تلفن که یک مرتبه بلندبلند شروع به گریه‌کردن کرد. هرچه گفتم حاج قاسم آخر چه اتفاقی افتاده، چرا داری گریه می‌کنی، بگو ببینیم، ولی مرتب گریه می‌کرد. در آخر گفت که حاج احمد به شهادت رسیده و این اتفاق در ارومیه افتاده است، من الان در کرمانشاه هستم و شما هر کاری داری رها کن برو منزل که خانواده‌ی ایشان از جای دیگر مطلع نشوند و من هم دارم می‌آیم.

می‌خواهم وفاداری ایشان نسبت به همه مخصوصاً به شهید کاظمی را بگویم. این‌قدر شهادت شهید کاظمی روی ایشان اثر گذاشت که حاج قاسم به من گفت که بیا برویم بیت و عبایی که حضرت آقا با آن نماز شب می‌خواندند را از ایشان بگیریم. عبا و انگشتر را از آقا گرفتیم و به اصفهان بردیم و هر دو شهید کاظمی را دفن کردیم و بعد از دو سه روز هم برگشتیم. بعداً یکی از نزدیکان آقا برای من و حاج قاسم تعریف کرد و گفت که آقا فرمودند به این‌ها می‌گویند رفیق.