روایتی است داستان‌گونه از زندگی شهید احمد کاظمی، از کودکی تا پرواز

 کتاب «حاج احمد» روایتی مستند از زندگی و خاطرات سردار شهید حاج احمد کاظمی به قلم محمد حسین علیجانزاده توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ دوم رسید.

شهید احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۳۷ در شهرستان نجف‌آباد به دنیا آمد. دوران جوانی ایشان هم‌زمان بود با اوج مبارزات انقلابی ملت بزرگ ایران علیه رژیم فاسد و وابسته پهلوی. در آن زمان، حاج احمد نیز همپای مردم در این مبارزات شرکت کرد و به حدی در این راه تلاش کرد که در اسفندماه سال ۱۳۵۶ مصادف با ایام محرم به همراه حدود ۵۰ نفر از مبارزان انقلابی شهر علم و تقوا (نجف‌آباد) توسط ساواک دستگیر و مدتی در زندان شهربانی به همراه سایر زندانیان مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شور و اشتیاق وصف‌ناپذیرش به مبارزه با کفر و ظلم، به اتفاق یک گروه ۵۰۰ نفری به سرپرستی شهید محمد منتظری جهت فراگیری آموزش‌های چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزین جبهه‌های جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. وی پس از بازگشت به کشور رسماً به عضویت سپاه پاسداران در آمد. در بهار سال ۱۳۵۹ با تشدید مجدد بحران در مناطق غرب و شمال غرب توسط ایادی استکبار، حضرت امام خمینی (ره) فرمان بسیج عمومی جهت مقابله با مزدوران شرق و غرب را صادر کرد و کاظمی همراه با سردار شهید غلامرضا صالحی در قالب یک گروه ۶۰ نفری در اواخر اردیبهشت‌ماه از نجف‌آباد عازم کرمانشاه و سپس سنندج شد. وی حدود هفت ماه با جدیت در عملیات‌های پاکسازی به مقابله با فتنه‌انگیزان پرداخت و در یکی از این عملیات‌ها در روستای «افراسیاب» در منطقه دیواندره از ناحیه پا مجروح و به شهر خود منتقل شد.

هنوز زخم‌هایش التیام نیافته بود که در اواسط آذرماه همراه با یک گروه ۵۰ نفری در جبهه‌های آبادان حضور یافت و فرماندهی یکی از مناطق عملیاتی به عهده‌اش سپرده شد که نقش مؤثری در این منطقه و سپس عملیات شکست حصر آبادان ایفا کرد. از جمله فعالیت‌های برجسته حاج احمد در دوران دفاع مقدس می‌توان به تثبیت «تیپ ۸ نجف اشرف» اشاره کرد. وی با جمع‌کردن انسان‌های بزرگی پیرامون خود این تیپ را سازمان‌دهی کرد و در اثنای جنگ، استعداد آن را تا سطح لشکر ارتقا داد و آن را به یکی از مانوری‌ترین یگان‌های دفاع مقدس مبدل ساخت. کاظمی یار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زین‌الدین، خرازی، همت، بقایی و… بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهه‌های نبرد کرده بود و بی‌شک یکی از برجسته‌ترین و مقتدرترین فرماندهان دفاع مقدس محسوب می‌شود. آخرین حکم مسئولیت کاظمی، فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود که بیست‌ونهم مردادماه ۱۳۸۴ از سوی مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا به ایشان تنفیض شد.

سردار شهید احمد کاظمی همیشه خود را از خیل عظیم کاروان شهدا جامانده می‌دانست و به شدت در فراق یاران شهیدش دلسوخته بود. او همواره با آه و سوز خاصی از آن‌ها یاد می‌کرد و در آخرین روزهای زندگی خویش به شدت از شهیدان باکری و خرازی یاد می‌کرد و از اینکه به شهادت نرسیده، اشک حسرت می‌ریخت. نوزدهم دی‌ماه ۱۳۸۴ (سالروز آغاز عملیات کربلای ۵) حاج احمد پس از سال‌ها انتظار به یاران شهیدش پیوست و در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاش‌های بی‌وقفه خود را از خدای بزرگ گرفت. دوم مرداد سالروز تولد این سردار رو سفید می باشد، فرمانده ای که حاج قاسم سلیمانی بارها از فراقش گریست و همیشه با سوز خاصی از او یاد می‌کرد و آرزویش پیوستن به او بود و حالا بعد از سالها کتاب زندگی و خاطرات این شهید عزیز توسط انتشاراتی منتشر شده است که به نام و یاد اوست. انتشاراتی جهادی که یکی از افتخاراتش حضور و فعالبت شهید مدافع حرم محسن حججی در آن بوده است

این کتاب در سه فصل به خاطرات ناگفته و جدید از زوایای زندگی حاج احمد کاظمی می پردازد. خاطرات دوران کودکی و مبارزات انقلاب احمد کاظمی، خاطرات دوران آموزش‌های چریکی در سوریه و لبنان، حضور پرماجرا در کردستان، چگونگی عزیمت به جنوب و تشکیل تیپ هشت نجف اشرف، حضور در عملیات های مختلف و رشادت های این شهید بزرگوار از ویژگی های این اثر است. شهید سلیمانی در زمان حیاتش بیش از چندین بار از ارادت ویژه اش به شهیدکاظمی و فراق و دوری حاج احمد سخن گفته بودند: وقتی احمد در جمع ما بود، تداعی همه زندگی‌مان را می‌کرد؛ هر چیزی که در زندگی به آن خوش بودیم. چهره باکری را در احمد می‌دیدیم، خرازی را در احمد می‌دیدیم. زین‌الدین را در احمد می‌دیدیم. همت را در احمد می‌دیدیم. خیلی از شهدا را ما در احمد خلاصه می‌دیدیم. شما وقتی یک کسی یادگار همه یادگاری‌هایت است، یادگار همه دلبستگی‌هایت است، یادگار همه بهترین دوران عمرت است، این را از دست می‌دهی، این یک از دست دادن معمولی نیست. احمد با رفتن خودش، همه ما را آتش زد. خب. مدت ها از زمان جنگ گذشته بود، دلخوشی‌مان به هم بود، نه اینکه پشتوانه خاصی برای همدیگر باشیم، قوت قلب معنوی برای هم بودیم. در بیان کردن موضوعات، نصیحت کردن هم و سطوح مختلف دیگری با هم رودربایستی نداشتیم. من همیشه به احمد می‌گفتم: «الهی دردت بخوره توی سرم». اصطلاح من بود نسبت به احمد، می‌گفتم: «دورت بگردم.» آنچه که مکنونات قلبی‌ام است، از خدا می‌خواهم، خدا هر چه سریع‌تر مرا به او ملحق بکند و خودم را مستحق این عنایت خدا می‌دانم و به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت: «مرا ببر. ما را تنها نگذار.» این را خواهم گفت.

چاپ دوم کتاب «حاج احمد» روایتی مستند از زندگی و خاطرات سردار شهید حاج احمد کاظمی به قلم محمد حسین علیجانزاده در قطع رقعی و ۳۳۶ صفحه، همزمان با ایام شهادت سردار دلها؛ حاج قاسم سلیمان و شهید کاظمی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

جهت مشاهده و تهیه کتب از طریق زیر اقدام کنید:

سایت من و کتاب
https://b2n.ir/m20641

سایت انتشارات شهیدکاظمی
https://b2n.ir/g71544

کد تخفیف ۳۰% : shahidkazemi

این نامه نشان می‌دهد که تلاش این نوجوان برای حضور در جبهه به علت کمی سن با عدم موفقیت روبرو شده است. این اقدام نزدیک به زمان ابلاغیه قرارگاه خاتم مبنی بر منع بکارگیری افراد نوجوان در یگان هاست.

به گزارش ایسنا، این سند، دستخط نوجوانی است به نام مهدی کاظمی؛ برادر شهید احمد کاظمی، که بالای آن نوشته شده است: «نامه ای به برادر احمد کاظمی». نامه نشان می‌دهد که تلاش وی برای حضور در جبهه به علت کمی سن با عدم موفقیت روبرو شده است. این اقدام نزدیک به زمان ابلاغیه قرارگاه خاتم مبنی بر منع بکارگیری افراد نوجوان در یگان هاست.

وی در این نامه که آن را بر روی یک برگه خط دار (دفتر مشق مدرسه) نوشته است، از فرماندهی لشکر تقاضا می‌کند تا برای شستن لباس یا درست کردن سنگر اجازه رفتن به جبهه پیدا کند.

نامه فاقد علائم و آداب ویرایشی است و چند خط خوردگی در متن دارد.

ماجرای نامه‌ای به شهید احمد کاظمی

در متن این نامه می‌خوانیم:

«نامه‌ای به برادر احمد کاظمی

به نام خدا

سلام ای پاسدار قرآن ای پاسدار حرمت خون شهیدان که با بانک غریو الله اکبر بر سینه دشمن حمله می بری من خیلی دلم می‌خواهد با هم به پیکار نبرد حق علیه باطل برویم من آرزو دارم در کنار تو نبرد کنم. دلم می‌خواهد در تعطیلات به جبهه بیایم ولی نمی‌گذارند می‌گویند سن تو کم است کار به سن نیست. من لباستان را می‌شویم یا سنگر درست می‌کنم من کمتر از شما نیستم من بدرد این جور کارها می‌خورم از شما خواهش می‌کنم اگر می‌شود هم به خاطر خدا هم که شده مرا هر جوری است به جبهه بیاورید من یادم هست در مهمانی عمو محسن آن کلت را خشابش را بکشم و من آن شب دستم عرق کرده بود که نتوانستم آن کار را بکنم. ببخشید امیدوارم در کارهایت موفق باشی و سلام هم رزم تو مهدی کاظمی  [امضاء]»

شهید احمد اللهیاری، هفتم تیر ۱۳۳۸ در روستای خورهشت از توابع شهرستان تاکستان به دنیا آمد.
شهید اللهیاری هفتم تیر ۱۳۶۶ همزمان با سالروز تولدش با سمت فرمانده گردان در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

شهید احمدکاظمی در جمع رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف و در حال گفتگو با شهیداللهیاری بندر خرمشهر ساختمان گمرک، ۳ دی ۱۳۶۵

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا طی حکمی  سردار سرتیپ احمد کاظمی را به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب کردند. متن حکم فرمانده کل قوا به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
سردار سرتیپ پاسدار احمد کاظمی

شما سردار شجاع و کارآمد و با سوابق روشن بویژه در دوران دفاع مقدس را به پیشنهاد فرمانده کل سپاه، به فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب می‌کنم.

انتظار دارم روند تواناییهای ایجاد شده در نیرو در دوران مسوولیت سردار سرتیپ جعفری با بهره ‌گیری از همه ظرفیت‌ها بویژه تقویت آمادگی‌های رزمی مورد نیاز، سرعت گیرد.

لازم می‌دانم از خدمات ارزنده سردار سرتیپ پاسدار محمد علی جعفری در دوران فرماندهی شایسته‌ی آن نیرو صمیمانه تشکر کنم.

توفیقات الهی و عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را برای همه‌ی شما عزیزان از خداوند متعال مسئلت دارم.

سید علی خامنه‌ای
۸۴/۵/۲۹