وجوب رعایت امانت

خداوند در قرآن کریم (سوره مؤمنون آیه 8) می فرمایند :

(وَالَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ) . 

«و آنان كه رعايت‏ كننده امانتها و پيمان خود هستند».

الإمامُ عليٌّ عليه ‏السلام : أفضلُ الإيمانِ الأمانةُ ، أقْبَحُ الأخلاقِ الخِيانةُ  .

امام على عليه ‏السلام : برترين ايمان امانتدارى است، زشت‏ترين اخلاق خيانت كردن است.

آیا شهدای ما مثل ما امانت داری می کردند ؟

پایگاه اختصاصی شهید احمد کاظمی بر حسب احساس تکلیف در 13 شهریور ماه سال 91 به مناسبت اولین سالگرد شهادت شهدای یگان ویژه صابرین سپاه در مبارزه با گروهک پژاک اقدام به انتشار ویژه نامه شهدای صابرین نمود که در نوع خود علاوه بر جمع آوری و متمرکز کردن وبلاگ ها شهدا (از طریق ادرس دهی در ذیل مطالب منتشر شده ) بیش از 100 تصویر که تعداد قابل توجهی از آن ها برای اولین بار در فضای مجازی گذاشته شده بود را از این شهدای بزرگوار منتشر نمود .

در تاریخ 20 شهریور شاهد درج اولین نوشته با عنوان شهادت «جعفرخان» در سه متری تونل تروریست‌ها + تصاویر در سلسله مباحثی تحت عنوان فاتحان قله های غرب توسط سایت مشرق نیوز بودیم . به دوستان در گروه جهاد و مقاومت متذکر شدیم که در جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت لینک ویژه نامه شهدای صابرین  را نیز معرفی کنند که متاسفانه در خبری که منتشر شد انتشار ویژه نامه شهدای صابرین دراینترنت  بدون درج لینک بود و آن هم توسط گروه دفاع و امنیت درج شد و در قسمت نظرات توسط ما لینک ویژه نامه داده شد تا مورداستفاده کاربران قرار گیرد.

جالب تر آنکه حتی در درج تصاویر منتشر شده توسط ما هیچ گونه رعایت امانت صورت نگرفت و با بریدن آدرس سایت شهید کاظمی از گوشه تصاویر با شجاعت تمام لوگوی سایت مشرق نیوز را درج کردند .

تصاویر زیر متعلق به شهیدان جعفرخانی و پرورش از شهدای مبارزه با گروهک پژاک می باشد.

 

قضاوت با خودتان …

 

 

…شهیدكاظمي ،  سرانجام در 19 دي ماه 1384 ، در حالی که فرماندهی نیروی زمینی سپاه را بر عهده داشت، پس از عمری تمنای شهادت و آرزوی وصال یاران شهیدش،  همزمان با روز عرفه ، به همراه جمعي از همرزمان خود ، بال در بال ملائك گشود و بر ايوان عرش منزل گرفت.
راستی ، سردار! در این خلوتِ با رفقای قدیمی، به چه می اندیشیدی؟

به گزارش خبرنگار فارس، کتاب «بلبا» روایت فرماندهان لشکر ویژه کربلا «احمدعلی ابکایی» دربردارنده 9 بخش نظیر «از شاهی تا قائم‌شهر»، «فتنه‌های داخلی»، «آغاز نبرد نابرابر»، «بسته شدن طومار منافقین، مقدمه‌ای برای تقویت جبهه‌ها»، «جنگل‌های شمال، مدفن منافقین وطن‌فروش»، «رزم‌آوران جنگل در جبهه»، «هور و اروند، جولان‌گاه گردان امام محمدباقر (ع)» و «شلمچه، میزبان عرشی امیر گردان، بلباسی» است.

«احمد علی بکایی» از عناصر مؤثر و از جمله فرماندهانی است که بیشترین حضور را در گردان امام محمدباقر (ع) داشته و حتی تا سال‌های پس از جنگ نیز بنا به تعلقات معنوی، معرفتی و همچنین به اعتبار پیمانی که با اسلاف شهید این گردان بسته، حضور خود را در آن تداوم بخشیده است.

در بخشی از این کتاب درباره «جنگل‌های شمال، مدفن منافقین وطن فروش»، آمده است:

ساعت یک شب بود. از غروب برای حرکت به ما آماده باش داده بودند. کامیون‌ها و آیفاها و کمپرسی‌ها منتظرمان بودند.

با سنگینی تجهیزات‌مان به راه افتادیم، تمام گردان‌ها تقسیم شده بودند. ما جزو تیپ نجف اشرف بودیم. فرمانده‌مان آقای کاظمی بود. در این دو سه روزی که در در دهکده انبیا بودیم، تیپ نجف یک فرمانده اصفهانی برای ما فرستاد. جانشین گردان آقای رحیمی بود و معاون گردان، یوسف سجودی.

فرمانده‌مان قربانی بود، نه مرتضی قربانی معروف. در طی این چند روز یکی، دوبار او را می‌دیدیم. زخمی بود و با آن جراحت ناراحت کننده، فرماندهی را هم به عهده داشت، چون آقای کاظمی ایشان را می‌شناخت از ایشان در جاهای مختلف استفاده می‌کرد، در کل، نیروی ثابت تلقی نمی‌شد.

خودمان هنوز سردار احمد کاظمی را ندیده بودیم، فقط می‌دانستم فرمانده ما ایشان است، غروب آخرین روز سال شصت راه افتادیم، به جایی رسیدیم که نه دشت بود نه کوهستان، تپه ماهورهای کوچک و سرسبزی داشت. شیارهای خوبی هم برای پناه گرفتن داشت.

گفتند: «شما باید همین جا استراحت کنید»، اینجا مناسب‌ترین نقطه به خط برای استقرار نیروها بود. بعد از چند ساعت یک لودر آمد و جلومان را خاکریز زد. به بچه‌ها دستور دادند گروهان به گروهان در این منطقه پخش شوند و هر کدام برای خودشان سنگری درست کنند.

لحظه تحویل سال:

نشسته بودیم و رادیو هم خرخر می‌کرد، داشتیم سنگر می‌کندیم تا داخل آن استراحت کنیم.

گردان ما در دو طرف جاده مستقر شدند. بچه‌ها به سمت جلو یعنی خط مقدم دشمن شروع به کندن سنگر انفرادی کردند، ما درست هنگام تحویل سال با پنجه‌های خود و کلاه آهنی و سرنیزه مشغول کندن سنگر بودیم.

خود من آنقدر با پنجه کندم که دیگر دست‌ام بی‌حس شد، با پتو و پوتین، با صورت شنی و خاک‌آلود در همان چاله به خواب رفتم. بعضی از برادران همین طور مشغول کندن سنگر بودند. تقریباً ساعت چهار صبح بود که بولدوزرها وارد عمل شدند و خاک‌ریزهای بزرگی درست کردند.

من حدود ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدم، چون آب نبود با تیمم نماز خواندم. بچه‌ها وقتی از خواب بیدار شدند شوخی‌وار سال نو را به یکدیگر تبریک گفتند، در آن منطقه تا چشم کار می‌کرد، بیابان بود.

انتشارات «فاتحان» کتاب «بلبا» نوشته «حسین شیردل» را در 347 صفحه و با قیمت 10000 تومان منتشر و روانه بازار نشر کرده است.

سردار شهید حاج احمد کاظمی \"\"

 ایران‌صدا: در این برنامه زوایای پنهان زندگی شهید احمد کاظمی را مرور می‌کنیم. آن‌چه می‌شنوید خاطرات همسنگران و خانواده ایشان از زندگی اوست.

سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد کاظمی در سال 1337 در نجف‌آباد اصفهان دیده به جهان گشود و همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل گردید.

او دوران جوانی خود را با لذت حضور در جبهه‌های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه‌های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثی در سِـمت‌هایی چون: دوسال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش‌سال فرماندهی لشکر 8 نجف، یک‌سال فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع)، هفت‌سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج‌سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت. رزمندگان و ایثارگران بسیاری، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت ها و شجاعت‌های این دلاور زمان به یاد دارند.

حضور مستقیم در خط مقدم جبهه و ارتباط صمیمانه با پاسداران و رزمندگان بسیجی تا بدانجا بود که از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردید و یک بار نیز انگشتش قطع شد. در طی سال‌ها با استفاده از مجال‌هایی، از عشق به تحصیل بهره جست و کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی گردد.

این فرمانده قهرمان در آخرین دیدار خود با محبوب خویش فرمانده معظم کل قوا، تقاضای دعا برای شهادت خویش کرد، زیرا مرغ جانش بیش از این تحمل ماندن بر این کره خاکی را نداشت و سرانجام در پروازی دنیوی به پرواز اخروی شتافت. اوج گرفت و به ملکوت اعلی پیوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

گوشه‌ای از وصیت‌نامه شهید احمد کاظمی:

الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول‌الله اشهید ان علیاً ولی‌الله
خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.

نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمة زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین

با تشکر از خواهر عشقی نیا تهیه کننده محترم این برنامه

منبع : ایران صدا