احمد با قلبی آکنده از دوستان شهیدش،بیش از هفت سال فرمانده ی شمال غرب کشور شد.جایی که صد ها نفر از شهیدانمان در ارتفاعات غرب پیرانشهر مانده بودند و این فرمانده ی دلسوز که مسؤو لیت بسیجی ماندن را هم بر شانه ها حمل می کند،شبهای زیادی را به یاد آنها گریسته است،در این دوره ی نسبتا طولانی که فرزندان احمد دوران رشد و شکوفایی خود را طی می کنند و بیش از هر زمانی به حضور پدر نیاز دارند،این مادر است که آن بار سنگین را تحمّل می کند و مانند همه ی دوران مشترک زندگی،خانه به دوش،مسؤولیت نبودن احمد را به انجام می رساند.و چه زیباست،در چنین شرایطی که لحظه  لحظه ی آن بوی شهادت می دهد و  هیچ شبی از آن بدون دلهره و اظطراب   نمی کذرد،وقتی احمد با بدنی خسته از مسؤولیتی سنگین به خانه باز می گردد یکی دو ساعت که نه،همان لحظه ی ورود،همه ی خستگی ها از بدن او برطرف می شود و این صفا و محبّت هدیه ی بانوی نمونه ای است که حضرت  صدیقه ی طاهره سلام الله علیها را الگو ی خود ساخته است.به اعتقاد من \”بزرگترین راز\”زندگی احمد را در اینجا باید جستجو کرد،اینکه تو بیش از هر کس دیگری به زندگی خود با همسرت عشق بورزی اما دنبال چیز دیگری باشی.شاید از این گنجینه ی نهفته در دل هایی که خودرا به کمتر از بهشت نفروخته اند در \”صحرای محشر \”رو نمایی می شود.

کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص 133

احمد با کوله باری از تجربه و خاطراتی از حماسه و ایثار بسیجیان و دوستان شهیدش،راهی تهران شد.حالا باید مثل بچه های خوب و مودب لباس های اتو کشیده به تن کند ،در جلسات پشت میز بنشیند و نامه هایش را در کارتابل بخواند.خوب،چه اشکالی دارد! این نتیجه ی ماندن است.\”فاتح خرمشهر\” در آغاز راهی قرار گرفته که تحمل آن برای او مشکل و طاقت فرساست.

احمد شیری را می ماند که در قفس کرده اند،امّا شیر اگر در قفس هم باشد باز،هم شیر است.برای همین،احمد حتّی سخت تر از دوران دفاع مقدّس،چون سربازی فداکار خود را در اختیار فرمانده اش \”آقا سید علی آقا\” قرار می دهد و زمانی نمی گذرد که عشق به رهبری و ولایت پذیری او برسر زبان ها می افتد.پذیرفتن مأموریت بسیار سخت در شمال غرب کشور و حضور مقتدرانه و اثر گذار او در آنجا و رضایت فرمانده کل قوا از عملکرد احمد،نشاندهنده ی موفّقیّت او در رشد و سیر الی الله است.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص 131