نوشته‌ها

احمد با قلبی آکنده از دوستان شهیدش،بیش از هفت سال فرمانده ی شمال غرب کشور شد.جایی که صد‌ها نفر از شهیدانمان در ارتفاعات غرب پیرانشهر مانده بودند و این فرمانده ی دلسوز که مسؤو لیت بسیجی ماندن را هم بر شانه‌ها حمل می‌کند،شبهای زیادی را به یاد آنها گریسته است،در این دوره ی نسبتا طولانی که فرزندان احمد دوران رشد و شکوفایی خود را طی می‌کنند و بیش از هر زمانی به حضور پدر نیاز دارند،این مادر است که آن بار سنگین را تحمّل می‌کند و مانند همه ی دوران مشترک زندگی،خانه به دوش،مسؤولیت نبودن احمد را به انجام می‌رساند.و چه زیباست،در چنین شرایطی که لحظه  لحظه ی آن بوی شهادت می‌دهد و  هیچ شبی از آن بدون دلهره و اظطراب   نمی‌کذرد،وقتی احمد با بدنی خسته از مسؤولیتی سنگین به خانه باز می‌گردد یکی دو ساعت که نه،همان لحظه ی ورود،همه ی خستگی‌ها از بدن او برطرف می‌شود و این صفا و محبّت هدیه ی بانوی نمونه ای است که حضرت  صدیقه ی طاهره سلام الله علیها را الگو ی خود ساخته است.به اعتقاد من \”بزرگترین راز\”زندگی احمد را در اینجا باید جستجو کرد،اینکه تو بیش از هر کس دیگری به زندگی خود با همسرت عشق بورزی اما دنبال چیز دیگری باشی.شاید از این گنجینه ی نهفته در دل‌هایی که خودرا به کمتر از بهشت نفروخته اند در \”صحرای محشر \”رو نمایی می‌شود.

کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص ۱۳۳

IMG_1527

بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت.همیشه به من و سعید می گفت:قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه،هر قدر که می توانیم قرآن بخوانیم.می گفت تأثیرش را در زندگی تان می بینید.قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی شد.هر روز صبح در راه محل کارش زیارت عاشورا می خواند.صبح های جمعه هم چهار تایی دور هم می نشستیم در همین اتاق و سوره جمعه می خواندیم.

منبع : کتاب احمد ، بنی لوحی سید علی ، ص ۱۳۹

سایت شهید کاظمی به تأسی از سنت حسنه این شهید طرح ختم خانوادگی سوره جمعه در آخرین جمعه سال ارائه نموده است. 

امید است در قرائت این سوره ضمن نیابت از شهید کاظمی و همه شهدا این سنت حسنه را در خانواده های خود در سال 94 تثبیت نمائیم .

احمد وقتی از یاران شهید خود سخن می گوید بی تاب می شود و گریه می کند . آن کلاه پشمی را که کلی خاک بر آن نشسته , می کشد روی پیشانی اش تا ابروها و بعد از ته دل آهی می کشد که دل را آتش می زند . به چشم های او که نگاه می کنی بوی عشق می دهد .

می دانید بوی عشق چیست ؟ بوی عشق , بوی بدن های سوخته در معبر مین عملیات رمضان است . بوی بدن های تاول زده از شیمیایی های دشمن در کربلای 8 است . بوی تند کافور در سالن سپنتاست که بیش از ده هزار شهید را در خود دیده است . بوی عشق , بوی بهشتی بچه های عملیات قادر است . این است که احمد نمیتواند جبهه ای نباشد . اگر بخواهیم احمد را خیلی خلاصه تعریف کنیم باید بگوییم , شیعه تنوری بود. راستی راستی تو دهان شیر می رفت و از آن تک دانه هایی بود که شاید هر صد سال یک بار مثل آن , پیدا شود .

البته که جبهه دانشگاه بود , اول دانشگاه آدم سازی و بعد , آن سرزمین مقدس بروبچه هایی را در خود پرورش داد که بزرگترین مراکز نظامی دنیا هم قادر به ساختن چنین نیروهایی نیستند. پس از یک سال حضور در جبهه , احمد به قول خودش رعیت بود و به جبهه آمد , آنقدر چیز یاد گرفت و همه فن حریف شد که بتواند در عالی سطوح تصمیم گیری برای دفاع مقدس شرکت نماید . بعدها با اینکه جنگ سخت شد و حضور در آن تحملی خدایی می طلبید باز احمد جبهه را بهتر از همه جای دنیا می دانست . او در یکی از جلسات مهم تصمیم گیری برای ادامه عملیات در شرایط سخت , خطاب به فرماندهان حاضر در جلسه می گوید : \” کجا بهتر از جبهه است ؟ ما هرچه داریم از جبهه داریم . ما یک آدمی بوده ایم که چندسال درس خوانده بودیم و رعیت بودیم و آمدیم این جا , کشاورز بودیم آمدیم این جا که جنگ یاد گرفتیم , مسائل دنیا را سر در آوردیم . کجا بهتر از جبهه است ؟ \”

 سردار سید علی بنی لوحی :عملیات والفجر ۸ در ایام ۲۲ بهمن ۶۴ انجام شد حدود دو سال بعد در سال ۶۶ بنا بر این شد در منطقه فاو یک عملیات دیگری انجام بشود تا ضمن تقویت خطوط دفاعی به سمت بصره نیز پیشروی‌هایی داشته باشیم.

سردار سید علی بنی لوحی از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس که اکنون در زمینه ادبیات دفاع مقدس صاحب اثر و فعال است، از دوستان و همرزمان سردار شهید احمد کاظمی است که با او خاطرات مشترک و فراوانی دارد. نگارش همین خاطرات او را به کتاب \”احمد\” پیرامون شهید کاظمی رسانده است. سردار سید علی بنی لوحی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در مورد یکی از عکس‌های مشترک و خاطره انگیزش با شهید احمد کاظمی سخن می‌گوید و در مورد زمان آن چنین روایت می‌کند: عملیات والفجر 8 در ایام 22 بهمن 64 انجام شد حدود دو سال بعد در سال 66 بنا بر این شد در منطقه فاو یک عملیات دیگری انجام بشود تا ضمن تقویت خطوط دفاعی به سمت بصره نیز پیشروی‌هایی داشته باشیم. شناسایی‌های قبل از عملیات انجام شد. یگان‌هایی که می‌بایست در آن منطقه عملیات انجام می‌دادند نیز مشخص شد. بعد از ورود نیروها در منطقه، شب عملیات به دلیل عدم آمادگی صد درصدی نیروها و تردیدی که در رسیدن به پیروزی بود و احتمال حساس شدن دشمن به منطقه، عملیات فوق انجام نشد. این عکس مربوط به عصر روزی است که عملیات لغو شد که شهید احمد کاظمی را در جمع رزمندگان در جوار  سنگر فرماندهی واقع در منطقه فاو نشان می‌دهد.

\"baniloohi\"

او در مورد افراد حاضر در این عکس می‌گوید: افرادی که در عکس هستند از سمت چپ سردار شهید احمد کاظمی فرمانده لشکر نجف اشرف، نفر دوم خودم هستم که آن زمان مسئولیت ستاد لشکر امام حسین (ع) را برعهده داشتم. نفر سوم سردار ربیعی که در آن زمان مسئول مخابرات کل سپاه و قرارگاه خاتم بود و هم اکنون معاونت آموزش و بازرسی سپاه هست و نفر چهارم شهید محمد سلیمانی مسئول تبلیغات لشکر امام حسین(ع) که بعد از جنگ بواسطه عارضه شیمیایی شهید شد. بنا بود لشکر امام حسین (ع) و لشکر نجف اشرف  با یکدیگر در آن منطقه عمل کنند.

منبع : خبرگزاری تسنیم

با سقوط هواپیمای حامل احمد کاظمی که به شهادت ایشان و ده نفر از یاران قدیمی او در 19 دی ماه 1384 و در ایام عرفه انجامید،موجی از غم و اندوه ایران اسلامی را فرا گرفت.شهدا را برای تشییعی با شکوه به تهران منتقل کردند.

حضرت آیت الله عظمی خامنه ای،فرمانده ی معظم کل قوا که بیش از هر کس دیگری به زیبایی های باطنی احمد آگاهی داشتند،در کنار بدن مطهر شهدا حاضر شدند و با یادآوری آخرین دیدار خود با احمد شهید،خطاب به فرماندهان قدیمی دفاع مقدس که در آتش فراق دوست دوران حماسه و ایثار خود می سوختند،فرمودند:جمع دیگری از بهترین ها رفتند و ما هنوز هستیم.دو هفته پیش شهید کاضمی آمد پیش من،گفت که دو تا درخواست دارم از شما،یکی این که دعا کنید من رو سفید بشوم.دوم اینکه دعا کنید من شهید شوم.گفتم که شماها واقعا هم حیفه که بمیرید.شما ها که این روزگار ها ی مهم را گذرانده اید،شما نباید بمیرید.شما ها همتان باید شهید بشوید.

ولیکن حالا زوده،گفتم کشور هنوز به شما خیلی احتیاج داره.بعد گفتم:

آن روزی که خبر شهادت شهید صیاد را به من دادند من گفتم صیاد شایسته ی شهادت بود.حقش بود.حیف بود صیاد بمیرد.وقتی این را گفتم،چشم هایش پر از اشک شد و گفت:ان شاء الله خبر من را هم به شما بدهند.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ،سیدعلی – ص 155

این آخری ها که ریه اش شیمیایی بود،بیشتر اذیتش می کرد.نباید سرخ کردنی می خورد و ما هم به خاطر او سرخ کردنی نمی خوردیم.به همین خاطر بیشتر،غذا هایی درست می کردیم مثل آبگوشت،که خودش هم بتواند بخورد.

قبل تر که حالش بهتر بود،همه ی جمعه ها غذا با بابا بود.نمی گذاشت مادرم برود داخل آشپز خانه.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ، سیدعلی – ص 147

سال1384فرا رسید،باید قوی ترین فرمانده در سپاه فرمانده ی نیروی زمینی بشود و این فرمانده کسی جز احمد کاظمی نبود.احمد که 30سال تجربه و تدبیر و اندیشه و عمل و تاکتیک و استراتژی را در میدان های مختلف آموخته و پشت سر گذاشته بود در مرداد 1384 به پیشنهاد سردار صفوی فرمانده محترم کلّ سپاه،از سوی فرماندهی کل قوا به فرماندهی نیروی زمینی کل سپاه منصوب شد و طی 5ماه تا لحظه ی شهادت،برنامه ریزی دراز مدت و کوتاه مدتی را برای تقویت نیروی زمینی تدارک دید.

احمد یکی از شگفت انگیز ترین پدیده های تاریخ انقلاب اسلامی و 8سال دفاع مقدس و از بزرگترین نوابغ نظامی دو قرن اخیر ایران به شمار می رود.هیچ لشکری از عراق و هیچ فرمانده ی متجاوزی تاب مقاومت در برابر او را نداشت.با اراده و سخت کوش بود.

در ادب،معرفت،اخلاق،حجب و حیا،فهم و درک مدیریت و تدبیر مثال زدنی است.احمد این قهرمان ملی و سرمایه ی ملی بهترین الگو برای مدیران و جوانان ما می تواند باشد.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ، سید علی – ص 143

نمی دانم چه باید کرد.فقط می دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می باشد.واقعا جایی براید خودم نمی یابم.

هر موقع آماده می شوم چند کلمه ای حرف بنویسم آنقدر حرف دارم که نمی دانم کدام را بنویسم،از درد دنیا،از دوری شهدا،از سختی زندگی دیایی،از درد خالی بودن برای فردای آن دنیا و هزاران حرف دیگر؟اگر سخت است خدا را داریم،اگر در سپاه هستیم،خدا را داریم،اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم،خدا را داریم.ای خدای شهدا،ای خدای حسین،ای خدای فاطمه زهرا،بندگی خود را عطا فرما و در راه خودت شهیدم کن،ای خدا،یا ربّ العالمین.

راستی!چه بگویم،سینه ام از دوری دوستان سفر کرده،از درد دیگر تحمّل ندارد.خداوندا!تو کمکم کن،چه کنم؟فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امید وار هستم.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ، سید علی – ص 149

 

عاشق امام حسین علیه السلام بود و باور داشت که همه چیز در عزاداری برای آن حضرت خلاصه می شود . هر جا که میرفت و مسئولیتی می گرفت اول علم و کتل عزاداری فرزند زهرا سلام الله علیها را بالا می برد و یک حسینیه ی درست و حسابی راه می انداخت . نذر او و شهدای لشکر نجف می کنیم و روایتی از امام صادق علیه السلام در مورد جایگاه ارزش زیارت حضرت سیدالشهدا ، شاید کاری کرده باشیم :

حضرت به یکی از یاران خود می فرمایند :

چه مانع دارد که قبر حسین علیه السلام را در هر جمعه پنج بار و یا در هر روز یک بار زیارت کرده باشید ؟

عرض کرد : فدایت شوم . میان ما و قبر امام حسین علیه السلام بسیار فاصله است . حضرت فرمودند:

زیارت از راه دور را انجام بده و آن بدین گونه است ، برو بالای بام و راست و چپ توجه کن ، آن وقت سر به طرف آسمان بلند کن ، سپس به طرف قبله توجه نما و بگو : \” السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ، السلام و علیک و رحمه اللهو برکاته \” اگر این چنین کنی برای تو یک زیارت می نویسند ، معادل یک حج و یک عمره . (وسائل الشیعه ، ج 10 ، ص 386 )

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ، سید علی – ص 153