نوشته‌ها

دوستی که او را رها نکرد و \”حتی\” تا بهشت هم او را دنبال کرد …

پدر موشکی ایران سردار شهید حاج حسن طهرانی مقدم در گلستان شهدای اصفهان بر سر مزار و روضه مقدس یار دیرینه اش سردار شهید حاج احمد کاظمی

با همان نگاه و برخورد اول، افراد کارآمد را از مدعيان تشخيص مي‌داد. به کساني که کارآيي نداشتند، مسئوليتي كوچك هم نمي‌داد، چه برسد به مسئوليت‌هاي حساس. گاه مي‌شد يک مسئول را به خاطر بي‌لياقتي به «آپاراتي لشكر» مي‌فرستاد تا در آن‌جا پنچري بگيرد. در زمان جنگ هم چه بسيار بودند کساني را که به خاطر بي‌لياقتي و عدم اطاعت از فرمانده، به «بلوک‌زني مهندسي» فرستاده ‌بود.

مسئوليت‌هاي مهم از نظر او مسئوليت‌هايي بود که با بيت‌المال سر و کار داشت. به‌شدت با تخلف‌هاي فرماندهان و مسئولان برخورد مي‌کرد. به‌هيچ وجه اجازه نمي‌داد از بيت‌المالي که در اختيارش بود، کوچک‌ترين سوءاستفاده‌يي شود.

تشويق‌هايش هم روي دو اصل بود؛ اول حفظ بيت‌المال و نگهداري؛ دوم انجام درست وظايف محوله. آن هم بيش‌تر براي نيروهاي جزء بود و سخت‌گيري‌ها و تنبيه‌ها براي مسئولان.

از تمام ريز مسائل هم اطلاع داشت و هم وارد مي‌شد. چون خود در جنگ و در صحنه عمليات‌ها از نزديک حضور داشت، به همه‌ي جزئيات امور اشراف داشت و زحماتي که کشيده مي‌شد را به‌خوبي شناسايي مي‌کرد و به آن ارج مي‌نهاد. هيچ نيازي به گزارش مکتوب نداشت؛ با يک بازديد به همه‌ي جوانب کار پي مي‌برد.

بازديدهايش اغلب سرزده و بدون اطلاع و زمان مشخصي بود؛ طوري‌که همه حضورش را حس مي‌کردند و هر لحظه آماده رسيدنش بودند. حتي سرباز راننده‌اش، تنهايي هم كه بود، جرأت تخلف نداشت و همه‌ي دستورالعمل‌هاي او را رعايت مي‌کرد؛ زيرا احتمال مي‌داد که حاجي مطلع شود.

به بهانه دهمین سالگرد شهادت فرمانده دلاور نیروی زمینی سپاه سردار شهید حاج احمد کاظمی و 11 یار شهیدش در روز عرفه

 

شهيد احمد كاظمي در دوم مرداد سال 1338 در نجف آباد اصفهان در كوچه ملاصدرا در خانواده‌اي مذهبي به‌دنيا آمد.

 

دوران تحصيل را در مدرسه دهقان گذراند و سال1358 موفق به اخذ ديپلم ماشين‌آلات كشاورزي ازهنرستان دكتر شريعتي شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اتفاق شهيد محمد منتظري، شهيد غلامرضا صالحي و شهيد غلامرضا يزداني در دي ماه سال1358 راهي سوريه شد. او تصميم داشت همراه با گروه‌هاي فلسطيني آموزش‌هاي چريكي را در كنار سازمان‌هاي فعال و مبارز فلسطيني فراگيرد و وارد مبارزه عليه رژيم صهيونيستي شود، اما حوادث كردستان او را مجبور به بازگشت به كشور كرد. او در كردستان و در كنار سرلشكر رحيم صفوي، شهيد حسين خرازي، شهيد همت و ديگر برادران سپاه موفق به شكست ضد‌انقلابيون و بازگرداندن امنيت به كردستان شد.

در سال1360و با توجه به وضعيت كردستان و اصرار برخي فرماندهان سپاه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و با شروع جنگ تحميلي- به‌رغم مجروحيتي كه در يكي از جنگ‌هايي كه با عناصر ضد‌انقلاب در كردستان داشت و هنوز با عصا راه مي‌رفت- با اصرار زياد خودش به همراه گروه شهيد غلامرضا محمدي به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه‌اي نزديك آبادان به دوستانش بپيوندد. تجربيات آموزش چريكي در پادگان حموريه سوريه و جنگ كردستان برايش خيلي ارزشمند بود و در جبهه جديد جنگ در محور فارسياد و دارخوين به كمكش آمد به‌طوري كه نيروهاي مردمي به‌صورت خودكار فرماندهي او را پذيرفتند و احمد نخستين دوره فرماندهي بر نيروهاي مردمي را در جبهه فارسيات تجربه كرد.

در سوم آذر ماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امكانات به‌دست آمده از دشمن در عمليات ثامن‌الائمه، يك تيپ قدرتمند را به نام تيپ 8 نجف اشرف تشكيل داد و با استقرار در شهر شوش، يكي از مهم‌ترين محورهاي عملياتي را عهده دار شد و مقدمات مهم‌ترين عمليات جنگ كه بعدا از سوي امام (ره) فتح‌المبين نام گرفت را فراهم كرد.

سال 1360 او در شرايطي بسيار سخت و نابرابر با دشمن با قبول يكي از به‌ياد ماندني‌ترين تصميمات در حالي‌كه همه از آزادي شهر خرمشهر نااميد بودند به‌صورت استشهادي به‌اتفاق شهيد خرازي (فرمانده لشكر 14 امام حسين) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله كرد و از روش منحصر به فرد خود كه دور زدن دشمن بود استفاده كرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتي بعد از آن بيش از 15هزار نفر از نيروهاي دشمن با زيرپوش‌هاي سفيد خود را تسليم او كردند و صداي بانگ ‌الله‌اكبر در شهر خرمشهر طنين افكن شد. اما هرگز كسي ندانست كه احمد به همراه حسين، فاتح اصلي خرمشهر بود و او هيچ‌گاه حاضر نشد به اين عمل اعتراف كند.

 

شهيد احمد كاظمي در عمليات خيبر و بدر به اتفاق رفيق شفيق خود مهدي باكري كه به‌شدت به او عشق مي‌ورزيد يكي از متهورانه‌ترين صحنه‌هاي جنگ را به نمايش گذاشت و در نيمه‌هاي شب با هلي برد به روي جزاير مجنون در عمق هور‌العظيم- كه خود و شهيد باكري در نخستين فرود در آن شركت داشتند- در طول يك شب دو جزيره بسيار مهم نفتي را به‌نام جزيره مجنون شمالي و جنوبي از تصرف دشمن خارج و از آن عبور كرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگيني به دشمن وارد كردند.

در همين عمليات، يكي از انگشتان احمد بر اثر اصابت تركش قطع شد. ايشان با وجود درد شديد جهت جلوگيري از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمكي كه از سنگر عراقي‌ها آورده بودند قرار مي‌داد ولي حاضر به ترك جبهه نبود. در عمليات بدر مهدي باكري آهنگ رفتن كرد و با شهادتش احمد را در حسرتي جانسوز فرو برد. با شهادت باكري احمد به‌شدت ناراحت بود. احمد حاضر نبود دوست صميمي خود را كه حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود تنها بگذارد. اما با اصرار شديد، احمد با چشماني مالامال از اشك سوار قايق شد و به عقب برگشت، اما او از شدت دوري مهدي مريض شد و مدتي در سنگر در بستر بيماري افتاد. خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم‌فرصت به دشمن در تاريكي‌هاي شب و صحنه نبرد در كنار اين روح لطيف همه را متعجب مي‌ساخت.

آذر ماه سال1364 او يكي از برجسته‌ترين فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح كشور بود. حاج احمد در نزديك‌ترين مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم براي رزمنده‌ها فراهم مي‌كرد. بهترين غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهي‌‌اش براي بچه‌هاي لشكر تهيه مي‌ديد؛ تئوري‌‌اش اين بود چلوكباب در خط مقدم و ساچمه‌پلو در عقب جبهه. در لشكر احمد نظم حرف اول را مي‌زد طوري كه بارها سپهبد شهيد صياد شيرازي نظم و نگهداري تجهيزات را در لشكر 8 نجف بي‌نظير و به‌عنوان الگو مطرح مي‌كرد.

احمد كاظمي پس از شهادت دوست صميمي‌‌اش مهدي باكري شاهد مصيبت سخت ديگري شد. شهادت دوست بسيار صميمي‌‌اش حسين خرازي در عمليات كربلاي 5 احمد را بسيار متأثر كرد.او منتظر بود كه در لحظات پاياني جنگ به دوستان شهيدش بپيوندد، اما مصلحت چيز ديگري بود. احمد در بيست و هفتم بهمن ماه سال69 به درجه سرتيپ تمامي نايل آمد.
هيچ عملياتي نيست كه در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد كاظمي در آن پيروز نباشد. او هميشه نقش‌اش را به بهترين شكل انجام مي‌داد حتي در عمليات رمضان كه عمليات ناموفقي بود حاج احمد تنها فرماندهي بود كه در شرق بصره تا نهر كتيبان جلو رفت و قلب دشمن را شكافت ولي به‌علت عدم‌پيشروي در مناطق ديگر به منطقه قبلي بازگشت.

محسن رضايي، فرمانده وقت سپاه مي‌گويد: ما 4لشكر داشتيم كه اينها وقتي هرجا وارد مي‌شدند، هيچ خطي در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت، حاج همت و لشكر 27 محمد رسول‌الله(ص)، حسين خرازي و لشكر 14 امام حسين(ع)، مهدي باكري و لشكر 31 عاشورا، احمد كاظمي و لشكر 8 نجف اشرف كه در هر كجا وارد مي‌شدند بدون استثنا با موفقيت همراه بودند. 2نفر از فرماندهان عراقي كه اسير شده بودند مي‌گفتند وقتي اسم احمد كاظمي، حسين خرازي و مهدي باكري مي‌آمد ما بر اندام‌مان لرزه مي‌افتاد و دعا مي‌كرديم ما روبه‌روي اين لشكرها نباشيم چون مطمئن بوديم اينها مي‌آمدند و مي‌زدند و هيچ كس جلودارشان نبود.

پس از جنگ

پس از جنگ، موفق به ادامه تحصيل و گذراندن دوره كارشناسي ارشد در دانشگاه تهران شد. در سال1379 با حكم فرمانده كل قوا به‌مدت 5سال به‌عنوان فرمانده نيروي هوايي سپاه منصوب شد. در اين مقطع براي نخستين بار نيروي هوايي سپاه را مجهز به هواپيماي جنگنده سوخو 24 كرد و سازمان هلي‌كوپتري را با خريد هلي‌كوپترهاي ام.آي 17 سازماندهي كرد و حتي موفق به ساخت هلي‌كوپتري شد كه امروز در سطح ملي مورد توجه واقع شده است.

پيشرفت در سيستم موشكي سپاه

نقش قابل توجه او در پيشرفت سيستم موشكي سپاه بود. براي موشك شهاب 3 با بردهاي گوناگون شبانه‌روز وقت گذاشت تا به ثمر رسيد. مدت ماموريت احمد در نيروي هوايي به شش سال و نيم رسيد. احمد كاظمي به‌علت جراحت‌هاي زياد در طول دوران دفاع مقدس به 55درصد جانبازي نايل شد و به جهت رشادت‌ها و توانمندي‌ها خود از دست مقام معظم رهبري 3مدال فتح و شجاعت را به افتخارات خود افزود. سال1384 حاج احمد با حكم مقام معظم رهبري فرمانده نيروي زميني سپاه شد.

فرماندهي نيروي زميني

 

در مراسم توديعش در نيروي هوايي گفت: «واقعا نمي‌دونم كه چرا از جنگ تا اينجا رسيدم. ولي خدا را شاهد مي‌گيرم كه هيچ روزي نيست كه از واماندگي از اين كاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعا گير در خودمه، از خدا مي‌خوام به حق حضرت فاطمه زهرا(س) من دوست داشتم در نيروي هوايي شهيد بشم ولي در نيروي زميني دوران شهادت ما فرابرسد و از خدا فقط همين رو مي‌خوام، اگه كه كاري كردم، رزمنده‌اي بودم، اگرم گناهكار هستم به خاطر دوستان شهيدم خدا مارو ببخشه و ما شرمنده نشيم و سرافكنده نباشيم، نمي‌خوام غيراز شهادت به اون دنيا وارد بشم».

در صبح دل انگیز اول شهریور

عطر سیب،عطر شلمچه،عطر شهید می آید ،

عطر تولد حاج حسین خرازی می آید …

تولدش مبارک

حاج-حسین-خرازی

علمدار جبهه ها سردار شهید حاج حسین خرازی

شهید خرازی در اول شهریور ماه 1336 در محله کوی کلم اصفهان چشم به جهان گشود .

در کنار گذران دوران تحصیل عمومی، به آموزش‌های دینی هم می‌پرداخت. به تدریج به مسائل سیاسی آشنایی پیدا کرد و بدان علاقمند شد. در این زمینه علاقه زیادی به مطالعه جزوات و کتب اسلامی داشت. در سال 1355پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی در مشهد اعزام شد. در آنجا فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت داشت. پس از مدتی بالاجبار وی را به همراه عده‌ای دیگر به عملیات ظفار (عمان) فرستادند. وی این سفر را معصیت می‌دانست و نمازهایش را کامل می‌خواند. در سال 1357 به دنبال صدور فرمان خمینیمبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها و سربازخانه‌ها، او به همراه برادرش از خدمت سربازی فرار کردند. در این مدت، وی دائماً در پی فعالیت‌های انقلابی بود و با تشکل‌های انقلابی محل درتماس بود.

شهید خرازی در شروع جنگ در کردستانحضور داشت. پس از یک سال فعالیت در کردستان راهی منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقی‌ها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دارخوینتشکیل شده بود و بعداً درمیان سربازان ایران، به «خط شیر» معروف شد؛ منصوب گشت. این خط نه ماه در برابر سربازان عراقی دفاع کرد، در حالی که از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی در مضیقه بودند.

فرماندهی لشکر 14 امام حسین از افتخاراتو برگ زرنیی در کارنامه زندگی شهید خرازی است .

وی فرماندهی عملیات کربلای ۵ را عهده‌دار بود. لشکر او در این عملیات با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سنگینی به عراقی‌ها وارد آورد. عبور از این نهر علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

IMG_2365

گلستان شهدا – قطعه شهدای عملیات کربلای 5

حسین خرازی سرانجام در روز ۸ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. این شهید در قطعه شهدای کربلای۵ در منتهی الیه شمال غربی گلستان شهدا اصفهان دفن گردید. در طرفین قبرش دو قطعه سنگ یادبود از حاج رضا حبیب اللهی و مصطفی ردانی پور(که پیکرشانپیدا نشده) وجود داشت که نهایتا پس از شهادت شهید احمد کاظمی که وصیت کرده بود در کنار مزار شهید خرازی به خاک سپرده شود این دو یار دیرین در جوار هم آرمیدند

با همان نگاه و برخورد اول، افراد کارآمد را از مدعيان تشخيص مي‌داد. به کساني که کارآيي نداشتند، مسئوليتي كوچك هم نمي‌داد، چه برسد به مسئوليت‌هاي حساس. گاه مي‌شد يک مسئول را به خاطر بي‌لياقتي به «آپاراتي لشكر» مي‌فرستاد تا در آن‌جا پنچري بگيرد. در زمان جنگ هم چه بسيار بودند کساني را که به خاطر بي‌لياقتي و عدم اطاعت از فرمانده، به «بلوک‌زني مهندسي» فرستاده ‌بود.

مسئوليت‌هاي مهم از نظر او مسئوليت‌هايي بود که با بيت‌المال سر و کار داشت. به‌شدت با تخلف‌هاي فرماندهان و مسئولان برخورد مي‌کرد. به‌هيچ وجه اجازه نمي‌داد از بيت‌المالي که در اختيارش بود، کوچک‌ترين سوءاستفاده‌يي شود.

تشويق‌هايش هم روي دو اصل بود؛ اول حفظ بيت‌المال و نگهداري؛ دوم انجام درست وظايف محوله. آن هم بيش‌تر براي نيروهاي جزء بود و سخت‌گيري‌ها و تنبيه‌ها براي مسئولان.

از تمام ريز مسائل هم اطلاع داشت و هم وارد مي‌شد. چون خود در جنگ و در صحنه عمليات‌ها از نزديک حضور داشت، به همه‌ي جزئيات امور اشراف داشت و زحماتي که کشيده مي‌شد را به‌خوبي شناسايي مي‌کرد و به آن ارج مي‌نهاد. هيچ نيازي به گزارش مکتوب نداشت؛ با يک بازديد به همه‌ي جوانب کار پي مي‌برد.

بازديدهايش اغلب سرزده و بدون اطلاع و زمان مشخصي بود؛ طوري‌که همه حضورش را حس مي‌کردند و هر لحظه آماده رسيدنش بودند. حتي سرباز راننده‌اش، تنهايي هم كه بود، جرأت تخلف نداشت و همه‌ي دستورالعمل‌هاي او را رعايت مي‌کرد؛ زيرا احتمال مي‌داد که حاجي مطلع شود.

IMG_1910

*تمنای خاموش*

بی گمان مثل او بودن سخت است اما محال نیست!

خوش نام است و “گم،نام”! شهید کاظمی را می گویم…

سردارشهید حاج احمد کاظمی… کسی که گرمای وجودش، سرمای بی کسیِ خرمشهر سوزان را گرم کرد! حدوداً 20 سال قبل از پیروزی انقلاب بود که دوم مرداد ماه، مزین به ولادتش شد. آن روزها همه در سایه ی ظلم طاغوت بودند. “او” هم همین!

تازه پنج ساله شده بود که صدای “هیهات من الذله” رهبرِ سال های جوانی اش، پایه های طاغوت را لرزاند. شاید آن روزها، پیِ بازی های کودکانه اش بود اما ندای دادخواهی مردی از جنس نور، تمنای خاموش مردم کشورش را تا سال های نوجوانی او و دوستانش، فریاد زد. روزهای 20 سالگی اش را پشت سر گذاشته بود که به “هل من ناصر” همان مرد لبیک گفت و وارد فضای انقلابی شد. کم شکنجه ندید بخاطر مبارزه با ارزش هایش اما همان شکنجه ها، مرهمی بود بر زخم های جانش!

تازه می رفت پشتش را از خستگیِ تلاش برای پیروزی انقلاب و سروسامان گرفتنِ نسبیِ وضعیت نابه سامان کشور، روی زمین بگذارد که صدای بمب های دشمن خواب را از چشمانش گرفت! 8 سال نخوابیدن، کم زمانی نیست برای پاسداری از حد دین و مرز وطن. به خودش که آمد، دید گرد و خاک جبهه در عملیات های متعدد، دیگر از روی صورتش پاک نشد. چهره اش با آن خنده های ناب و پر انرژی و موهای جوگندمی، دوست داشتنی تر از قبل شده بود؛ اما سپیدی موهایش سندی برای بازنشستگی اش نشد! بعد از پیرجماران، نگاهش به دهان سیدخراسانی بود. آشنایی شان از همان سال های جنگ شروع شد. دلش می خواست بعد از شهید صیاد، خبر او را هم برای مقتدایش ببرند. خودش را یک مسافر جامانده از قافله ی پرشور شهدا می دانست و دیگر تحمل دوری از حسین را نداشت. همیشه می گفت یک درِ بهشت از کنار مزار حسین باز می شود. زمان و مکانی نبود که برای مادر سادات اشک نریزد و طلب شفاعت برای شهادت نکند. هنوز 47 سالگی اش تمام نشده بود که در روز عرفه خدا را ملاقات کرد…

روحش شاد و راهش پررهرو باد…

فاتح خرمشهر

 Shahidkazemi.ir-(54)

          گفتن از او سخت است.چرا که هيچوقت از خودش نگفت. وقتی از او پرسيدند شما درعمليات فتح المبين چه کرديد؟ در بيت المقدس و در بدر و خيبر و کربلاي 5 و والفجر هشت کجا بودي؟فرماندهان جنگ از تو و دلاوری هايت بسيار گفته اند. خاطره ای بگو،حرفی بزن.

 اما گفت من هيچ کاري نکردم. هرچه کردند بسيجيان دريا دل کردند.من از همه رزمندگان اسلام سرافنکده ترم.من لياقت شهادت نداشتم و در فراق ياران شهيدم مي سوزم.خدايا شهادت را نصيبم بفرما.آري رسم بزرگان اين چنين است که از خود نگويند. مردان بزرگ هميشه در گمنامي بوده اند و تاريخ خود فرياد ميزند مظلوميت آنان را.

           سوم خرداد ماه ياد آور حماسه اي بزرگ است. حماسه ای که بزرگي اش مديون مردان و زناني است که ايستادند. جانانه هم ايستادند.آري همه ايران، خرمشهر شده بود. حالا اين خرمشهر بود که 36 ميليون جمعيت داشت و همانند فرزندي که از آغوش مادر جدا افتاده و بي تاب و بيقرار انتظار مي کشيد که آن روز برسد که بازهم در کنار هم باشند.

      وقتی  احمد پس از عروجش در نوزدهم دي ماه هشتاد چهار در اروميه، زادگاه يار صميمی و هم رزم ديرينه اش مهدی باکری، از سقوط هواپيما صعود کرد به افلاک،ستاره ای شد از ستاره های جاودان آسمان راه رستگاری. آنگاه تاريخ سازان حماسه هاي پرشور جنگ لب گشودند و با چشماني پر از اشک و گلوئي پر از بغض برايمان از او گفتند. گفتند همه جا بود.گفتند او براي قله هاي کردستان و خاک سوزان جنوب آشناتر بود تا مردمان اين سرزمين. در آغاز برادراحمد! با يک گروه بيست نفره اعزامی از سپاه نجف آباد و بعدها سرلشگر احمد کاظمي فرمانده لشگر زرهي هشت نجف اشرف و فرمانده نيروي زميني سپاه .

 Shahidkazemi.ir-(73)

        حالا  در آستانه سوم خرداد و سالروز آزاد سازي خونين شهر پاي صحبت سرداران و فرماندهان دفاع مقدس وگلچين خاطراتشان، چند خطي را بر روي کاغذ مي آوريم شايد روزي رسد که مظلوميت تو را آن کوهاي سر به فلک کشيده کردستان و آن ريگ های داغ و سوزان خاک خوزستان فرياد کنند.

           1) محسن رضائي(دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام) :” در مرحله سوم عمليات بيت المقدس وقتي که ما خرمشهر را تقريبا” دور زده و به نزديکي جاده شلمچه به خرمشهر رسيديم ، نيروهايمان تحليل رفته بودند. بيشتر مناطق را گرفته بوديم و بيش از پنج هزار کيلومتر را آزاد کرده بوديم ولی براي انجام هدف اصلي که آزاد سازي خود شهر بود نيروهايمان کم بود. من احمد و حسين (خرازي فرمانده لشکر چهارده امام حسين (ع)) را صدا زدم و گفتم هر طور شده بايد نيرو جمع آوري کنيد تا شهر را فتح کنيم.آن دو نفر واقعا” شاهکار کردند و تا صبح نيروها را جمع آوري کرده و به شهر زدند و پس از بازکردن دروازه خرمشهر، شهر آزاد شد. من هيچ عملياتي را به ياد ندارم که شهيد کاظمي پذيرفته باشد و با نيروي ايمان و شجاعت و ابتکار از آن سربلند بيرون نيامده باشد.حاج احمد فرماندهي بود برخاسته از دل جنگ.

 Shahidkazemi.ir-(111)

2سرلشگر حاج قاسم سليماني (فرمانده  سپاه قدس):

 من تصورم اين بود که وقتي خبر شهادت احمد گفته شد، حداقل تيتر همهء روزنامه هاي ما بايد اين جمله باشد که “فاتح خرمشهر شهيد شد”. همان طوري که وقتي بزرگي از ما در ادبيات ، در هنر و در هرچيزي که از بين ما ميرود بلافاصله تيتر ميزنيم “پدر علم رياضي” ايران از دنيا رفت.  فکر ميکنم حقي که احمد به گردن ملت ايران داشت از حقي که ديگر انديشمندان مختلفي که مورد تجليل هستند دارند، کمتر نباشد. ما در مرحله اول جنگ يعني در آن سلسله عمليات هاي اصلي جنگ که دشمن را در داخل خاک خودمان شکست داديم، بر ميخوريم به چهره هاي محدودي که اينها محور اصلي جنگ بودند و مشهور هم هستند بين اهل جبهه، اما شايد در جامعه ما غريب باشند. از جمله کساني که غريب بود شهيد کاظمي بود،خب شهيد کاظمي محور چندين فتح بزرگ بود،                      مي توانم بگويم شاه کليد فتوحات جنگ او بود. يکي از برجستگيهاي شهيد کاظمي هم همين بود.يعني اگر گفته بشود که زيرک ترين فرمانده ما در جنگ احمد بود حتما سخن گزافي گفته نشده است.

من يادم هست توي عمليات بيت المقدس که منجر به آزادسازي خرمشهر شد  فکر مي کنم روز پانزدهم، شانزدهم بودکه تقريبا” جبهه شمالي رسيده بود به کوشک. جبهه مياني از سمت دارخوئين رسيده بود به ايستگاه حسينيه و از طرف مرز به پاسگاه زيد.يعنی محدوده خرمشهر کامل باقي مانده بود.

 Shahidkazemi.ir-(104)

اما دشمن عقبه اش از دو جهت وصل بود، هم از سمت شلمچه وصل بود، هم از سمت اروند و مي توانست بيايد داخل شهر و آنجا تردد کند. در آن نقطه هم عرض رودخانه اروند سيصد،الي چارصد متر بيشتر نيست.خب همه خسته شده بودند. چون تقريبا” شانزده روز هيچ کس پلک نزده بود.بچه ها شبانه روز درگير جنگ بودند. احساس مي شد که نياز به تجديد قوا دارند.

فکر مي کنم بدون استثنا همه ي فرماندهان در سطح عالي زخمي شده بودند.

 يعني حسين خرازي زخمي شده بود.خود احمد زخمي شده بود.متوسليان زخمي شده بود که با برانکارد توي آمبولانس عمليات را هدايت مي کرد.جنگ سختي بود.توي اين موقعيت،  شب همه جمع شده بودند توي قرارگاه فتح. بحث اصلي اين بود که ما نياز به تجديد قوا داريم و بايد بنشينيم تصميم بگيريم و يکي دوهفته استراحت بکنيم و بعضي هم مي گفتند عمليات طول نکشد و سريعا” انجام بديم.بايد نيروهاي جديد بيايند تا بتوانيم آزادسازي خرمشهر را تمام کنيم.چون تمام قدرت و مقاومت دشمن براي حفظ خرمشهر بود و هم اين که براي دشمن حيثييتي بود و هم در واقع از نظر نظامي اهميت داشت.آن جا خدا رحمت کند شهيد حسن باقري يک سخنراني معروف کرد.            همه نشسته بودند، بلند شد و گفت:”ما به مردم قول داديم و هي گفتيم خرمشهر در محاصره است و مردم ما تصورشان اين بود که امروز و فردا خرمشهر را آزاد مي کنيم ما مگر مي توانيم برگرديم پشت جبهه تا اين که بتوانيم تجديد قوا کنيم؟” و شروع کرد به استدلال کردن.

        Shahidkazemi.ir-(96)

صحبت حسن بر همه تاثير گذاشت و تصميم گرفتند ادامه عمليات انجام شود.آن جا سه لشگر براي فتح خرمشهر انتخاب شدند که يکي شان تيپ 8 نجف اشرف بود و شهيد کاظمي فرمانده آن بود.در فتح خرمشهراحمد در واقع محوري را انتخاب مي کرد که سخت ترين محور بود.

احمد فلشي را انتخاب کرد که هم براي خودش خطرناک بود و هم اين که يک ضربه مهلکي بر دشمن بود. او مي توانست بيايد و عقبه ي خودش را بدهد به جبهه ي خودمان که حداقل اگر گير افتاد برگردد عقب و از روبه رو به دشمن بزند. يا اين که محوری بگيرد که اصلا” از کنار جاده برود جلو اما اين کار را نکرد. آمد بين دشمن و در نزديکي خرمشهر مستقر شد و عقبه ي دشمن در شرق شلمچه که وصل مي شد به بصره  را، که راه خشکي دشمن براي رسيدن به خرمشهر بود را يک شکاف ايجاد کرد و آمد از همين شکاف باريک وارد شد و از کنار نهر عرايض رفت به طرف خرمشهر.

شهررا کامل دور زد و اولين فرمانده اي که وارد شهر شد، احمد بود و خرمشهر را فتح کرد. فاتح خرمشهر به معناي واقعي شهيد کاظمي بود.

3) سر لشگر غلامعلي رشيد(جانشين ستاد کل نيروهاي مسلح):

              احمد کاظمي و حسين خرازي به يک معنايي فاتح خرمشهر بودند و ملت ايران  در نوزدهم دي ماه سال هشتاد و چهار فاتح خرمشهر را ازدست داد. دو  فرمانده لشگر اول از همه وارد خرمشهر شدند حسين خرازي و احمد کاظمي. حسين خرازي تا زنده بود هرگز نگفت من فاتح خرمشهر هستم و احمد کاظمي هم تا زنده بود هرگز اين حرف را نزد ولي بنده در آن موقع فرمانده قرارگاه فتح بودم و بر اين دو يگان و يگان 25 کربلا فرماندهي مي کردم.ساعت ده صبح سوم خرداد احمد کاظمي با من تماس گرفت و گفت وارد خرمشهر شديم  به يک معنايي در حقيقت احمد کاظمي و حسين خرازي فاتح خرمشهر بودند.

4) محمد باقر قاليباف(شهردار تهران):

       يکي از ويژگيهاي شهيد کاظمي در عمليات ها اين گونه بود که در مجموع عمليات هايي که در جنگ داشتيم ايشان و شهيد خرازي و شهيد باکري فرماندهاني بودند که روحيه شان و نوع تصميم گيريهايشان و نوع طراحي هايشان که انجام مي دادند از ويژگي هاي برجسته شان بود. در آزادسازي خرمشهر که انصافا” بايد گفت احمد مابين فرماندهان مهمترين نقش را در آزادي خرمشهر داشت.

       احمد کاظمي بود که از محور دژ بالاي شلمچه عمل کرد به سمت پل عرايض و پل نو و شهرک وليعصر(ع) که عقبهء عراقي ها را به سمت شلمچه و به سمت خودشان بست و اگر بگوئيم شهيد کاظمي فاتح خرمشهر بود، هرگز حرف گزافي نگفته ايم.

فرازهايي از آخرين سخنراني شهيد احمد کاظمي در جمع فرماندهان نيروي زميني سپاه به تاريخ بيست و نهم آذر ماه سال هشتاد و چهار:

….خدا اخلاص را در ما مي ديد و به ما در بيت المقدس پيروزي داد.اما اگر بخواهيم کارهايمان را توجيه کنيم و بار خود را بر دوش ديگران انداختيم هيچ رافتي براي ما باقي نخواهدماند.

معامله ما با خدا جائي خواهد بود که خودمون رو فدا بکنيم.فداي راه خدا و اون مسووليتي که  پذيرفته ايم. اين را بدانيد که هيچگاه تکليف از ما ساقط نمي شود.

تهيه و گردآوری : وحيد سليمانی

منبع: فاتح خرمشهر- موسسه فرهنگی هنری جنات فکه – چاپ اول 1387

حاج احمد کاظمی لشکرش را از نزدیک‌ترین نقطه به دشمن هدایت می‌کرد

در تمام دنیا جایگاه فرمانده و ستاد وی مشخص است و شاید فرمانده یک لشکر اصلاً پا به خط مقدم نگذارد مگر برای سرکشی اما فرماندهان ما در دفاع مقدس خرق عادت کردند.

برای نمونه باید به این خاطره اشاره کنم که«در منطقه عملیاتی کربلای ۵ در منطقه دوئیجی آنقدر به عراقی‌ها نزدیک شدیم که گفتند اگر کسی بتواند عربی صحبت کند ممکن است بتوانیم از آن‌ها تسلیمی بگیریم.

در آن زمان هر چه گشتیم بلندگویی پیدا نشد که با خود ببریم، وقتی رفتیم دیدیم فاصله خیلی نزدیک است به اندازه‌ای که جنگِ نارنجک دستی بود.

دیدم صدا به راحتی به عراقی‌ها می‌رسد، رفتم و شروع به صحبت و نصیحت به زبان عربی کردم حالا یا کسی عربی بنده را نمی‌فهمید یا نخواستند تسلیم شوند، خلاصه کسی نیامد.

چیزی که توجهم را جلب کرد این بود که در آن فاصله نزدیک با دشمن احساس کردم از پشت سرم صدای خش خش می‌آید برگشتم، دیدم یک پل شکسته آنجاست و شهید حاج احمد کاظمی که فرمانده لشکر نجف اشرف بود از زیر این پل شکسته، در کنار بی‌سیم چی‌اش مشغول هدایت یگان خودش است.

جایی که هر لحظه ممکن بود نارنجک دستی دشمن به آن‌جا اصابت کند.

در آرزوی شهادت

«ما سینه زدیم بی‌صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند»
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جریان یکی از دیدارها دو بیت از اشعار یکی از شاعران درباره‌ی شهدا را قرائت کردند. به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی KHAMENEI.IR نماهنگ «در آرزوی شهادت» را تهیه و منتشر کرد.
در این نماهنگ فیلم قرائت شعر توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی شهدا برای اولین‌بار منتشر شده است. همچنین از دیگر بخش‌های نماهنگ «در آرزوی شهادت»، تصاویری از حال و هوای گلزار شهدای بهشت زهرا سلام‌‌الله‌علیها در روزهای پایانی سال ۱۳۹۳ و صوت بیانات رهبر انقلاب در سال‌های ابتدایی دهه شصت درباره‌ی مسأله شهادت است.
نماهنگ «در آرزوی شهادت» را از پیوندهای زیر دریافت کنید.
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :

 

ثانیه هایی از این نماهنگ به صدای شهدا مزین شده است و در لحظات پایانی صدای مکالمه بیسیم شهید کاظمی در زمان آزادسازی خرمشهر به گوش می رسد که می گوید : ” … ما داخل شهریم … ”

قطعه مکالمه بی سیم آزادسازی خرمشهر و کدهای پیشواز و آوای انتظار این صوت :

خرمشهر 1

56549

4418113