نوشته‌ها

یکی از سخت ترین مسائل مربوط به سقوط فالکن ۲۳۲ وجود صوت آخرین لحظات شهدای نیروی زمینی و هوایی سپاه است. صدای شهید کاظمی و بخشی از صدای شهید اسدی، افسر همراه شهید کاظمی، تا حدودی می تواند فضای روحی حاکم بر این شهدا را در لحظه سقوط نمایش دهد. «بسم الله الرحمن الرحیم، ساعت -ده – و نُه و سی و پنج دقیه است. حدود یک ساعت و سی دقیقه است رو آسمونیم، موتور نداریم و با سلام و صلوات ایشاالله میریم می شینیم ارومیه و ایشاالله که به خیر بگذره، اشهد أن لا اله الا الله و اشهد أن محمد رسول الله. یکی از حاضرین: صلوات بفرستین (صلوات دسته جمعی) اللهم صلی علی محمد و آل محمد.

مجددا صدای شهید اسدی به گوش می رسد: یا علی ابن ابی طالب، یا علی ابن ابی طالب، یا حسین.»

شهید کاظمی در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است: «خداوندا فقط می‌ خواهم شهید شوم شهید در راه تو. خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌ خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت. ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده.»

فرزند شهید کاظمی

محمد مهدی کاظمی، فرزند شهید احمد کاظمی در مصاحبه با خبرنگار روزنامه جوان، در مورد اهمیت پست و مقام در نزد پدر شهیدشان، خاطره ای جالب نقل می کنند:

یادم هست هفته‌های آخر منتهی به شهادت ایشان بود. کمی مریض احوال و سرماخورده بودند. رفتند وسط هال و یک کاغذ A4 گذاشتند زیرپایشان. من و سعید و مادرم را هم صدا کردند. گفتند پست و مقام برای من، مثل این کاغذ می‌ماند، نه وجودش، من را بالا برده و نه بعداً‌ اگر از زیر پایم کشیده شود، زمین می‌خورم. کشیدنش و وجودش برایم هیچ فرقی ندارد. شما هم طوری زندگی کنیدکه مقام برایتان اینطوری باشد. این توصیه ایشان به ما بود وحالا حیف است ما بخواهیم با این مسائل دنیایی کمرنگش کنیم. 

منبع: سایت امیر نجف با نقل از مشرق نیوز

سایت شهید کاظمی به بهانه دوازدهمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی تصویری ویژه از پدر و پسر در یک قاب تصویر را منتشر کرد.

فرزند شهید کاظمی

پدر و پسر در یک قاب

محمد مهدی کاظمی فرزند ارشد شهید کاظمی در دوازدهمین سالگرد شهادت پدر در گلستان شهدای اصفهان در جوار روضه مقدس پدر شهیدش

گزارش تصویری اختصاصی شایت شهید کاظمی از  این مراسم را می توانید از اینجا مشاهده فرمایید.

 

آخرین پنج شنبه سال 93 و حضور خانواده های معظم شهدا بر سر مزار عزیزانشان حال و هوای دیگری به گلستان شهدای اصفهان بخشیده بود .

بوی عطر گلهای معطر سنبل و لاله با عطر شهدا در آمیخته بودند و فضایی معنوی بر این تکه از بهشت موجود در کره خاکی حاکم شده بود .

در قطعه شهدای کربلای پنج حضور خانواده شهید خرازی ، فرزندان شهید کاظمی و پدر شهید شیروانیان حال و هوای این قطعه را دو چندان نموده بود .

گزارش تصویری زیر بخش کوچکی از فضای حاکم بر این فضا را در قاب تصویر کشیده است.

IMG_1527

بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت.همیشه به من و سعید می گفت:قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه،هر قدر که می توانیم قرآن بخوانیم.می گفت تأثیرش را در زندگی تان می بینید.قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی شد.هر روز صبح در راه محل کارش زیارت عاشورا می خواند.صبح های جمعه هم چهار تایی دور هم می نشستیم در همین اتاق و سوره جمعه می خواندیم.

منبع : کتاب احمد ، بنی لوحی سید علی ، ص ۱۳۹

سایت شهید کاظمی به تأسی از سنت حسنه این شهید طرح ختم خانوادگی سوره جمعه در آخرین جمعه سال ارائه نموده است. 

امید است در قرائت این سوره ضمن نیابت از شهید کاظمی و همه شهدا این سنت حسنه را در خانواده های خود در سال 94 تثبیت نمائیم .

پدرم در کربلای 5 شهید شد/ مدیریت حاج احمد خیال مقام معظم رهبری را راحت کرده بود

محمدمهدی کاظمی گفت: 19 سال حسرت جا ماندن از کاروان شهدا در عملیات کربلای 5 بر دل سردار ماند تا در پرواز آخرش به جمع شهدای کربلای 5 بپیوندد.

در روزهای سرد دی‌ ماه یاد کربلای ۵ و آن عملیات غرورآفرین می‌افتیم. آن‌جایی که حاج احمد و حاج حسین خرازی فاتحان آن بودند. ۲۸ سال پیش سرش به سقف سنگر می‌خورد و زخمی می‌شود. آن موشک همه همرزمانش را با خودش به بهشت می‌برد. اما ۱۹ سال بعد پس از این همه سال حسرت و بغض، به جمع دوستانش می‌پیوندد.

وقتی از محمدمهدی کاظمی پرسیدیم دوست داری از پدرت چه خصلتی را به عنوان الگو برداشت کنی؛ با یک نگاه خاصی گفت: خیلی دلم می‌خواهد نوع نگاه حاج احمد به دنیا، اخلاص و آدم‌شناسی او و مدیریت خلاقانه و مبتکرانه ایشان را در خودم نهادینه کنم. او در مورد ملاقات خانواده شهید کاظمی با مقام معظم رهبری، ابتکارات و خلاقیت‌های سرلشکر شهید احمد کاظمی توضیحاتی به خبرنگار ما داد که مشروح آن در ذیل آمده است:

* آیا از پرداختن به شخصیت شهید کاظمی در جامعه رضایت دارید؟

جای کار زیاد دارد، می‌دانم شهید کاظمی برای خودش هیچ حقی را قائل نیست و بیشتر دوست دارد در مظلومیت باشد و در گمنامی بماند. ولی پیرامون این موضوع باید آینده روشنی اتفاق بیفتد. دوستان ایشان همواره به من می‌گویند مسیر و شخصیت حاج احمد در آینده بیشتر خودش را نشان می‌دهد. شخصاً دلم می‌خواهد جامعه با مدیریت شهید کاظمی آشنا شود و از آن به عنوان الگو استفاده کند.

* برخورد ایشان با کارکنان و نیرو‌هایشان را چگونه دیدید؟

آدم‌هایی هستند که امروز به آن‌ها برخورد می‌کنم که از دست شهید کاظمی دلخور هستند ولی با تمام وجود از او یاد می‌کنند. اعتقاد دارند که اگر حاج احمد جلوی ما را نمی‌گرفت و در قبال آن خطا متنبه نمی‌شدیم امروز در مسیر رشد و تعالی قرار نمی‌گرفتیم. برخوردی که از روی حب و بغض نبود و سیستم نظامی اقتضا می‌کرد تا آن برخورد انجام شود. فکر نمی‌کنم که کسی باشد و از دست شهید کاظمی به خاطر برخورد ناراحت باشد.

* راز موفقیت سرلشکر کاظمی را مشخصاً در چه می‌دانید؟

اخلاص، توکل به خدا، ولایت پذیری و عشق به اهل بیت. فکر می‌کنم این خصلت‌های ارزشمندی است که پس از ۸ سال شهادت پدرم به آن‌ها رسیده‌ام.

*گفتید عشق و محبت به اهل بیت ما را به یاد حسینیه الزهرا(س) یادگاری شهید کاظمی انداختید. آیا در این زمینه اتفاق یا ماجرایی پیش آمد؟

یک روز شخصی با لحن کنایه آمیزی به من گفت: \”شخصی را می‌شناسم که هرجا می‌رود برای کارکنان خودش مکان تفریحی یا هتل می‌سازد\”. اما پدر تو هرجا رفته یا حسینیه ساخته و یا یک مکان عزاداری؛ شما به حسینیه الزهرا(س) اشاره کردید، قبل از آن هم در زمان جنگ هم همواره دوست داشته فرصتی برایش پیش بیاید تا یک مکان برای عزاداری و برپایی هیئت ایجاد کند. می‌دیدم با تمام مشغله‌های کاری در نیروی هوایی سرکشی می‌کند تا در جریان احداث حسینیه قرار بگیرد.

یادم نمی‌رود یک روز دست مرا گرفت و با هم رفتیم تا از حسینیه در حال ساخت، بازدید کند. کار حسینیه در مرحله سفت کاری بود. دقت نظر ایشان به حدی بود که از کیفیت ساخت سرویس‌های بهداشتی هم باید مطمئن می‌شدند. واقعاً با عشق و علاقه و تمام وجود آنجا را می‌ساخت. فکر می‌کنم برای سپاه یادگاری خوبی باشد و فکرش را هم نمی‌کردیم تمام دوستان پدرم و حتی برای خود ایشان هم روزی در آنجا مراسم بگیرند.

* از ارتباطات شهید کاظمی با رهبری انقلاب و ولایت پذیری ایشان بگوئید

چهار سال پیش خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم. برادر من از حضرت آقا سوالی کردند؛ گفت: چه رابطه‌ای میان شما و پدر ما بود؟ حضرت آقا جواب دادند: کارهایی که خیلی نسبت به آن حساس بودم و برایم اهمیت داشت را با خیال راحت می‌سپردم دست احمد! به نظرمن این بالا‌ترین افتخار است که ولی فقیه و ولی امر مسلمین خیالش از یک فرد آنقدر راحت باشد و مأموریت‌های سخت و مهم نظام را به او بسپارد.

* نقش مادر بزرگوارتان را در رسیدن شهید کاظمی به آرزویش چگونه می بینید؟

تا همین قدر برایتان بگویم که پدر ما نگرانی از تربیت و پرورش ما نداشتند و حتی به گونه‌ای مادر ما به ایشان کمک می‌کردند که پدرم متوجه بخش‌های جزئی زندگی هم نمی‌شدند.

*آیا فرزند شهید کاظمی علاقه‌ای به ادامه راه پدر دارد؟

توفیق می‌خواهد. دعا کنید ما داشته باشیم. البته اکنون در یک موسسه فرهنگی به نام سابقون فعالیت می‌کنم. دلمان می‌خواهد برای ارزش‌های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مستندسازی انجام دهیم.

* در آستانه سالروز عملیات کربلای ۵ از رشادت های شهید کاظمی اگر مطلبی به خاطر دارید بفرمائید

شهید کاظمی ۲۸ سال پیش همین موقع رفت که شهید بشود ولی نشد. ۱۹ سال بعد‌‌ همان موقع شهید شد. شاید‌‌ همان روز و ثانیه‌ای که پایش را از سنگر بیرون می‌گذارد و موشک می‌آید داخل سنگر و همه به شهادت می‌رسند و او جا می‌ماند. شهید کاظمی بلند می‌شود و سرش به سقف سنگر می‌خورد و زخمی می‌شود. همه فکر می‌کردند حاج احمد شهید شدند. در نجف آباد به پدر و مادر و همسر او خبر دادند که احمد به شهادت رسیده است.

عملیات کربلای ۵ سال ۶۵ بود و پدر نیز دقیقاً ۱۹ سال بعد همزمان با سالروز عملیات کربلای ۵ سال ۸۴ شهید می‌شود. جالب است و باید حکمت‌ها و مقدرات خداوند متعال را دید که در این ۱۹ سال شهید کاظمی باید چه کارهایی را انجام می‌داده و چه می‌شود که می‌ماند و اصلاً چه تقدیری است که جا بماند و ۱۹ سال بعد‌‌ همان موقع به فیض شهادت نایل آید!، احمد کاظمی چرا باید در این ۱۹ سال حسرت این مدت را بخورد.

*از ابتکارات و خلاقیت‌های سردار کاظمی در طول مدت فرماندهی جنگ و پس از آن اطلاعاتی دارید؟

مهم‌ترین بُعدِ شخصیتی حاج احمد، مدیریت بسیار مبتکرانه و خلاق اوست. واقعاً نیاز است بر روی مدیریت سردار کاظمی مانور زیادی داده شود. ایشان چند اقدام مهم در دوران زندگی‌شان انجام داده‌اند. یکی در جنگ بود که در یکسری عملیات‌ها، خلاقیت انجام داده است و تأثیرگذار بوده بطوریکه در چند عملیات خصوصاً کربلای ۵ و فتح خرمشهر حضور و مدیریت حاج احمد نقش بسزایی داشته است. پس از دوران دفاع مقدس فکر می‌کنم سرکوب کردن ضدانقلاب در شمالغرب یک اتفاق مدیریتی خوبی بود که در کارنامه کاری شهید کاظمی ثبت شد.

شهید کاظمی چند تصمیم بزرگ برای نیروی هوایی گرفت که باید در تاریخ ثبت شود. دو بحث موشکی و ناوگان بود؛ هواپیمای جنگنده‌ای که تجهیز کرد و می‌شود گفت راه اندازی شد. روزی که قرار بود اولین هواپیمای جنگنده پرواز انجام دهد به شهید کاظمی خبردادند، او در پایگاه شیراز مستقر بود. در‌‌ همان جا گریه کردند و منتظر ماندند تا هواپیمای جنگنده پرواز خودش را انجام دهد. اعتقاد داشتند که اگر رزمندگان ما در جنگ این قدرت را داشتند و به این نقطه کنونی در تجهیزات رسیده بودند قطعاً الان مسیر جنگ به گونه‌ای دیگررقم می‌خورد. در نیروی زمینی هم اقداماتی انجام دادند در جهت احقاق یک نیروی زمینی مقتدر در خاورمیانه. موضوع آخر هم موفقیت در ساماندهی پرواز در زلزله بم بود؛ با اینکه هیچ مأموریتی به صورت رسمی به ایشان اعلام نشد به شکل خودجوش بحث هوایی فرودگاه کرمان را سامان بخشیدند. همه اعتقاد دارند که اگر نیروی هوایی وارد میدان نمی‌شد قطعاً فاجعه بم به لحاظ تلفات، گستردگی بیشتری پیدا می‌کرد.

*چه خصلت‌هایی را دوست دارید از پدر داشته باشید؟

همه خصلت‌های ایشان خوب است. خیلی دلم می‌خواهد نوع نگاهی که ایشان به دنیا داشتند، اخلاص و آدم شناسی‌شان و همچنین نوع مدیریت‌شان را خیلی دوست دارم در خودم نهادینه کنم.

منبع : دفاع پرس

* در مورد خصوصیات خانوادگی و تربیت و پرورش شهید کاظمی در زمان کودکی ایشان اگر مطلبی دارید بفرمایید.

احمد کاظمی در خانواده‌ای بزرگ شدند که به خاطر کثرت جمعیت هرکس باید روی پای خودش می‌ایستاد. یادم هست پدرم به ما می‌گفت در مدرسه تحصیل می‌کردم برای تأمین هزینه‌های لوازم التحریر مدرسه‌ام باید کار می‌کردم. حتی پول خرید یک پیراهن را پدرم نداشت که ما پیراهنی که استفاده می‌کردیم را رنگ می‌کردیم تا از حالت کهنگی خارج شود. پدرشان نجاری می‌کردند. مادرشان به همراه خواهرانشان در منزل به قالیبافی می‌پرداختند. خود حاج احمد هم نجاری و بنایی انجام می‌داد.

* کلام آخر؛ اگر شهید کاظمی الان بود . . .

خیلی خوب می‌شد. به عنوان اینکه پسرش هستم و در خانه با او زندگی می‌کردم نمی‌گویم. در این مدتی که شهید کاظمی نبود خیلی چیزهایی از او شنیدم که حسرت نبودنش را می‌خورم. حقیقتاً دلم می‌خواست یک بار دیگر حاج احمد بود و من او را تمام و کمال می‌شناختم.

خیلی کم پیش می آمد که بچه هایش را همراه خود بیاورد.آنروز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمّد مهدی را همراه خود بیاورد.از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت.جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود.یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم.نمی دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد.محمّد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد.وقتی بچه اش را دید چهره اش بر بر افروخته شد،طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم.با صدای بلند گفت:کی به شما گفت به او موز بدهید.گفتم:حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ نخورده یه موز که به او بیشتر نداده ایم تازه از سهم خودم هم بوده.نگذاشت صحبتم نمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت:همین الان می روی و جای آن موز را می خری و می گذاری.  البته به جای یک موز یک کیلو.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص 137

منبع 2 : ویژه نامه جمهوری اسلامی ، دی ماه 1385 ، ص 5