نوشته‌ها

با اين‌كه مي‌دانستم آدم جدي و سخت‌گيري است، کلي متن گزارشِ فعاليت آماده کرده بودم تا پيش از دادن نامه درخواست، بگويم. وقتي وارد پادگان شدم، سراغ دفتر فرماندهي را گرفتم. انگار که بدانند با چه کسي کار دارم، گفتند: در محوطه است.

همه با لباس نظامي کنار يک پيکان سبز رنگ ايستاده بودند و به نوبت حرف مي‌زدند. هنوز مانده بود بهشان برسم. حاجي از ماشين پياده شد. تمام قد ايستاد و با من روبوسي کرد. دستي به شانه‌ام زد و دستم را محکم فشرد. بعد با روي باز و ابهت هميشگي‌اش گفت: بفرماييد بسيجي!

همه‌ي حرف‌هايم يادم رفت. نامه را دادم. حاجي، نامه را خواند و با لبخند زيرش دستور داد و گفت: همين امروز تمام چيزهايي که خواستند را بهشان بدهيد.

بعدا فهميدم آن روز به‌شدت مريض بود و نمي‌توانست سرپا بايستد، ولي براي سرکشي از لشکر ۸ به پادگان عاشورا آمده بود. صندلي ماشين را خوابانده بودند و کارها را نيمه‌خوابيده پي‌گيري مي‌کرد.

از دفتر فرماندهی زنگ زدند که سردار کاظمی با شما کار دارد

و من هم اطاعت امر نمودم ، سردار با ناراحتی گفت تو چه فرمانده قرارگاهی هستی ، یک درخت گردو در پادگان شکسته است همین امروز پیدایش می کنی و دلیل شکسته شدنش و عاملش را شناسایی و گزارش می دهی ، تا مشخص شدن این موضوع هیچ کس حق خروج از پادگان را ندارد . همه نیروهایم را بسیج کردم . اما پیدا نشد . با مراجعه به آجودان سردار ایشان هم حاظر به راهنمایی نشدند !

دوباره پادگان را زیرو رو کردیم تا اینکه کامیونی را دیدم که یک طرفش شسته شده و طرف دیگرش کثیف است ، همین جا بود که شک کردم ، وقتی از اطاق آن بالا رفتم درخت شکسته شده را مشاهده نمودم ، راننده را پیدا کردم ودلیل این موضوع را جویا شدم ، گفت یک طرف کامیون را شستیم و در حال عقب جلو کردن برای شستن طرف دیگر بودیم که ماشین به درخت خورد و شکست و ما هم ازترس این تخلف ، از شستن طرف دیگر منصرف شده و درخت را عقب کامیون گذاشتیم تا بی سر و صدا از پادگان خارج کرده و سپس بقیه ماشین را بشوئیم ، موضوع به حاج احمد گزارش شد و ایشان دستور دادند فرد خاطی به ارومیه معرفی شود ، سپس تذکراتی دادند مبنی بر اینکه یک فرمانده باید به تمام حرکات حوزه مسئولیتش آگاه باشد و هیچ چیزی از نظرش مخفی نماند، وهیچ گونه تخلفی در حوزه مسئولیتی بنده از هیچ شخصی پذیرفته نیست حتی اگر بر اثر سهل انگاری باشد ، همچنین متذکر شدند تمام ما پاسدارها باید الگو باشیم وحتی از شکسته شدن یک درخت ناراحت شویم و… سپس با ضمانت یکی ازمعتمدین ، شهید کاظمی فرد خاطی به دلیل اینکه خطایش عمدی نبود و از سر بی توجهی بود بخشیده شد وتبعید نشدند.