نوشته‌ها

تدابیر نظامی شهید حاج احمد کاظمی به روایت حاج قاسم سلیمانی 5

استفاده احمد از فرصت ها در تاكتيك و استراتژي

 يكي ديگر از خصوصيات احمد استفاده از فرصت در بعد تاكتيكي و در بعد استراتژي بود. در بعد تاكتيكي وقتي كه به دشمن مي زد متوقف نمي شد تا نقطه اي كه بايد نتيجه مي گرفت.همه عمليات هايش را نگاه كنيد همين را مي بينيد مگر جايي بالاجبار متوقف شده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطه اي كه نقطه اتكاء عمل بوده برسد. تمام عملياتهايش همين است. شما سراغ نداريد كه مثلا زير ارتفاعات لري متوقف بشود، مرحله دوم برود وسطش، يكسره رفته دور زده و لري را گرفته و كار را در يك مرحله تمام كرده است. يعني ما كمتر عملياتي داريم كه احمد مرحله اي رفته باشد به جز عمليات هاي بزرگ كه احمد آن مرحله اي را كه برايش پيش بيني شده و با يك حركت گرفته است، تمام عمليات ها بدين گونه بود.

شما ببنيد حتي عمليات بدر همين طور كه مي رود، مستقيم حركت مي كند تا مي رسد به رودخانه دجله، از دجله عبور مي كند مي رود كنار جاده عماره بصره آنجا مي ايستد، تمام منطقه روطه را دور مي زند تا كانال سوئيب.

استفاده از فرصتش در تاكتيك و استراتژي همين بود. احمد وقتي آمد در نيروي زميني به وقت خودش شلاق مي زد. من هميشه مي گفتم احمد تو چقدر كار مي كني؟ وقتي نيروي هوايي بود شما مقطع عمر احمد را نيروي هوايي جمع بزنيد، نمي خواهم خداي نكرده ديگران را تضعيف كنم، ولي تمام دوره هاي ديگر منهاي دوره آقاي قاليباف را جمع بزنيد مي بينيد يك جهش داده است. در نيروي زميني در همان مقطع مي دويد مثل كسي كه فرصت ندارد و بايد آن را به يك نقطه برساند و نتيجه استراتژيك بگيرد. احمد در اين موارد واقعا منحصر به فرد بود. اين نكته را هم بگويم كه احمد فرصت ها را محدود مي دانست از نظر زماني، چه در تاكتيك و چه در استراتژي، هميشه محدود مي دانست، مثل كسي كه وقت ندارد، اين طوري به موضوع نگاه مي كرد.

تدابیر نظامی شهید حاج احمد کاظمی به روایت حاج قاسم سلیمانی 4

تدابير احمد در نيروي هوايي سپاه

نكته ديگر دورانديشي احمد بود، اين دورانديشي در اواخر جنگ و بعد از جنگ بيشتر آشكار شد. شما ببينيد مديريت الان احمد هم دقيقا مثل زمان جنگ بود. زمان جنگ آقا محسن و شوراي فرماندهي مي نشستند منطقه عمليات را انتخاب مي كردند اما طراحي عمليات كه چگونه از منطقه استفاده شود ديگر كار احمد و بقيه بود .احمد از مديريت بهره گيري مي كرد و براي اين موضوع دورانديشي مي كرد. يعني وقتي كه در نيروي هوايي بود، احساس مي كرد كه ما حتما روزي درگير چنين وضعيتي مي شويم، با يك جايي درگير يك جنگي مي شويم فراتر از جنگ ايران و عراق.

شما وقتي نيروي هوايي مي رويد، مي بينيد كه احمد نوع توجه اش به سيستم موشكي سپاه است. نقش آقاي شمخاني را نمي خواهم كم كنم اما كسي كه سيستم قدرت دفاعي را تكان داد احمد بود. آقا رشيد مي دانند، براي موشك شهاب 3 با بردهاي گوناگون شبانه روز وقت گذاشت و در موضوعات ديگر، جلوي ايشان را گرفتند و گرنه در موارد ديگر مثلا در هلي كوپتري، احمد اصرار مي كرد كه يك سيستم هلي كوپتري جديدي را وارد كند كه بن بست هاي آن زمان را بشكند، اصرار مي كرد روي يك هواپيماي كم پرواز با برد كم اما موثر براي جبهه، يعني در آن زمان هم دورانديشي داشت.

يك وقتي آقا محسن، من و احمد و مرتضي را خواست در قرارگاه شهيد بروجردي براي عمليات نصر 4 در منطقه شمال غرب، ما در فاو بوديم كه قرار بود عمليات كربلاي 10 را اجرا كنيم و برويم خط 2000 را از عراقي ها بگيريم و اين جبهه را يك مقدار توسعه بدهيم همه كارها را آماده كرديم. شب آقارحيم آمد در فاو به ما گفت كه عمليات در اينجا لو رفته . اصرار كرديم كه لو نرفته، اما از تركيب ارتش عراق به اين نتيجه رسيده بودند كه عمليات لو رفته است لذا عمليات متوقف شد. من و احمد و مرتضي با هم رفتيم قرارگاه شهيد بروجردي نزد آقا محسن، احوالپرسي كرديم و آقا محسن به شوخي گفت: آنجا خوش مي گذرد! بعد گفت برويد پيش آقاي عزيزجعفري و بازديدي از جبهه بكنيد بيايد اينجا من كار دارم. ما سه نفري رفتيم در ارتفاعات قميش والاغلو و… كه لشكر عاشورا هم زير ارتفاعات الاغلو گير كرده بود، با خود گفتيم اگر شده سينه خيز در جنوب عمليات كنيم زير بار نرويم، آنجا وقتي صحنه را از نزديك ديديم، براي ما يقين شد كه نبايد زير بار اين عمليات برويم.

برگشتيم نزد آقا محسن، گفت ديديد؟ گفتيم بله. آقا محسن گفت يا مي رويد آنجا عمليات مي كنيد يا مي رويد پيش آقاي دانش يار در مريوان. هرچه گفتيم آقا محسن گفت: نه.

يكي از آن چيزهايي كه در مورد احمد مي گفتم همين والفجر 10 بود، فلش عملياتي احمد را نگاه كنيد (اشاره به نقشه منطقه) كنار \”درياچه سد دربنديخان \” آمد حلبچه را دور زد، تمام منطقه مقابل احمد، ارتفاعات ريشن، همه اينها سقوط كرد. ما هم مقابل همه يگان داشتيم، همه اينها سقوط كرد. لذا در بحث هاي ميداني و بحث هاي بعدي، احمد دورانديشي فوق العاده اي داشت.

تدابیر نظامی شهید حاج احمد کاظمی به روایت حاج قاسم سلیمانی /3

زيركي و تدبيرهاي جنگي احمد

 يكي از مشخصه هاي بارز احمد زيركي بود. حالا به معناي درست آن تدبير بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگويند خط حد لشكرت چه مي شود. هميشه وقتي درباه منطقه عملياتي بحث مي شد او به خيلي از زواياي پشت اين هم نگاه مي كرد لذا موافقت هايش معنا داشت و مخالفت هايش هم معنا داشت.

دوم اينكه وقتي مي خواست خط حدي انتخاب كند مخالف يا موافقت او در كل عمليات براي نحوه عمل لشكر 8 نجف تاثير داشت. مثلا شما به همه خط حدهايي كه لشكر نجف گرفته نگاه كنيد، احمد خط حدي را برايش اصرار مي كرد كه پيروزي و شكستش كمتر به گردن كسي بيفتد.

اصلا اتكاء لشكر نجف و احمد در محورهايي كه عمل مي كرد كمتر به جناحين آن بود. هميشه يا انتخابي را انجام مي داد كه اين جناح طبيعي باشد يا به نحوي انتخاب مي كرد كه اين جناح تاثير بر كل عمليات بگذارد. مثل والفجر 4. در والفجر 4 حسين[خرازي] زير ارتفاع سنگ معدن متوقف شد، من بالاي سر پنجوين متوقف شدم، حاج همت روي ارتفاع خلوذه متوقف شد، باكري روي ارتفاع كنگرك متوقف شد، او كه آمد با عملش، خلوذه و پنجوين و غيره را، همه را بي خاصيت كرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لري بود، عمليات احمد، عمليات سختي بود. در والفجر 4 فشار روي احمد از همه ما بيشتر بود چون از دشت شيلر مي خواست بيايد از ميدان مين، جناحش باز بود تا مي رسد به لري، قله تك بود اما اوانتخاب كرد، نقطه اي را كه مي گرفت تمام منطقه را آزاد مي كرد و اين را عمل كرد.

در فتح المبين هم در واقع احمد جناح جلويش كسي نبود، آمد از زليجان وسط كوه ميشداغ رفت رقابيه. اين طرف هم مرتضي[قرباني] بود، رئوفي[فرمانده لشكر 7 وليعصر] بود، متوسليان بود، بعد اين طرف تر من بودم، خرازي بود؛ او آمد تا خط مرز من و خرازي و با عملي كه انجام داد همه را سقوط داد.

مانور احمد در بيت المقدس نيز قابل ذكر است كه رفت از كنار نهر خين، دشمن را از پهلو دور زد، حتي در مرحله اول هم تاكتيكي كه از بالاي دارخوئين آمد و كمر دشمن را نصف كرد، مهم بود.

در كربلاي 5 آمد پيش من و مرتضي (قرباني) با حسين (خرازي) و زاهدي، آمد غرب كانال ماهيگيري در روز اول يك نگاه به جبهه كرد، ظاهرا در روز اول به هم ريخته بود، من احساس كردم كه اصلا فكر مي كند يك تكيه گاهي كه بخواهد اين كار را انجام بدهد، ندارد. هر چه من و مرتضي آنجا اصرار كرديم، چون ما در صحنه درگيري جنگ بوديم، به ما نگفت نه، اما معلوم بود كه جواب نه است، آمد اين گوشه اي از شمشيري پنج ضلعي را گرفت و منطقه مقابل آن و جاده شلمچه را ساقط كرد.

به اين دلايل است كه مي گوييم احمد در طراحي و در فرماندهي زيركي و تدبير فوق العادي داشت. مثلا در عمليات رمضان، شما نگاه كنيد احمد رو به كجا حمله مي كند، همين طور مستقيم حركت مي كند به سمت نوك شمالي كانال ماهيگري. اين حركت، يعني هرچه تا شلمچه هست بي خاصيت مي شود لذا تا شلمچه هر چه بود بي خاصيت شد، لشكر 6 از بالا آمد كمر اين را شكست، احمد زير مثلثي ها عمل كرد. در آبادان نيز جايي را انتخاب كرد كه بتواند بقيه جاها را بي خاصيت كند.

مهدي كياني تعريف مي كرد:در سپاه آبادان نشسته بودم، مهدي آمد به من گفت كه يك كسي از اصفهان آمده با شما كار دارد. ايشان آمد و گفت من احمد كاظمي هستم، تعدادي نيرو آورده ام اينجا، خطي به ما بدهيد دفاع كنيم. گفتم كه بعداز ظهر بيا تا با هم صحبت كنيم.

بعدازظهر آمد و يك محلي بود كنار بهمن شير كه عراقي ها مي آمدند از اين چولان ها عبور مي كردند و حمله مي كردند يا كار اطلاعاتي مي كردند كه آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم كه شما برويد آنجا.او رفت و بعد از مدتي برگشت و گفت اينجا كار ما نيست، يك جايي را بدهيد دست من كه به درد بخورد. در سال 59، نه احمد سال 84، مي گفت يك جايي به من بده به درد بخورد و بتوانم استفاده كنم.

رفتم پيش كلهر در فياضيه و گفتم بيا اينجا. يك جايي هم بود نزديك به عراقي ها، گفت همين جا براي من خوب است. بعد از اين كلهر آمد و گفت: احمد به ما گفته شما برويد آن طرف تر و احمد آنجا ايستاد تا نتيجه گرفت. \”

همين فاصله محدود بين عراقي ها و ما كه خيلي وسيع هم نبود، نقطه شكننده عراقي ها شد كه هم در جلوگيري از سقوط آبادان و هم در شكست حصر آبادان موثر بود. گويي اين زيركي و تدبير از روز اول در احمد پيوسته نهفته بود.در منطقه آبادان هر جا مي شد خط گرفت اما چرا احمد، فياضيه را انتخاب كرد؟ چون مي دانست اگر فشار بياورد مي تواند پل عراقي ها را ببندد و تمام جبهه را بي خاصيت كند. اين يك نكته از خصوصيات احمد در جبهه بود، حالا بحث در اين موضوع خيلي زياد است كه اگر بخواهيم بگوييم همه اينها موضوعات متنوع و گوناگوني دارد.

تدابیر نظامی شهید حاج احمد کاظمی به روایت حاج قاسم سلیمانی /2

تبلور شخصيت وجودي امام راحل در احمد كاظمي

امام راحل هم در تربيتي كه در جامعه ما انجام داد مثل آن سلول هاي بنيادي بود كه تحول ايجاد كرد و اين تحول هم در جاهايي كه تاثير گذاشت به عنوان آدم هايي كه به نحوي خلاصه امام بودند ظاهر شد. البته كساني كه به معناي واقعي در ابعاد مختلف رفتار امام، معنويت امام، شخصيت امام، خلاصه امام راحل باشند كمتر پيدا مي شود. در جنگ هم امام راحل تاثيراتي گذاشتند و يك خلاصه هايي به وجود آورد. احمد يكي از آن خلاصه ها بود كه اين هم به اين دليل نبود كه احمد با امام مراوده داشت بلكه به دليل عشق وافر به امام بود. حالا من مي گويم خصوصياتش را كه تاثير احمد در زيرمجموعه در جنگ چگونه بود كه باعث مي شود بگوييم كه بخشي از شخصيت وجودي امام راحل در فردي مثل احمد كاظمي متبلور بود.

احمد چند مشخصه اصلي داشت كه همه اينها را از امام گرفت واين درست است كه همه اينها از مكتب اسلام است اما امام به عنوان يك الگوي مجسم بود و ما وقتي در جنگ نگاه مي كرديم، احمد هم در اين چيزهايي كه من ذكر مي كنم از همه ما برجسته تر بود. احمد پنج مشخصه مهم داشت كه اينها در دوره جنگ در لشكر نجف ديده مي شد كه ما وقتي به لشكر نجف نگاه مي كنيم هيچ چيز در ذهن ما غير از احمد نمي آيد. شما وقتي مثلا مي گوييد فلان لشكر، يك عقبه اي هم در ذهنتان مي آيد ولي به لشكر نجف كه نگاه مي كنيد غير از احمد هيچ چيز در ذهنتان نمي آيد.

اين خيلي هنر بود كه يك فرد بيايد از درون يك شهرستان يك لشكر درست كند كه آن لشكر با لشكرهايي كه عقبه هاي طولاني داشتند با امكانات وسيع خصوصا در كادر، نه تنها برابري مي كند بلكه شاه كليد جنگ بشود. اينجا در واقع اين را مي رساند كه نقش احمد محوري بوده، لذا همه چيز در او خلاصه شده بود يعني همه ابتكارات و موضوعات گوناگون، نه اينكه احمد پايش روي شانه ديگري بود و از شانه ديگران داشت حرف آنها را مي زد و ابتكارات و طرح آنها را مي گفت، نه، بلكه هر چيز بود از او دميده مي شد. البته حسين هم همين بود ولي حالا بحث احمد است.

در جهت تبیین ابعاد شخصیتی سردار شهید حاج احمد کاظمی بر ان شدیم تا در سلسله یادداشت هایی به بررسی تدابیر نظامی شهید حاج احمد کاظمی به روایت حاج قاسم سلیمانی بپردازیم . متن ذیل برگرفته از مصاحبه با شهید زنده حاج قاسم سلیمانی است که در سال 1384 به مناسبت اربعین شهدای عرفه صورت گرفته بود تنظیم شده و در هشت قسمت تقدیم شما کاربران می شود .

بسم الله الرحمن الرحيم

اولا كه آقا رشيد استاد ماست و حرف زدن جلوي ايشان سخت است چون كاشف من و احمد و حسين و همه اينها آقا رشيد هستند. هيچ وقت تصور نمي كردم كه در مورد احمد بخواهم حرفي بزنم. با آن كه چهل روز گذشته من باورم نمي شود كه احمد شهيد شده.خيلي به هم نزديك بوديم، خصوصا بعد از جنگ ما بيشتر به هم نزديك شديم.

علتش هم غربتي بود كه ما بعد از جنگ پيدا كرديم يعني همين احساس يتيمي، يتيمي نه از اين باب كه همه مي گويند بلكه از باب اينكه انسان از يك راهي باز مي ماند، احساسي مثل اينكه جا مانده و باز مانده است به او دست مي دهد. لذا هميشه چيزي هم مي گفتيم و شوخي كه مي كرديم مي گفتيم كه جزيره اي باشد و ما را ببرند آنجا كه هميشه تداعي آن دوران را بكند و اين باعث شده بود كه بيشتر به هم نزديك بشويم. يكي از علت هايي كه ما دور هم جمع شديم اين بود كه ما مثل يك جمعي هستيم كه در يك طوفان و يك رودخانه ايم و بايد دستمان به هم باشد و حامي هم باشيم تا آب ما را نبرد.

اما اينكه اين چنين اتفاقي مي افتد ما اصلا تصور نمي كرديم. هر چند احمد به آرزويش رسيد اما واقعا حيف شد و حيف شدن را هم نه در شهادت احمد بلكه در اين مي دانيم كه احمد خيلي خوب مي توانست آن چهره اي را نمايان كند كه يك بخش كوچكش بر نزديك ترين آدم ها به احمد نمايان شد، نه بر جامعه، كه جامعه خيلي چيزها را نمي داند و مخفي ماند. او مي توانست يك جنگ بزرگ را فرماندهي كند، مديريت كند و شهيد بشود. البته تقدير الهي و به نظر من اصرار خودش باعث شد كه زودتر از آن چيزي كه ما تصور مي كرديم، احمد را گرفت. شايد هم مصلحت احمد همين بود، شايد مصلحت الهي همين بود و همين درست بود. اين را ما نمي دانيم ولي آنچه كه مي دانيم اين است كه احمد مي توانست خيلي كارهاي بزرگي بكند.

در اين مطلبي كه آقا رشيد فرمودند من دو نكته در مقدمه بگويم بعد مي پردازم به مشخصات احمد. همين طور كه در دين اسلام يك خلاصه هايي وجود دارد، يعني وقتي ما مي خواهيم بگوييم كه دين در اميرالمومنين (ع) خلاصه شده است يا اميرالمومنين (ع) دين مطلق است معنايش اين نيست كه ديگران از دين بهره اي نبردند. ديگران هم در ركاب پيغمبر بودند و ديگران نيز هر كدام يك بخشي از خلاصه هاي دين در آنها بود، يكي در تقوا بود، يكي در شجاعت بود ولي اينكه همه، همه موجودي دين را بگيرند، كمتر بود.

محمد باقري مي گويد كه در سريلانكا در سال 1370 يك هياتي بوديم كه احمد هم بود.(محمد رئيس هيات بوده)،مي گويد كه من به فرماندهان و مسولين سريلانكا ايشان را معرفي كردم و گفتم، احمد، فاتح خرمشهر بوده است. مي گفت تمام شد، در اين چهار پنج روز تمام كاروان دور احمد جمع بودند و احمد برايشان يك فرمانده مقتدري بود كه فاتح خرمشهر است و هرچه مي گفت تند تند مي نوشتند.

فكر مي كنيد ما هر 200 سال يك كسي مثل احمد را مي توانيم داشته باشيم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنيد دانشگاه هاي ما، دانشكده هاي ما بتوانند چنين افرادي را تحويل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره يك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن يك بار مي آيد، او آمد و يك چنين دستاوردي داشت، تمام شد و رفت.

مثلا همين عنوان حاجي! كه باب شده، من واقعا مي گويم كه يك تحريفي دارد انجام مي شود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان مي آيد مي نشينيم نگاه مي كنيم. گوش مي دهيم حاجي نبود كه، من و احمد و حسين بوديم و اصلا و ابدا حاجي نمي گفتند. برادر حسين، برادر قاسم، اصلا اين چيزها نبود اصلا برادر هم كم كار برد داشت و فقط اسم گفته مي شد. من وقتي اين فيلم ها را نگاه مي كنم، فكر مي كنم كه آنجا يك دكاني است. روزنامه ها را مي خوانيم مي بينيم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهيد؛ من با شهيد رفتم آنجا، من با شهيد چه و چه، همه اش دروغ، چيزهايي را كه آدم مي داند كه واقعيت ندارد. لذا آن فرمانده گردان را درست كردند كه با عراقي ها در تماس بود. اصلا يك سناريوي عجيب و غريبي! اين همه ما در جنگمان سناريو داريم، قهرمان داريم، آن وقت اين طوري!

بيايند مثل فيلم امام علي (ع) سرمايه گذاري كنند، مثلا فرض كنيد حسن باقري را ؛ من در كنگره همين كار را كردم. كتاب هاي حسن باقري را بخوانيد، حسن اين نيست، حسن واقعا مثل بهشتي بود براي جنگ و هيچ وقت هم خلا حسن پر نشد.

دلنوشته ای از دفتر چهل برگ :

عصری خاطره ای در باره ی سردار شهید حاج احمد کاظمی خوندم و  ذیل مطلب نظری در مورد شهید کاظمی عزیز گذاشتم؛حیفم اومد که در این ایام مقدس اسمی از این شهیدِ عزیز به پاسِ جوانمردی و  مخلص بودن و خاکی بودنشان نبرم.

ملت ما با نامِ شهید حاج احمد کاظمی آشنایی دارند؛ بعضی ها از همرزمانِ ایشان بوده اند و بعضی ها  هم از طریق صدا و سیما و فضای مجازی و رسانه های مکتوب  با ایشان آشنا شده اند.بنده جزءِ دسته ی دوم هستم که بعد از شهادت با بخش هایی از شخصیتِ دل نشینِ ایشان آشنایی پیدا کرده ام.

در بسیاری از ویدئوها و کلیپ هایی که بنده از سخنرانی های این سردارِ غیور در جمع فرماندهانِ سپاه پاسداران  دیده ام، ایشان با چشمی گریان و ملتمسانه از خداوند متعال درخواست پیوستن به دوستان شهیدشان را دارند و اینجاست که انسان پی به عمق این حقیقت می برد که خداوند به دعاهای خالصانه خیلی زود جواب می دهد.

    یکی دیگر از شاخصه های حاج احمد کاظمی می توان به رابطه ای خوب و صمیمی با سایر درجه داران و کارکنان سپاه مخصوصا سربازان اشاره کرد طوریکه در بازدیدهای ایشان از پادگان ها نتنها از مراسم هایِ خشکِ نظامی به آن شدتی که مرسوم است خبری نیست بلکه فضا کاملا دوستانه است و شهید کاظمی عزیز همچون برادر بزگتر با سربازان خوش و بش می کنند و پای صحبت ها و درد و دل های سربازان می نشیند و به یکباره صدای خنده فرمانده و سرباز به گوش می رسد.

     این دو بخشِ کوتاه اما بسیار مهم و آموزنده که از نظرتان گذشت بخش هایی از منشِ زندگی این شهیدِ عزیز است؛ان شاالله همه ی ما با مطالعه ی زندگی شهدایمان و تفکر در منششان بتوانیم در این دنیای پر هیاهو بهترین راهِ سعادت و کمال را که همان راهِ ائمه معصومین(ع) و شهدایِ سرافراز می باشد پیدا کنیم که به نیکی حضرت امام خمینی(ره) فرمودند:شهدا شمع محفل بشریتند.

منبع : http://daftare40barg.persianblog.ir

مراسم اختتامیه نخستین جشنواره فعالان سایبری ایثار و شهادت در تالار وحدت و با حضور علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی و غلامحسین محسنی اژه ای دادستان کشور و سخنگوی قوه قضاییه و جمعی از خانواده شهدا و ایثارگران عصر روز چهارشنبه 29 شهریور ماه برگزار گردید .

نفرات برتر که از میان بیش از 1120 اثر ارسال شده به دبیرخانه این جشنواره در چهار محور وبلاگ، وبسایت، نرم افزار و كلیپ تلفن همراه تقدیر انتخاب شده بوند پس از بیاینیه هیئات داوران جوایز و تندیس جشنواره را از مقامات مدعو حاضر در مراسم دریافت نمودند .

بر اساس رای هیئت داوران پایگاه اختصاصی شهید احمد کاظمی در بخش وب سایت ها مقام اول جشنواره را از آن خود نمود و سایت های رنگ خدا و گردان مقداد به ترتیب حائز رتبه های دوم و سوم شدند .

همچنین در این مراسم همسر و فرزند شهید رضایی نژاد،‌سردار باقرزاده ،حسین مظفر نماینده مجلس شورای اسلامی، خانواده شهدای پاکستان گنجی و رحیمی و جمعی از مسوولان کشوری و لشکری حضور داشتند.

\"تندیس

\"\"

\"\"

\"\"
\"\"

\"\"

 

احمد در جلسه ی معارفه ی خود در نیروی زمینی سپاه می دانست به میعادگاهی آمده است که بیش از یکصدو پنجاه هزار نفر از بهترین فرزندان این امّت تحت نظارت و فرماندهی آن به شهادت رسیده اند.معلوم است که حرف های یک عاشق،کلامی عاشقانه است:

خدای متعال را بی نهایت سپاسگزارم که توفیق به من داد تا لباس شهدا را به تن بکنم و انشاء الله با این لباس ما را شهید کند و ما نا امید نشویم. واقعا نمی دانم که چرا از جنگ تا اینجا رسیدم ولی خدا را شاهد می گیرم که هیچ روزی نیست که از واماندگی از این کاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعا گیر در خودم است.

از خدا می خواهم به حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و به حق این مکان مقدس که متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است،من دوست داشتم که در نیروی هوایی شهید شوم،ولی در همین نیروی زمینی دوران شهادت ما فرا (می رسد) برسد .

من از خدا فقط همین را می خواهم که اگر کاری کردم.رزمنده ای بودم،اگر هم گناهکار هستم به خاطر دوستان شهیدم،خدا مرا ببخشد و ما شرمنده نشویم و سر افکنده نباشیم.نمی خواهیم غیر از شهادت به آن دنیا وارد بشویم.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی – سید علی

گپ آخرمان،خیلی گپ با حالی بود.وقتی شب رسید خانه یک سی دی با خودش آورده بود. گفت محمّد این سی دی را بگذار ببینیم چی است! به قول خودش مشق هایش را هم پهن کرده بود جلوی خودش.سی دی یک گزارش ویدیویی بود از عملیات ثامن الایمه. بابا می گفت من خودم تا حالا این فیلم را ندیده ام.هر کس را که در فیلم نشان می داد،گفت خصوصیت اش این بوده و چه طوری شهید شده،خلاصه بیشترشان شهید شده بودند.

در فیلم نشان می داد که بابا داشت نیرو هایش را توجیه عملیاتی می کرد و فقط یک زیر پیراهنی تنش بود.ریش هایش هم خیلی بلند و به هم ریخته شده بود.حتما وقت نکرده بود به آنها برسد.امّا آنها که می گفت شهید شده اند،اغلب خیلی تمیز و مرتب و شیک بودند.

سعید به بابا گفت:ببین این جور آدم ها شهید می شوند ها! تو می خواهی با این قیافه به هم ریخته و نامرتب ات هم شهید بشوی؟!

بابا خیلی خندید به این حرف سعید،خیلی خندید.البته احساس کردم یاد شهادت هم کرده و دلش گرفته و می خواهد با خندیدن هایش ما متوجّه نشویم.فیلم که تمام شد،بابا گفت 25 سال از وقتی که این فیلم را کرفته اند می گذرد. ما برای چه مانده ایم…

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی، سید علی