نوشته‌ها

در هشتمين روز ارديبهشت ماه 1341 در شهر چادگان و در خانواده‌اي مذهبي پا به عرصه‌ي وجود گذاشت و دوران كودكي و نوجواني را در همان شهر سپري كرد. در اواخر 1355 و در حالي كه چهارده سال بيشتر نداشت با جريانات سياسي آن زمان آشنا شد. در سن چهارده‌سالگي در اثر مطالعه كتاب حكومت اسلامي حضرت امام(ره) وارد جريانات سياسي كشور شد بطوريكه در سال هزار و سيصد و پنجاه و هفت با تهيه، تكثير و توزيع اعلاميه‌ها، نوارها و كتب امام خميني(ره) در منطقه فريدن اصفهان تأثير بسزايي در جهت ارتقاء سطح فكر مردم منطقه گذاشت.

به دليل فعاليتهاي انقلابي گسترده او در منطقه وي بارها و بارها توسط مزدوران رژيم شاه مورد تهديد و ضرب و شتم قرار گرفت و چندين بار از جمله در محرم سال هزار و سيصد و پنجاه و هفت منزل پدري ايشان به بهانه به اصطلاح «دفاع از قانون اساسي» مورد حمله قرار گرفت.

پس از طلوع خورشيد فروزان انقلاب اسلامي به عضويت كميته‌ي انقلاب اسلامي درآمد و مدت كوتاهي مسئوليت اطلاعات و عمليات اين ارگان را در اصفهان به عهده گرفت.

با تشكيل جهاد سازندگي به آن نهاد پيوست و سرانجام پس از استقرار سپاه پاسداران در منطقه فريدن در سال هزار و سيصد و پنجاه و هشت از اولين افرادي بود كه به عضويت اين نهاد مقدس درآمد. شهيد نبي‌الله شاهمرادي واحد اطلاعات سپاه فريدن را با توجه به تجربيات خويش راه‌اندازي نمود. ايشان طي اين دوره از فعاليت خود خدمات مهمي را به انجام رسانيد كه از مهمترين آنها مي‌توان به شناسايي و مبارزه با عوامل مروج جريان انحرافي بهائيت، مبارزه با تحركات گروهكهاي ضدانقلاب به ويژه گروههاي چپ و كمونيستي، شناسايي و دستگيري تعداد قابل توجهي از عوامل و مرتبطين كودتاي نوژه و جمع‌آوري تعداد زيادي سلاح و مهمات غير قانوني در منطقه اشاره نمود. همزمان با شروع جنگ تحميلي علي‌رغم مسووليت وي در سپاه فريدن، به عنوان فرمانده تعدادي افراد داوطلب  و در معيت شصت نفر ديگر از همرزمانش عازم جبهه شوش شد. اين شهيد بزرگوار موفق شد اطلاعات دقيقي از وضعيت دشمن را به رده‌هاي بالا منتقل نمايد و در نتيجه حساسيت و اهميت اين محور از جبهه جنگ را براي مسوولين محرز كند و نهايتاً با برنامه‌ريزي‌هاي انجام شده جلوي نفوذ عوامل و تيم‌هاي جاسوسي و خرابكاري عراق از اين محور مسدود ‌شد.

شهيد شاهمرادي در سال هزار و سيصد و شصت و دو به دنبال اوج‌گيري فعاليت گروهك‌هاي ملحد ضد‌انقلاب در استان‌هاي كردستان و آذربايجان غربي، عازم منطقه شمال‌غرب شده و در راستاي ايجاد امنيت و شناسائي و دفع توطئه‌هاي دشمنان خارجي اقدام به سركوبي عوامل مسلح ضد انقلاب كه اقدام به شرارت و ناامني مي‌نمودند كرد. از جمله مهمترين اقدامات شهيد شاهمرادي در اين دوره طراحي دهها عمليات اساسي و مؤثر عليه گروهكهاي ضدانقلاب بود كه در مجموع باعث افت شديد توان نظامي و تشكيلاتي آنها گرديد.

شهيد شاهمرادي در تيرماه سال هزار وسيصد و شصت و چهار ازدواج نمود كه حاصل اين ازدواج سه فرزند صالح مي‌باشد. پانزده روز بعد از ازدواج به همراه همسر خود به منطقه شمال غرب باز گشت. اين شهيد بزرگوار در تمام فعاليت‌هاي خود در منطقه شمال غرب و به تأسي از فرامين حضرت امام(قدس‌سره) و الگو قراردادن رفتار سردارشهيد محمد بروجردي، همواره وبا ظرافت خاصي صف مردم محروم و ستمديده كُرد را از صف ضدانقلاب جدا مي‌نمود و رفتار بسيار محبت‌آميزي با مردم منطقه داشت بطوريكه تعدادي از اشرار فريب‌خورده ضدانقلاب از طريق اين رفتار اسلامي و محبت‌آميز سلاح را برزمين گذاشته و تسليم نيروهاي جمهوري اسلامي ايران شدند.

تيزبيني خاص، اشراف عميق بر اهداف دشمن و تسلط كافي بر منطقه، مديريت محبت‌آميز و رفتار صميمي او با همكاران و نيروهاي تحت امرش گره‌هاي زيادي را گشود و موفقيتهاي متعددي را نصيب كشور و منطقه شمال غرب نمود.

دوران دفاع مقدس كه به پايان رسيد او هنوز شوق خدمت در دورنش فروكش نكرده بو و اين چنين شد كه در ابتداي سال هزار و سيصد و شصت و نه به عنوان معاون اطلاعات قرارگاه حمزه سيد‌الشهداء(ع) فصل جديدي از زندگي خود را آغاز نمود. او طي يازده سال اقدامات بسيار مؤثري در جهت منسجم نمودن و هدفمند كردن فعاليتهاي جاري در منطقه انجام داد كه نقش مؤثري در جهت تأمين امنيت كامل و اقتدار نظام جمهوري اسلامي در منطقه ‌شد. از جمله نكات بارز اين مقطع معرفي سردار كاظمي به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه‌سيد‌الشهداء(ع) بود كه از اين زمان دور جديدي از فعاليتهاي شهيد حنيف آغاز شده و ايشان در ركاب اين فرمانده شجاع به فعاليت ادامه داد. اين دو شهيد بزرگوار با همكاري يكديگر موفق ‌شدند بالاترين سطح اقتدار را براي جمهوري اسلامي ايران در منطقه بوجود آورند بطوريكه با فكر تيزهوشانه و تدابير سردار حنيف و در پرتو فرماندهي مقتدرانه سردار كاظمي، صحنه جنگ با ضد انقلاب كه تا پيش از اين در مناطق داخلي و مرزي كشورمان بود به آن سوي مرز(عمق خاك عراق) منتقل ‌گرديد و همين موضوع باعث زمين‌گير شدن گروهكهاي ضدانقلاب شد چرا كه از اين زمان به بعد ضد انقلاب مجبور بود توان خود را جهت دفاع از نيروها ومقرهاي خود در خاك عراق بكارگيري نمايد و به اين ترتيب توان عملياتي و نظامي آنان كاملاً از بين رفت. با اين تدابير وضعيت نيروهاي خودي از حالت تدافعي و پايگاهي به حالت تهاجمي و آفندي تبديل شد و به اين ترتيب ابتكار عمل در صحنه كاملاً در دست جهموري اسلامي و سپاه پاسداران قرار گرفت.

شهيد نبي‌الله شاهمرادي در 1374 و به دنبال فعاليتها و خدمات ارزنده‌اش در منطقه شمال غرب به درجه سرتيپ دومي مفتخر گرديد و در 1380 با توجه به تثبيت امنيت در منطقه، ايشان به عنوان جانشين ستاد فرماندهي نصر و مسوول اطلاعات و عمليات و فرمانده قرارگاه نصر شمال غرب منصوب شد و دوران جديدي در خدمت به مردم ستمديده عراق براي او بوجود آمد.

در اين دوره سردار شاهمرادي تلاش زيادي جهت برقراري وحدت و هماهنگي بين گروههاي معارض رژيم بعث داشت كه نتيجه آن اتحاد گروههاي شيعه و كرد در مبارزه عليه رژيم ديكتاتور صدام بود. نكته قابل توجه در فعاليت سردار شاهمرادي طي اين دوره نگاه واقع بينانه به مسائل عراق و نيز برخورد صادقانه با گروههاي عراقي بود كه همين مسئله روابط محبت‌آميز خاصي را بين سران اين گروهها با سردار شاهمرادي بوجود آورده بود. هم از اين رو است كه سران گروههاي معارض عراقي به هنگام شنيدن خبر شهادت اين عزيز بسيار اندوهگين شده و از جمله آقاي جلال طالباني رئيس جمهور عراق و رهبر اتحاديه ميهني كردستان عراق، مسعود بارزاني رهبر حزب دمكرات و عبدالعزيز حكيم رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق اقدام به ارسال پيام‌هاي تسليت كم‌نظيري مي‌نمايند.

به دنبال انتصاب سردار احمد كاظمي به عنوان فرمانده نيروي زميني سپاه و با توجه به آشنايي كامل ايشان با توانايي‌ها و تجربيات سردار شاهمرادي در منطقه شمالغرب، از ايشان دعوت به همكاري نموده و در مهرماه سال هزار و سيصد و هشتاد و چهار وي را به عنوان معاون اطلاعاتي خود برمي‌گزيند. شاهمرادي كه علاقه بسيار زيادي به سرداراحمد كاظمي داشت و از طرفي تجربه بسيار موفق و شيريني از همكاري با ايشان در منطقه شمال غرب كشور را چشيده بود، با تكيه بر تجارب ارزشمند 26 گذشته خود و تحت فرماندهي مقتدرانه احمد كاظمي شروع به فعاليت و خدمت در عرصه جديد مي‌نمايد.

سر انجام در 19 ديماه1384 و در آستانه روز عرفه و در حالي كه با فرمانده نيروي زميني سپاه و جمعي از بهترين دوستان قديمي خود عازم منطقه شمال‌غرب بودند، در سرزمين مهدي باكري در منطقه‌اي كه پيش از بيست و دو سال از عمر خود را وقف خدمت در آنجا نموده بود، در اثر سانحه سقوط هواپيما به فيض شهادت رسيد.

خانواده، همكاران، دوستان و مريدان اين شهيد عزيز با سينه‌اي مالامال از اندوه و غم و گلويي پر از بغض، از اقصي نقاط كشور گرد هم آمده و در زير بارش برف، پيكر او و ديگر دوستانش را تشييع نموده و جلوه‌هاي كم‌نظيري از وفاداري، عشق و محبت خود را به اين شهيد ابراز نمودند. پيكر اين شهيد عزيز در كنار دو تن از شهداي ديگر اين سانحه، فرمانده و دوست ديرينه‌اش شهيد احمد كاظمي و شهيد يزداني و در جوار شهداي والا مقامي همچون شهيد حسين خرازي مصطفي رداني‌پور، در گلزار شهداي اصفهان به خاك سپرده شد

سال 1343 در خانه علي آذين‌پور كه از معتمدان و ريش‌سفيدان محل بود پسري به دنيا آمد كه اسم او را حميد گذاشتند. علي غير از اين پسر چهار فرزند ديگر داشت. حميد هر چي كه بزرگتر مي‌شد، گرايش مذهبي بيشتري پيدا مي‌كرد. دوره‌هاي مختلف تحصيلي را به خوبي طي مي‌كرد تا اين‌كه جرقه‌هاي انقلاب زده شد.

سال پنجاه و هشت، پنجاه و نه فضاي دبيرستان‌ها جناح بازي بود و طرفداران حزب‌هاي مختلف چه چپ‌گرا و چه كمونيستم و چه اسلامي در مدارس آن زمان فعاليت مي‌كردند. حميد تو آن بحبوحه كتاب‌هاي حضرت امام را در بين بچه‌ها پخش مي‌كرد و به هر نحوي با گروه‌هاي انحرافي مبارزه مي‌كرد. بعد از پيروزي انقلاب چون اولين نهادي كه در منطقه شاهين‌دژ جهاد سازندگي بود. او وارد جهاد شد و مسئول گزينش جهاد شد.

اين منطقه از همان آغاز جنگ شاهدي حضور ضدانقلاب بود به همين علت حميد هم براي مبارزه با ضدانقلاب وارد سپاه شد و تا به وطن و مردم خدمت كند. با اوج‌گيري حملات دشمن بعثي سال شصت و سه، شصت و چهار به منطقه سردشت رفت و در ابتدا به عنوان معاون سپاه و سپس رئيس ستاد سپاه سردشت به خدمت پرداخت. در اين مدت حضور حميد در بين مردم سردشت باعث شد تا گرايش عجيبي به سمت سپاه مسئولين آن پيدا شود. اين مناطق كردنشين بودند و بعضي مردم آنجا تعريف مناسبي از نظام و سپاه نداشتند و ضدانقلاب هم از اين قضيه بهره برداري كرد و در بين مردم رخنه كرده رفتاري كه حميد و يا حنيف و پايه‌گذار تئوري جدايي ضدانقلاب از مردم داشتند باعث شد تا اين معضل به دست خود مردم حل شود. حميد در بحث ضدانقلاب به اين نتيجه رسيده بود نقطه ضعف ناتواني قوت ضدانقلاب است. و اگر ما مردم‌داري بكنيم و مردم را حفظ كنيم، ضدانقلاب نابود مي‌شود. او سعي مي‌كرد تا اين تفكر را به نيروهاي موجود در منطقه چه در زمان جنگ و چه پس از آن حتي در اواخر كه مشاور حاج احمد كاظمي در قرارگاه حمزه بود، گسترش دهد كه در اين راستا مردم كرد با او رابطه و همكاري صميمانه‌اي داشتند حميد با ؟ اين مناطق بسيار نزديك شده بود. طوري كه خودش در يكي از نامه‌ها اين‌گونه مي‌نويسد كه «من هر چه دارم از آن منطقه است و حتي بايد بگويم همه چيز از آن منطقه است.»

با پايان يافتن جنگ حميد در همين مناطق ماندگار شد و در سال‌هاي هفتاد و يك، هفتاد و دو كه كاظمي فرمانه قرارگاه حمزه شد با وجود انتقال فرمانده سابق سردار لطفي به نيروي انتظامي حميد با خواست حاج احمد همچنان در دفتر قرارگاه باقي ماند. علاقه حاجي به او بسيار زياد بود. حتي بدون حميد دست به ؟ نمي‌زد. اما با توجه به قولي كه لطفي از او بزرگتر بود بعد از انتقال به نيروي هوايي حميد را مجدداً پيش لطفي فرستاد. اما اين علاقه همچنان پابرجا ماند و احمد پس از اين‌كه فرمانده نيروي زميني شد، با توصيه آقا رحيم و علاقه‌ي خود آذين‌پور علي‌رغم ميل باطني به رياست دفتر خود منصوب كرد. سردار فتحي مي‌گويد: «آقاي آذين‌پور مجدداً نمي‌خواست به نيروي زميني بيايد. چون درگير درس و دانشگاه بود. اما چون حاج احمد به او گفته بود كه اگر نيايي فرداي ديگر در كار نيست تا به من كمك كني اين پست را قبول كرد.»

در سال هفتاد و سه حميد در دانشگاه در رشته جامعه شناسي پذيرفته شد و با داشتن مشغله زياد اين دوره را در هفت ترم تحصيلي طي كرد. در درس‌ها كاملاً موفق بود و رشته‌اش را در كار تلفيق كرده بود. حميد هوش فراواني در درس‌ها از خود نشان مي‌داد.

يكي از انديشه‌ها و عقايد جالب او بازنگري نگرش امام(ره) بود. او علاقه وافري به امام داشت. شخصيت امام(ره) را يك الگوي كامل براي خودشان مي‌دانست و تفكرات امام(ره) را به خصوص در مورد مردم عملي مي‌كرد. حميد اعتقاد واقعي به اين جمله شهيد بروجردي داشت كه: «در كردستان ما با كفر مي‌جنگيم نه با كرد» او اعتقاد داشت كه نگرش امام(ره) در رابطه با مردم به خصوص مردم منطقه كردستان استراتژي و راهبردي است تاكتيك نيست و بسته به يك زمان نيست او مي‌گفت در مقابل مردم كرد كه از لحاظ فرهنگي فريب ضدانقلاب را خورده‌اند بايد ؟ كرد و مسئولين بايد نگرش امام را دوباره خواني نمايند. ما اگر مي‌خواهيم در منطقه موفق باشيم بايد اين راهبرد را عملي كنيم. او حتي پايان‌نامه دوره كارشناسي‌ارشدش را نيز در همين رابطه به نام «تبيين راهبرد مديريت منابع انساني قرارگاه حمزه در دهه شصت» نوشت. اما هر كس از آخرين ديدار خاطره‌ايي تعريف مي‌كند. آقاي ياري از دوستان و همرزمان او مي‌گويد «آخرين مرتبه‌اي كه من حميد را ديدم يكي از دوستان قديمي و مشترك ما آمده بود و مي‌خواست آقاي حنيف را ببيند. حنيف هم تماس گرفت و بچه‌هاي قديمي را جمع كرد وقتي همه جمع شديم باز هم در مورد شمال‌غرب صبحت كرديم. اين جلسه حدود سه ساعت طول كشيد و حميد خلاصه آن را در دفترچه‌هايي كه به رنگ مختلف داشت و هر كدام مختص يك جلسه بود، نوشت. بعد از پايان جلسه هوا تاريك شده بود و حميد طبق معمول به همه ما سفارش كرد تا دستيار و كمك يار حنيف باشيم» خانواده‌اش اين‌گونه مي‌گويند كه «روز عرفه چمدان‌ها را بسته بوديم حميد گفته بود كه چند روز مرخصي گرفته تا بعد از برگشت از مأموريت به مشهد برويم.»

در نيروي زميني روحيات و شخصيت حميد فرق كرده بود و بيشتر از هميشه دلش شهادت مي‌خواست و سرانجام به آرزوي هميشگي و چيزي كه لياقت آن را داشت رسيد. چندين وصيت‌نام تنظيم كرده بود كه اين نشان دهنده آمادگي براي شهادت اوست. و همه مخوصاً برادرش از عشق او به شهات اطلاع داشتند «من سركلاس بودم با من تماس گرفتند كه حادثه‌ايي براي حاج حميد اتفاق افتاده و او مجروح شده است. همان لحظه متوجه شدم حميد شهيد شده است. احساس مي‌كردم مدتهاست من منتظر اين خبر هستم.» هميشه دوست داشت تا در كنار پدرش دفن شود و سرانجام هم در كنار آرامگاه پدرش در روز مورد علاقه‌اش و دور از ياران شهيد آرام گرفت.

يكي از دوستان ايشان مي‌گويد «حميد در يكي از كلاس‌ها شركت نكرده بود، استاد اين درس به دانشجوها گفته بود اگر به كلاس نياييد حق شركت در امتحان را نداري، وقت امتحان اين درس او بدون اين كه استاد متوجه شود در امتحان شركت كرد و اتفاقاً نمره بيست گرفت. اما استاد اين نمره را قبول نكرد و هر چه او اصرار كرد تنها نمره‌ايي كه در كارنامه‌اش ثبت شد صفر بود» او با مطالعه درس‌ها خيلي زود نتيجه مي‌گرفت و خارج از متون درسي هم مطالعه مي‌كرد. با اينكه زياد سركلاس‌ها حضور نداشت اما در همان زمان كم اساتيد به تيز‌هوشي او پي مي‌بردند. ارتباط او بااساتيد و دانشجويان تا زمان شهادت ادامه داشت و هيچ‌گاه قطع نشد. با توجه به اين مطالب اگر چند وقت او را نمي‌ديدي اين احساس دست مي‌داد كه او از لحاظ شخصيت يك پله بالاتر رفته است. امروز او با ديروزش تفاوت مي‌كرد. هميشه به فكر مردم بود و حتي كارهاي خارج از روحيطه مسئوليت را براي مراجعين انجام داد. با هر فرهنگي كه عجين مي‌شد. اصطلاحات آن را به طور كامل فرامي‌گرفت و به طور كلي ادبيات و خاص شعر رابطه‌ايي داشت و هيمشه از خاطرات قديسي‌اش تعريف مي‌كرد. او انساني صبور، منطقي يكي از خصوصيت‌هاي او اين بود كه افراد را با نامه‌هايي كه مي‌نوشت نصيحت مي‌كرد چند ماه قبل از شهادتش نامه‌ايي به دخترش فاطمه نوشت كه با شعري شروع مي‌شد و اين مضمون را دارد كه فرزندي كه در رفاه و آسايش بزرگ شود نمي‌تواند فردا در مقابل مشكلات زندگي تاب بياورد و بهتر است كه از همان كوچكي با مشكلات زندگي و فراز و نشيب‌هاي آن كوشا شود نامه‌ي بسيار عجيبي است. فرزندان او تعريف مي‌كنند كه «بابا روزهاي پنج‌شبنه ما را به بهشت زهرا مي‌برد و مي‌گفت اين شهدا ثبات دهند، اين انقلابند.»

با سقوط هواپیمای حامل احمد کاظمی که به شهادت ایشان و ده نفر از یاران قدیمی او در 19 دی ماه 1384 و در ایام عرفه انجامید , موجی از غم و اندوه ایران اسلامی را فراگرفت. شهدا را برا تشییعی با شکوه به تهران منتقل کردند.

حضرت آیت الله امام  خامنه ای  , فرمانده معظم کل قوا که بیش از هرکس دیگری به زیبایی های باطنی احمد آگاهی داشتند, در کنار بدن مظهر شهدا حاضر شدندو با یادآوری آخرین دیدار خود با احمد شهید , خطاب به فرماندهان قدیمی دوران دفاع مقدس که در آتش فراق  دوست دوران حماسه و ایثار خود می سوختند, فرمودند :

جمع دیگری از بهترین ها رفتند و ما هنوز هستیم . دو هفته پیش شهید کاظمی امد پیش من , گفت : دو تا درخواست دارم از شما , یکی دعا کنید من رو سفید بشوم . دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم . گفتم شماها واقعا هم حیفه بمیرید. شماها که این روزگارهای مهم را گذرانده اید , شماها نباید بمیرید. شماها همه تان باید شهید بشوید ولیکن حالا زوده , گفتم کشور هنوز به شماها خیلی نیاز داره , نظام به شما احتیاج داره . بعد گفتم که صیاد شایسته ی شهادت بود. حقش بود. صیاد حیف بود بمیرد. وقتی این را گفتم , چشم هایش پر از اشک شد و گفت : ان شاءالله خبر من را هم به شما بدهند …

و دو هفته بعد روز عرفه اسماعیلیان به قربانگاه خویش رفتند و به دیدار معشوق خویش نائل آمدندو به کربلای دلشان رسیدند …

به اسمان که رسیدند

رو به ما گفتند :

زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها ….

روحشان شاد …

پیشنهاد ما به شما…

  1. فاتح خرمشهر بعد از دفاع مقدس
  2. کتابشناسی شهید کاظمی
  3. مجموعه تصاویر دوران دفاع مقدس سردار شهیدکاظمی
  4. صد ساعت بیداری شهید احمد کاظمی
  5. حکایت عبا و انگشتری
  6. زیارت امام حسین (ع)
  7. آخرین ملاقات شهید کاظمی با امام خامنه ای + صوت
  8. خاکریز سرنوشت ساز
  9. صدای احمد کاظمی را هم شنیدم که گفت : آخ !
  10. دروازه ای به کربلا
  11. دیدار دویار
  12. آقا مهدی فرمانده منه !
  13. احمد یک قله بود
  14. ادب و راز نگه داری احمد
  15. نجوای شهید کاظمی با معبود خویش
  16. کلیپی زیبا و دیدنی از دیدار صمیمانه شهید حاج احمد کاظمی با سربازان خود
  17. خلوت حاج احمد با رفقای قدیمی خود+عکس
  18. من دوست داشتم در نیروی هایی شهید شوم
  19. نیمه پنهان ماه شهید حاج احمد کاظمی
  20. حق همسایگی
  21. یادیاران سفر کرده
  22.  اهمیت دادن به بیت المال
  23. اون ماهی نورانی همین احمدم بود

مراسم هفتمین سالگرد و آئین گرامیداشت  شهدای عرفه ساعت 18 روز جمعه 15 دی ماه در تالار بزرگ وزارت کشور برگزار می شود .

هفتمین آئین بزرگداشت شهدای عرفه به پاسداشت زحمات و رشادت های سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج احمد کاظمی و یاران شهیدش برگزار می شود . در این مراسم گه با حضور خانواده های معظم این شهیدان و جمعی از فرماندهان دفاع مقدس از ساعت 18 در تالار بزرگ وزارت کشور برگزار می شود با خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس یاد و خاطره آنان گرامی داشته خواهد شد .

سردار شهید حاج احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه به همراه ۱۱ تن از همرزمانش در ایام عرفه در ۱۹ دی ماه ۱۳۸۴ بر اثر سانحه سقوط هواپیما  در ارومیه به شهادت رسیدند.

این فرمانده دلاور جبهه های حق علیه باطل از جمله سردارانی بود که در طول دوران دفاع مقدس در صف اول نبرد حاضر و به دفاع از کیان انقلاب اسلامی پرداخت. شهیداحمد کاظمی در طول دوران دفاع مقدس و پس از آن  مسوولیت های مختلفی از جمله فرماندهی لشگر ۸ نجف اشرف، فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، فرماندهی نیروی هوافضای سپاه و فرماندهی نیروی زمینی سپاه را در کارنامه پرافتخار خود دارد.

 

 

سردار شهید صفدر رشادی در سال 1340 در شهر ساوه در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود. دوران كودكي تا جواني خود را همراه با تعميق باورهاي ديني گذراند و در اين دوره از تحصيل علم و دانش نيز غافل نشد. در بهمن 1357 به رهبري امام رحمة الله عليه در كنار مردم به مبارزه با طاغوت پرداخت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 58 به عضويت سپاه درآمد تا بتواند در كنار هم‌رزمان خود به دفاع از اسلام و انقلاب بپردازد.
شهيد رشادي ماه‌ها در جبهه‌هاي حق عليه باطل با دشمنان به پيكار و دفاع از دين، انقلاب و ميهن پرداخت و همواره سعي داشت تا در مناطق عملياتي حضور فعال داشته باشد. از ويژگي‌هاي اخلاقي ايشان تعهد، پشتكار، جديت، ساده‌زيستي در زندگي فردي و اجتماعي است. اين روحيه سبب شد تا در مسووليت‌هاي مختلف از جمله جانشين قرارگاه صاعقه، رييس ستاد تيپ موشكي، معاونت هماهنگ كننده موشكي و معاونت طرح و برنامه و بودجه نهسا انجام وظيفه كند و براي ادامه راه همرزمان شهيدش مسووليت معاونت طرح و برنامه و بودجه و مالي نيروي زميني سپاه را به عهده گيرد.
وي سرانجام در سانحه هوايي هنگام انجام ماموريت با تعدادي از همرزمان خود به لقاء الله پيوست و در جوار شهيدان آرام گرفت.

\"\"

\"\"

\"\"

\"\"

 

با سقوط هواپیمای حامل احمد کاظمی که به شهادت ایشان و ده نفر از یاران قدیمی او در 19 دی ماه 1384 و در ایام عرفه انجامید،موجی از غم و اندوه ایران اسلامی را فرا گرفت.شهدا را برای تشییعی با شکوه به تهران منتقل کردند.

حضرت آیت الله عظمی خامنه ای،فرمانده ی معظم کل قوا که بیش از هر کس دیگری به زیبایی های باطنی احمد آگاهی داشتند،در کنار بدن مطهر شهدا حاضر شدند و با یادآوری آخرین دیدار خود با احمد شهید،خطاب به فرماندهان قدیمی دفاع مقدس که در آتش فراق دوست دوران حماسه و ایثار خود می سوختند،فرمودند:جمع دیگری از بهترین ها رفتند و ما هنوز هستیم.دو هفته پیش شهید کاضمی آمد پیش من،گفت که دو تا درخواست دارم از شما،یکی این که دعا کنید من رو سفید بشوم.دوم اینکه دعا کنید من شهید شوم.گفتم که شماها واقعا هم حیفه که بمیرید.شما ها که این روزگار ها ی مهم را گذرانده اید،شما نباید بمیرید.شما ها همتان باید شهید بشوید.

ولیکن حالا زوده،گفتم کشور هنوز به شما خیلی احتیاج داره.بعد گفتم:

آن روزی که خبر شهادت شهید صیاد را به من دادند من گفتم صیاد شایسته ی شهادت بود.حقش بود.حیف بود صیاد بمیرد.وقتی این را گفتم،چشم هایش پر از اشک شد و گفت:ان شاء الله خبر من را هم به شما بدهند.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ،سیدعلی – ص 155

این آخری ها که ریه اش شیمیایی بود،بیشتر اذیتش می کرد.نباید سرخ کردنی می خورد و ما هم به خاطر او سرخ کردنی نمی خوردیم.به همین خاطر بیشتر،غذا هایی درست می کردیم مثل آبگوشت،که خودش هم بتواند بخورد.

قبل تر که حالش بهتر بود،همه ی جمعه ها غذا با بابا بود.نمی گذاشت مادرم برود داخل آشپز خانه.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ، سیدعلی – ص 147

سال1384فرا رسید،باید قوی ترین فرمانده در سپاه فرمانده ی نیروی زمینی بشود و این فرمانده کسی جز احمد کاظمی نبود.احمد که 30سال تجربه و تدبیر و اندیشه و عمل و تاکتیک و استراتژی را در میدان های مختلف آموخته و پشت سر گذاشته بود در مرداد 1384 به پیشنهاد سردار صفوی فرمانده محترم کلّ سپاه،از سوی فرماندهی کل قوا به فرماندهی نیروی زمینی کل سپاه منصوب شد و طی 5ماه تا لحظه ی شهادت،برنامه ریزی دراز مدت و کوتاه مدتی را برای تقویت نیروی زمینی تدارک دید.

احمد یکی از شگفت انگیز ترین پدیده های تاریخ انقلاب اسلامی و 8سال دفاع مقدس و از بزرگترین نوابغ نظامی دو قرن اخیر ایران به شمار می رود.هیچ لشکری از عراق و هیچ فرمانده ی متجاوزی تاب مقاومت در برابر او را نداشت.با اراده و سخت کوش بود.

در ادب،معرفت،اخلاق،حجب و حیا،فهم و درک مدیریت و تدبیر مثال زدنی است.احمد این قهرمان ملی و سرمایه ی ملی بهترین الگو برای مدیران و جوانان ما می تواند باشد.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ، سید علی – ص 143

نمی دانم چه باید کرد.فقط می دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می باشد.واقعا جایی براید خودم نمی یابم.

هر موقع آماده می شوم چند کلمه ای حرف بنویسم آنقدر حرف دارم که نمی دانم کدام را بنویسم،از درد دنیا،از دوری شهدا،از سختی زندگی دیایی،از درد خالی بودن برای فردای آن دنیا و هزاران حرف دیگر؟اگر سخت است خدا را داریم،اگر در سپاه هستیم،خدا را داریم،اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم،خدا را داریم.ای خدای شهدا،ای خدای حسین،ای خدای فاطمه زهرا،بندگی خود را عطا فرما و در راه خودت شهیدم کن،ای خدا،یا ربّ العالمین.

راستی!چه بگویم،سینه ام از دوری دوستان سفر کرده،از درد دیگر تحمّل ندارد.خداوندا!تو کمکم کن،چه کنم؟فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امید وار هستم.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی ، سید علی – ص 149