نوشته‌ها

از مرخصي برگشته بوديم اهواز. احمد کاظمي تماس گرفت: 

– مهدي مي‏خام ببينمت. 

قرار گذاشتند و هر دو سر قرارشان آمدند. 

ديدار دو يار ديدني بود تا شنيدني و نوشتني. شايد نتوان آن لحظات را با هيچ بيان و قلمي گفت و نوشت. انگار سالهاست که همديگر را نديده‏اند. دست در گردن هم کردند. احمد آقا مرتب مي‏گفت: «مهدي خيلي دلم برات تنگ شده بود. خيلي دلم گرفته بود براي ديدنت ثانيه شماري مي‏کردم تا ببينمت دلم باز بشه…». 

علاقه اين دو به يکديگر، به قدري محکم بود که بيشتر وقت‏ها مي‏شد يکي را در کنار ديگري يافت. احمد آقا و آقا مهدي به قدري به سنگرهاي همديگر رفت و آمد مي‏کردند که احمد کاظمي بيشتر بچه‏هاي لشکر عاشورا را به نام مي‏شناخت و آقا مهدي هم چنين بود. در بيشتر عمليات‏ها اصرار داشتند که احمد و مهدي کنار هم باشند… کنار هم بجنگند و… 

شهید, احمد کاظمی, مهدی باکری,تیپ نجف

پایگاه اختصاصی شهید احمد کاظمی‌به مناسبت ۱۳ شهریور و ششمین سالگرد شهادت ۱۳ تن از شهدای یگان ویژه صابرین سپاه در مبارزه با گروهک تروریستی پژاک در شمالغرب کشور ویژه نامه ای تحت عنوان \” ویژه نامه شهدای صابرین \” در فضای مجازی منتشر کرد.

این ویژه نامه که شامل زندگی نامه ، خاطرات و بیش از ۱۰۰ تصویر از شهیدان محمد جعفر خانی ، مصطفی صفری تبار ، محمد محرابی پناه ، مسلم احمدی پناه ، صمد امید پور ، مجتبی بابایی زاده ، حسین رضایی ، یوسف فدایی نژاد ، محمد منتظر قائم ، سید محمود موسوی ، محمد غفاری ، علی بریهی و علی پرورش است که برای اولین بار بصورت متمرکز در یک ویژه نامه مجازی در اختیار کاربران قرار گرفته است .

لازم به ذکر است نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌در جهت برقراری و حفظ امنیت در منطقه شمالغرب کشور سال گذشته در سلسله عملیات‌هایی ضربات سنگینی به گروهک تروریستی پژاک وارد نمود که سرانجام منجر به فتح ارتفاعات مرزی جاسوسان (جعفرخان) و فرار بیش از ۳۰۰ نفر از اعضای این گروه از خاک کشورمان شد .

جهت مشاهده این ویژه نامه اینجا را کلیک کنید .

این ویژه نامه در سال 1391 و در اولین سالگرد شهدای صابرین منتشر شد و امروز به مناسبت ششمین سالگرد باز نشر می شود.

و یقینا اگر آن روز اینان شهید نمی شدند امروز جزو شهدای مدفع حرم بودند.

واگویه ای از شش ماه سکوت

دوست داران شهدا می دانند تا شهدا نخواهند نمی شود قدم از قدم برداشت. شاید این چند ماه که نتوانستیم فعالیت مستمری در سایت داشته باشیم قطعا لایق نبودیم تا در این راه قدمی برداریم.

امروز که نزدیک 6 ماه از آخرین پست ارسالی در سایت شهید کاظمی می گذرد ، حرف های ناگفته ای است که بهتر است ناگفته بماند.

روی سخنم با کسانی است که میز و صندلی های کاری شان را مدیون شهدا و امثال حاج احمد ها هستند و امروز شاهد آن هستیم که …

همان بهتر که سه نقطه بماند چون قطعا خود شهید رضایت ندارد از شخصی در این فضا سخنی به میان بیاید.

برای مدتی بدون اطلاع قبلی ما سایت شهید کاظمی از دسترس کاربران خارج شده بود و بعد از پیگیری هایی بصورت موقت راه اندازی شد اما مجددا به دلایلی که بهتر است مطرح نشود سایت پایین آمد و حدود 3 ماه در دسترس نبود، به لطف یکی از علاقه مندان بی ادعای شهید هزینه میزبانی هاست شهید کاظمی تأمین شد تا مجددا این سایت بدون هرگونه وابستگی به نهاد و ارگانی کاملا بصورت شخصی به ادامه فعالیت بپردازد.

امید است در این فصل جدید کاری شرمنده این شهید عزیز نشویم

و قطعا حاج احمد تنهایمان نمی گذارد …

بماند بقیه اش

ادب احمد فوق‌العاده بود، این ادب احمد به نظر من شاه کلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونه‌ای از تواضع احمد این بود که در مراسم‌های مختلف مثلا در هفته‌ جنگ که فرماندهان را دعوت می‌کنند یا یک روز ستاد کل دعوت می‌کند، به جلسه‌ای. ترتیب چیدن صندلی‌ها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد. یکی از علت‌هایی که من امتناع داشتم از شرکت در مراسم‌ها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه‌ی احمد بود، یک معرکه‌ای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم می‌ریخت و جابه جا می‌کرد تا خودش آخر بایستند، امکان نداشت که این جوری نباشد.

یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر می‌کنید که ما به احمد خط می‌دهیم؟ احمد را ما نمی‌شناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم می‌گرفت که بگوید نه، همه می‌گفتند حریف احمد نمی‌شویم. آن وقت این ادب احمد است؛ مسافرت می‌خواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر می‌ایستاد تا ماشین‌ها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوق‌العاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمی‌کنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند.اگر مخالفت داشت کوتاه یک چیزی می‌گفت و زیاد به این موضوع نمی‌پرداخت. همه را بر خودش ترجیح می‌داد.البته ممکن است کسی احمد کاظمی را در جنگ دیده باشد و از نزدیک با او آشنا نباشد و بگوید احمد یک آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست.

مصاحبه با سردار حاج قاسم سلیمانی

به نقل از خبرگزاری دفاع پرس

گاهی برخی تصاویر چشمان را برای دقایقی به خود خیره نگاه می دارد و بیننده را در فکر فرو میبرد که این مردان آسمانی روی این کره خاکی چه می کنند ؟

هنوز هم امثال این مردان آسمانی در کنارمان هستند و نمیشناسیم

و امروز به برکت نهضت جهانی اسلام و جبهه مقاومت اسلامی یکی از این مردان آسمانی که به فرموده مقام معظم رهبری از ایشان به عنوان شهید زنده یاد کردند در بین همگان شناخته شده اند و در این تصویر یک شهید زنده بین دو شهید نشسته است …

Pic 3 Shahid

سردار شهید حاج احمد کاظمی ، شهید زنده حاج قاسم سلیمانی ،سردار شهید نورعلی شوشتری

این تصویر مربوط به نشست مشترک فرماندهان و مسئولان سپاه با حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه در حدود سال های 71 یا 72 می باشد .

در این تصویر حجج اسلام محرابی ، مهربانی ، و نیک عیش نیز مشاهده می شوند .

tamas

همزمان با نهمین سالگرد شهادت سرلشکر شهید حاج احمدکاظمی و همراهانش رمان “خط تماس” منتشر شد. این رمان بدست نویسنده توانای کشورمان محمدرضا بایرامی به رشته تحریر درآمده است.

این کتاب در روز سه شنبه 19 اسفند 1393 با حضور هم رزمان شهید در خبرگزاری فارس رونمایی خواهد شد.

2-2

این کتاب در نوع خود کم نظیر می باشد چرا که  زندگی و خاطرات شهدا کمتر در قالب رمان منتشر شده است، از نادر کتابهایی است که در این سبک نگارش است، ساختار این رمان از پیچیدگی های خاصی برخودار است که همین موضوع به جذابیتش افزوده است. نویسنده این کتاب اصرار دارد تا زیاد در خصوص داستان صحبت نکند حتی در رمان “خط تماس” شما کمتر نامی از شهید کاظمی را خواهید دید تا مخاطبان با دیدن و خواندن آن لذت مطالعه اش را ببرند.

منبع : موسسه شهید کاظمی

به گزارش مشرق، با حضور حجت‌الاسلام آل هاشم رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش، سردار حسین علایی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و سردار امین شریعتی فرماند لشکر 31 عاشورا در دوران دفاع مقدس، مراسم گرامیداشت یاد شهیدان حمید و مهدی باکری در تالار بزرگ وزارت کشور برگزار شد.

در این مراسم دکتر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس با اشاره به ویژگی‌های زندگی شهید مهدی باکری توضیح داد: او یک انقلابی به تمام معنا بود و در آذربایجان از جمله ارومیه و تبریز بسیار موثر فعالیت انقلابی انجام می‌داد. اگرچه فعالیت‌هایش را از دانشگاه تبریز آغاز کرد اما در کوچه‌ها نیز به اشکال گوناگون فعالیت داشت و حتی از طریق «اکراد» ارومیه برای مبارزان صفهانی اسلحه تأمین می‌کرد. او بسیار ساکت بود و هیچ‌کس از کارش سردرنمی‌آورد.

وی ادامه داد: بخش نخست زندگی او از آغاز انقلاب تا آغاز جنگ تشکیل می‌شود. او در حالی که پس از پیروزی انقلاب شهردار ارومیه بود اما شب‌ها برای ضدانقلاب کمین می‌گذاشت. همچنین بخش دیگر زندگی او مرتبط با دوران جنگ تحمیلی است. پس از آغاز جنگ تحمیلی به واسطه تعریف‌هایی که از او کردند با مهدی باکری آشنا شدم اما نخستین دیدار ما در عملیات فتح‌المبین بود. او بسیار کم صحبت می‌کرد. هنگامی که از شهید احمد کاظمی پرسیدم او کیست جواب داد مهدی باکری. بعد به احمد کاظمی گفتم که باید او را آزاد کنید تا من یک لشکر در اختیارش بگذارم. پس از آن به دلیل شایستگی‌هایی که داشت فرمانده لشکر 31 عاشورا شد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به شاخصه‌های اخلاقی و رفتاری شهید باکری یادآور شد: او یک سردار انقلابی بود که مسائل سیاسی و اجتماعی را می‌فهمید، جنگ را درک می‌کرد و پس از آن باید در عملیات «بدر» به انجام مأموریت می‌پرداخت.

رضایی خاطرنشان کرد: منطقه‌ای که باید لشکر 31 عاشورا به انجام عملیات می‌پرداخت بسیار دشوار بود. این لشکر مأمور بود تا با انفجار پلی در جاده بغداد-بصره و در منطقه‌ای که به «کیسه‌ای» معروف بود، ارتباط شمال به جنوب نیروهای عراقی را در منطقه «دجله» قطع کند. موقعیت عملیات بدر بسیار حساس بود و اگر در این عملیات موفق نمی‌شدیم روند کل جنگ با مشکل روبرو می‌شد چرا که رزمندگان ایرانی پس از انجام عملیات «الی‌بیت‌المقدس» تا بدر با موجی از عملیات‌های ناموفق مانند رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر 1 روبرو بودند و دیگر نمی‌توانستیم در زمین عملیات کنیم. بنابراین باید جنگ را به هور و منطقه باتلاقی می‌کشانیدم. در عملیات خیبر که سال 62 انجام شد یک بار این استراتژی را به کار بردیم و در آنجا حمید که برادر مهدی بود به شهادت رسید. بنابراین تصمیم گرفتیم بار دیگر در سال 63 عملیات «بدر» را در همین منطقه طراحی و اجرا کنیم.

فرمانده وقت سپاه پاسداران در دوران دفاع‌مقدس با تأکید بر این مسئله که در آن مقطع از جنگ همه فرماندهان به این نتیجه رسیده بودند که جنگ به بن‌بست رسیده است، ‌توضیح داد: حالا همه فرماندهان باید به خدا توکل می‌کردند تا برای بن‌بست‌شکنی از جنگ، عملیات دیگری انجام می‌دادند چرا که در مذاکرات بین‌المللی حق ما را نمی‌دادند و در زمین هم سه سال هر عملیاتی که انجام می‌دادیم دروازه‌ای را باز نمی‌کرد. در حقیقت عملیات «بدر» طلسم‌شکنی جنگ بود و مهمترین قسمت آن را لشکر 31 عاشورا اداره کرد.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در بخش دیگر سخنان خود به روند انجام عملیات بدر توسط لشکر 31 عاشورا اشاره کرد و یادآور شد: یک گردان تخریب برای انهدام پلی که در جاده بغداد-بصره وجود داشت آماده شد، اما از آنجایی که روند عملیات بسیار سریع بود، نیروهای گردان تخریب راه را در شب گم کرده بودند و از طرفی آقا مهدی (شهید مهدی باکری) نیز با نیروهای عراقی درگیر شده بود. او بارها از پشت بیسیم تماس می‌گرفت که یگان تخریب کجا هستند،‌اما یگان تخریب نیز با صبح شدن و روشنی هوا بر اثر فشار زیاد دشمن و آتش سنگین عراقی‌ها متلاشی شد. مهدی گروه دیگری را تقاضا کرد و گفت که با «بَلم» مواد منفجره به آن‌ها برسانید، اما عراقی‌ها مانع این کار شدند و دیگر به نزدیکی منطقه کیسه‌ای رسیده بودند ولی آقا مهدی امید داشت. از آن طرف عراقی‌ها نیز لحظه به لحظه فشار می‌آوردند. طبیعی بود چون ایرانی‌ها گلوی آن‌ها را در دست داشتند. برای همین دشمن حمله بی‌امانی را آغاز کرد و مدام آن منطقه را زیر آتش گرفته بود. جنگ بسیار سختی میان نیروهای لشکر 31 عاشورا از بعد از ظهر روز اول و دوم و بویژه روز سوم بوجود آمد. ارتشی از عراقی‌ها با نیروهای مهدی می‌جنگیدند.

راز دجله 

رضایی در حالی که اشک می‌ریخت،گفت: می‌خواهم راز دجله را بگویم.رازی که تاکنون چیزی در مورد آن نوشته نشده است.این راز ان است.تلاش می‌کردیم با مهدی ارتباط بیسیم برقرار کنیم. غلبه آتش و فشار تانکهای دشمن زیاد شده بود. از احمد کاظمی خواستم که به مهدی بگوید بازگردد اما او گفته بود جنگ؛ جنگ آتش است و نمی‌توانم برگردم. اتفاقا اینجا جای خوبی است، اگر می‌توانی خودت هم به اینجا بیا. پس از آن خودم هم تلاش کردم که با مهدی صحبت کنم اما او فرار می‌کرد. مهدی بین دوراهی خود و غیرتش مانده بود. غیرتش حکم می‌کرد که بماند و خودش می‌گفت که به عقب بیاید. من می‌دانستم که اگر با او صحبت کنم از طرفی به دلیل آنکه نماینده امام هستم می‌توانم او را بازگردانم. همچنین بین من و آقا مهدی رابطه دلی خاصی وجود داشت که او را به عقب می‌آورد. تنها تصویری که می‌توانم از آن لحظات ارائه بدهم لحظه حضور حضرت ابوالفضل (ع) کنار رود فرات است.

وی ادامه داد: من مهدی را خوب می‌شناختم. وقتی محاصره شد از آنجایی که می‌دانست جنگ به بن‌بست رسیده و تنها راه موفقیت در عملیات «بدر» حفظ «دجله» است، او مانده بود چکار کند، چون دیگر دجله قابل حفظ نبود. رفتار او من را یاد تلاش حضرت ابوالفضل (ع) برای حفظ مشکی که دیگر قابل حفظ نبود، می‌اندازد. مهدی دچار حالت شرمندگی شده بود و عملا پیش از آنکه گلوله به او بخورد کشته شده بود. لذا در آن لحظه گلوله‌ای به پیشانی او می‌خورد و روی زمین می‌افتد. پس از آن قایقی می‌آید که او را به عقب بیاورد اما آن قایق را دشمن می‌زند و پیکر مهدی به رود دجله می‌افتد. از آنجا به اروند می‌رود و در خلیج فارس به ابدیت می‌پیوندد.من فکر می‌کنم او یک دعا در آن لحظه کرد و آن این است که خدایا آبروی مرا حفظ کن. یعنی او در آن لحظه از اینکه پیکرش به عقب بیاید شرم داشت.

رضایی با اشاره به اینکه شهادت مهدی باکری در روحیه فرماندهان تأثیر بسیار غم‌انگیزی داشت، یادآور شد: پس از شهادت او در قرارگاه مراسم روضه‌ای برگزار کردیم و در آنجا مشغول عزاداری شدیم که حاج احمد آقا فرزند امام (ره) تماس گرفت. گویا امام از شهادت مهدی خبردار شده بود. ایشان پیامی خطاب به فرماندهان نوشته بودند مبنی بر اینکه ما برای خدا می‌جنگیم بنابراین چه شهید بشویم و چه پیروز، ما پیروزیم. مگر امام حسین (ع) عزیزانش را از دست نداد. آماده بشویم برای عملیات بعدی که پیروزی از آن شماست. خدا شاهد است که بعد از این پیام و مراسم عزاداری طرح عملیاتی «والفجر 8» (فتح فاو) به ذهنم رسید و به برکت خون شهید باکری و پیام امام (ره) عملیات‌های موفق بعدی همچون فتح فاو، کربلای 5 والفجر 10 انجام شد.

وی در بخش دیگر سخنان خود با اشاره به شهید حمید باکری برادر شهید مهدی باکری گفت: او بسیار باادب بود و همواره در مقابل مهدی سکوت می‌کرد. هیچ‌گاه خودش را نشان نمی‌داد. در حقیقت نسبت حمید به مهدی مانند نسبت حضرت علی (ع) در مقابل پیامبر (ص) است. متأسفانه او را دیر شناختیم. اگرچه قبل از خیبر به مهدی گفتم او می‌تواند یک لشکر را هدایت کند اما در خیبر به شهادت رسید. دوستان من در آن موقع می‌گفتند که تو شکارچی فرماندهان جوان هستی، اما حمید مجال نیافت و به شهادت رسید.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در بخش پایانی سخنان خود گفت: حمید و مهدی باکری، حسین خرازی، شفیع‌زاده و علی تجلایی هر کدام از قهرمانان و صالحین دوران جنگ تحمیلی با ویژگی‌های خاصی هستند. سوالی که باید اکنون جامعه به آن پاسخ بدهد این است که چرا باکری‌ها دیگر تکرار نمی‌شوند. مشکل ما کجاست؟ چرا باید از جیب خرج کنیم؟ یادمان باشد این مسیر یک بار طی شده است و راه را آن‌ها برای ما باز کرده‌اند. اکنون این شهیدان از ما انتظار دارند که این مسیر طی شود و افرادی همچون باکری‌ها ساخته شوند و از انقلاب اسلامی و دین دفاع کنند.

سایت شهید کاظمی به بهانه نهمین سالگرد شهادت شهدای عرفه با گزارشی تصویری حال و هوای بین الطلوعین روضه مقدس شهدای عرفه را در نخستین ساعات روز 19 دی ماه 1393 و مصادف با 17 ربیع الاول و ولادت پیامبر اعظم و امام صادق علیه السلام برای علاقه مندان به تصویر کشیده است .
یقینا سحرگاه و بین الطلوعین این مکان مقدس حال و هوایی وصف ناشدنی دارد که در قاب هیچ دوربینی جای نخواهد گرفت …

[Not a valid template]

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از شهرکرد، \”عزیزالله علیاری\” رزمنده دوران جنگ تحمیلی اظهار داشت: اولین حضورم در جبهه در سن ۲۱ سالگی در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر بود که داوطلبانه و به عنوان نیروی مردمی حضور داشتم.

علیاری بیان کرد: ما با باورها، اعتقادات و آرمانهایی که داشتیم جنگ را اداره کردیم. حق مداری، ولایتمداری رمز موفقیت ما در دفاع مقدس است.

وی تاکید کرد: مقاومت و صبر و هدایت رهبری حکیمانه امام خمینی(ره) عامل پیروزی ما بود در حالی که ما در بدترین شرایط و انواع و اقسام تحریم و کمبودها در برابر دشمنی که چندین کشور از او حمایت می‌کردند، جنگیدیم و پیروز شدیم.

علیاری تصریح کرد: ملت ایران با تاسی به آموزه‌های دینی و اسلامی هرگز تسلیم شرایط سخت و توطئه‌های دشمنان نمی‌شوند و در همه جبهه‌های دفاعی، فرهنگی و اقتصادی از بحران‌ها عبور می‌کنند.

این جانباز دفاع مقدس با اشاره به خاطرات فتح خرمشهر گفت: یکی از فرماندهان دلیر آن زمان شهید \”احمد کاظمی\” بود که در آن زمان فرمانده لشکر نجف اشرف بود و در زمان عملیات یک افسر عراقی را اسیر گرفته بودیم که شهید کاظمی به زبان عربی با او صحبت کرد و او را متقاعد کرد که وضعیت را برای عراقی‌ها توضیح دهد و آنها تسلیم شوند و در آن موقع نزدیک به ۲۰ هزار اسیر گرفتیم.

وی تاکید کرد: دولتمردان توجه داشته‌اند که در آن زمان رزمندگان به خاطر انقلاب و اسلام و با هدف ترویج آموزه‌های دینی و انسانی ایستادند و مقاومت کردند پس در حفظ و پاسداری از این نظام و انقلاب کوچکترین سستی و کوتاهی نداشته باشند.

علیاری در پایان گفت: مسئولان برای حل مشکلات جامعه و جوانان خصوصاً مشکلات اقتصادی و بیکاری تمام توان خود را به کار ببرند و قدر این ملت مقاوم و غیرتمند را بدانند.

برایمان از شهید کاظمی و تیپ ۸ نجف بگویید، خاطره ای از آن روزها یادتان هست؟

تیپ نجف مصداق همان حرفی بود که امام(ره) می گفتند: اگر صد وبیست و چهار هزار پیامبر(ص) یک جا جمع شوند و با هم کار کنند، باز هم مشکلی پیش نمی آید. ارتباط این ها با فرمانده‌شان و با هم ارتباط رئیس و مرئوس نبود. همه فکر می کردند که این کار باید برای خدا انجام شود، باید این جاده صاف شود، پس هر چه از دستم بربیاید، باید انجام بدهم، کسی به مقامش، به موقعیتش فکر نمی کرد و این وسط، اخلاق شهید کاظمی و روحیه بزرگ منشانه‌اش هم بی تاثیر نبود. همین بود که این تیپ از نظر نظم حرف نداشت. از نظر تاکتیک و تکنیک معروف بود. همین وحدت باعث می شد که مثلاً در یکی از همین عملیات‌ها، یک توپخانه در عرض یک ساعت و نیم روی ارتفاعات جابه جا شود و عملیات پیروز شود. مثلاً اصرار داشت که حتماً روز عملیات، ظهر به بچه های خط ناهار گرم بدهد. خیلی هوای بچه ها را داشت. شما کمتر تیپی را می بینید که موفقیت های تیپ نجف را داشته باشد. با تلفات بسیار اندک، عملیات پیروز می شد. یکبار یادم هست که فرمانده یک تیپ عراقی با کل نیروهایش به اسرارت گرفته شده بودند. فرمانده عراقی تحت تاثیر بسیار خاص آقای کاظمی قرار گرفت. شنیدیم وقتی برگشت با آنکه معمولاً فرمانده‌هایشان آدم های تغییر ناپذیری بودند، این یکی مبارز شده بود و جزو نیروهای سپاه سپاه بدر.

بعد از جنگ چطور؟ سردا کاظمی بعد از جنگ چطور بودند؟

آدم ها بعضی وقتها در یک بعد توانایی خاصی دارند و با قرار گرفتن در جاهای دیگر کم فروغ می شوند. اما آقای کاظمی بعد از جنگ در شرایط کاری کاملاً متفاوت، با سبک کاری متفاوت باز هم خوب عمل کرد. نموه اش، استراتژی اش برای برقراری امنیت در کردستان بود که باعث شد، مشی مسلحانه ضد انقلاب تغییر کند. سردا کاظمی آنها را به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنقدر تحت فشار قرار داد که ضد انقلاب مجبور به اتخاذ چنین تصمیمی شد. برای این همه موفقیت هم باید درون خوب باشد، درون که روبه را باشد، بیرون هم درست می شود و نتیجه کار برکت دارد. نیت، اثر وضعی اش را روی اعمال انسان می گذارد. بزرگی می گفت: موقعی که یک سنگی جلوی یک کاری که دارید انجام می دهید، پیدا می شود، بروید نیت را بررسی کنید. ببینید که خدشه به آن وارد شده است یا نه. توی این چند سال تا همین آخر که من شهید کاظمی را می شناختم این یکی از امور ثابتش بود.

یکی از خصوصیات مدیریتی شهید کاظمی را که فکر می کنید او را نسبت به دیگر مدیران برجسته کرده بود، بیان کنید.

شهید کاظمی به همه مسایل با هم می پرداخت. مثلاً نمی گفت فلانی تو برو دنبال مسایل فرهنگی من وقت ندارم و هر کاری هم می کرد در حین انجام دادن آن همه‌ی هم و غمش همان کار بود. مثلاً در حسینیه‌ای که در نیروی هوایی ساخت، اگر کسی ایشان را در حسینیه می دید فکر می کرد ایشان کاری جزء ساختن این حسینیه ندارند، چون برای ریزترین مطالب هم خودش وقت می گذاشت. اینجا یک اما دارد و آن اینکه هیچ وقت یادش نمی رفت کار را برای خدا انجام می دهد. در نتیجه انحصارطلب نبود. سعی می کرد اگر می شود هزار نفر هم شریک بشوند می رفت دست آنها را می گرفت که شما هم شریک شوید. در عین مدیریت، که حتی مثلاً برای ساخت حمام هم فکر کرده بود که اصولی بسازد تا سربازها مشکل پیدا نکنند، همه را در کار شرکت می داد. به همه می گفت چه کار بلدی؟ می خواست همه از برکت یک کار خدایی استفاده کنند. این طور نبود که بگوید من می کنم، همه برای خودم. نه این طور نبود. یکی دیگر از خصوصیات او لطافت روحش بود. شهید کاظمی بسیار آدم لطیفی بود. در عین اینکه کارهای سخت را می توانست انجام دهد، توی روضه ها، توی جمع خودمانی‌مان که نشسته بود، وقتی اسمی از امام حسین(ع) یا شهیدی می آمد فوری آدم احساس می کردکه از این دل مهربان تر و لطیف تر نیست. به طرفه العینی گریه م افتاد. نه رو دربایستی داشت نه خجالت می کشید. خیلی سریع احساسش بروز پیدا می کرد. جمع این به ظاهر تناقض‌ها در یک نفر خیلی پیدا نمی شود. شهید کاظمی دلش جمع اضداد بود.

منبع : http://shabestarnews.ir