نوشته‌ها

وما رميت اذ رميت و لكن‌الله رمي

سردار سرتیپ پاسدار یعقوب زهدی

در پي پيروزي در عمليات طريق‌القدس و آزادسازي بستان، امام خميني(ره) در 8 آذر 1360طي پيامي اين عمليات را فتح‌الفتوح ناميدند و فرمودند:

Image10

«آنچه براي اينجانب غرورانگيز و افتخار آفرين است، روحيه بزرگ و قلوب سرشار از ايمان و اخلاص و روح شهادت‌طلبي عزيزاني كه سربازان حقيقي ولي الله اعظم ارواحنا فداه هستند مي‌باشد و اين است فتح‌الفتوح. من به ملت بزرگ ايران و به فرماندهان شجاع قبل از آنكه پيروزي شرافتمندانه و بزرگ خوزستان را تبريك بگويم، وجود چنين رزمندگاني را كه دردو جبهه معنوي و ظاهر و باطن از امتحان سرافراز بيرون آمده‌اند تبريك مي‌گويم.

فرمانده ادوات

شهيد حسن طهرانی مقدم يكي از همان رزمندگان مورد خطاب حضرت امام خميني(ره) بود كه در اين عمليات مسئوليت واحد ادوات تيپ كربلا را برعهده داشت كه شامل انواع خمپاره‌انداز، سلاح‌هي ضد زره و تيربار بود. در حالي كه حدود بيست سال سن داشت، به خاطر جثه لاغر و نحيف و چهره استخواني‌اش بيش از هجده سال نشان نمي‌داد ولي هوش سرشار و نبوغ بالايي كه خداوند به او عطا كرده بود، باعث شده‌بود كه بيش از ده سال جلوتر از سن خودش حركت كند و توانايي و تخصص و ظرفيت و لازم براي چنين وظيفه مهمي را در عرضه نبرد كسب كند.

مسئول هماهنگي آتش توپخانه

درخشش حسن در طرح‌ريزي و به كارگيري ادوات و عملكرد موثر وي موجب شد كه توجه فرماندهاني چون برادر رحيم صفوي، برادر رشيد و شهيد باقري كه به آتش پشتيباني اهميت مي‌دادند،‌ به او جلب شود و در عمليات بعدي يعني فتح المبين، فرمانده (اسبق) كل سپاه، برادر محسن رضايي حكمي را براي هماهنگي پشتيباني آتش بين ارتش و سپاه كه عمليات مشترك انجام مي‌دادند، صادر كنند و حسن با حضور در قرارگاه مركزي كربلا و استقرار برادران همكار خود در قرارگاه فرعي چهارگانه فتح،‌ نصر، فجر و قدس توانست اين ماموريت مهم را به نحو احسن به انجام برساند و پشتيباني آتش مناسب و موثري را براي يگان‌هاي سپاه كه متشكل از نيروهاي پاسدار و بسيجي بود و در اين عمليات استعداد آنان به صد گردان مي‌رسيد فراهم گردد. عمليات بعدي بيت‌المقدس بود كه با همان ساختار قرارگاه كربلا و چهارقرارگاه فرعي به طور مشترك توسط ارتش و سپاه انجام شد و شهيد مقدم نيز با همان تركيب برادران همكارش، به ماموريت هماهنگي پشتبياني آتش ادامه دادند.

در عمليات‌هاي ظفرمند و موفقيت‌آميز فتح المبين و بيت‌المقدس علاوه بر آزادسازي قريب به هشت هزار كيلومتر مربع از مناطق اشغالي ميهن اسلامي از جمله سزمين‌هاي غرب دزفول و جنوب غربي اهواز كه خرمشهر در صدر آن فتوحات قرار داشت، در سايه نصرت وعنايت الهي ، غنايم بسياري نيز نصيب رزمندگان اسلام گرديد، كه از جمله آنها قريب به دويست قبضه توپ از انواع مختلف كه اكثرا نو و آماده به كار بودند و چندين زاغه بزرگ مهمات بود.

موسس و فرمانده توپخانه سپاه

شهيد مقدم و شهيد شفيع زاده كه ايده تشكيل توپخانه سپاه را در سر مي‌پروراندند توپ‌هايي غنيمتي را نعمت و هديه الهي به رزمندگان مخلص و خداجو تلقي كردند و شكرانه اين نعمت الهي را در سازماندهي سريع و به كارگيري عليه دشمن بعثي مي‌دانستند. لذا فرصت را مغتنم شمرده و پيشنهاد تشكيل توخانه براي سپاه را با فرماندهي كل مطرح كردند. برادران ارتشي كه توپخانه را رسته‌اي فوق‌العاده تخصصي كه مهارت در آن را مستلزم آموزش‌هاي بلند مدت در مراكز آموزشي مي‌‌دانستند، آن را از عهده سپاه خارج مي‌دانستند و از سوي ديگر برخي فرماندهان سپاه نيز اعتقاد داشتند كه يگان‌هاي رزمي سپاه بايستي سبك و چالاك باشند و نبايد به تجهيزات سنگين روي بياورند. حسن با نبوغ فكري‌اي كه داشت و همواره افق‌هاي آينده را برآورد مي‌كرد، استدلال مي‌كرد كه نبردهاي گسترده‌تر و سخت‌تري پيش رو داريم و توپخانه ارتش كفايت پشتيباني آتش يگان‌هاي خود را نمي‌كند و نمي‌توان براي يگان‌هاي سپاه كه در حال توسعه نيز بودند به توپخانه ارتش متكي بود. لذا سپاه بايستي توپخانه‌اي قوي راه‌انداز كند برادر محسن رضايي با اعتماد به حاج حسن طهرانی مقدم حكم فرماندهي مركز توپخانه را براي ايشان صادر كردند

شهيد مقدم، شهيد شفيع‌زاده را به عنوان قائم مقام خود تعيين وشروع به بسيج كادر كرد. بخشي از برادران كه تجربه كار در ادوات، خمپاره و ديده‌باني داشتند و بخش ديگري از برادران كه خدمت سربازي را در توپخانه ارتش سپري كرده‌بودند، هسته اوليه توپخانه سپاه در تيپ‌ها را تشكيل دادند و همزمان گردان‌هاي مستقل توپخانه نيز سازماندهي شدند. در عمليات‌هاي رمضان كه حدود دو ماه بعد از عمليات بيت‌المقدس انجام گرفت، بخش اعظم توپ‌هاي غنيمتي در قالب آتشبارها و گردان‌هاي توپخانه در كنار توپخانه ارتش عليه دشمن بعثي به كار گرفته شد.

باور اين امر براي برادران ارتشي مشكل بود. لذا شهيد صياد شيرازي به اتفاق مشاوره توپخانه ارتش و شهيد مقدم قبل از شروع عمليات از يگان‌هاي توپخانه سپاه بازديد كردند كه نتيجه آن تاييد و تحسين و ابزار شگفتي از كار بزرگي بود كه انجام شده‌بود. طولي نكشيد كه در پاييز 1361 حسن اولين گروه توپخانه را تشكيل داد و چون مقارن با ماه محرم بود،‌ نامآن را گروه 61 محرم گذاشت و شهيد حسن غازي را به فرماندهي آن گروه گمارد. او از مرزهاي دريايي جنوب هم غافل نبوده و گروه 56 يونس را هم براي پدافند ساحلي تاسيس كرد و كليه توپ‌هاي تير مستقيم با برد بلند را در آن يگان سازماندهي كرد.

نهال نوپاي توپخانه به سرعت بارور شد و به ثمر نشست وعمليات به عمليات گسترش پيدا كرد. تركيب دو حسن (طهرانی مقدم و شفيع زاده) مديريت قوي، جامع و كاملي را در راس توپخانه سپاه شكل داده‌بود. طهرانی مقدم بلند پرواز و ايده‌پرداز بود و شفيع‌زاده مديري توانا كه سازماندهي، كادرسازي و آموزش و هماهنگي يگان‌ها را برعهده داشت.

ساخت كاتيوشا

موشك‌انداز كاتيوشا سلاحي است داراي تحرك و سرعت در تيراندازي كه درعرض چند ثانيه منطقه وسيعي را با شليك 40 موشك زير آتش انبوه قرار مي‌دهد. تنها سلاح موشكي كه ارتش در اختيار داشت، همين كاتيوشا بود كه حداكثر برد آن 20 كيلومتر بود. مقدم در همان سال اول تشكيل توپخانه در سپاه به فكر تهيه اين سلاح افتاد و با در اختيار گرفتن يك سوله در حومه تهران و فراهم كردن امكانات محدودي از ماشين‌افزا وابزار مكانيكي، تيمي را براي ساخت يك نمونه كاتيوشا مامور كرد تابباوراند كه قادر به ساخت آن هستيم. حتي اعتبار آن را از محل كمك‌هاي مردمي تامين كرد و طولي نكشيد كه اولين قبضه كاتيوشا ساخته شد و با تحويل آن به صنايع دفاعي، سپاه زمينه توليد انبوه آن را فراهم ساخت.

مقابله به مثل

رژيم جنايتكار عراق كه از ابتداي جنگ برخي شهرها مثل دزفول را زير موشكباران قرار داده‌بود، با تداوم پيروزهاي رزمندگان اسلام و فقدان توان مقابله در جبهه‌ها روي به موشكباران و بمباران شهرها آورد تا از اين طريق مردم را به ستوه آورده و براي توقف جنگ به حكومت ايران فشار بياورند. ملت مسلمان و مقاوم ايران نيز با تحمل خسارات جاني و مالي، در خيابان‌ها فرياد مي‌زدند «موشك جواب موشك» مقدم با شنيدن نداي هل من ناصر مردم در اين فكر فرورفت كه چه كسي بايد جواب دشمن را بدهد. او با ديد بلند و آينده نگر خود دريافته بود كه اگر به موشك و تجهيزات بازدارنده دست پيدا نكنيم، ددمنشي‌هاي صدام ادامه خواهد يافت و شدت خواهد گرفت. او رسالت آينده خود را دريافته بود و ديگر موفقيت‌هاي توپخانه برايش جذاب و راضي كننده نبود.

اولين آزمايش موشكي را كه به شكل ابتدايي ساخته شده‌بود در علميات خيبر تست كرد كه تا پاي شهادت نيز پيش رفت ولي حكمت خداوند، زنده ماندن و انجام ماموريت سرنوشت‌ساز براي جمهوري اسلامي ايران را برايش رقم زده بود.

پايه‌گذاري قدرت موشكي

بعد از عمليات خيبر به شفيع‌زاده گفت با وجود تو و بچه‌هاي توپخانه ديگر نيازي به حضور من نيست ومن بايستي بروم دنبال موشك تا دست امام در برابر توحش صدام خالي نباشد. او با انتخاب تعدادي از برادران توپخانه به سراغ رسالت جديد خود رفت و يك سالي طول نكشيد كه اولين موشك ايران در تاسيسات نفتي كركوك فرود آمد (اسفند 1363). صدام كه كاملا غافلگير شده بود اعلام كرد كه انفجار ناشي از خرابكاري بوده وايران موشكي در اختيار ندارد. موشك بعدي در بانك رافدين بغداد فرود آمد تا جايي براي انكار باقي نمايند. با ادامه شرارت‌هاي صدام، سه موشك ديگر در همان ماه به بغداد پرتاب شد.

دستيابي ايران به توان موشكي كه ابتدا با خريد ودر ادامه با ساخت صورت گرفت و حاصل تلاش‌ بي‌وقفه و شبانه‌روزي حسن و يارانش بود موجب كنترل دامنه حملات صدام به شهرها و مناطق مسكوني شد.

صنعت موشكي كه امروزه ايران را درتراز بالايي از بازدارندگي قرار داده و از نظر علمي و تكنولوژيكي، توانمندي و ظرفيت بالايي را براي كشور ايجاد كرده، ميراث گرانقدري است كه شهيد مقدم در تاسيس و توسعه آن نقش بي‌بديلي داشته.

قدرت واقعي

او با اينكه در راس سازمان‌هاي به كارگيرنده سلاح‌هاي قدرتمندي چون توپ و موشك قرار گرفته بود لكن قدرت واقعي را ايمان و توكل به خداوند قادر و متعال مي‌دانست؛ به همين دليل به هنگام تاسيس مركز توپخانه سپاه آيه شريفه: «و ما رميت اذ رميت و لكن‌الله رمي» را در صدر تابلوي آن قرار داد و روي هر موشكي كه پرتاب مي‌كرد همين آيه را حك كرده بود و در كليه عمليات‌هاي موشكي در هنگام آمادگي به طور دسته جمعي دعاي توسل مي‌خواندند.

بالاترين مقام

درجه وپست و مقام و موقعيت در نظر او ارزشي نداشت. در سال 1370 كه به دريافت درجه سرتيپي از دست فرمانده معظم كل قوا نائل شدم، در همان مراسم پيش طهرانی مقدم كه آن موقع در جه سرتيپ دومي داشت رفتم و گفتم تو فرمانده من بودي و اين درجه مال تو بود كه به اعطا شد. او با خنده گفت «همين كه اين درجه روي شانه‌هاي توست انگارروي دوش من است. عنان و درجه به ماها هويت نمي‌دهد بلكه اين ما هستيم به آن ارزش مي‌دهيم». بارها از ويشنيده‌بودم و درعمل نيز اثبات كرده بود كه بالاترين پاداش خود را لبخند رضايت رهبري مي‌دانست.

 معنويت و پارسايي

توسل به ائمه (ع) و حضرت زهرا(س) تضرع و استغاثه در دعا و راز و نياز شبانه، او را از وابستگي‌هاي زميني رهانيده و آسماني كرده بود. اين مراتب معنوي كه به آن دست يافته بود و بحق باصفت «پارساي بي ادعا» از سوي رهبر و مقتدايش توصيف گرديد، از ظاهرش پيدا نبود و ماها كه با او همسنگر بوديم از آن اگاهي داشتيم. آيات و ادعيه زيادي راحفظ بود و مرتب زير لب زمزمه مي كرد؛ به خصوص به هنگام انجام ماموريت ودر خطوط مقدم نبرد.

در محضر معشوق و در جمع ياران

مدت‌ها بود كه همرزمان شهيدش همچون حسن شفيع‌زاده، حسن قاضي، حبيب‌الله كريمي، مصطفي تقي جراح،عليرضا ناهيدي، غلامرضا يزداني، مهدي پيرانيان و خيل عظيمي از شهداي توپخانه و موشكي سپاه جاي او را در صدر محفل خود آماده كرده و چشم به راهش بودند و حال در بزم الهي و نوراني خود، چون نگيني شهيد مقدم را در ميان حلقه خود قرار داده‌اند. روحشان شاد و راهشان پر رهروباد.

شهید خیزاب , شهید مسلم خیزاب

پیکر مطهر پاسدار رشید اسلام شهید مسلم خیزاب که در جبهه مقاومت و دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه به شهادت رسیده صبح سه شنبه 28 مهر ماه ساعت 8 صبح از ناحیه بسیج امام صادق (ع) به سمت گلستان شهدا تشییع شد. شهید مسلم خیزاب فرماندهی گردان یا زهرا (س) لشکر 14 امام حسین(ع) بعد از سالها پاسداری از اسلام به آرزوی دیرین خود رسید.

کاربران عزیز می توانند پوسترهای زیر را با کیفیت بالا و قابلیت چاپ دانلود نمایند.

روابط عمومی کل سپاه اعلام کرد:


شهادت سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی
سپاه نیوز: روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه ای از شهادت سردار سرتیپ حسین همدانی در سوریه خبر داد.
به گزارش سپاه نیوز؛ در پی شهادت سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی در سوریه ، روابط عمومی کل سپاه اطلاعیه ای صادر کرد.

در بخشی از این اطلاعیه با تبریک و تسلیت شهادت این سردار شجاع و گرانقدر به محضرت حضرت ولیعصر (عج) و نائب برحقش امام خامنه ای عزیز ( مدظله العالی ) و ملت شریف ایران ، آمده است:

سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حرم در طول سالهای گذشته که نقش تعیین کننده ای در حفظ و حراست حرم حضرت زینب (س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در جنگ تروریستی سوریه داشت ، عصر دیروز در حین انجام ماموریت های مستشاری در حومه شهر حلب به دست تروریستهای داعشی به شهادت رسید.

این اطلاعیه افزوده است اخبار تکمیلی و نیز نحوه اجرای مراسم تشییع و بزرگداشت این شهید گرانقدر ، متعاقبا اعلام خواهد شد.

یقینا ضرورت بکارگیری و استفاده همه جانبه از تکنولوژی های روز در همه عرصه ها امری بدیهی است و این رسالت در عرصه ایثار و شهادت ضرورتی دو چندان دارد. از این رو تارنمای اختصاصی سردار شهید حاج احمد کاظمی در جهت  استفاده کافی و هرچه بهتر از فضای شبکه های اجتماعی در معرفی این شهید بزرگوار با پشتیبانی و همکاری وبلاگ آخرین منجی اقدام به طراحی و ساخت ربات سایت شهید کاظمی نموده تا کاربران با اضافه نمودن این ربات به گروه های خود از تصاویر ، خاطرات ، و آخرین کدهای آوای انتظار و پیشواز این شهید استفاده نمایند.

Telegram

کلیه کاربران شبکه اجتماعی تلگرام می توانند با اضافه نمودن این ربات با شناسه @shahidkazemi_bot از امکانات این ربات استفاده نمایند.

لازم به ذکر است علی رغم پیگیری های زیاد در چند ماه اخیر در جهت راه اندازی یک کانال اختصاصی در نرم افزار بومی بیسفون متأسفانه با برخورد سرد مسئولین ذی ربط و سیر اداری فراوان مواجه شدیم و نهایتا مقرر نمودند در صورت داشتن ظرفیت نسبت به ایجاد کانال اقدام می نمایند. از آنجا که هیچ گونه میل و رغبتی در خصوص روی آوردن به شبکه های اجتماعی خارجی نداشتیم به ناچار در جهت نشر فرهنگ ایثار و شهادت بعد از نا امید شدن از شبکه اجتماعی بیسفون نسبت به راه اندازی این ربات اقدام نمودیم

به بهانه دهمین سالگرد شهادت فرمانده دلاور نیروی زمینی سپاه سردار شهید حاج احمد کاظمی و 11 یار شهیدش در روز عرفه

 

شهيد احمد كاظمي در دوم مرداد سال 1338 در نجف آباد اصفهان در كوچه ملاصدرا در خانواده‌اي مذهبي به‌دنيا آمد.

 

دوران تحصيل را در مدرسه دهقان گذراند و سال1358 موفق به اخذ ديپلم ماشين‌آلات كشاورزي ازهنرستان دكتر شريعتي شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اتفاق شهيد محمد منتظري، شهيد غلامرضا صالحي و شهيد غلامرضا يزداني در دي ماه سال1358 راهي سوريه شد. او تصميم داشت همراه با گروه‌هاي فلسطيني آموزش‌هاي چريكي را در كنار سازمان‌هاي فعال و مبارز فلسطيني فراگيرد و وارد مبارزه عليه رژيم صهيونيستي شود، اما حوادث كردستان او را مجبور به بازگشت به كشور كرد. او در كردستان و در كنار سرلشكر رحيم صفوي، شهيد حسين خرازي، شهيد همت و ديگر برادران سپاه موفق به شكست ضد‌انقلابيون و بازگرداندن امنيت به كردستان شد.

در سال1360و با توجه به وضعيت كردستان و اصرار برخي فرماندهان سپاه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و با شروع جنگ تحميلي- به‌رغم مجروحيتي كه در يكي از جنگ‌هايي كه با عناصر ضد‌انقلاب در كردستان داشت و هنوز با عصا راه مي‌رفت- با اصرار زياد خودش به همراه گروه شهيد غلامرضا محمدي به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه‌اي نزديك آبادان به دوستانش بپيوندد. تجربيات آموزش چريكي در پادگان حموريه سوريه و جنگ كردستان برايش خيلي ارزشمند بود و در جبهه جديد جنگ در محور فارسياد و دارخوين به كمكش آمد به‌طوري كه نيروهاي مردمي به‌صورت خودكار فرماندهي او را پذيرفتند و احمد نخستين دوره فرماندهي بر نيروهاي مردمي را در جبهه فارسيات تجربه كرد.

در سوم آذر ماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امكانات به‌دست آمده از دشمن در عمليات ثامن‌الائمه، يك تيپ قدرتمند را به نام تيپ 8 نجف اشرف تشكيل داد و با استقرار در شهر شوش، يكي از مهم‌ترين محورهاي عملياتي را عهده دار شد و مقدمات مهم‌ترين عمليات جنگ كه بعدا از سوي امام (ره) فتح‌المبين نام گرفت را فراهم كرد.

سال 1360 او در شرايطي بسيار سخت و نابرابر با دشمن با قبول يكي از به‌ياد ماندني‌ترين تصميمات در حالي‌كه همه از آزادي شهر خرمشهر نااميد بودند به‌صورت استشهادي به‌اتفاق شهيد خرازي (فرمانده لشكر 14 امام حسين) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله كرد و از روش منحصر به فرد خود كه دور زدن دشمن بود استفاده كرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتي بعد از آن بيش از 15هزار نفر از نيروهاي دشمن با زيرپوش‌هاي سفيد خود را تسليم او كردند و صداي بانگ ‌الله‌اكبر در شهر خرمشهر طنين افكن شد. اما هرگز كسي ندانست كه احمد به همراه حسين، فاتح اصلي خرمشهر بود و او هيچ‌گاه حاضر نشد به اين عمل اعتراف كند.

 

شهيد احمد كاظمي در عمليات خيبر و بدر به اتفاق رفيق شفيق خود مهدي باكري كه به‌شدت به او عشق مي‌ورزيد يكي از متهورانه‌ترين صحنه‌هاي جنگ را به نمايش گذاشت و در نيمه‌هاي شب با هلي برد به روي جزاير مجنون در عمق هور‌العظيم- كه خود و شهيد باكري در نخستين فرود در آن شركت داشتند- در طول يك شب دو جزيره بسيار مهم نفتي را به‌نام جزيره مجنون شمالي و جنوبي از تصرف دشمن خارج و از آن عبور كرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگيني به دشمن وارد كردند.

در همين عمليات، يكي از انگشتان احمد بر اثر اصابت تركش قطع شد. ايشان با وجود درد شديد جهت جلوگيري از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمكي كه از سنگر عراقي‌ها آورده بودند قرار مي‌داد ولي حاضر به ترك جبهه نبود. در عمليات بدر مهدي باكري آهنگ رفتن كرد و با شهادتش احمد را در حسرتي جانسوز فرو برد. با شهادت باكري احمد به‌شدت ناراحت بود. احمد حاضر نبود دوست صميمي خود را كه حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود تنها بگذارد. اما با اصرار شديد، احمد با چشماني مالامال از اشك سوار قايق شد و به عقب برگشت، اما او از شدت دوري مهدي مريض شد و مدتي در سنگر در بستر بيماري افتاد. خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم‌فرصت به دشمن در تاريكي‌هاي شب و صحنه نبرد در كنار اين روح لطيف همه را متعجب مي‌ساخت.

آذر ماه سال1364 او يكي از برجسته‌ترين فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح كشور بود. حاج احمد در نزديك‌ترين مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم براي رزمنده‌ها فراهم مي‌كرد. بهترين غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهي‌‌اش براي بچه‌هاي لشكر تهيه مي‌ديد؛ تئوري‌‌اش اين بود چلوكباب در خط مقدم و ساچمه‌پلو در عقب جبهه. در لشكر احمد نظم حرف اول را مي‌زد طوري كه بارها سپهبد شهيد صياد شيرازي نظم و نگهداري تجهيزات را در لشكر 8 نجف بي‌نظير و به‌عنوان الگو مطرح مي‌كرد.

احمد كاظمي پس از شهادت دوست صميمي‌‌اش مهدي باكري شاهد مصيبت سخت ديگري شد. شهادت دوست بسيار صميمي‌‌اش حسين خرازي در عمليات كربلاي 5 احمد را بسيار متأثر كرد.او منتظر بود كه در لحظات پاياني جنگ به دوستان شهيدش بپيوندد، اما مصلحت چيز ديگري بود. احمد در بيست و هفتم بهمن ماه سال69 به درجه سرتيپ تمامي نايل آمد.
هيچ عملياتي نيست كه در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد كاظمي در آن پيروز نباشد. او هميشه نقش‌اش را به بهترين شكل انجام مي‌داد حتي در عمليات رمضان كه عمليات ناموفقي بود حاج احمد تنها فرماندهي بود كه در شرق بصره تا نهر كتيبان جلو رفت و قلب دشمن را شكافت ولي به‌علت عدم‌پيشروي در مناطق ديگر به منطقه قبلي بازگشت.

محسن رضايي، فرمانده وقت سپاه مي‌گويد: ما 4لشكر داشتيم كه اينها وقتي هرجا وارد مي‌شدند، هيچ خطي در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت، حاج همت و لشكر 27 محمد رسول‌الله(ص)، حسين خرازي و لشكر 14 امام حسين(ع)، مهدي باكري و لشكر 31 عاشورا، احمد كاظمي و لشكر 8 نجف اشرف كه در هر كجا وارد مي‌شدند بدون استثنا با موفقيت همراه بودند. 2نفر از فرماندهان عراقي كه اسير شده بودند مي‌گفتند وقتي اسم احمد كاظمي، حسين خرازي و مهدي باكري مي‌آمد ما بر اندام‌مان لرزه مي‌افتاد و دعا مي‌كرديم ما روبه‌روي اين لشكرها نباشيم چون مطمئن بوديم اينها مي‌آمدند و مي‌زدند و هيچ كس جلودارشان نبود.

پس از جنگ

پس از جنگ، موفق به ادامه تحصيل و گذراندن دوره كارشناسي ارشد در دانشگاه تهران شد. در سال1379 با حكم فرمانده كل قوا به‌مدت 5سال به‌عنوان فرمانده نيروي هوايي سپاه منصوب شد. در اين مقطع براي نخستين بار نيروي هوايي سپاه را مجهز به هواپيماي جنگنده سوخو 24 كرد و سازمان هلي‌كوپتري را با خريد هلي‌كوپترهاي ام.آي 17 سازماندهي كرد و حتي موفق به ساخت هلي‌كوپتري شد كه امروز در سطح ملي مورد توجه واقع شده است.

پيشرفت در سيستم موشكي سپاه

نقش قابل توجه او در پيشرفت سيستم موشكي سپاه بود. براي موشك شهاب 3 با بردهاي گوناگون شبانه‌روز وقت گذاشت تا به ثمر رسيد. مدت ماموريت احمد در نيروي هوايي به شش سال و نيم رسيد. احمد كاظمي به‌علت جراحت‌هاي زياد در طول دوران دفاع مقدس به 55درصد جانبازي نايل شد و به جهت رشادت‌ها و توانمندي‌ها خود از دست مقام معظم رهبري 3مدال فتح و شجاعت را به افتخارات خود افزود. سال1384 حاج احمد با حكم مقام معظم رهبري فرمانده نيروي زميني سپاه شد.

فرماندهي نيروي زميني

 

در مراسم توديعش در نيروي هوايي گفت: «واقعا نمي‌دونم كه چرا از جنگ تا اينجا رسيدم. ولي خدا را شاهد مي‌گيرم كه هيچ روزي نيست كه از واماندگي از اين كاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعا گير در خودمه، از خدا مي‌خوام به حق حضرت فاطمه زهرا(س) من دوست داشتم در نيروي هوايي شهيد بشم ولي در نيروي زميني دوران شهادت ما فرابرسد و از خدا فقط همين رو مي‌خوام، اگه كه كاري كردم، رزمنده‌اي بودم، اگرم گناهكار هستم به خاطر دوستان شهيدم خدا مارو ببخشه و ما شرمنده نشيم و سرافكنده نباشيم، نمي‌خوام غيراز شهادت به اون دنيا وارد بشم».

به بهانه 13 شهریور چهارمین سالگرد شهادت شهیدان صفری تبار و محرابی پناه و شهدای یگان ویژه صابرین سپاه در مبارزه با گروهک پژاک

مصطفی و محمد عقد اخوت بستند تا در آن دنیا شفیع یکدیگر باشند و هر دو در یک عملیات و با فاصله زمانی کمی از یکدیگر به شهادت رسیدند.

شهید محمد محرابی پناه و شهید مصطفی صفری تبار از تکاوران یگان ویژه صابرین سپاه که در مقابله با گروهک تروریستی پژاک در منطقه جاسوسان واقع در منطقه عمومی سردشت در غرب روستای دولتو به مقام رفیع شهادت نائل آمدند .

ShahidKazemi.ir

شهید محمد محرابی پناه و شهید مصطفی صفری تبار – شلمچه

ShahidKazemi.ir

شهید محمد محرابی پناه و مصطفی صفری تبار – اروند کنار

این تصویر مربوط به اردوی معارف دفاع مقدس دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیه السلام است که در بهمن ماه 1388 در مناطق عملیاتی شلمچه و اروند کنار از این دو شهید به ثبت رسیده است.

شهید مصطفی صفری تبار روز یکشنبه 10 بهمن 1389 در جوار مزار شهید احمد کاظمی و در اشاره به ایشون در گلستان شهدای اصفهان و از شوق شهادتشان اینگونه حکایت می کند :

” ما دیر اومدیم ایشون زودتر رفت .اگه خدا شهادت به ما نده راضی نیستیم ولی (امیدواریم) اجر شهید رو از خدا بگیریم هیچ وقت راضی نیستیم شهید نشیم … آرزوی همیشگی ما بوده . آرزوی دیرینه مونه…”

در صبح دل انگیز اول شهریور

عطر سیب،عطر شلمچه،عطر شهید می آید ،

عطر تولد حاج حسین خرازی می آید …

تولدش مبارک

حاج-حسین-خرازی

علمدار جبهه ها سردار شهید حاج حسین خرازی

شهید خرازی در اول شهریور ماه 1336 در محله کوی کلم اصفهان چشم به جهان گشود .

در کنار گذران دوران تحصیل عمومی، به آموزش‌های دینی هم می‌پرداخت. به تدریج به مسائل سیاسی آشنایی پیدا کرد و بدان علاقمند شد. در این زمینه علاقه زیادی به مطالعه جزوات و کتب اسلامی داشت. در سال 1355پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی در مشهد اعزام شد. در آنجا فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت داشت. پس از مدتی بالاجبار وی را به همراه عده‌ای دیگر به عملیات ظفار (عمان) فرستادند. وی این سفر را معصیت می‌دانست و نمازهایش را کامل می‌خواند. در سال 1357 به دنبال صدور فرمان خمینیمبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها و سربازخانه‌ها، او به همراه برادرش از خدمت سربازی فرار کردند. در این مدت، وی دائماً در پی فعالیت‌های انقلابی بود و با تشکل‌های انقلابی محل درتماس بود.

شهید خرازی در شروع جنگ در کردستانحضور داشت. پس از یک سال فعالیت در کردستان راهی منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقی‌ها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دارخوینتشکیل شده بود و بعداً درمیان سربازان ایران، به «خط شیر» معروف شد؛ منصوب گشت. این خط نه ماه در برابر سربازان عراقی دفاع کرد، در حالی که از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی در مضیقه بودند.

فرماندهی لشکر 14 امام حسین از افتخاراتو برگ زرنیی در کارنامه زندگی شهید خرازی است .

وی فرماندهی عملیات کربلای ۵ را عهده‌دار بود. لشکر او در این عملیات با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سنگینی به عراقی‌ها وارد آورد. عبور از این نهر علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

IMG_2365

گلستان شهدا – قطعه شهدای عملیات کربلای 5

حسین خرازی سرانجام در روز ۸ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. این شهید در قطعه شهدای کربلای۵ در منتهی الیه شمال غربی گلستان شهدا اصفهان دفن گردید. در طرفین قبرش دو قطعه سنگ یادبود از حاج رضا حبیب اللهی و مصطفی ردانی پور(که پیکرشانپیدا نشده) وجود داشت که نهایتا پس از شهادت شهید احمد کاظمی که وصیت کرده بود در کنار مزار شهید خرازی به خاک سپرده شود این دو یار دیرین در جوار هم آرمیدند

با همان نگاه و برخورد اول، افراد کارآمد را از مدعيان تشخيص مي‌داد. به کساني که کارآيي نداشتند، مسئوليتي كوچك هم نمي‌داد، چه برسد به مسئوليت‌هاي حساس. گاه مي‌شد يک مسئول را به خاطر بي‌لياقتي به «آپاراتي لشكر» مي‌فرستاد تا در آن‌جا پنچري بگيرد. در زمان جنگ هم چه بسيار بودند کساني را که به خاطر بي‌لياقتي و عدم اطاعت از فرمانده، به «بلوک‌زني مهندسي» فرستاده ‌بود.

مسئوليت‌هاي مهم از نظر او مسئوليت‌هايي بود که با بيت‌المال سر و کار داشت. به‌شدت با تخلف‌هاي فرماندهان و مسئولان برخورد مي‌کرد. به‌هيچ وجه اجازه نمي‌داد از بيت‌المالي که در اختيارش بود، کوچک‌ترين سوءاستفاده‌يي شود.

تشويق‌هايش هم روي دو اصل بود؛ اول حفظ بيت‌المال و نگهداري؛ دوم انجام درست وظايف محوله. آن هم بيش‌تر براي نيروهاي جزء بود و سخت‌گيري‌ها و تنبيه‌ها براي مسئولان.

از تمام ريز مسائل هم اطلاع داشت و هم وارد مي‌شد. چون خود در جنگ و در صحنه عمليات‌ها از نزديک حضور داشت، به همه‌ي جزئيات امور اشراف داشت و زحماتي که کشيده مي‌شد را به‌خوبي شناسايي مي‌کرد و به آن ارج مي‌نهاد. هيچ نيازي به گزارش مکتوب نداشت؛ با يک بازديد به همه‌ي جوانب کار پي مي‌برد.

بازديدهايش اغلب سرزده و بدون اطلاع و زمان مشخصي بود؛ طوري‌که همه حضورش را حس مي‌کردند و هر لحظه آماده رسيدنش بودند. حتي سرباز راننده‌اش، تنهايي هم كه بود، جرأت تخلف نداشت و همه‌ي دستورالعمل‌هاي او را رعايت مي‌کرد؛ زيرا احتمال مي‌داد که حاجي مطلع شود.

IMG_1910

*تمنای خاموش*

بی گمان مثل او بودن سخت است اما محال نیست!

خوش نام است و “گم،نام”! شهید کاظمی را می گویم…

سردارشهید حاج احمد کاظمی… کسی که گرمای وجودش، سرمای بی کسیِ خرمشهر سوزان را گرم کرد! حدوداً 20 سال قبل از پیروزی انقلاب بود که دوم مرداد ماه، مزین به ولادتش شد. آن روزها همه در سایه ی ظلم طاغوت بودند. “او” هم همین!

تازه پنج ساله شده بود که صدای “هیهات من الذله” رهبرِ سال های جوانی اش، پایه های طاغوت را لرزاند. شاید آن روزها، پیِ بازی های کودکانه اش بود اما ندای دادخواهی مردی از جنس نور، تمنای خاموش مردم کشورش را تا سال های نوجوانی او و دوستانش، فریاد زد. روزهای 20 سالگی اش را پشت سر گذاشته بود که به “هل من ناصر” همان مرد لبیک گفت و وارد فضای انقلابی شد. کم شکنجه ندید بخاطر مبارزه با ارزش هایش اما همان شکنجه ها، مرهمی بود بر زخم های جانش!

تازه می رفت پشتش را از خستگیِ تلاش برای پیروزی انقلاب و سروسامان گرفتنِ نسبیِ وضعیت نابه سامان کشور، روی زمین بگذارد که صدای بمب های دشمن خواب را از چشمانش گرفت! 8 سال نخوابیدن، کم زمانی نیست برای پاسداری از حد دین و مرز وطن. به خودش که آمد، دید گرد و خاک جبهه در عملیات های متعدد، دیگر از روی صورتش پاک نشد. چهره اش با آن خنده های ناب و پر انرژی و موهای جوگندمی، دوست داشتنی تر از قبل شده بود؛ اما سپیدی موهایش سندی برای بازنشستگی اش نشد! بعد از پیرجماران، نگاهش به دهان سیدخراسانی بود. آشنایی شان از همان سال های جنگ شروع شد. دلش می خواست بعد از شهید صیاد، خبر او را هم برای مقتدایش ببرند. خودش را یک مسافر جامانده از قافله ی پرشور شهدا می دانست و دیگر تحمل دوری از حسین را نداشت. همیشه می گفت یک درِ بهشت از کنار مزار حسین باز می شود. زمان و مکانی نبود که برای مادر سادات اشک نریزد و طلب شفاعت برای شهادت نکند. هنوز 47 سالگی اش تمام نشده بود که در روز عرفه خدا را ملاقات کرد…

روحش شاد و راهش پررهرو باد…

فاتح خرمشهر

 Shahidkazemi.ir-(54)

          گفتن از او سخت است.چرا که هيچوقت از خودش نگفت. وقتی از او پرسيدند شما درعمليات فتح المبين چه کرديد؟ در بيت المقدس و در بدر و خيبر و کربلاي 5 و والفجر هشت کجا بودي؟فرماندهان جنگ از تو و دلاوری هايت بسيار گفته اند. خاطره ای بگو،حرفی بزن.

 اما گفت من هيچ کاري نکردم. هرچه کردند بسيجيان دريا دل کردند.من از همه رزمندگان اسلام سرافنکده ترم.من لياقت شهادت نداشتم و در فراق ياران شهيدم مي سوزم.خدايا شهادت را نصيبم بفرما.آري رسم بزرگان اين چنين است که از خود نگويند. مردان بزرگ هميشه در گمنامي بوده اند و تاريخ خود فرياد ميزند مظلوميت آنان را.

           سوم خرداد ماه ياد آور حماسه اي بزرگ است. حماسه ای که بزرگي اش مديون مردان و زناني است که ايستادند. جانانه هم ايستادند.آري همه ايران، خرمشهر شده بود. حالا اين خرمشهر بود که 36 ميليون جمعيت داشت و همانند فرزندي که از آغوش مادر جدا افتاده و بي تاب و بيقرار انتظار مي کشيد که آن روز برسد که بازهم در کنار هم باشند.

      وقتی  احمد پس از عروجش در نوزدهم دي ماه هشتاد چهار در اروميه، زادگاه يار صميمی و هم رزم ديرينه اش مهدی باکری، از سقوط هواپيما صعود کرد به افلاک،ستاره ای شد از ستاره های جاودان آسمان راه رستگاری. آنگاه تاريخ سازان حماسه هاي پرشور جنگ لب گشودند و با چشماني پر از اشک و گلوئي پر از بغض برايمان از او گفتند. گفتند همه جا بود.گفتند او براي قله هاي کردستان و خاک سوزان جنوب آشناتر بود تا مردمان اين سرزمين. در آغاز برادراحمد! با يک گروه بيست نفره اعزامی از سپاه نجف آباد و بعدها سرلشگر احمد کاظمي فرمانده لشگر زرهي هشت نجف اشرف و فرمانده نيروي زميني سپاه .

 Shahidkazemi.ir-(73)

        حالا  در آستانه سوم خرداد و سالروز آزاد سازي خونين شهر پاي صحبت سرداران و فرماندهان دفاع مقدس وگلچين خاطراتشان، چند خطي را بر روي کاغذ مي آوريم شايد روزي رسد که مظلوميت تو را آن کوهاي سر به فلک کشيده کردستان و آن ريگ های داغ و سوزان خاک خوزستان فرياد کنند.

           1) محسن رضائي(دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام) :” در مرحله سوم عمليات بيت المقدس وقتي که ما خرمشهر را تقريبا” دور زده و به نزديکي جاده شلمچه به خرمشهر رسيديم ، نيروهايمان تحليل رفته بودند. بيشتر مناطق را گرفته بوديم و بيش از پنج هزار کيلومتر را آزاد کرده بوديم ولی براي انجام هدف اصلي که آزاد سازي خود شهر بود نيروهايمان کم بود. من احمد و حسين (خرازي فرمانده لشکر چهارده امام حسين (ع)) را صدا زدم و گفتم هر طور شده بايد نيرو جمع آوري کنيد تا شهر را فتح کنيم.آن دو نفر واقعا” شاهکار کردند و تا صبح نيروها را جمع آوري کرده و به شهر زدند و پس از بازکردن دروازه خرمشهر، شهر آزاد شد. من هيچ عملياتي را به ياد ندارم که شهيد کاظمي پذيرفته باشد و با نيروي ايمان و شجاعت و ابتکار از آن سربلند بيرون نيامده باشد.حاج احمد فرماندهي بود برخاسته از دل جنگ.

 Shahidkazemi.ir-(111)

2سرلشگر حاج قاسم سليماني (فرمانده  سپاه قدس):

 من تصورم اين بود که وقتي خبر شهادت احمد گفته شد، حداقل تيتر همهء روزنامه هاي ما بايد اين جمله باشد که “فاتح خرمشهر شهيد شد”. همان طوري که وقتي بزرگي از ما در ادبيات ، در هنر و در هرچيزي که از بين ما ميرود بلافاصله تيتر ميزنيم “پدر علم رياضي” ايران از دنيا رفت.  فکر ميکنم حقي که احمد به گردن ملت ايران داشت از حقي که ديگر انديشمندان مختلفي که مورد تجليل هستند دارند، کمتر نباشد. ما در مرحله اول جنگ يعني در آن سلسله عمليات هاي اصلي جنگ که دشمن را در داخل خاک خودمان شکست داديم، بر ميخوريم به چهره هاي محدودي که اينها محور اصلي جنگ بودند و مشهور هم هستند بين اهل جبهه، اما شايد در جامعه ما غريب باشند. از جمله کساني که غريب بود شهيد کاظمي بود،خب شهيد کاظمي محور چندين فتح بزرگ بود،                      مي توانم بگويم شاه کليد فتوحات جنگ او بود. يکي از برجستگيهاي شهيد کاظمي هم همين بود.يعني اگر گفته بشود که زيرک ترين فرمانده ما در جنگ احمد بود حتما سخن گزافي گفته نشده است.

من يادم هست توي عمليات بيت المقدس که منجر به آزادسازي خرمشهر شد  فکر مي کنم روز پانزدهم، شانزدهم بودکه تقريبا” جبهه شمالي رسيده بود به کوشک. جبهه مياني از سمت دارخوئين رسيده بود به ايستگاه حسينيه و از طرف مرز به پاسگاه زيد.يعنی محدوده خرمشهر کامل باقي مانده بود.

 Shahidkazemi.ir-(104)

اما دشمن عقبه اش از دو جهت وصل بود، هم از سمت شلمچه وصل بود، هم از سمت اروند و مي توانست بيايد داخل شهر و آنجا تردد کند. در آن نقطه هم عرض رودخانه اروند سيصد،الي چارصد متر بيشتر نيست.خب همه خسته شده بودند. چون تقريبا” شانزده روز هيچ کس پلک نزده بود.بچه ها شبانه روز درگير جنگ بودند. احساس مي شد که نياز به تجديد قوا دارند.

فکر مي کنم بدون استثنا همه ي فرماندهان در سطح عالي زخمي شده بودند.

 يعني حسين خرازي زخمي شده بود.خود احمد زخمي شده بود.متوسليان زخمي شده بود که با برانکارد توي آمبولانس عمليات را هدايت مي کرد.جنگ سختي بود.توي اين موقعيت،  شب همه جمع شده بودند توي قرارگاه فتح. بحث اصلي اين بود که ما نياز به تجديد قوا داريم و بايد بنشينيم تصميم بگيريم و يکي دوهفته استراحت بکنيم و بعضي هم مي گفتند عمليات طول نکشد و سريعا” انجام بديم.بايد نيروهاي جديد بيايند تا بتوانيم آزادسازي خرمشهر را تمام کنيم.چون تمام قدرت و مقاومت دشمن براي حفظ خرمشهر بود و هم اين که براي دشمن حيثييتي بود و هم در واقع از نظر نظامي اهميت داشت.آن جا خدا رحمت کند شهيد حسن باقري يک سخنراني معروف کرد.            همه نشسته بودند، بلند شد و گفت:”ما به مردم قول داديم و هي گفتيم خرمشهر در محاصره است و مردم ما تصورشان اين بود که امروز و فردا خرمشهر را آزاد مي کنيم ما مگر مي توانيم برگرديم پشت جبهه تا اين که بتوانيم تجديد قوا کنيم؟” و شروع کرد به استدلال کردن.

        Shahidkazemi.ir-(96)

صحبت حسن بر همه تاثير گذاشت و تصميم گرفتند ادامه عمليات انجام شود.آن جا سه لشگر براي فتح خرمشهر انتخاب شدند که يکي شان تيپ 8 نجف اشرف بود و شهيد کاظمي فرمانده آن بود.در فتح خرمشهراحمد در واقع محوري را انتخاب مي کرد که سخت ترين محور بود.

احمد فلشي را انتخاب کرد که هم براي خودش خطرناک بود و هم اين که يک ضربه مهلکي بر دشمن بود. او مي توانست بيايد و عقبه ي خودش را بدهد به جبهه ي خودمان که حداقل اگر گير افتاد برگردد عقب و از روبه رو به دشمن بزند. يا اين که محوری بگيرد که اصلا” از کنار جاده برود جلو اما اين کار را نکرد. آمد بين دشمن و در نزديکي خرمشهر مستقر شد و عقبه ي دشمن در شرق شلمچه که وصل مي شد به بصره  را، که راه خشکي دشمن براي رسيدن به خرمشهر بود را يک شکاف ايجاد کرد و آمد از همين شکاف باريک وارد شد و از کنار نهر عرايض رفت به طرف خرمشهر.

شهررا کامل دور زد و اولين فرمانده اي که وارد شهر شد، احمد بود و خرمشهر را فتح کرد. فاتح خرمشهر به معناي واقعي شهيد کاظمي بود.

3) سر لشگر غلامعلي رشيد(جانشين ستاد کل نيروهاي مسلح):

              احمد کاظمي و حسين خرازي به يک معنايي فاتح خرمشهر بودند و ملت ايران  در نوزدهم دي ماه سال هشتاد و چهار فاتح خرمشهر را ازدست داد. دو  فرمانده لشگر اول از همه وارد خرمشهر شدند حسين خرازي و احمد کاظمي. حسين خرازي تا زنده بود هرگز نگفت من فاتح خرمشهر هستم و احمد کاظمي هم تا زنده بود هرگز اين حرف را نزد ولي بنده در آن موقع فرمانده قرارگاه فتح بودم و بر اين دو يگان و يگان 25 کربلا فرماندهي مي کردم.ساعت ده صبح سوم خرداد احمد کاظمي با من تماس گرفت و گفت وارد خرمشهر شديم  به يک معنايي در حقيقت احمد کاظمي و حسين خرازي فاتح خرمشهر بودند.

4) محمد باقر قاليباف(شهردار تهران):

       يکي از ويژگيهاي شهيد کاظمي در عمليات ها اين گونه بود که در مجموع عمليات هايي که در جنگ داشتيم ايشان و شهيد خرازي و شهيد باکري فرماندهاني بودند که روحيه شان و نوع تصميم گيريهايشان و نوع طراحي هايشان که انجام مي دادند از ويژگي هاي برجسته شان بود. در آزادسازي خرمشهر که انصافا” بايد گفت احمد مابين فرماندهان مهمترين نقش را در آزادي خرمشهر داشت.

       احمد کاظمي بود که از محور دژ بالاي شلمچه عمل کرد به سمت پل عرايض و پل نو و شهرک وليعصر(ع) که عقبهء عراقي ها را به سمت شلمچه و به سمت خودشان بست و اگر بگوئيم شهيد کاظمي فاتح خرمشهر بود، هرگز حرف گزافي نگفته ايم.

فرازهايي از آخرين سخنراني شهيد احمد کاظمي در جمع فرماندهان نيروي زميني سپاه به تاريخ بيست و نهم آذر ماه سال هشتاد و چهار:

….خدا اخلاص را در ما مي ديد و به ما در بيت المقدس پيروزي داد.اما اگر بخواهيم کارهايمان را توجيه کنيم و بار خود را بر دوش ديگران انداختيم هيچ رافتي براي ما باقي نخواهدماند.

معامله ما با خدا جائي خواهد بود که خودمون رو فدا بکنيم.فداي راه خدا و اون مسووليتي که  پذيرفته ايم. اين را بدانيد که هيچگاه تکليف از ما ساقط نمي شود.

تهيه و گردآوری : وحيد سليمانی

منبع: فاتح خرمشهر- موسسه فرهنگی هنری جنات فکه – چاپ اول 1387