شهید غلامرضا يزداني در روز هجدهم دي ماه سال 1340 در شهرستان نجف آباد متولد شد. او در دبستان نهم آبان آموختن را آغاز نمود. دوره‌ي راهنمايي را در مدرسه اميرکبير گذراند و به علت علاقه به دروس فني در رشته راه و ساختمان در هنرستان آيت الله طالقاني ادامه تحصيل داد.

تاريخ تولد:18/10/1340.تاریخ شهادت:19/10/1384محل تولد :اصفهان /نجف آباد.طول مدت حیات :44محل شهادت :اسمان اروميه(پرواز اروميه تهران بهشت) مزار شهید:گلستان شهدای اصفهان

دوران پاياني دبيرستان او مصادف بود با مسائل انقلاب و غلام‌رضا در اين مسير همراه مردم شد. او اعلاميه‌ها را از قم به نجف آباد مي‌برد و بين مردم پخش مي‌کرد. در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي دوره چريکي را به همراه شهيد حجت الاسلام منتظري، احمد کاظمي، غلام‌رضا صالحي در سوريه گذراند و پس از بازگشت به ايران در خرداد ماه سال 1359 موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. با آغاز جنگ در کسوت بسيجي به جبهه رفت و تا پايان جنگ 108 ماه مردانه جنگيد. او در آغازين روزهاي جنگ در مغازه برادر مشغول به کار بود، اما حمايت از خاک ايران و اسلام را بر هر کاري مقدم دانست و رهسپار جنگ شد. چندي بعد در روز هجدهم دي ماه لبا سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد. وي در غرب (مريوان- سنندج) با شهيدان نوراني و ناهيدي آشنا گشت و استفاده از ابزار آلات جنگ را فراگرفت.

سپس توپخانه تيپ 27 محمد رسول الله (ص) را راه اندازي کرد تا در عمليات فتح‌المبين حماسه‌اي بي‌نظير بيافريند. در عمليات رمضان مسئوليت فرماندهي توپخانه قرارگاه نصر را پذيرفت و در عمليات مسلم بن عقيل فرماندهي توپخانه قرارگاه ظفر را برعهده گرفت. سپس در عمليات والفجر مقدماتي، والفجر 1 فرماندهي توپخانه قرارگاه حمزه سيدالشهدا (عليه السلام) را به او سپردند. آنگاه گروه توپخانه‌ي 40 رسالت را تأسيس کرد و اين گروه به قوي‌ترين گروه توپخانه سپاه تبديل شد. او توانست خدمات زيادي را در طول سالهاي دفاع مقدس ارائه کند به خصوص در عمليات بدر، نصر 4، فتح، والفجرها، کربلاي 5 و … سال 1366 همزمان معاونت عملياتي توپخانه سپاه و فرماندهي توپخانه قرارگاه نجف اشرف را برعهده گرفت و توانست با آتش مؤثر خد عرصه را بر دشمن تنگ و زمينه را براي نفوذ نيروهاي پياده فراهم کند. از جمله: کريلاي 10، نصر 4، بيت المقدس 2 و 4 و سرانجام مرصاد.

بعد از اتمام جنگ نيز 15 روز در جبهه ماند. غلام‌رضا در سال 1362 همراه و همسفر خود را يافت و صاحب 3 فرزند شد. بعد از اتمام جنگ وارد دانشکده توپخانه سپاه پاسداران شد و دوره عالي توپخانه را با موفقيت گذراند. سال 1368 مدرک کارشناسي جغرافياي سياسي از دانشگاه امام حسين (ع) و در سال 1376 کارشناسي ارشد را در رشته مديريت امور دفاعي دريافت نمود.

بعد از آن مسئوليت دانشکده علوم و فنون توپخانه سپاه به او واگذار گرديد و ضمن آن به تدريس مشغول شد. نيروي هوايي سپاه پاسداران هم از خدمات او بي‌بهره نماند. به طوري که در سال 1377 به نيروي هوايي انتقال يافت و مدتي جانشين فرمانده يگان موشکي نيروي هوايي شد و چندي بعد بعنوان فرمانده پدافند هوايي نيروي هوايي برگزيده گشت.

سوم خرداد ماه سال 1369 مدال درجه 1 فتح را از دستان با برکت مقام معظم رهبري دريافت کرد و از سوي سردار کاظمي 4 مرتبه تشويق شد و به عنوان سردار نمونه معرفي گشت. سال 1382 به نيروي زميني برگشت و به فرماندهي توپخانه و موشک‌هاي نيروي زميني سپاه منصوب شد و علاوه بر وظايف شغلي‌اش به کار جمع‌آوري يادنامه شهداي دوران دفاع مقدس روي آورد. سه کتاب سرداران آتش و درس‌هاي زيردرخت بلوط و جبهه‌اي به عرض 6 متر از جمله فعاليت‌هاي فرهنگي او بود. وي در تاريخ نوزدهم دي ماه سال 1384 در حالي‌که براي سازماندهي يک واحد توپخانه به اتفاق سردار کاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه و تني چند از فرماندهان قصد سفر به اروميه داشت، براثر سانحه هوايي در سن 44 سالگي به بيکران شهادت بال گشود.

او در تاريخ 18/10 به دنيا آمد و در 18/10/1359 وارد سپاه شد و در 18/10/1382 به فرماندهي توپخانه نيروي زميني منصوب گشت و در تاريخ 19/10/1384 هديه تولدش که شهادت بود را از مولايش دريافت نمود

جانباز صبور

حاجي اولين بار در زمان انقلاب جانباز شد. مأمورها دنبالش بودند و او به ناچار در خانه پيرزني در کمد پنهان مي‌شود. مأمورها به دنبال او به خانه مي‌ريزند و از پيرزن مي‌خواهند در کمد را باز کند. اما او باز نکرد و مأمورها براي اطمينان بيشتر چند سر نيزه به در کمد زدند و حاجي از ناحيه دست مجروح شد. يکبار نيز در تظاهرات خياباني براي اين‌که او را دستگير نکنند کنار شهدا روي زمين دراز کشيد تا مأموران گمان کنند او شهيد شده در همان زمان، شني تانک از روي دستش رد شد و براي هميشه عصب تعدادي از انگشت‌هايش قطع گرديد.

حاجي در زمان بمباران شيميايي حلبچه دچار مصدوميت شيميايي شد. با وجودي‌ که ماسک داشت در هنگام حمل مجروحين شيميايي به پوستش سرايت کرد و براي هميشه تاول‌هايي را برايش به يادگار گذاشت. مدام با برس روي تاول‌ها مي‌کشيد و من هر چه اصرار مي‌کردم به بنياد جانبازان مراجعه کند نمي‌پذيرفت و مي‌گفت: من از خدا خواستم که هيچ وقت در رخت‌خواب به خاطر بيماري، مريضي و يا عواقب جنگ نميرم. و سرانجام هم به آرزويش که شهادت بود دست يافت و از آسمان به عرش بال گشود.

ايمان حاجي

غلام‌رضا خيلي مهربان بود. هيچ وقت رفتاري از او نديدم که باعث رنجشم شود. وقتي به خانه برمي‌گشت، با صداي بلند مي‌گفت: «من مخلص همتونم دربست. من نوکر همتونم دربست تو راهي هم سوار نمي‌کنم.» با شنيدن صداش هر گله‌اي را از دير آمدنش داشتم فراموش مي‌کردم.

از آن روز آغازين زندگي مشترکمان تا لحظه شهادت نماز شبش ترک نشد. شبهايي که خيلي خسته بود قبل از خوابيدن نماز شبش را مي‌خواند و مي‌خوابيد. گاهي اوقات نيز نيمه‌هاي شب توي خواب نماز مي‌خواند. بارها به دوستانم گفتم: «شما از صداي خر و پف شوهرتون بيدار مي‌شيد، من از صداي نماز خواندنش.»

در کنار اين ايمان قوي روحيه‌اي شاد داشت. هميشه موقع لباس خريدن از رنگ‌هاي روشن استفاده مي‌کرد.

ااجابت دعا

سال 1366 پدر مشرف به زيارت بيت‌الله الحرام گشت. بعدها براي من تعريف کرد:‌من در خانه خدا درخواستي داشتم از کنار کعبه که دور شدم متوجه اوضاع شده و به نحوي پي به اصابت خواسته‌ام که شهادت بود، بروم و از خداوند تأخير در اجابت را طلب کردم. پدر اين خاطره را دو هفته قبل از شهادتش براي من تعريف کرد ناراحت بود که چرا از خداوند تأخير طلب کرده و خوشحال بود که توانسته بيشتر به نظام اسلامي و در حقيقت راه خدا خدمت کنند. و بالاخره خدا پدر را طلبيد شب عرفه و ايام الله حج ابراهيمي به آروزيش رسيد و خدا به نداي خاضعانه‌اش لبيک گفت.

بصره روشن شد

از آغاز جنگ عراقي‌ها شهرهاي دزفول، اهواز، … را زير موشک باران و بمباران داشتند. اما تقريباً از بعد از عمليات فتح خرمشهر اين حرکت وسعت زيادي يافت. اخيراً بعد از فشار زياد عراق و تداوم بمباران شهرها و مناطق مسکوني کشور [امام] با مقابله به مثل در حداقل موافقت کرده بودند. جلسه‌اي با حسن باقري تشکيل شد. در ابتداي جلسه بعد از تلاوت قرآن حسن باقري از من سؤال کرد: «گلوله منور 130 م م داريد؟ که پاسخ دادم: اصلاً در کشور نداريم. گفت: به ما ابلاغ شده چند گلوله منور روي بصره بزنيم… ناگهان يار يک اتفاق جالب افتادم… ده روز بعد از پايان عمليات فتح المبين حوالي بيست فروردين 1361 روزي با تويوتا وانت به تنهايي از تنگه ابوغريب به طرف دشت عباس مي‌آمدم که در دامه ارتفاعات تينه يک جاده خالي فرعي توجه مرا به خود جلب کرد. من کنجاو شده به داخل آن رفته و بعد زا چهار کيلومتر به يک شيار رسيدم. آنجا يک زاغه مهمات به جا مانده عراقي‌ها بود و تعداد مهمات 130 م م سوخت شديد و پوکه خالي ريخته اما حدود 15 گلوله که خطي سفيد بدور آن کشيده شده بود نيز جلب توجه کرد و من بدون اراده با اينکه تنها بودم، آنها را عقب تويوتا ريخته و بردم پادگان دوکوهه…

… رأس ساعت 10 شب موضع آماده بود و ارتباط مستقيم با حسن [باقري] آقا در قرارگاه کربلا برقرار گرديده بود هماهنگ شده بود. به محض پرتاب گلوله و روشن شدن آن، بخش راديو عربي ايران که صداي آن در بصره شنيده مي‌شد برنامه‌هاي خود راقطع و اعلام کند که اين گلوله‌ها از طرف ايران شليک شده و اگر ارتش عراق دست از زدن شهرهاي ايران برندارد اين گلوله‌ها به گلوله‌هاي جنگي تبديل خواهد شد. آن شب با تنظيم زمان شليکها پنج دقيقه آسمان بصره روشن ماند… سه روز بعد حضرت امام (ره) سخنراني عمومي داشتند که در بخشي از آن ضمن هشدار به عراق در مورد زندن شهرها و مناطق مسکوني ايران فرمودند: رزمندگان ما که چند روز قبل گلوله منور به بصره زدند جهت اخطار و اعلام توانايي براي مقابله به مثل بود و ما نمي‌خواهيم به مردم عراق صدمه برسد والا …. اينکه امام در اين مورد صحبت کردند اهميت موضوع بيشتر روشن شد.

رضايت مولا

سال 1382 پدر به کربلا مشرف گشت. وقتي بازگشت گفت: «چند کيلومتري شهر کربلا در ماشين خوابم برد. در عالم رؤيا به بارگاه ملکوتي حضرت اباعبدالله (ع) مشرف شدم و حضرت (ع) از من پرسيدند: ما را ياري مي‌کني؟ دست بر سينه گذاشتم و در نهايت خضوع و خشوع پاسخ دادم: بله مولاجان. حضرت (ع) فرمودند: ان شاء الله در مسئوليت جديد به ما ملحق مي‌شوي… و پدر اندک زماني بعد در جرگه عاشورائيان قرار گرفت و نامش ستاره جاويدان دفتر شهادت گشت.

1 پاسخ
  1. سید محمد مکی
    سید محمد مکی گفته:

    با،سلام ایشان بی نظیرند،مدیر ،عارف،مجاهدسالهای طولانی،مولف،استاد ومعلم مبتکر،پدر مهربان، درویش ومتواضع،با عزت وهیبت ،همسر نمونه ،موفق،انقلابی،خردمند،متفکر،شیعه امام حسین(ع)انشالله از این الگوی بزرگ من وخانوادهام سرمشق بگیریم.خدایش بر درجات ایشان بیفزاید،طوبی له ولامثاله.خلاصه هرچه خوبمان همه دارند ایشان تنها دارند.

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *