مهدی زین‌الدین سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در تهران متولد شد. مادرش که بانویی مأنوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی کرد. نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او در اوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش کند. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک می‌کرد و به عنوان یک فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد.

از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکنی شب‌های عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتکها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد.

زین‌الدین در کنار تلاش بی‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهه‌های نبرد، مکانی مقدس است و انسان در این مکان، به خدا تقرب پیدا می‌کند. همیشه به رزمندگان سفارش می‌کرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند. او همواره سعی می‌کرد که با وضو باشد. به دیگران نیز تاکید می‌کرد که همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت.

به دلیل اهمیتی که برای مسائل معنوی قائل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا می‌داشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران کودکی در زندگی مهدی متجلی بود. با علاقه خاصی به بسیجی‌ها توجه می‌کرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژه‌ای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگان‌ها و مقرهای لشکر سرکشی و به مشکلات آنان رسیدگی می‌کرد. همواره به برادران سفارش می‌کرد نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.

شیفتگی و محبت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی که از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت می‌کرد. به دقت پیام‌ها و سخنرانی‌های ایشان را گوش می‌داد و سعی می‌کرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نکند. می‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری می‌رسد، یک جان که سهل است، ای کاش صدها جان می‌داشتیم و در راه امام فدا می‌کردیم.

او در سخت‌ترین مراحل جنگ با عمل به گفته‌های حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبهه‌ها کرد.

اهمیت دادن به حفظ اموال بیت‌المال

حفظ اموال بیت‌المال برای زین‌الدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار می‌برد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها می‌گفت: در مقابل بیت‌المال مسئول هستیم. در استفاده از نعمت‌های الهی و حتی غذای روزمره میانه‌روی می‌کرد. خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش می‌کرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینه‌ها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود. برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی می‌توان یافت. او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمی‌اندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار می‌کرد: ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.

از آنجا که برادران، او را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی می‌کردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد. شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلی‌ها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق می‌دانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود. اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیت‌های نظامی‌اش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.

مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیت‌های مختلف لشکر به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در رأس امور و در جریان کارها باشند. می‌گفت: من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد. در کنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبت‌هایش در عمق جان نیروهای رزمنده می‌نشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش می‌کشیدند و بر بالای دستهایشان بلند می‌کردند.

او یکی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت کرده بود. چنانچه گفته می‌شود: ۷۰ درصد نیروهای پاسدار و بسیجی آن لشکر، نماز شب می‌خواندند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دستاوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه کرد.

زین‌الدین در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (که همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی کردن حرکت‌های انحرافی و ضدانقلابی گروهک‌های آمریکایی نقش به سزایی داشت.

پس از مدتی مسئول شناسایی یگان‌های رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد شد. در این مسئولیت‌ها با شجاعت، ایمان و قوت قلب، ‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌کرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات کوبنده‌ای بر پیکر لشکریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.

 

آغاز جنگ تحمیلی

با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه ۱۰۰نفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه کفار بعثی پرداخت.

 

زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات «قرارگاه نصر» را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) – که بعدها به لشکر تبدیل شد – انتخاب شد.

در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگان‌های مانوری و خط ‌شکن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان – در بکارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به لشکر تبدیل شد.

لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر ۳ و والفجر ۴) خط شکن و به عنوان یکی از یگان‌های همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کننده‌ای را برعهده داشت.

صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگان‌ها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است. هنگامی که دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگ‌افزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و بمبهای شیمیایی و پرتاب یک میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود، او و یگان تحت امرش مردانه و تا آخرین نفس جنگیدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر را حفظ کردند.

نحوه شهادت

در 29آبان سال ۱۳۶۳ زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم. موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند:خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.

فرمانده محبوب بسیجی‌ها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.

همان طور که برادران را توصیه می‌کرد که ما باید حسین‌وار بجنگیم، حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه، حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی، ای کاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌کردیم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.

به گزارش سایت شهید کاظمی سردار محمد جعفر اسدی مشاور فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص) و همرزم شهید احمد کاظمی (فرمانده اسبق نیروی زمینی سپاه) در گفت‌وگو با خبرنگار گروه سیاسی خبرگزاری میزان، با بیان اینکه هر گاه احمد چیزی خوبی را می دید، بلافاصله  آن را در هوا می گرفت و از آن خودش می کرد اظهار کرد: احمد به آنچه که می فهمید خوب است و از اهل بیت (ع) است بلافاصله عمل می کرد؛ هم خودش و هم دیگران را نصیحت می کرد که برای خوشامد “زید و عمر” خودتان را به جهنم نفرستید. 
 
وی در ادامه خاطره ای از همنشینی با شهید کاظمی را بازگو کرد و گفت: یک روز احمد به منزل ما آمده بود و فرزند ما را که مشغول بازی کردن بود، بغل کرد و بوسید و اسمش را پرسید؛ گفت “محمد مهدی”؛ احمد پرسید “اسم برادرت چیست” ؛ پسرم پاسخ داد “محمدعلی”؛ احمد از من سوال کرد که چرا در نامگذاری هر دو فرزندت از “محمد” استفاده کرده ای؟ گفتم ” این پیشنهاد حضرت آیت الله مدنی (ره) است؛ وقتی که فرزندم را نزد آیت الله مدنی (ره) بردم تا برایش اسم بگذارند، ایشان تبسمی کردند و فرمودند که مستحب است تا 7 روز اولاد ذکور را محمد صدا بزنیم؛ سپس خندیدند و گفتند که کدام خوش انصاف اسم به این زیبایی را از روی بچه اش برمی‌دارد؟ گفتیم مبارک است پس نامش محمد است؛ آیت الله مدنی (ره) گفتند نه، مادرش چه اسمی را می خواهد؟ گفتیم مادرش اسم مهدی را خیلی دوست دشت؛ و آیت الله اسم “محمد مهدی” را به ما پیشنهاد دادند.”
 
سردار اسدی افزود: وقتی این داستان را برای شهید کاظمی نقل کردم خیلی خوشش آمد و ذوق کرد و گفت ” اگر خداوند به من فرزند ذکور بدهد حتما نامش را محمد می گذارم؛ وقتی هم که خداوند به او فرزند هدیه داد نام اولین پسر را “محمد مهدی” و نام دومین پسر را “محمد سعید” گذاشت.
در ادامه عکسی از سردار محمد جعفر اسدی و سردار شهید احمد کاظمی در زمان دفاع مقدس را مشاهده می کنید: (نفر اول از سمت راست: سردار اسدی _ نفر سوم از سمت راست: سردار شهید کاظمی)

مؤلف:

 نجمه تدین

ناشر: امیرکبیر، کتابهای جیبی

زبان: فارسی

رده‌بندی دیویی: 8fa3.62

سال چاپ: 1392

نوبت چاپ: 1

تیراژ: 2000 نسخه

تعداد صفحات: 160

قطع و نوع جلد: جیبی (شومیز)

شابک: 9789643033743

برخی از روزها در تقویم جمهوری اسلامی ایران به گونه خاصی از اهمیت معنوی و ملی بسیاری برخوردار هستند. قیام‌های 15 خرداد 42 مردم ورامین، قیام خونین 19 دی مردم قم و 29 بهمن مردم تبریز در سال 56 و روز 21 بهمن ماه 57 همدان که به «مرصاد انقلاب» معروف شد؛ فقط چند نمونه از روزهای حماسی ملت ایران هستند که هر کدام متأثر از یک واقعه تاریخی بودند.

روز «25 آبان» سال 1361 مردم اصفهان نیز یکی دیگر از این وقایع تاریخی محسوب می‌شود که برگ زرینی از رشادت و شهادت‌طلبی مردم اصفهان را در خود جای داده است. در جریان عملیات «محرم» حدود 4500 نفر از رزمندگان شهید و مجروح شدند. 750 رزمنده از اصفهان به شهادت رسیدند که در روز ۲۵ آبان مردم اصفهان همزمان پیکرهای 370 شهید این عملیات را بر روی دستان خود تشییع کردند.

در همین رابطه سردار احمد موسوی توضیح می‌دهد: برای انجام عملیات محرم، 15 گردان از لشکر 14 امام حسین (ع) را آماده کردیم. البته تا پایان عملیات بعضی از گردان‌ها بیش از یک‌بار و بعضاً دو یا سه مرتبه عملیات داشتند. همچنین چهار یگان نیز مسئولیت خط‌شکنی را به عهده گرفته بودند و لشکر 8نجف اشرف، 25 کربلا، 17 علی‌بن‌ابی‌طالب همراه لشکر 14 امام حسین(ع) در این عملیات شرکت داشتند.

370 شهید اصفهان

در این عملیات مسئول اطلاعات عملیات آقای حسن عابدی بود و نفر دوم شهید عزیزالله بابایی و بنده به عنوان نفر سوم انجام وظیفه می‌کردم. قبل از هر چیز باید یادی از رشادت‌ها و از جان‌گذشتگی‌های شهدای عزیز بکنیم. در این عملیات هفت فرمانده گردان، پنج معاون فرمانده گردان، هشت فرمانده گروهان و 10 طلبه شهید از لشکر 14 امام حسین (ع) داشتیم.»

این یک حقیقت است

سردار مرتضی قربانی از رزمندگان و فرماندهان استان اصفهان در رابطه با روز 25 آبان می‌گوید:«… 25 آبان یک حماسه است و حماسه را ما آفریدیم، مردم ما آفریدند اسلام حماسه دارد، شهید داده دارد، مسلمان شدن شوخی نیست، امتحان دارد. 25 آبان یک امتحان بود. این مردم ما سرآمد هستند .خدا می فرماید: «اِنْ تَنْصُرالله یَنْصُرْکُمْ .» امروز که بیداری اسلامی فراگیر شده از برکت همان حماسه است.اگر مردم اصفهان 370 تا از 1250 شهید را در یک هفته نداشتند، قطعاً ما به پیروزی نمی‌رسیدیم . داستان که نیست ،قصه که نیست، حقیقت است. در عمل نشان دادند ما مسلمانیم و پای این مسلمانی‌مان باید مردانه بایستیم؛ همانطور که در 25 آبان ایستادیم ..»

لبیک مردم اصفهان در همه عملیات‌ها حرف اول را می‌زد

همچنین سردار علی ردانی‌پور برادر روحانی شهید مصطفی ردانی‌پور نیز روایت می‌کند:«…روز 25 آبان را به عنوان روز حماسه رزمندگان اصفهان یا حماسه اصفهانی‌ها نامیدند. اگر عملیات محرم سال 1361 شمسی را با محرم 60 قمری و جریان عاشورا مقایسه کنیم، شهدای این عملیات عظیم، همیشه در نظر و اذهان مردم جاوید و زنده می‌مانند. با توجه به اینکه ما در منطقه بودیم و بعدها از طریق فیلم و گزارش آن صحنه عظیم تشییع جنازه شهدای عظیم‌القدر عملیات محرم را دیدیم بسیار تکان دهنده بود. در مقابل خیل عظیم ملت در این مراسم امام امت پیام دادند و مردم لبیک گفتند و لبیک مردم اصفهان در همه عملیات‌ها حرف اول را می‌زد؛ در سخت‌ترین عملیات‌ها و شرایط، رزمندگان اصفهان برای عملیات انتخاب می‌شدند و بلا استثناء در همه عملیات‌ها اصفهانی‌ها درخشیدند و از شجاع ترین و مؤمن ترین رزمندگان جنگ بودند…»

به گزارش سایت شهید کاظمی فائضه غفار حدادی که کتابی را با عنوان «خط مقدم» و با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم نوشته، در مطلبی یادآور شد؛

روزی که تهران از رفتن «حسن آقای طهرانی مقدم» به خودش لرزید، من تهران نبودم. حتی ایران هم نبودم. خبر را با چند روز تاخیر خواندم و چون ایشان را نمی شناختم، فاتحه ای فرستادم و رد شدم.

چند ماه بعد که برگشتم ایران دست روزگار مرا کشاند و به دامان این شهید بزرگوار انداخت. شاید برای نوشتن زندگینامه ای کوتاه که در اولین سالگرد شهید چاپ و توزیع شود. اما ماجرا تازه شروع شده بود.

هر دوشنبه که مهمان خانواده طهرانی مقدم می شدم و هر روز که مصاحبه های انجام شده با دوستان و همرزمان را می خواندم، بیش تر به این نتیجه می رسیدم که من و حسن آقا حالا حالاها با هم کار داریم و کاری هم به سالگرد و این ها نداریم!

برای جمع آوری اطلاعات و انجام مصاحبه ها، جناب آقای پیکانی نه سال زمان گذاشته بود. بی انصافانه ترین کار همین بود که من به عجله و شتاب قلم را به نمی از این دریا خیس کنم و روی کاغذ بکشم. لذا نافرمانی پیشه کردم و ماجرای سالگرد را بی خیال شدم و برای اینکه ذهن خواننده را با روایت تمام عمر 52 ساله و پربرکت حسن آقا به نسیمی از وجود ایشان مهمان نکنم، فقط دو سال از زندگی اش را انتخاب کردم. شاید که بتوانم دست خواننده ام را بگیرم و نزدیک تر ببرم تا با هم در ساحل این زندگی قدم بزنیم. آن قدر نزدیک بشویم که گاهی موج های بلندش پاهای تفکر و تصمیم مان را هم خیس کند.

کتاب را که نوشتم دیدم که فقط دو سال از زندگی یک نفر نیست. داستانی است واقعی از تلاشی دسته جمعی و جهادی در روزهای ناامیدی و بحران. نسخه ای که برای همه اعصار و همه ملت ها قابل استفاده است.

کتاب را سال 93 روانه کردم اما دست ناشر خوبی نرسید و به بدترین شکل ممکن توزیع شد. بعد از منتخب شدنش در “هفدهمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس” و قد کشیدنش، تصمیم بر این شد که دوباره عروسش کنیم! خواستگاران زیادی آمدند و رفتند. دست آخر انتشارات شهید کاظمی را به جهت سبقه کار جهادی و خوبش در این زمینه انتخاب کردیم.

دستی به سر و روی کتاب کشیدیم. دوباره خریدارانه نگاهش کردیم. اشکالاتی که در این مدت چندساله خوانندگان تیزبین کتاب مطرح کرده بودند برطرف کردیم و با سلام و صلوات بدرقه اش کردیم.

باشد که خانه جدید سکوی پرتاب خوبی شود و بنشید به جان مخاطبانی که ای کاش اگر جایی پای تفکر و تصمیمشان خیس شد, ما را هم از دعا بی نصیب نگذارند.

منبع: مشرق

در زمانی که احمد کاظمی فرمانده نیروی هوایی بود، سردار شهید حسن تهرانی مقدم به عنوان جانشین حاج احمد معرفی شد.
 
وقتی از احمد دم می‌زند به آتشفشانی می‌ماند که کلمات آتشین از درونش فوران می‌کنند. او می‌خواهد از خدمات احمد در نیروی هوایی بگوید و کارهایی که او در این مدت انجام داد. می‌گوید در رابطه با جنگ خیلی‌ها صحبت کردند ولی این بعد احمد ناشناخته مانده است. بیشتر حرف‌هایش، به دلایل امنیتی ناگفته می‌ماند و فقط به این بسنده می‌کند که احمد در نیروی هوایی تحولی به وجود آورد که تا آن زمان فرمانده‌ای نتوانسته این چنین کاری بکند.

می‌گفت هنوز هست، جاری است. آثار وجودش، برکاتش، می‌گفت «بعد از شهادتش حضور مستمرش در کارها «عند ربهم یرزقون» را برایش معنا کرده. می‌گفت یک شهید واقعی دیده آن هم به معنای تمام و کاملش، او را دوست می‌داشت آن گونه که برادر، برداری را می‌پسندید آن گونه که رفیق، رفیقش را. اما حرف او این نبود. همه حرفش از یک ریشه بود، یک طراوت، یک حضور.

همسنگر حاج‌احمد می‌خواست گوشه‌ای از مدیریت سالم را نشان بدهد. مدیریتی که نه ریشه در اومانیسم داشته باشد و نه از ما بهتران آن را برای نظم دادن به سیستم جهانی خود و برای استثمار انسان‌ها چیده باشند. مدیریتی که در آن هر انسان ابتدا بنده خداست و بعد قسمتی از یک مجموعه خدایی. نه یک جزء که بدون اینکه بداند چه می‌کند باید وظایفش را انجام دهد. مدیریتی که در آن عبد خدا بودن دیگر یک شعار نیست، رسم است و زندگی برای جهانی دیگر را زیر سوال نمی‌برد.

ما بسیار شنیده‌ایم که باید پایه علوم انسانی از نو بنا شود و به جای استفاده از دکترین‌های وارداتی باید به سراغ هویت خودمان برویم. بسیار شنیده‌ایم شیخ بهایی‌ها و شیخ طوسی‌ها جور دیگری مدیریت می‌کرده‌اند؛ صحیح و دقیق و کارا. اما شاید این حرف‌ها جزو باورهای‌مان نباشد یا حداقل باور مدیران‌مان و درس خوانده‌های‌مان نباشد که می‌شود از توی همین هویت و همین فلسفه زندگی مدیریتش را هم اخذ کرد.

سردار شهید «‌حسن مقدم» همه سعی‌اش را کرد، نشان‌مان دهد که حاج‌احمد یک مدیر بود از همان‌هایی که مدیریتش عجیب کارا بود. او شروع کرد برایمان از صفات حاج‌احمد در کار گفت و خواست که صاحب نظرها بیایند و تحقیق کنند شاید یک کتاب ناطق، قدری این نظام خسته مدیریتی کشور را تکان بدهد، حتی بعد از شهادتش.

* حاجی یک نقطه نبود یک جریان بود

حاجی یک نقطه نبود بلکه یک جریان بود، یعنی در غیابش توانستم کارهایم را به ثمر برسانم. حتی بعد از شهادتش درست مثل وقتی که بود هر روز کار را با ابلاغ او شروع می‌کنم اگر اشتباه کنم حاجی گوشزد می‌کند انگار که همیشه هست.

* جاهایی در جنگ که حاجی حضور داشت نقطه پیروزی ما و یأس دشمن بود

جاهایی در جنگ که حاجی حضور داشت نقطه پیروزی و یأس دشمن بود. مثلا در عملیات محرم دست منافقین را به کلی قطع کرد یا در کردستان عراق ناآرامی‌ها را خواباند. علت هم بنایی نگاه نکردن او به مسایل بود. مسایل در مرام او باید از ریشه حل می‌شدند ولو اینکه هر درد را موقتا باید با مسکن آرام کرد اما درد نیازمند یک درمان واقعی است. یعنی در مدیریت بحران که جنگ یکی از بزرگ‌ترین بحران‌هاست باید علاوه بر مقطعی و ضربتی عمل کردن، ترتیباتی به طور موازی چیده شود تا همراه با رشد آرامش و پاسخ دادن مسکن‌ها پایه محکم آن تدبیر بتواند اصل مرض را درمان کند. این ترتیبات، نیاز به مطالعه، شناخت محیط، دانستن راه کارهای مشابه دارد و شاید در مواقع بحران خیلی‌ها اینقدرها طاقت دراز مدت فکر کردن را نداشته باشند و این یعنی عین تدبیر. پس مدیر باید مدبر هم باشد.

* حاج احمد آزادگی‌خواه و تسلیم‌ناشدنی بود

یکی از آفت‌های مدیریتی، سکون مدیران است. مدیر وقتی بخواهد مجموعه را آن طور که هست حفظ کند، دیگر جایی برای ایده‌های نو، پیشرفت و تحول باقی نمی‌ماند. سردار کاظمی در هر مجموعه‌ای که وارد می‌شد به تحول فکر می‌کرد.

سردار کاظمی به من می‌گفت، “می‌روم شده پادگان ولیعصر را می‌فروشم پول برایت می‌آورم، فقط تو برو سلاحی که جنگ ما با دشمن را نامتقارن می‌کند، بساز”. نتیجه آن طرز تفکر هم اینکه امروز نیروی هوایی سپاه اولین هلی‌کوپتر تک سرنشین را کاملاً موفق ساخته است. آن هم از طراحی تا تولید.

در پخش هواپیمای بدون سرنشین سه مدل هواپیما ساخته است که هر کدامش در محیط رزم خود نوآوری جدیدی است. در پخش پدافند موشک زمین به هوا، ساماندهی پدافند موشکی، سیستم‌های هوشمندی طراحی و ساخته شده است و همه اینها ثمره مدیریت شهید کاظمی است. نمره روح آزادگی‌خواه و تسلیم نشدنی‌اش. اینگونه فکر کردن خلاقیت می‌خواهد و البته جرات. آن هم جراتی که از یک اعتقاد مقدس سرچشمه بگیرد و در وجودت یقینی شده باشد. تنها ققنوس می‌تواند در دامنه آتشفشان مسکن کند، لذا مدیر باید آزاده باشد، جرأت داشته باشد و به یک زندگی عادی تن در ندهد.

*‌ شهید کاظمی کارها را از کل به جزء طبقه‌بندی می‌کرد

نکته بعدی سیستمی فکر کردن سردار کاظمی بود. البته نه در بعد انسانی که در بعد روشی. احمد کاظمی با ورودش به نیروی هوایی، سازمان‌های عریض و طویل را جمع کرد و سیستم، شاخه‌ای شد. شاخه‌های پویای علمی و عملیاتی، شاخه‌ای کار کردن علاوه بر نظم و زمین نماندن کارها، باعث پرداختن جزیی‌تری به مسایل و ایجاد خلاقیت در کار می‌شود. البته به شرط آنکه آدم‌های مجموعه، خودشان را هم شاخه‌ای نکند. یعنی در عین حفظ کلیت وجودشان و فراموش نکردن ابعاد مختلف روحشان، کارهایشان را منظم انجام دهند؛ درست مثل خود شهید کاظمی که کارها را از کل به جزء طبقه‌بندی می‌کرد و افراد را در حیرت کارهای تلمبار شده نمی‌گذاشت. پس مدیر باید علاوه بر کلی‌نگری با ذهنی منظم بتواند جزئیات را ترسیم کند.

* پا به پای مجموعه تکنیکی و فنی فکر می‌کرد

در مورد تخصصی فکر کردن هم بسیار تاکید داشت. من با هفت فرمانده کار کرده‌ام اما حاج‌ احمد چیز دیگری بود. بر مسائل فنی تسلط داشت. به تحقیقات معتقد بود و خودش سعی می‌کرد پا به پای مجموعه تکنیکی و فنی فکر کند. با آنکه خلبان نبود همه از او می‌پرسیدند کجا خلبانی را یاد گرفته. فکر نکنید غلو می‌کنم چون خودم روی مسایل فنی و علمی احاطه دارم به شما می‌گویم که برایم این همه تسلط عجیب است. برای من که هیچ برای بچه‌های فنی و تخصصی هم مبهوت‌کننده بود. می‌گفت هم استراتژیک بود هم تاکتیکی. هم نظریه‌پرداز هم مرد عمل و نتیجه اینها می‌شد فکر جامع و مدیریت جامع. بنابراین مدیر باید بتواند با متخصص‌ها هم‌فکری کند.

* توانمندی همه را وارد کار می‌کرد

سردار کاظمی مثل بقیه نبود فکر نمی‌کرد این چپی است، این راستی. از پتانسیل همه استفاده می‌کرد، توانمندی همه را وارد کار می‌کرد، در برخورد با آدم‌ها سعه صدر داشت؛ درست مثل آنچه یک شیعه باید باشد. مدیر شیعه که دیگر جای خود دارد. پس مدیر باید بتواند پتانسیل نیروهایش را ببیند، با نگاه کریمانه نگاهشان کند و از آنها بهترین استفاده را بکند.

* حاج احمد به تحرک، حرکت به جلو و توسعه هدف‌گیری شده اعتقاد داشت

سردار کاظمی جوان‌گرا بود. به نیروهای جوان اعتقاد داشت و به خلاقیت و انرژی بالایشان برای ایجاد تحول میدان می‌داد. همیشه تاکید داشت که فرماندهان باید جوان باشند. می‌گفت ما می‌رویم ولی باید سیستمی به جا بگذاریم که توانش برای ایجاد تحول بالا باشد و این از عهده جوان‌ترها برمی‌آید. هر فرماندهی از ترس توبیخ هم که شده، از ترس اینکه نکند سیستم اشتباه کند و بازخورد عملیاتی‌اش آبروی فرمانده را ببرد، می‌رود سراغ باتجربه‌ها. ولی سردار کاظمی نظر دیگری داشت؛ چون به تحرک، حرکت به جلو و توسعه هدف‌گیری شده اعتقاد داشت و می‌گفت مدیر باید به نیروی جوانش میدان بدهد.

* سردار کاظمی همیشه با اطلاعات خودش تصمیم می‌گرفت

چیزی که نباید از قلم بیفتد این است که سردار کاظمی همیشه با اطلاعات خودش تصمیم می‌گرفت، نه به حرف‌های به دست آمده از این و آن. او اعتقاد داشت آدمی که مسئولیت دارد برود خودش شرایط را لمس کند، خطرات و سختی‌های کار را ببیند و بعد با توجه به گزارشات و اطلاعات دیگران تصمیم بگیرد. می‌گفت این بچه‌های مردم دست ما امانت‌اند. می‌رفت تحقیق می‌کرد، سیستم‌ها را چک می‌کرد جز به جز طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی می‌کرد و نتیجه اینها می‌شد یک مدیریت صحیح و مدبری که اهل بازی خوردن نیست.

حاج احمد مدیریتش مدیریت کنترل از راه دور و ویدئو کنفرانسی نبود. شاهد مثال‌هایش را هم برایمان می‌آورد. مثلا در فتح خرمشهر جایی که برای ما فاصله پیروزی و شکست به اندازه مو باریک بود و آنقدر خودمان و تجهیزات‌مان خسته بودیم که نفسی باقی نمانده بود و یک اشتباه می‌توانست از پا در بیاوردمان؛ سردار کاظمی یک بلد خواست تا در خیابان‌ها گم نشود. خودش رفت و شرایط را دید و نتیجه‌اش شد یک تصمیم درست. خرمشهر را خدا آزاد کرد آن هم به دست همین بچه‌های مخلص و البته بصیر. پس مدیر باید در متن ماجرا باشد، وسط معرکه نه بیرون گود و بعد تصمیم بگیرد.

* رنگ احمد رنگ خدایی بود

در یکی از عملیات‌ها که علیه منافقین بود، قرار می‌شود منطقه‌ای را با موشک هدف قرار دهیم. من، موشک‌ها را آماده کرده بودم، سوخت زنده با سیستم برنامه‌ریزی شده؛ موشک‌ها هم از آن موشک‌های مدرن نقطه‌زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده‌ای؟ گفتم: بله. گفت: «موشک‌ها چقدر می‌ارزد؟» گفتم: می‌خواهی بخری؟! گفت: «بگو چقدر می‌ارزند؟»
 
خیلی بعید است شما فرمانده‌ای وسط عملیات‌گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هر کسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بیگرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات، بیت‌المال و رضای خدا را در نظر می‌گرفت. می‌دانید چرا؟ چون مولایش امیرالمؤمنین‌(ع) بود که وقتی می‌خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی، غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتا الی الله دشمن را نابود کرد.

همه این خصوصیات را که گفتیم شاید کم و بیش با شرح و تفصیل بشود توی کتاب‌های مدیریتی پیدا کرد. هر چند که در بررسی‌ رفتارهای مدیرانی چون شهید کاظمی این صفات را به صورت بومی برای ما ترسیم می‌کند و فکر می‌کنم بعضی از این دکترین‌ها با ظرافت‌های خاص عملیاتی کردن‌شان را باید در نوع ایدئولوژی و رفتارهای چنین مدیران موفقی پیدا کرد اما هیچ کجا نمی‌نویسند مدیر باید برای رضای خدا کار کند. نمی‌نویسند مدیر باید گروه را طوری رهبری کند که سر خط باشد و آخرش هم طوری رهبری کند که همه یادشان باشد که بنده خدا هستند. اما فکر می‌کنم شاه کلید موفقیت مدیریت شهید کاظمی درست همین نقطه باشد، رنگ خدایی‌اش.

سردار شهید مقدم هم با آن همه صفات ریز و درشت که گفت، مبهوت همین یکی مانده بود. همین رنگ، رنگ خدا که خودش خیلی زود بعد از برادر خوبش حاج احمد به این رنگ درآمد و خدایی شد.

دوستی که او را رها نکرد و \”حتی\” تا بهشت هم او را دنبال کرد …

پدر موشکی ایران سردار شهید حاج حسن طهرانی مقدم در گلستان شهدای اصفهان بر سر مزار و روضه مقدس یار دیرینه اش سردار شهید حاج احمد کاظمی

امسال نیز خیل بسیاری از مشتاقان زیارت اربعین به این کنگره عظیم جهانی پیوستند و در طریق الحسین گام نهادند، امسال نیز عده ای قدم هایشان را به نیابت از شهدا بر می داشتند حال بعضی در نیت هایشان برخی با پیکسل های متصل به کوله هایشان و برخی با نصب تصاویر بر پشت کوله پشتی ها و عده ای با گرفتن تصاویر شهدا در کنار عمودها و حرم های مقدس عتبه عالیات در عراق.

شهید کاظمی هم امسال از این خیل عظیم مستثنی نبود و همگام با عشاق اربعین از نجف تا کربلا را قدم می زد، تصاویر ارسالی از زائران اباعبدالله الحسین علیه السلام گویای این همراهی شهداست.

کاربران شبکه های مختلف  می توانند تصاویر خود را با برچسب های زیر در فضای مجازی منتشر کنند.

 #شهید_احمد_کاظمی

#الحسین_یجمعنا
#اربعین۹۷
#اربعینی_ها
#موکب_مجازی 
#شهید_کاظمی
#منو_حاج_احمد

 

شهید کاظمی اربعین 97

شهید کاظمی اربعین 97

شهید کاظمی اربعین 97

شهید کاظمی اربعین 97

شهید کاظمی اربعین 97

شهید کاظمی اربعین 97