روضه خوان مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام شهید کاظمی که بود ؟
حضرت آیت الله سید ابوالحسن مهدوی درسال 1341 هجری شمسی در شهر مقدس نجف و در خانواده ای از تبار علم و تقوی متولد شدند.ایشان در سن چهارده سالگی وارد حوزه علمیه شدند و از محضر بزرگانی همچون مرحوم آیت الله صافی و مرحوم آیت الله صادقی و حضرت آیت الله العظمی مظاهری در سطح خارج فقه و اصول بهره بردند و هم اکنون نیز به تعلیم طلاب علوم دینی در سطح خارج فقه و اصول اشتغال دارند.از دیگر فعالیت های ایشان حضور در مجلس خبرگان رهبری به عنوان نماینده مردم اصفهان می باشد.
تصویر فوق همراهی شهید کاظمی و آیت الله سید ابوالحسن مهدوی در یکی از مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام را نشان می دهد . در وصف ارادت سردار شهید حاج احمد کاظمی به اهل بیت علیهم السلام برگزاری همین مجالس بود تا آنجا که معمولا خودش دم درب میایستاد وهمه چیز را با دقت و با کمال آرامش کنترل میکرد البته مدیریتش هم اینگونه بود که همه میدانستند کارشان را باید به نحو احسن انجام دهند و نیازی به تذکر مجدد نبود و کمتر مراجعه ای به ایشان میشد، و یا میدیدی آخر مجلس نشسته است، یاد گریههایش بخیر که همیشه چنان شانههایش میلرزید که آدم یادش به گریههای حضرت امام (ره) میافتاد.
یادداشت/سردار حاجی زاده، فرمانده نیروی هوا فضای سپاه
شهید صیاد میگفت: هوای حاج حسن را داشته باش
شهید صیاد شیرازی چه در طول چنگ و چه بعد از جنگ و قبل از شهادت هر وقت مرا میدید، میگفت: هوای حاج حسن را داشته باش. مراقب حسن باشید.
به گزارش فرهنگ به نقل از فارس، سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوا فضای سپاه از یاران و همرزمان شهید حسن طهرانی مقدم یادداشتی منتشر کرد که در ادامه می خوانید:
حاج حسن تهرانی مقدم شهیدی بزرگوار بود که تمایل داشت گمنام باشد و گمنام از بین ما برود. ایشان از همان ابتدا تمایل به گمنام بودن داشتند و به جز گروهی از خواص سپاه کسی ایشان را نمیشناختند.
در این ۳۰ سال که ما ایشان را می شناسیم، از ایشان خیلی چیزها یاد گرفتیم. نکاتی که بنده راجع به حاج حسن می گویم مربوط به یکی دو، سه سال اخیر نیست. از روز اول این مشخصهها را داشت و روز به روز این مشخصات را تقویت می کرد.
ایشان سرلشکر دانشمند، موسس توپخانه و موشکی، دارای مدال فخر و مهندس از همان سالهای ابتدای جنگ، چیزی که در وجودش خیلی بارز بود کارها برای خدا بود. هم عملی که میکرد و هم دیگران را توصیه میکرد. وقتی به چهره ایشان نگاه می کردی، نگاه به یک انسان نورانی می کردیم. مطمئن بودیم که ایشان از بندگان خواص خداوند است. به ما توصیه میکرد که هر کاری که میکنید به خاطر خدا باشد و خودشان هم به این حرف عمل می کردند.
ایشان انسانی چند بعدی بودند. ما آدمهای خوب بسیار داریم. اکثراً تک بعدی هستند. انسان چند بعدی مثل ایشان که در همه بخشها متمایزتر از دیگران باشند کمتر دیده می شود. ایشان به کارش فوق العاده اهمیت میدادند. انرژی فعالیت ایشان از سالهای اول تا زمان شهادتش یکسان بود که صد البته در بعضی مواقع نیز افزایش می یافت.
چنان پر انرژی بود که بنده از دوستانش شنیدم که ۳ روز از محل کارش خارج نشده و به منزل نرفته است. با آنکه منزلش در تهران بود. یعنی به جایی می رسید که باید برای کار وقت می گذاشت حتما این کار را می کرد.
حاج حسن، به مستحبات دینی خیلی اهمیت می داد. ایشان یک ورزشکار حرفه ای هم بودند. کوهنوردی که اکثر قلل ایران را فتح کرده بود. همه را تشویق می کرد و با خود می برد. خیلی سرحال بود و با جدیت هم دنبال می کرد. به ورزش خیلی علاقه داشت وتوصیه می کرد در همه مکان ها به نماز اهمیت دهید. در بالای ارتفاعات البرز و در نقاطی که زیر پای ایشان یک متر برف بود، در جایی که نیم ساعت مانده بود به قله برسند وقتی وقت نماز بود، ابتدا نماز را میخواند بعد راهش را ادامه می داد. در همان برف می ایستاد و نمازش را می خواند.
ایشان در رعایت اخلاق سرآمد بود. هر کس که با ایشان آشنا میشد فکر میکرد ایشان بهترین دوست و صمیمیترین دوست اوست. حسن مقدم همیشه اینگونه برخورد میکرد. با همه دوست بود و صمیمی، از بالاترین تا پایین ترین مسئولیتها.
ایشان در سطح فرماندهان تراز اول جنگ بود. همانگونه که حسین خرازی، شهید همت و شهید کاظمی را می شناسیم، ایشان هم از جنس آنها بود. همطراز با آنها بود. یعنی در قرارگاههای عملیاتی جنگ، ایشان فرمانده توپخانه بود و همطراز با اینها بود. اما به لحاظ اخلاقی سرآمد همه بود، یعنی همه با او راحت و صمیمی بودند.
ایشان در پرورش مدیران و فرماندهان نیز سرآمد اکثر فرماندهان سپاه بود. ریسک پذیری بسیار بالایی داشت و اگر قرار بود برای یگانی فرمانده و مدیری انتخاب کند به جمع بندی می رسید که یک جوان ۲۰ سال یا ۲۱ سال این کار را می تواند انجام دهد یا خیر، به او میدان را میداد. به خاطر هیمن هم یکی از خصوصیات بزرگ عمر پر برکت حاج حسن، پرورش مدیران و فرماندهان بسیار توانمند بود.
وقتی می بینیم بچه هایی که زیر دست ایشان رشد کردند بسیار خوباند و ما بچههای خوب بسیار داریم در ابعاد فرماندهی و رزمی چه در بخش خودکفایی و تحقیقات و علمی. ایشان استعداد و هوش بسیار بالایی را داشت. چیزی را یادداشت نمی کرد، حفظ بود. هرچه که می گفتیم ایشان حفظ میشد و نیاز به یادداشت کردن نداشت. خیلی چیزها در محفوظات ایشان بود. ذهن بسار خلاقی داشت. ایشان مبتکر هم بود.
ما سالهای زیادی با ایشان بودیم. در جاهایی بودیم که همه چیز متوقف میشد، موانع طوری بود که دیگر راهی نداشتیم. آنجا بود که دیگر همه راهها بن بست می شد. حاج حسن یک راه جدید پیدا می کرد و مسیر جدیدی را جلوی پا میگذاشت. متوقف نمی شد. توکل عجیبی داشت. به هر جا که می رسید توسل میکرد.
روحیه بلندی داشت. روحیه بلند پروازانهای که هیچگاه به وضعیت موجود قانع نبود. در زمان جنگ که همه دنبال این بودند که بدانند چیزهای کوچک چیست مثل آر پی جی و… ایشان آن زمان در اوائل جنگ دنبال این بود که بداند خمپاره چیست؟
آن زمانی که دیگر اوج امکانات و دستیابی به تجهیزات پیشرفته به لحاظ آن روزها بود. وقتی دید که توپ به دست اش رسیده، به دنبال تشکیل توپخانه رفت و در سال ۶۳ بحث موشکی را مطرح و این مسیر را در راستای کمی و کیفی ادامه داد. ایشان در طول مدتی که ما در خدمتشان بودیم کارهای خیلی بزرگی کرد. بحث سازماندهی توپخانه و راه اندازی توپخانه مدیون ایشان و شهدای بزرگ دیگر بود.
ایشان هر جا که گیر میکرد، زبان شیرینی داشت. زبان شیرین ایشان و اخلاق ایشان همه موانع را رفع می کرد.
ایشان با شهید صیاد شیرازی خیلی رفاقت و ارتباط صمیمی داشت. به طوری که شهید صیاد شیرازی چه در طول چنگ و چه بعد از جنگ و قبل از شهادت هر وقت مرا میدید، میگفت: هوای حاج حسن را داشته باش. مراقب حسن باشید.
شهید صیاد شیرازی میگفت: من حسن را خیلی دوست دارم. تعصب ایشان به نظام و تعصب ملی ایشان فراتر از تعصب سازمانشان است. ایشان فقط به فکر سپاه و نیروهای مسلح نبود بلکه کل نظام و بلکه تمام مصالح اسلام مدنظرش بود و بارها به ما میگفت و تاکید میکرد. شهید صیاد شیرازی خیلی ما را در آموزش و راه اندازی و خیلی از مسائل دیگر کمک میکرد.
ایشان یکی از کارهای بزرگی که در سال ۱۳۶۱ انجام داد، راه اندازی مرکز تحقیقات فنی توپخانه در اهواز بود. شاید چند ماهی که شکل گرفت آنجا را کرد مرکز تعمیرات توپخانه، بعد این مرکز تحقیقات فنی به تهران منتقل شد تا افراد سرشناس و متخصصین بتواند استفاده کنند. به خاطر این روحیه بلند پروازانه و خلاقی که ایشان داشت که توانست در خیلی از مسائل توانمندی بروز پیدا کند.
حاج حسن، قدرت سازماندهی بالایی داشتند. با بکارگیری متخصصان بومی، تعمیر و تأمین قطعه را راه انداختند. در اوج گرمای خوزستان فوتبال بین گردانها و آتش بارها را راه می انداخت و اینگونه بچههای نظامی و بسیجی را دور هم جمع می کرد که بچهها خسته نشوند.
با این شیوه ایشان فاصله زمانی پایان یک عملیات تا عملیات بعدی و در زمان پدافندی که بود بچه ها را حفظ میکرد. با اشتیاق با علاقه نه با زور جالب اینجا بود که بچه های که دور و بر ایشان بودند از همین جنس بودند جا دارد اینجا از شهید حسن قاضی یادی کنم. ایشان در عملیات خیبر به شهادت رسید ایشان غنچه بود از گلهای جنگ و شکوفه نشد. ایشان هم از شاگردان حسن تهران مقدم بود و گمنام بود.
آن زمان میدیدیم ایشان پشت هیچ خاکریزی گیر نمیکرد. همهاش برنامه ریزی میکرد و نظر میداد و ذهن خلاقی داشت. ایشان بنیاد توپخانه را از توپهای اغتنامی گذاشت. توپهای غنیمتی را جمع می کردیم و یگان توپخانه را تشکیل داد به حاج حسن خیلی زحمت کشید. یادم می آید به یکی از یگانهایی که به هر حال رفته بودیم برای گرفتن توپخانهها با نماینده آقای مقدم بودیم که رفته بودیم آنجا. رفتیم پیش شهید خرازی، وی گفت: چون حسن گفته من قبول میکنم و میدهم. ولی میدانم نمی توانید به کار ببرید و می دانم غیر عملیاتی می شود. انتقال این امکانات غنیمتی آمده خیلی سخت بود. نوع رفتار ایشان و برخورد ایشان طوری بود که باعث می شد همه همکاری کنند و همه موافقت می کردند که این اتفاق بیفتد.
و یک عدهای را ایشان همان روزهای اول جدا کردند برای تشکیل دانشکده توپخانه البته سخت بود نفرات هم کم بود و افراد محدود بودند ولی ایشان این تصمیم را گرفتند شهدای زیادی بودند مثل شهید ذوالانوار (شهید خطه فارس استاد دانشگاه بود) که از فرماندهان توپخانه بودند و تعداد زیادی از متخصصان آمدند و این مرکز آموزش را راه اندازی کردند.
ایشان کارها را کوتاه مدت نمیدیدند خیلیها تصور داشتند شش ماه دیگر جنگ تمام است در آن مقطع زمانی ولی شهید تهرانی مقدم اینگونه فکر نمیکردند در حالی که آرزو داشتند این اتفاق بیافتد ولی برنامه ریزی دراز مدت هم سر جایش بود.
حاج حسن هم در موضوع تحقیقات، هم در تعمیرات، هم در راه اندازی مراکز آموزشی، در نهادینه کردن یگان ها در استانهای مختلف برای پشتیبانی و تأمین نیرو و اقدامات خوبی انجام دادند و این سازماندهیها را انجام داد و نکته مهمی که ما باید توجه کنیم در رفتار و خصوصیات فردی این برادران عزیز فرمانده، که بعضی ها زندهاند و بعضی ها شهید شده اند بحث جایگاه ها بود که چه کسی فرمانده شود و چه کسی جانشین شود.
در حاج حسن این بحث ها مطرح نبود، این نمونه را در شفیع زاده و تهرانی مقدم دیدم که برایشان ذره ای تفاوت نمیکرد که چه کسی مسئول باشد. ما از این صحنه درس گرفتیم سردار تهرانی مقدم تا سال ۶۳ که مسئولیت توپخانه سپاه را به عهده داشتند اقدامات خوبی انجام دادند تا مقطعی حاج حسن در توپخانه بود و در ادامه هم شفیع زاده مسئول بود تا شهید شد.
ابداع تاکتیک ها به نبوغ فرماندهان برمیگردد که اینها را در دروس کلاسیک ندیدیم. زمانی که سردار تهرانی مقدم مسئول پایه گذاری موشکی را عهده دار شدند از همان اول با همین کار مثل بقیه کارها برخورد کردند. ما در صنایع موشکی مدیون فکر شهید تهرانی مقدم هستیم.
یادم است در اوایل سال ۶۴ تعدادی از متخصصین آمدند در غرب کشور در حضور ایشان من در جلسه حاضر بودم، راهبرد صنعتی موشکی را از ایشان می پرسیدند و من بارها و بارها از متخصصین صنعت شنیدم که راهنمایی را که ایشان انجام دادند خیلی راهگشا بود.
سردار تهرانی مقدم در کنار سازماندهی موشکی که خیلی سخت بود مسئولیت زیادی داشت، مشکلات زیادی داشت، ایشان هسته اولیه را طوری راه اندازی کردند که ما در زمان کوتاه بتوانیم جوابگوی جنگ باشیم با این امکانات محدود طوری برنامه ریزی کردند که بچه ها با همین محدودیت تا پایان توانستند کار خودشان را انجام دهند.
کمبود امکانات داشتیم محدودیت های زیادی داشتیم ولی شهید تهرانی مقدم هدایت میکردند. آن زمان ما یک مشکلی داشتیم ایشان طوری برنامه ریزی کرده بود که در فواصل مراحل موشکی در اوج این مشکلات کارها را هدایت میکردند همه چیز را رعایت میکردند.
سردار تهرانی مقدم در طول کار موشکی در ابتدای سال ۶۳ همچون توپخانه مسئله آموزش و نهادینه کردن آن و تعمیرات و شروع تحقیقات و سازماندهی ماندگار و نهادینه شدن موشکی را خوب شروع کرد و تمام مراکزی که به نوعی می توانستند در توسعه این صنعت کمک کنند همه را طوری راهبری میکرد و انگیزه میداد که کارها ادامه پیدا کند و جلو برود. ما شاهد بودیم در طول جنگ کلیه مأموریت هایی که فرماندهان خواستند را ایشان پاسخ میداد و انجام میداد با تمام محدودیت هایی که داشتیم.
سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم پدر موشکی جهان اسلام در کنار سردار شهید حاج احمد کاظمی در این تصویر دیده می شود ، شهید سومی نیز در این تصویر است آن را شما پیدا کنید و شادی روح هر سه این بزرگوار صلواتی بفرستید .
سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم در 21 آبان ماه سال 1390 در مرکز جهاد خودکفایی سپاه به همراه تعدادی از همرزمانش به فیض عظیم شهادت نائل آمد . آثار عملکرد این شهید و همرزمانش به عنوان پیشتازان عرصه موشکی ایران اسلامی و جهان اسلام هنوز هم ادامه دارد و در یک کلام شهید مقدم مردی با آرزوهای دوربرد بود که توانست پاسخی باشد برای عملیات روانی صهیونیست ها .
شهید مقدم وصیت کرده بود : روی قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند
به گزارش فرهنگ به نقل از دفاع، محمد مهدی کاظمی فرزند شهید کاظمی از خاطراتش با شهید حسن طهرانی مقدم می گوید:
به عنوان يكي از كساني كه حاج حسن را دوست داشت وافتخار آشنايي با ايشان را داشتم هيچوقت فكر نميكردم كه روزي برسد درباره ايشان بتوانم سخن بگويم.وقتي خبر شهادت ايشان را دادند باورم نميشد وهنوز نيز باور نميكنم چون كه خبر شهادت ايشان براي من سخت است، به خود تلقين ميكنم كه اين اتفاق نيفتاده است وهنوز حاج حسن در بين ما است.
نمي خواهم بگويم كه اين خبر عينا مثل خبر شهادت پدرم براي من سخت بود ولي كمتر از آن نيز نبود. حاج حسن هروقت مرا ميديد با مهرباني خاصي با ما برخورد ميكرد و ميگفت: محمد چطوري؟ هركس حاج حسن را در آن حالت ميديد فكر ميكرد هرگز انرژي او تمام نميشود. ما هميشه گرماي حضورشان را حس ميكرديم، چون شهدا زنده هستند ولي ما آنها را نميبينيم ومن با شهادت پدرم اين نكته را با تمام وجود درك ميكنم.
خاطرهاي از ايشان به ياد دارم به هنگامي كه با شهيد كاظمي وحاج حسن به كوه رفتيم و چيزي كه در كوه ديدم رابطهاي خارج روابط كاري وسازماني بود و واقعا رابطهاي عاشقانه بود و كلماتي از سر عشق بين آنان رد وبدل ميشد. از كوه كه بر ميگشتيم حاج حسن وشهيد كاظمي فاصله زيادي با يكديگر داشتند، من كنار حاج حسن بودم وپدرم ته ستون بود وشهيد كاظمي فرياد ميزدم مخلصتيم حاج حسن وايشان پاسخ ميداد نوكرتيم حاج احمد واين صداي صميمانه وعاشقانه در كوه ميپيچيد.
يا روزي ميخواستيم پيرامون عمليات محرم (سال ۷۹ عليه منافقين) براي سالگرد شهيد كاظمي مطلبي را آماده كنيم، نخستين كسي كه به ذهنم رسيد حاج حسن بود، ايشان به من گفت اين كار را نكن، اين منافقان نامرد هستند و ميخواهند انتقام بگيرند وچون الان دستشان به پدرت نميرسد از تو وخانواده ات انتقام ميگيرند وبايد مواظب باشيد. واقعاٌ مثل پدر دلسوزانه مراقب ما بود، بالاخره ايشان درباره عمليات با ما صحبت كردند ولي بعد از پايان مصاحبه گفت فيلمها را بده و برو، من گفتم اين زحمات كشيده شده تا از آن استفاده كنيم.
ولي ايشان آن نگراني را مجددا ابراز كردند، آن موقع خيلي ناراحت شدم ولي بعدها ديدم ايشان چه دلسوز ونگران ما هستند كه اتفاقي براي ما نيفتد ومن به اين افتخار ميكنم. او هروقت مارا ميديد ميگفت: من نوكر حاج احمد بودم والان هركاري از دستم برآيد برايتان انجام ميدهم. در سفر كوهنوردي به الموت در مسيري كه ميرفتيم به جايي كه ميخواستيم نرسيديم چون تاريك شده بود وهمه جا را مه فرا گرفته بود واحتمال گم شدن ما بود، نگراني را در چهره ايشان ميديدم.
ايشان نخستين نفر دسته بود و ميترسيد بچهها به دره بيفتند، در مسير رفتيم تا به كلبه شكاري رسيديم، چشمانم به ايشان افتاد كه دست درجيب خود كردند ودستهاي پول برداشتند وشروع به صلوات فرستادن كردند چون نيت كرده بودند كه اگر به سلامت به مقصد برسيم صدقه دهند، ايشان پس از رسيدن به مقصد گفتند براي شادي روح شهدا صلوات.
يك بار حاج حسن با همسرشان به منزل ما آمدند، تقريبا يك سال بعد از شهادت شهيد كاظمي، هميشه ميگفت منزل شما نميآيم مگر اينكه خبر خوبي ازفعاليتهايم براي شما بياورم، آن شب كه آمدند فيلمي از فعاليتهاي جديدشان براي ما گذاشتند كه واقعاٌ فعاليتهاي شبانه روزي ايشان تاثيرگذار بود.
حاج حسن در هفته شهادت شهيد كاظمي شهيد شد يعني هفت روز پس از ششمين سالگرد شهادت حاج احمد، وقتي خبر شهادت حاج حسن را شنيدم پشت فرمان بودم وبهشدت ناراحت ومتاثر شدم، من در مسير بازگشت از اصفهان به تهران بودم وپس از تاكيد صحت خبر در طول مسير بهشدت متاثر بوديم وآن لحظات برما سخت گذشت. پس از شهادت پدرم حاج حسن همواره به ما روحيه ميداد ودر برخوردش با ما وحتي در آغوش گرفتن صميمانهاش احساس ميكرديم تنها نيستيم.
آخرين باري كه حاج حسن را ديدم من كمي ناراحت بودم چون براي مباحث بزرگداشت شهيد كاظمي با ما همكاري نميشد وداشتم اين موضوع را به حاج حسن ميگفتم تا كمي آرام شوم، ايشان به من گفت: محمد هر كسي لياقت كار كردن براي شهيد كاظمي را ندارد. حاج حسن واقعا بعد از شهادت شهيد كاظمي براي من تكيه گاه بود،
من هميشه در حاج حسن افسوسي درباره شهيد كاظمي ميديدم چون اين دو مثل دو كبوتر عاشق هميشه با هم بودند وحاج حسن پس ازشهادت حاج احمد يك غمي در چهرهاش بود، حاج حسن معتقد بود حاج احمد بعد از شهادتش هست وحضور دارد وحاج حسن نيز كارهاي ايشان را ادامه ميداد و ميگفت ما ايستادهايم تا كارهايي را كه حاج احمد به ما گفته انجام دهيم.
معمولا خودش دم درب میایستاد وهمه چیر را با دقت و با کمال آرامش کنترل میکرد البته مدیریتش هم اینگونه بود که همه میدانستند کارشان را باید به نحو احسن انجام دهند و نیازی به تذکر مجدد نبود و کمتر مراجعه ای به ایشان میشد، و یا میدیدی آخر مجلس نشسته است، یاد گریههایش بخیر که همیشه چنان شانههایش میلرزید که آدم یادش به گریههای حضرت امام (ره) میافتاد.
- بر آنان که گفتند : پروردگار ما الله است و پايداری ورزيدند ،، فرشتگان فرود می آيند که مترسيد و غمگين مباشيد ، شما را به بهشتی که وعده داده بودند بشارت است .
- 30. (As for) those who say: Our Lord is Allah, then continue in the right way, the angels descend upon them, saying: Fear not, nor be grieved, and receive good news of the garden which you were promised.