نوشته‌ها

یادداشت/سردار حاجی زاده، ‌فرمانده نیروی هوا فضای سپاه
شهید صیاد می‌گفت: هوای حاج حسن را داشته‌ باش
شهید صیاد شیرازی چه در طول چنگ و چه بعد از جنگ و قبل از شهادت هر وقت مرا می‌دید، می‌گفت: هوای حاج حسن را داشته‌ باش. مراقب حسن باشید.
به گزارش فرهنگ به نقل از فارس، سردار حاجی زاده ‌فرمانده نیروی هوا فضای سپاه از یاران و همرزمان شهید حسن طهرانی مقدم یادداشتی منتشر کرد که در ادامه می خوانید:

حاج حسن تهرانی مقدم شهیدی بزرگوار بود که تمایل داشت گمنام باشد و گمنام از بین ما برود. ایشان از همان ابتدا تمایل به گمنام بودن داشتند و به جز گروهی از خواص سپاه کسی ایشان را نمی‌شناختند.

در این ۳۰ سال که ما ایشان را می شناسیم، از ایشان خیلی چیزها یاد گرفتیم. نکاتی که بنده راجع به حاج حسن می گویم مربوط به یکی دو، سه سال اخیر نیست. از روز اول این مشخصه‌ها را داشت و روز به روز این مشخصات را تقویت می کرد.

ایشان سرلشکر دانشمند، موسس توپخانه و موشکی، دارای مدال فخر و مهندس از همان سالهای ابتدای جنگ، چیزی که در وجودش خیلی بارز بود کارها برای خدا بود. هم عملی که می‌کرد و هم دیگران را توصیه می‌کرد. وقتی به چهره ایشان نگاه می کردی، نگاه به یک انسان نورانی می کردیم. مطمئن بودیم که ایشان از بندگان خواص خداوند است. به ما توصیه می‌کرد که هر کاری که می‌کنید به خاطر خدا باشد و خودشان هم به این حرف عمل می کردند.

ایشان انسانی چند بعدی بودند. ما آدمهای خوب بسیار داریم. اکثراً‌ تک بعدی هستند. انسان چند بعدی مثل ایشان که در همه بخشها متمایزتر از دیگران باشند کمتر دیده می شود. ایشان به کارش فوق العاده اهمیت می‌دادند. انرژی فعالیت ایشان از سالهای اول تا زمان شهادتش یکسان بود که صد البته در بعضی مواقع نیز افزایش می یافت.

چنان پر انرژی بود که بنده از دوستانش شنیدم که ۳ روز از محل کارش خارج نشده و به منزل نرفته است. با آنکه منزلش در تهران بود. یعنی به جایی می رسید که باید برای کار وقت می گذاشت حتما این کار را می کرد.

حاج حسن، به مستحبات دینی خیلی اهمیت می داد. ایشان یک ورزشکار حرفه ای هم بودند. کوهنوردی که اکثر قلل ایران را فتح کرده بود. همه را تشویق می کرد و با خود می برد. خیلی سرحال بود و با جدیت هم دنبال می کرد. به ورزش خیلی علاقه داشت وتوصیه می کرد در همه مکان ها به نماز اهمیت دهید. در بالای ارتفاعات البرز و در نقاطی که زیر پای ایشان یک متر برف بود، در جایی که نیم ساعت مانده بود به قله برسند وقتی وقت نماز بود، ابتدا نماز را می‌خواند بعد راهش را ادامه می داد. در همان برف می ایستاد و نمازش را می خواند.

ایشان در رعایت اخلاق سرآمد بود. هر کس که با ایشان آشنا می‌شد فکر می‌کرد ایشان بهترین دوست و صمیمی‌ترین دوست اوست. حسن مقدم همیشه اینگونه برخورد می‌کرد. با همه دوست بود و صمیمی، از بالاترین تا پایین ترین مسئولیتها.

ایشان در سطح فرماندهان تراز اول جنگ بود. همانگونه که حسین خرازی، شهید همت و شهید کاظمی را می شناسیم، ایشان هم از جنس آنها بود. همطراز با آنها بود. یعنی در قرارگاههای عملیاتی جنگ، ایشان فرمانده توپخانه بود و همطراز با اینها بود. اما به لحاظ اخلاقی سرآمد همه بود، یعنی همه با او راحت و صمیمی بودند.

ایشان در پرورش مدیران و فرماندهان نیز سرآمد اکثر فرماندهان سپاه بود. ریسک پذیری بسیار بالایی داشت و اگر قرار بود برای یگانی فرمانده و مدیری انتخاب کند به جمع بندی می رسید که یک جوان ۲۰ سال یا ۲۱ سال این کار را می تواند انجام دهد یا خیر، به او میدان را می‌داد. به خاطر هیمن هم یکی از خصوصیات بزرگ عمر پر برکت حاج حسن، پرورش مدیران و فرماندهان بسیار توانمند بود.

وقتی می بینیم بچه هایی که زیر دست ایشان رشد کردند بسیار خوب‌اند و ما بچه‌های خوب بسیار داریم در ابعاد فرماندهی و رزمی چه در بخش خودکفایی و تحقیقات و علمی. ایشان استعداد و هوش بسیار بالایی را داشت. چیزی را یادداشت نمی کرد، حفظ بود. هرچه که می گفتیم ایشان حفظ می‌شد و نیاز به یادداشت کردن نداشت. خیلی چیزها در محفوظات ایشان بود. ذهن بسار خلاقی داشت. ایشان مبتکر هم بود.

ما سالهای زیادی با ایشان بودیم. در جاهایی بودیم که همه چیز متوقف می‌شد، موانع طوری بود که دیگر راهی نداشتیم. آنجا بود که دیگر همه راهها بن بست می شد. حاج حسن یک راه جدید پیدا می کرد و مسیر جدیدی را جلوی پا می‌گذاشت. متوقف نمی شد. توکل عجیبی داشت. به هر جا که می رسید توسل می‌کرد.

روحیه بلندی داشت. روحیه بلند پروازانه‌ای که هیچگاه به وضعیت موجود قانع نبود. در زمان جنگ که همه دنبال این بودند که بدانند چیزهای کوچک چیست مثل آر پی جی و… ایشان آن زمان در اوائل جنگ دنبال این بود که بداند خمپاره چیست؟

آن زمانی که دیگر اوج امکانات و دستیابی به تجهیزات پیشرفته به لحاظ آن روزها بود. وقتی دید که توپ به دست اش رسیده، به دنبال تشکیل توپخانه رفت و در سال ۶۳ بحث موشکی را مطرح و این مسیر را در راستای کمی و کیفی ادامه داد. ایشان در طول مدتی که ما در خدمتشان بودیم کارهای خیلی بزرگی کرد. بحث سازماندهی توپخانه و راه اندازی توپخانه مدیون ایشان و شهدای بزرگ دیگر بود.

ایشان هر جا که گیر می‌کرد، زبان شیرینی داشت. زبان شیرین ایشان و اخلاق ایشان همه موانع را رفع می کرد.

ایشان با شهید صیاد شیرازی خیلی رفاقت و ارتباط صمیمی داشت. به طوری که شهید صیاد شیرازی چه در طول چنگ و چه بعد از جنگ و قبل از شهادت هر وقت مرا می‌دید، می‌گفت: هوای حاج حسن را داشته‌ باش. مراقب حسن باشید.

شهید صیاد شیرازی می‌گفت: من حسن را خیلی دوست دارم. تعصب ایشان به نظام و تعصب ملی ایشان فراتر از تعصب سازمان‌شان است. ایشان فقط به فکر سپاه و نیروهای مسلح نبود بلکه کل نظام و بلکه تمام مصالح اسلام مدنظرش بود و بارها به ما می‌گفت و تاکید می‌کرد. شهید صیاد شیرازی خیلی ما را در آموزش و راه اندازی و خیلی از مسائل دیگر کمک می‌کرد.

ایشان یکی از کارهای بزرگی که در سال ۱۳۶۱ انجام داد، راه اندازی مرکز تحقیقات فنی توپخانه در اهواز بود. شاید چند ماهی که شکل گرفت آنجا را کرد مرکز تعمیرات توپخانه، بعد این مرکز تحقیقات فنی به تهران منتقل شد تا افراد سرشناس و متخصصین بتواند استفاده کنند. به خاطر این روحیه بلند پروازانه و خلاقی که ایشان داشت که توانست در خیلی از مسائل توانمندی بروز پیدا کند.

حاج حسن، قدرت سازماندهی بالایی داشتند. با بکارگیری متخصصان بومی، تعمیر و تأمین قطعه را راه انداختند. در اوج گرمای خوزستان فوتبال بین گردان‌ها و آتش بارها را راه می انداخت و اینگونه بچه‌های نظامی و بسیجی را دور هم جمع می کرد که بچه‌ها خسته نشوند.

با این شیوه ایشان فاصله زمانی پایان یک عملیات تا عملیات بعدی و در زمان پدافندی که بود بچه ها را حفظ میکرد. با اشتیاق با علاقه نه با زور جالب اینجا بود که بچه های که دور و بر ایشان بودند از همین جنس بودند جا دارد اینجا از شهید حسن قاضی یادی کنم. ایشان در عملیات خیبر به شهادت رسید ایشان غنچه بود از گلهای جنگ و شکوفه نشد. ایشان هم از شاگردان حسن تهران مقدم بود و گمنام بود.

آن زمان می‌دیدیم ایشان پشت هیچ خاکریزی گیر نمی‌کرد. همه‌اش برنامه ریزی می‌کرد و نظر می‌داد و ذهن خلاقی داشت. ایشان بنیاد توپخانه را از توپهای اغتنامی گذاشت. توپهای غنیمتی را جمع می کردیم و یگان توپخانه را تشکیل داد به حاج حسن خیلی زحمت کشید. یادم می آید به یکی از یگانهایی که به هر حال رفته بودیم برای گرفتن توپخانه‌ها با نماینده آقای مقدم بودیم که رفته بودیم آنجا. رفتیم پیش شهید خرازی، وی گفت: چون حسن گفته من قبول می‌کنم و می‌دهم. ولی می‌دانم نمی توانید به کار ببرید و می دانم غیر عملیاتی می شود. انتقال این امکانات غنیمتی آمده خیلی سخت بود. نوع رفتار ایشان و برخورد ایشان طوری بود که باعث می شد همه همکاری کنند و همه موافقت می کردند که این اتفاق بیفتد.

و یک عده‌ای را ایشان همان روزهای اول جدا کردند برای تشکیل دانشکده توپخانه البته سخت بود نفرات هم کم بود و افراد محدود بودند ولی ایشان این تصمیم را گرفتند شهدای زیادی بودند مثل شهید ذوالانوار (شهید خطه فارس استاد دانشگاه بود) که از فرماندهان توپخانه بودند و تعداد زیادی از متخصصان آمدند و این مرکز آموزش را راه اندازی کردند.

ایشان کارها را کوتاه مدت نمی‌دیدند خیلی‌ها تصور داشتند شش ماه دیگر جنگ تمام است در آن مقطع زمانی ولی شهید تهرانی مقدم اینگونه فکر نمیکردند در حالی که آرزو داشتند این اتفاق بیافتد ولی برنامه ریزی دراز مدت هم سر جایش بود.

حاج حسن هم در موضوع تحقیقات، هم در تعمیرات، هم در راه اندازی مراکز آموزشی، در نهادینه کردن یگان ها در استانهای مختلف برای پشتیبانی و تأمین نیرو و اقدامات خوبی انجام دادند و این سازماندهی‌ها را انجام داد و نکته مهمی که ما باید توجه کنیم در رفتار و خصوصیات فردی این برادران عزیز فرمانده، که بعضی ها زنده‌اند و بعضی ها شهید شده اند بحث جایگاه ها بود که چه کسی فرمانده شود و چه کسی جانشین شود.

در حاج حسن این بحث ها مطرح نبود، این نمونه را در شفیع زاده و تهرانی مقدم دیدم که برایشان ذره ای تفاوت نمیکرد که چه کسی مسئول باشد. ما از این صحنه درس گرفتیم سردار تهرانی مقدم تا سال ۶۳ که مسئولیت توپخانه سپاه را به عهده داشتند اقدامات خوبی انجام دادند تا مقطعی حاج حسن در توپخانه بود و در ادامه هم شفیع زاده مسئول بود تا شهید شد.

ابداع تاکتیک ها به نبوغ فرماندهان برمیگردد که اینها را در دروس کلاسیک ندیدیم. زمانی که سردار تهرانی مقدم مسئول پایه گذاری موشکی را عهده دار شدند از همان اول با همین کار مثل بقیه کارها برخورد کردند. ما در صنایع موشکی مدیون فکر شهید تهرانی مقدم هستیم.

یادم است در اوایل سال ۶۴ تعدادی از متخصصین آمدند در غرب کشور در حضور ایشان من در جلسه حاضر بودم، راهبرد صنعتی موشکی را از ایشان می پرسیدند و من بارها و بارها از متخصصین صنعت شنیدم که راهنمایی را که ایشان انجام دادند خیلی راهگشا بود.

سردار تهرانی مقدم در کنار سازماندهی موشکی که خیلی سخت بود مسئولیت زیادی داشت، مشکلات زیادی داشت، ایشان هسته اولیه را طوری راه اندازی کردند که ما در زمان کوتاه بتوانیم جوابگوی جنگ باشیم با این امکانات محدود طوری برنامه ریزی کردند که بچه ها با همین محدودیت تا پایان توانستند کار خودشان را انجام دهند.

کمبود امکانات داشتیم محدودیت های زیادی داشتیم ولی شهید تهرانی مقدم هدایت میکردند. آن زمان ما یک مشکلی داشتیم ایشان طوری برنامه ریزی کرده بود که در فواصل مراحل موشکی در اوج این مشکلات کارها را هدایت میکردند همه چیز را رعایت میکردند.

سردار تهرانی مقدم در طول کار موشکی در ابتدای سال ۶۳ همچون توپخانه مسئله آموزش و نهادینه کردن آن و تعمیرات و شروع تحقیقات و سازماندهی ماندگار و نهادینه شدن موشکی را خوب شروع کرد و تمام مراکزی که به نوعی می توانستند در توسعه این صنعت کمک کنند همه را طوری راهبری میکرد و انگیزه میداد که کارها ادامه پیدا کند و جلو برود. ما شاهد بودیم در طول جنگ کلیه مأموریت هایی که فرماندهان خواستند را ایشان پاسخ میداد و انجام میداد با تمام محدودیت هایی که داشتیم.

به اعتقاد من هر کجا بحث امنیت،عزت و اقتدار جمهوری اسلامی است مجسمه حاج احمد باید آنجا نصب بشود. سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم

\"\"

اینتصویر متعلق است به میدان اذربایجان شهر تبریز که به همت شهرداري منطقه چهار این شهر به پاس رشادت های سردار شهید حاج احمد کاظمی در بهار سال 89  انجام گرفت .

بچه محله سرچشمه، جوانکی لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری که مانند بسیاری از جوانان نسل انقلاب، پاسداری از نهضت را تکلیف خود دانست و به صف سپاهیان روح‌الله پیوست و سرباز فرمانده کل قوا شد

\"\"

حاج حسن مقدم همه سعی اش را کرد که نشانمان دهدحاج احمد یک مدیر بود.

او شروع کرد برایمان از صفات حاج احمد در کار گفت و خواست که صاحب نظرها بیایند و تحقیق کنند شاید یک کتابِ ناطق، قدری این نظام خسته مدیریتی کشور را تکان بدهد، حتی بعد از شهادتش.

او برایمان توضیح داد که حاجی یک نقطه نبوده، بلکه یک جریان بوده. یعنی در غیابش توانسته کارهایش را به ثمر برساند.

گفت که حتی بعد از شهادتش درست مثل وقتی که بود هر روز کار رابا ابلاغ او شروع می کند. اگر اشتباه کند حاجی به او گوشزد می کند، انگار که همیشه هست و ما فهمیدیم که مدیر باید یک جریان باشد نه یک نقطه.

نکته بعدی که اشاره کرد این بود که، جاهایی در جنگ که حاجی حضور داشت نقطه پیروزی ما و یاس دشمن بود. مثلا در عملیات محرم دست منافقین را به کلی قطع کرد و یا در کردستان عراق، ناآرامی ها را خواباند. مسائل در مرام او باید ریشه ای حل می شدند ولو این که هر درد را موقتاً باید با مسکن آرام کرد، ولی درد نیازمند یک درمان واقعی است. یعنی در مدیریت بحران که جنگ یکی از بزرگترین بحران هاست، باید علاوه بر مقطعی و ضربتی عمل کردن، ترتیباتی به طور موازی چیده شود تا همراه با رشد آرامش، پایه محکم آن تدابیر بتواند اصل مرض را درمان کند. این ترتیبات نیاز به مطالعه، شناخت محیط و دانستن راه کارهای مشابه دارد  و شاید در مواقع بحران خیلی ها اینقدرها طاقت دراز مدت فکر کردن را نداشته باشند و این یعنی عین تدبیر. پس مدیر باید مدبر هم باشد.

 یکی از آفت های مدیریتی سکون مدیران است. مدیر وقتی بخواهد مجموعه را آن طور که هست حفظ کند، دیگر جایی برای ایده های نو، پیشرفت و تحول باقی نمی ماند. آقای مقدم به ما گفت که سردار کاظمی در هر مجموعه ای که وارد می شدبه تحول فکر می کرد. تعریف می کرد که سردار کاظمی به من گفته بود، می روم شده پادگان ولیعصر را می فروشم، پول برایت می آورم فقط تو برو سلاحی که جنگ ما با دشمن را نامتقارن می کند بساز. می گفت نتیجه آن طرز تفکر هم این شد که امروز نیروی هوایی سپاه، اولین هلی کوپتر تک سرنشین را کاملا موفق ساخته، آن هم از طراحی تا تولید. در بخش هواپیمای بدون سرنشین سه مدل هواپیما ساخته است که هرکدامش در محیط رزم خود نوآوری جدیدی است. در بخش پدافند موشکی زمین به هوا، ساماندهی پدافند موشکی سیستم های هوشمندی طراحی و ساخته شده است و همه این ها ثمره مدیریت شهید کاظمی است. ثمره روح آزادی خواه و تسلیم نشدنی اش. این گونه فکر کردن خلاقیت می خواهد و البته جرأت، آن هم جرأتی که از یک اعتقاد مقدس سرچشمه بگیرد و در وجودت یقینی شده باشد. تنها ققنوس می تواند در دامنه آتشفشان مسکن کند. پس مدیر باید آزاده باشد و به یک زندگی عادی تن درندهد.

 بعد سردار مقدم برایمان یك داستان تعریف كرد؛ گفت در یكی از عملیات ها كه برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشك هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشك ها را آماده كرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشك ها هم از آن موشك های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت كه مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشك ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: \”مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.\” آقای مقدم می گفت خیلی بعید است شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری كه اینقدر با حساب و مدبرانه عمل كند. هركسی دوست دارد اگر كارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عكس بگیرد، ولی سردار كاظمی در كوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود كه وقتی می خواست كار دشمن را تمام كند، كمی صبر كرد نكند هوای نفس، حتی كمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاٌ الی الله دشمن را نابود كرد.

همه ی این خصوصیات را كه گفتیم شاید كم و بیش با شرح و تفسیر بشود توی كتاب های مدیریتی پیدا كرد. هر چند كه بررسی رفتارهای مدیرانی چون شهید كاظمی این صفات را به صورت بومی برای ما ترسیم می كند و فكر می كنم بعضی از این دكترین ها با ظرافت های خاص، عملیاتی كردنشان را باید در نوع ایدئولوژی و رفتارهای چنین مدیران موفقی پیدا كرد. اما هیچ كجا نمی نویسند مدیر باید برای رضای خدا كار كند، نمی نویسند مدیر باید گروه را طوری رهبری كند كه سر خط، خدا باشد و آخرش هم خدا، طوری رهبری كند كه همه یادشان باشد كه بنده خدا هستند. اما فكر می كنم شاه كلید موفقیت مدیریت شهید كاظمی درست همین نقطه باشد، رنگ خدایی اش. كه سردار مقدم هم با آن همه صفات ریز و درشت كه گفت مبهوت همین یكی مانده بود.

بچه محله سرچشمه، جوانكي لاغر اندام و سر به زير با موهاي فرفري كه مانند بسياري از جوانان نسل انقلاب، پاسداري از نهضت را تكليف خود دانست و به صف سپاهيان روح‌الله پيوست و سرباز فرمانده كل قوا شد.

\"\"

بعد از شهادت علي (برادرش) در سوسنگرد كه از كودكي‌ انس زيادي با هم داشتند، عزمش بيش از پيش جزم شد و با نبوغ بي‌حدش،‌ كاري را شروع كرد كه از ساخت خمپاره 60 آغاز شد و تا موشك شهاب 3 رسيد. جواني كه در دانشگاه جنگ،‌ فارغ التحصيل شد؛ از صدام تا سران صهيونيستي و آمريكايي براي سرش جايزه گذاشتند و شد كابوس بي‌پايان لشكريان شيطان و امير لشكريان خدا.

در اين گزارش مروري كوتاه داريم بر مقاطع تاثيرگذار زندگي اين دانشمند عزيز كه اقدامات جهادگرانه‌اش پايه‌گذار بسياري از پيشرفتهايب فناورانه و بازدارنده گذشته و آينده شد.

1- 6/8/1338

تولد در محله سرچشمه

در محله سرچشمه

در محله سرچشمه تهران متولد شد. پدرش محمود تهراني مقدم به پيشه خياطي مشغول بود.

2- 1345

اغاز تحصيلات

به علت شغل پدر (خياطي) به محله شكوفه وسپس به محله بهارستان نقل مكان كرد و مدارس ابتدايي و دبيرستان را در همين مناطق گذراند.

3- 1348

ورود به مسجد زينب كبري(س)

در مسجد زينب كبراي سرچشمه زير نظر آيت‌الله سيد علي لواساني امام جماعت و مدير مسجد،‌ تعليمات ديني و مقدمات آشنايي با اسلام را فرا گرفت و به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعاليت كرد. اين گروه سرود، هسته‌ اصلي گروه سرودي بود كه در روز 12 بهمن 57 در فرودگاه مهرآباد به اجراي برنامه پرداخت.

آيت‌الله لواساني در اين باره مي‌گويد:«محل ما خيابان اميركبير،‌ كوچه آميز محمود وزير است. آنجا يك مسجد و يك حوزه علميه داريم و خانه ما هم كنار مسجد است. وقتي مي‌رفتيم براي نماز، كارهاي ديگري هم مي‌كرديم. مثلا با نوجوانان كارمي‌كرديم و برايشان نامه داشتيم. يك گروه سرود هم درست كرده بوديم كه در روزهاي انقلاب براي خودش بروبيايي داشت. مسجد پررونقي بود و بچه‌هاي خوبي در آن رفت و آمد مي‌كردند. برخي كه نمي‌امدند، كسي را مي فرستادم ومي‌گفتم بگوييد آقاي لواساني كارتان دارد. به دنبالشان ميرفتيم. الحمدالله آن نسل حالا سردار و سرتيپ ومتخصص شده‌اند و براي خودشان بروبيايي دارند خدارا شكر.

سه برادر بودند. محمد آقا كه خدا حفظشان كند الان هستند، حاج حسن آقا كه يگانه بودند و شهيد علي، برادر اينها. مادر خوب و متديني دارند. خداحفظشان كند. اينها رو اورد مسجد پيش ما. چقدر اين جاج حسن آقا با اخلاص بود. ما با اينها مانوس بوديم و برايشان كلاس گذاشته بوديم وبرايشان احكام مي گفتيم. جقدر بچه‌هاي خوبي بودند»

4-1356

قبولي در دانشگاه در مقطع فوق ديپلم

در رشته صنايع (برش قطعات صنعتي) در مقطع فوق ديپلم مدرسه عالي تكنيكيوم نفيسي پذيرفته شد.

5-1357

همراهي در مبارزات انقلابي

همزمان با اوج‌گيري فعاليت انقلابي تحت تاثير برادرش محمد به صف انقلابيون پيوست. برادر بزرگترش احمد در اين باره مي گويد:«در روزهاي منجر به پيروزي انقلاب به اتفاق دوستانش در فعاليت‌هاي زيرزميني، نارنجك‌هاي دستي مي‌‌ساخت كه با استفاده از سه راهي لوله آب توليد مي‌شد. شب 22 بهمن در ميدان امام حسين (فوزيه سابق) با پرتاب نارنجك دستي يك خودروي نظامي ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد» .

6 – 1358

اخذ مهندسي صنايع

در مقطع ليسانس رشته مهندسي صنايع ادامه تحصيل داد و موفق به اخذ مدرك مهندسي شد.

\"\"

7- تيرماه 1359

عضويت در سپاه پاسدران

در اطلاعات منطقه 3 سپاه شمال مشغول به فعاليت شد وتا 31/7/59 در اين سمت باقي ماند. در زمان شورش‌هاي قوي در نقاط مرزي كه مهم‌ترين آنها حوادث تجزيه‌طلبانه در كردستان بود و سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقويت صبغه نظامي كرد. با اين رويكرد تا شهريور 1359 كه در آستانه هجوم رژيم بعث عراق قرار گرفتيم، حداكثر توان رزمي سپاه تعداد معدودي گردان‌هاي رزمي بود كه با روش‌هاي چريكي وغير كلاسيك، درگير مبارزه با اشرار وضد انقلابيون مسلح در كردستان شدند. سنگين‌ترين سلاحي هم كه در اختيار سپاه بود، تعدادي خمپاره‌انداز و آرپي‌جي و تيربار بود در حالي كه همين وضعيت ضد انقلابيون در كردستان، مسلح به توپخانه هم بودند. شايد آمار كل سلاح‌هاي سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ ژ3 و كلت و ده‌ها خمپاره‌انداز و آرپي‌جي تجاوز نمي‌كرد و اين، همه موجودي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود.

\"\"

8- 1359

بعد از عمليات ثامن‌الائمه كه منجر به رفع محاصره آبادان شد‌، ازجمله غنائم به دست آمده از عراق يك آتشبار توپخانه 155 ميليمتري كشش بود كه از جانب دشمن در شمال ابادان بين دارخوين و پل مارد مستقر بود. اين آتشبار توپخانه بلافاصله تعمير و عملياتي شد و در همان منطقه عليه دشمن به كار گرفته شد. سه ماه بعد در عمليات فتح بستان مجددا يك گردان توپخانه 130 ميليمتري و يك آتشبار 105 ميليمتري پرتغالي ارتش عراق از سوي رزمندگان تيپ 14 امام حسين (ع) اصفهان به غنيمت گرفته شد كه اين گردان به دستور حسين خرازي (فرمانده تيپ) سازماندهي شده و در عمليات فتح‌المبين در پشتيباني از گردان‌هاي مانوري بسيجي مبادرت به اجراي اتش كرد.

اين دواتفاق مبدا شكل‌گيري توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است.

\"\"

9-آذر 1360

مسئول تطبيق آتش خمپاره‌اي سپاه در قرارگاه كربلا در عمليات طريق‌القدس

حاج حسن بعد از عمليات ثامن‌الائمه متوجه ضعف اتش پشتيباني خودي مستقر در خطوط مقدم جنگ شد،‌ مدت‌ها روي اين موضوع فكر كرد و سرانجام در پاييز 1360 طرح ساماندهي آتش پشتيباني (خمپاره‌اندازها) را به صورت سنجيده و مدون تقديم حسن باقري كرد. نامه را محسن رضايي(فرمانده وقت كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي) امضا كرد وتحويل حسن باقري داد و حسن باقري آن را به حسن مقدم داد. حاج حسن نامه تايپ شده را خواند و ديد طرح خودش درباره ساماندهي خمپاره‌اندازها به منظور پشتيباني از نيروهاي پياده است. نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجرو فتح سپاه در جبهه‌هاي جنوب بود: «برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتبياني كننده آتش‌هاي خمپاره‌اي سپاه معرفي مي‌شوند، لازم است با او همكاري كنيد».

10-1361

تاسيس توپخانه سپاه

روايت شهيد «عمليات فتح‌المبين تمام شد. من در سپاه شوش وقتي گزارش را به آقا رشيد مي‌دادم، ديدم آقا رشيد باخنده مي‌گويد«مقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهي كن. برو سراغ توپخانه». گفتم آقا رشيد ما داريم خمپاره را سازماندهي مي‌كنيم. در عمليات فتح‌المبين (اگر اشتباه نكنم)148 قبضه انواع توپ‌هاي روسي به غنيمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه 9 تيپ داشت. قرار شد برويم آن توپ‌ها را بياوريم و سازماندهي كنيم. شهيد بزرگوار حسن شفيع‌زاده اولين نفري بودكه رفتم دنبالش. بعد از عمليات فتح‌المبين از تيپ‌المهدي شوش آوردمش پيش خودم و آقاي محمد آقايي كه از مسئولين توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهيد ناهيدي. اين بچه‌هاي نخبه باهوش را جمع كرديم و توپخانه سپاه راتشكيل داديم».

11-1361

راه‌اندازي مركز تحقيقات فني توپخانه در اهواز

روايت شهيد: «در آن زمان توپ‌هاي غنيميتي ما 156 قبضه بود كه همه آنها در دشت عباس و چناله به غنيمت گرفته شده‌بودند. ما برادران ارتشي را براي آموزش اين توپ‌ها دعوت كرديم كه يك تيم از توپخانه‌ ارتش براي ما اعزام شد و وقتي توپ‌ها را ديدند گفتند اين توپ‌ها روسي هستند و آموزشي ك ما ديده‌ايم توپ‌هاي آمريكايي بوده و كاربرد اين توپ‌ها را نمي‌دانيم. ما مي‌خواستيم از اين توپ‌ها در عمليات بيت‌المقدس استفاده كنيم ولي هيچ آموزشي نديده بوديم. توپ‌هاي زيادي با مهمات خوبي داشتيم ولي براي ما كارامد نبودند. برادر بهمن چيره دست به دليل تخصصي كه داشتند توپ‌ها را راه‌اندازي كردند و مركز تعمير و نگهداري توپخانه راه‌اندازي شد و توپ‌ها راهي عمليات شدند. دومين نفري كه به ياري ما شتافت،‌ شهيد ناهيدي بود كه آموزش‌هاي لازم را خيلي با حوصله براي استفاده از وسايل غنيمت گرفته شده مثل ترتيل‌هاي فلزي،‌ دوربين‌هاي پاكدو و تجهيزات نشانه‌روي به ما دادند».

12-1361

آغاز زندگي مشترك

پدرش محمود تهراني مقدم در همين سال از دنيا رفت و حسن با وجود مشغله فراوان در جنگ با اصرار خانواده زندگي مشترك را آغاز كرد.

13- آبان 1362

راه‌اندازي فرماندهي موشك سپاه

روايت سردار زهدي:«ابان سال 1362 به برادر حسن تهراني مقدم كه صاحب ايده‌هاي بزرگي در اين زمينه بود،‌ ماموريت راه‌اندازي و سازماندهي «فرماندهي موشكي زمين به زمين سپاه» محول گرديد ».

14- بهمن 1362

شليك توپ به سمت بصره

حضرت امام (ره) با مقابله به مثل حملات موشكي عراق موافقت كردند. ما در آن زمان فاقد سامانه موشكي بوديم و فقط با توپخانه مي‌توانستيم مقابله به مثل كنيم. در جلسه‌اي كه سردار مقدم به عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشتنتد،‌ قرار شد شهر بصره را با توپ‌هاي 130 ميليمتري كه حداكثر برد آنها 28 تا 30 كيلومتر بود مورد حمله توپخانه‌اي قرار بدهيم.

15- اسفند 1363

شليك اولين موشك به سمت عراق

در تاريخ 21/12/1363 اولين موشك ايران به كركوك شليك شد. دومين موشك هم در بامداد 23/12/1364 به بانك 18 طبقه رافدين بغداد اصابت كردو موشك بعدي در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود 200 نفر از فرماندهان عراقي را به هلاكت رساند.

روايت سردار زهدي: «وقتي كه بنا شد اولين موشك را خود برادران سپاه به سمت بغداد شليك كنند، با هم به كرمانشاه رفتيم. مقدمات كار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتيم. مرحوم شهيد مقدم پيشنهاد كرد اول دعاي توسل بخوانيم و بعد از دعا به زبان فارسي با خدا صحبت كرد و گفت: «خدايا ما نمي‌خواهيم مردم عراق را بكشيم. ما مي‌خواهيم نظاميان را از بين ببريم كه هم ما و هم عراقي‌ها را مي‌كشند. خدايا اين موشك را باشگاه افسران بزن». موشك شليك شد و همه پاي راديو نشستيم. پس از چند دقيقه راديو بي‌بي‌سي اعلام كرد يك موشك باشگاه افسران بغداد را منهدم كرده و تعداد زيادي از افراد حاضر در آن كشته شده‌اند. من پيشاني شهيد مقدم را بوسيدم و گفتم اين به هدف خوردن موشك نتيجه اخلاص و پاكي تو بود».

16-شهريور 1364

انتصاب به عنوان فرمانده موشكي نيروي هوايي سپاه

پس از صدور فرمان تاريخ امام (ره) مبني بر تشكيل نيروهاي سه گانه سپاه پاسداران،‌ شهيد مقدم در سال 1364 به سمت فرماندهي موشكي نيروي هوايي سپاه منصوب شد.

روايت محسن رضايي: «جنگ شهرها كه آغاز شد صدام به شدت شهرهاي ما را با موشك و بمباران هوايي مورد حمله قرار مي‌داد و فشار خيلي زيادي روي ما مي‌آمد. من يك روز برادر محسن رفيق دوست را كه مسئول لجستيك سپاه بود خواستم و گفتم ما چاره‌اي نداريم جز اينكه جواب موشك‌ها را با موشك بدهيم، لذا ايشان را فرستاديم سوريه و ليبي و در آخر جنگ هم كره شمالي.

بعد ديدم بايد ساماندهي موشك‌ها را خودمان انجام دهيم. بعد از مشورت با برادران رشيد، صفوي و شمخاني به اين نتيجه رسيدم كه فرد مناسب براي اين كار حسن تهراني است. ايشان را فراخوانديم و گفتيم توپخانه را بسپار به شفيع‌زاده و خودت با تيمي از دوستانت يگان موشكي را تشكيل دهيد. ايشان كمي به من نگاه كرد و چيزي نگفت. بعدها برادر جعفري مسئول زرهي سپاه به من گفت در سوريه كه بوديم حسن به من گفت: برادر محسن از من خواسته تيپ موشكي تشكيل بدهم. توپخانه را مي‌شد كاري كرده ولي موشك‌هاي خيلي پيچيده‌اند. به هر حال بايد با توكل اين كار را انجام دهيم».

17-1365

تلاش براي استقلال در صنعت موشكي

از 20 مرداد 1365 تا 10 دي 1365 بعد از عمليات والفجر 8 و قبل از كربلاي 4، ليبيايي‌ها در همكاري موشكي كارشكني كردند و ما توان جواب دادن نداشتيم. ما در 20 مرداد 65 پالايشگاه نفتي الدوره عراق را زديم. در اين مقطع پنج موشك زديم ولي به دليل كارشكني ليبيايي‌ها 35 روز توان پاسخ نداشتيم. ليبيايي‌ها 38 ايراد روي سكو قطعات گذاشته بودند. بعضي از قطعات همزمان با مذاكراتي از كره شمالي وارد شد.

روايت محسن رضايي: «قذافي فكر كرده بود با دادن تعدادي موشك مي‌تواند دل مارا به دست بياورد و امام بعد از گذشت چند سال از انقلاب به او اجازه ملاقات مي‌دهد كه به ايران بيايد، بنابراين چندين موشك به همراه لانچر پرتاب و تعدادي كارشناس را به ايران فرستاد. همين كه ما مشغول كار با آنها شديم، شنيديم كه پادگاني كه برايشان در نظر گرفته‌ايم را ترك كرده‌اند و به همراه قطعاتي از موشك‌ها به سفارت ليبي رفته‌اند، به طوري كه نمي‌توان از موشك‌ها استفاده كرد. حسن و تيمش ظرف دو ماه اين موشك‌ها را عملياتي كردند و به محض اينكه عراق موشك زد، ما هتل الرشيد را كه محل تجمع ديپلمات‌ها بود زديم».

18- مرداد 1367

شركت در عمليات مرصاد

به روايت سردار نامي: «در بحبوحه عمليات مرصاد ديديم سردار مقدم به عنوان يك خدمه پاي يك خمپاره 120 در حال شليك به سمت دشمن و منافقين است. سردار مقدم يعني كسي كه به عنوان فرمانده موشكي در حال انجام وظيفه بود وقتي ضرورت را احساس مي‌كند مي‌آيد به عنوان يك خدمه 120 به مقابله با دشمن».

19-1366

به روايت سردار نامي: «همزمان با انجام عمليات‌هاي مقابله به مثل موشكي و با پيگيري‌هايي كه خود سردار مقدم داشتند در اواخر جنگ به يك سامانه موشكي و راكت ساخت داخل دست پيدا كرديم به نام راكت نازعات، كه بردش بين 80 تا 120 كيلومتر است و با تلاش‌هايي كه انجام داده‌بودند به 150 كيلومتر رسيده‌بود. از دلايل طراحي و ساخت اين سامانه، كمك در كنار موشك اسكاد بود كه بتواند با يك نواخت تير بالا قدرت مقابله با جنگ شهرها را داشته باشد. موشك اسكاد، موشك گران قيمتي است و به لحاظ آماده‌سازي و كم و كيف پرتاب براي اهداف خاص استفاده مي‌شود. ما بعضا اهدافي داشتيم با ابعاد گسترده‌كه حتما نياز به دقت يا قدرت انفجار زياد داشت منتها تنها سامانه‌اي كه داشتيم همين اسكاد بود و لذا از همان مقطع همزمان با فعاليت تحقيقاتي جهت ساخت موشك‌هاي اسكاد ساخت سامانه‌هاي ارزان قيمت و داراي قدرت مانور بالاتر نيز آغاز شد، تا بتوانيم بعضي از اهدافي را كه ارزش واهميت چنداني ندارد با آن سامانه مورد اصابت قرار بدهيم. همانجا تلاش و پيگيري براي ساخت و توليد موشك نازعات در اولين قدم طرح‌ريزي شد و در دستور كار قرار گرفت كه ما در پايان جنگ يعني اواخر سال 66 موفق شديم به اين سامانه دست پيدا بكنيم».

20- 1377

موفقيت در ساخت شهاب 3

روايت سردار «عباس خاني ارامني» جانشين فرمانده توپخانه و موشكي نيروي زميني سپاه، «درست است كه وزارت دفاع به عنوان واحد پشتبياني كننده نيروهاي مسلح در بحث ساخت موشك «شهاب 3» وارد مي‌شود، اما عمده كارهاي تحقيقاتي‌اش را شهيد مقدم انجام داده بود. اين شهيد عزيز عقيده داشت، نبايد چيزي را ديگران بسازند و بعد آن را به ما بدهند. به عبارت ديگر مي‌گفت اگر نيروهاي مسلح ما درك كردند بنابر نوع تهديد به چه ابزاري براي مقابله نياز دارند، بايد براي توليد آن گام بردارند. زيرا متخصصان داخلي كشورمان ازتوانمندي و قدرت عمل بسيار بالايي برخوردار هستند».

21-1381

ساماندهي صعود بزرگ به قله دماوند

روايت سردار «يدالله مكاري» مسئول هيات كوهنوردي سپاه: «كاري كه سردار حسن مقدم انجام داد، كاري بس دشوار و بزرگ بود ولي از آنجا كه قربه الي الله بود و همراه باتوكل و نشات گرفته از نام ائمه و ياري گرفتن از آنها بود،‌باموفقيت به انجام رسيد صعود به قله دماوند بدون شك براي اولين و آخرين بار بود كه اجرا شد. در سالروز ميلاد حضرت فاطمه زهرا (س) از چهارده يال كوه دماوند با نا م چهارده معسوم با شركت 5000 كوهنورد از سراسر رده‌هاي سپاه انجام شد كه از 5000 نفر، 4137 نفر آنان موفق به صعود بر بام ايران يعني قله دماوند شدند و حديث كسا را انجا قرائت كردند».

22-1384

جانشين نيروي هوايي سپاه

در تاريخ 1/7/1384 به عنوان جانشين سردار علي زاهدي در نيروهاي هوايي سپاه پاسداران منصوب شد.

23-اذر 1385

رئيس سازمان جهاد خودكفايي سپاه

در تاریخ 25/9/1385 به عنوان مشاور فرمانده كل سپاه در امور موشكي و رئيس سازمان خودكفايي سپاه انتخاب شد.

21/8/90

شهادت

در پادگان اميرالمومنين (ع) و در حال آماده‌سازي آزمايش موشكي بر اثر انفجار زاغه مهمات، به يارانش شهيد احمد كاظمي، حسن شفيع زاده، حسن غازي،‌غلامرضا يزداني ، عليرضا ناهيدي، مصطفي تقي‌خواه و … پيوست.