نوشته‌ها

برایمان از شهید کاظمی و تیپ ۸ نجف بگویید، خاطره ای از آن روزها یادتان هست؟

تیپ نجف مصداق همان حرفی بود که امام(ره) می گفتند: اگر صد وبیست و چهار هزار پیامبر(ص) یک جا جمع شوند و با هم کار کنند، باز هم مشکلی پیش نمی آید. ارتباط این ها با فرمانده‌شان و با هم ارتباط رئیس و مرئوس نبود. همه فکر می کردند که این کار باید برای خدا انجام شود، باید این جاده صاف شود، پس هر چه از دستم بربیاید، باید انجام بدهم، کسی به مقامش، به موقعیتش فکر نمی کرد و این وسط، اخلاق شهید کاظمی و روحیه بزرگ منشانه‌اش هم بی تاثیر نبود. همین بود که این تیپ از نظر نظم حرف نداشت. از نظر تاکتیک و تکنیک معروف بود. همین وحدت باعث می شد که مثلاً در یکی از همین عملیات‌ها، یک توپخانه در عرض یک ساعت و نیم روی ارتفاعات جابه جا شود و عملیات پیروز شود. مثلاً اصرار داشت که حتماً روز عملیات، ظهر به بچه های خط ناهار گرم بدهد. خیلی هوای بچه ها را داشت. شما کمتر تیپی را می بینید که موفقیت های تیپ نجف را داشته باشد. با تلفات بسیار اندک، عملیات پیروز می شد. یکبار یادم هست که فرمانده یک تیپ عراقی با کل نیروهایش به اسرارت گرفته شده بودند. فرمانده عراقی تحت تاثیر بسیار خاص آقای کاظمی قرار گرفت. شنیدیم وقتی برگشت با آنکه معمولاً فرمانده‌هایشان آدم های تغییر ناپذیری بودند، این یکی مبارز شده بود و جزو نیروهای سپاه سپاه بدر.

بعد از جنگ چطور؟ سردا کاظمی بعد از جنگ چطور بودند؟

آدم ها بعضی وقتها در یک بعد توانایی خاصی دارند و با قرار گرفتن در جاهای دیگر کم فروغ می شوند. اما آقای کاظمی بعد از جنگ در شرایط کاری کاملاً متفاوت، با سبک کاری متفاوت باز هم خوب عمل کرد. نموه اش، استراتژی اش برای برقراری امنیت در کردستان بود که باعث شد، مشی مسلحانه ضد انقلاب تغییر کند. سردا کاظمی آنها را به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنقدر تحت فشار قرار داد که ضد انقلاب مجبور به اتخاذ چنین تصمیمی شد. برای این همه موفقیت هم باید درون خوب باشد، درون که روبه را باشد، بیرون هم درست می شود و نتیجه کار برکت دارد. نیت، اثر وضعی اش را روی اعمال انسان می گذارد. بزرگی می گفت: موقعی که یک سنگی جلوی یک کاری که دارید انجام می دهید، پیدا می شود، بروید نیت را بررسی کنید. ببینید که خدشه به آن وارد شده است یا نه. توی این چند سال تا همین آخر که من شهید کاظمی را می شناختم این یکی از امور ثابتش بود.

یکی از خصوصیات مدیریتی شهید کاظمی را که فکر می کنید او را نسبت به دیگر مدیران برجسته کرده بود، بیان کنید.

شهید کاظمی به همه مسایل با هم می پرداخت. مثلاً نمی گفت فلانی تو برو دنبال مسایل فرهنگی من وقت ندارم و هر کاری هم می کرد در حین انجام دادن آن همه‌ی هم و غمش همان کار بود. مثلاً در حسینیه‌ای که در نیروی هوایی ساخت، اگر کسی ایشان را در حسینیه می دید فکر می کرد ایشان کاری جزء ساختن این حسینیه ندارند، چون برای ریزترین مطالب هم خودش وقت می گذاشت. اینجا یک اما دارد و آن اینکه هیچ وقت یادش نمی رفت کار را برای خدا انجام می دهد. در نتیجه انحصارطلب نبود. سعی می کرد اگر می شود هزار نفر هم شریک بشوند می رفت دست آنها را می گرفت که شما هم شریک شوید. در عین مدیریت، که حتی مثلاً برای ساخت حمام هم فکر کرده بود که اصولی بسازد تا سربازها مشکل پیدا نکنند، همه را در کار شرکت می داد. به همه می گفت چه کار بلدی؟ می خواست همه از برکت یک کار خدایی استفاده کنند. این طور نبود که بگوید من می کنم، همه برای خودم. نه این طور نبود. یکی دیگر از خصوصیات او لطافت روحش بود. شهید کاظمی بسیار آدم لطیفی بود. در عین اینکه کارهای سخت را می توانست انجام دهد، توی روضه ها، توی جمع خودمانی‌مان که نشسته بود، وقتی اسمی از امام حسین(ع) یا شهیدی می آمد فوری آدم احساس می کردکه از این دل مهربان تر و لطیف تر نیست. به طرفه العینی گریه م افتاد. نه رو دربایستی داشت نه خجالت می کشید. خیلی سریع احساسش بروز پیدا می کرد. جمع این به ظاهر تناقض‌ها در یک نفر خیلی پیدا نمی شود. شهید کاظمی دلش جمع اضداد بود.

منبع : http://shabestarnews.ir

سایت شهید کاظمی به مناسبت 19 دی ماه هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج احمد کاظمی در گفتگویی اختصاصی با سردار سرتیپ پاسدار برادر مرتضی صفاری فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیه السلام یکی از خاطرات ایشان با شهید کاظمی را که ماحصل یک گفتگوی صمیمی است برای شما نقل می کند.

برادر صفاری که همان آقا مرتضی زمان جنگ است در طول هشت سال دفاع مقدس مسئولیت های مختلفی داشته است از جمله معاونت عملیات پایگاه منتظران شهادت ، اولین فرمانده و بنیانگذار تیپ 17 علی بن ابیطالب علیه السلام قم ، جانشین فرماندهی قرارگاه فجر ، مسئول آموزش نظامی قرارگاه مرکزی کربلا و بعد از دفاع مقدس فرماندهی قرارگاه نوح و منطقه سوم دریایی سپاه در ماهشهر ، فرماندهی آموزش های تخصصی نیروی دریایی ارتش در شمال کشور ، مسئول فعال سازی نیروهای عملیاتی ارتش در بوشهر ، 10 سال فرماندهی نیروی دریایی سپاه و نهایتا فرماندهی دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) ازسوابق درخشان این رزمنده سپاهی است .

ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید یکی از خاطرات اختصاصی خودتان را با شهید کاظمی بفرمائید :

یکی از ویژگی های برادرمون احمد کاظمی عشق به شهادت بود. خب فرماندهان زیادی را ما تجربه کردیم اما ایشان به طور ویژه یعنی هر لحظه اش هر حالتی پیش می آمد می گفت : رفقای ما  برادرای ما که قبلا تو جبهه با هم زیاد کار می کردند شهید شدند رفتند ، ما عقب مانده ایم از دوستانمان .

همیشه ابراز ناراحتی می کرد و هر زمان که از ایشان علتش را جویا می شدیم می گفت : احساس تنهایی می کنم و معمولا هر جا گوشه ای گیر می آورد در فراغ دوستان قدیمی اش اشک می ریخت و ازدلتنگی برای یاران شهیدش می گفت .

از آخرین ملاقات هایی که با ایشون داشتید بفرمائید :

چند ماه قبل از شهادت ایشان بنده فرمانده نیروی دریایی بودم ، یک پایگاه و ایستگاه دریایی در جزیره کیش داشتیم که وظیفه آن رصد تردد و عبور و مرور کشتی ها بود . یک بار که برنامه بازدید از آن سایت را داشتیم ایشان هم به بندرعباس آمده بودند و گفتند من هم میام تا سری به پایگاه های هوائی خودمان بزنم و اوضاع را بررسی کنم .

با یک بالگرد به منطقه رفتیم و تقریبا ظهر بود که به فرودگاه رسیدیم ، ایشان تاکید داشتند که اول نماز رو اقامه کنیم بعد به بازدید سایت برویم . جهت اقامه نماز به مسجد امام حسن (ع) که در طول مسیر بود رفتیم . بعد از اقامه نماز تعدادی هم از جوانان در مسجد حضور داشتند در همان صفی که نشسته بود بعد از احوال پرسی به یکی از آن ها گفت : خب به چه کاری مشغولی ؟ آن جوان گفت : من الان چندین ساله پدرم اینجا بازاریه من هم اینجا درس می خونم و مدرسه میرم . ظاهرا تحصیلات آن جوان راهنمایی بود شهید کاظمی بیشتر باهاش صحبت کرد و از اوضاع و احوال آنجا پرسید آن جوان هم گفت : من دوست دارم بسیجی بشم ، جنگ بشه من برم سوریه و لبنان ( آن زملن هم کم و بیش بحث لبنان مطرح بود ) شهید کاظمی پرسید برای چی ؟ گفت : بالاخره یک راهی خداوند گذاشته ما که همه باید بمیریم خداوند یک راهی گذاشته آنجا و  بهترین راه مرگ شهادته خب چرا ما عقب بمونیم ؟

وقتی کلمه شهادت رو گفت دیدم احمد محکم با دست به سر خودش زد و شروع کرد به گریه کردن ، تقریبا به حالت سجده افتاد و شروع کرد هق هق کریه کردن من یک مقدار تکانش دادم گفتم :حالا که چیزی نشده یک صحبتی  این بنده خدا کرد . آن جوان هم تعجب کرد ما رو هم نمیشناخت لباس شخصی هم داشتیم نمی دونست که ایشون کیه . آن جوان به من گفت چی شد؟ گفتم هیچی نگران نباش بعد گفت : من واقعا میگم من عاشق شهادتم درسته این فضای کیش فضای خوبی نیست از نظر حجاب ، فکر مادیات دنیا و … ولی من احساسم اینه که شهدا رو دوست دارم رزمنده ها رو دوست دارم .

بعد گفتم شما تشریف ببرید تا من ایشان را آروم کنم . احمد چند دقیقه ای داشت واقعا هق هق گریه می کرد و بعد ساکت شد و دیدم کلی اشک توی چشماش هست و حالت خاصی به او دست داده بود .بهش گفتم : آخه بابا چی شده هر موقع بحث میشه میگی از رفقا عقب موندی و این طوری ناله میکنی؟ گفت : تا حالا من یک سطحی شهادت رو دوست داشتم اما اومدم این جوانی که در یک فضای خیلی خوبی هم نیست و در حال تحصیل هم هست و شغل پدرش هم بازاریه و میتونه صفای دنیایی بکنه اینجوری بگه من عاشق شهادتم و دوست دارم برم و من به اندازه این جوان هم شور و عشق و حال ندارم  و با این  حرارتی که این جوان به من گفت من احساس کردم که خیلی عقبم من که سال ها در جنگ بودم مسئولیت های مختلف هم داشتم  چرا من به این فیض نرسیدم ولی این که نه جنگ رو دیده نه توی جبهه بوده اینقدر داره با این حال صحبت میکنه پس من خیلی وضعم خراب بوده تا حالا .

حالت ویژه ای به احمد دست داده بود که چرا یک بچه بسیجی اینطوری عنوان می کند که من دوست دارم شهید بشم و بروم آنجا و راه شهدا را ادامه بدهم .

من هم خودم تعجب کردم تو فکر رفتم گفتم خدایا  این جوان در این فضای جزیره کیش چطور این تحول درش ایجاد شده مثلا برای این جوان که جنگ هم ندیده جبهه هم ندیده و شاید کلا چهار تا کتاب خونده و نهایتا فیلم هایی در این زمینه  دیده از شهدا اینقدر اثر گذاشته یعنی خون شهدا جاویده . بعد از این واقعه این حرارت شهادت طلبی برادرمان کاظمی بیشتر شد .

می خواستم این نکته را هم بگم در خصوص صحبتی که حضرت آقا در خصوص جوانان امروز دارند که می فرمایند : جوانان  امروز هم شور دارند هم شعور و کمتر از جوانان دوره اول انقلاب و جنگ نیستند و ما مطمئن هستیم که جوانان  امروز ما اگر صحنه تهدید جدی شود جوانان بیشتری نسبت به زمان جنگ وارد میدان می شوند الان شما ببینید خانواده ای وجود ندارد که از بستگانشان شهید و یا جانباز نشده باشند . شاید جوان های امروز ما از نظر ظاهر و مو و بعضی از تقلید های غربی داشته باشند اما دلشان و وجودشان با انقلاب و اسلام و ولایت است و این خیلی مهم است  و ما باید امیدوار باشیم که جوانان امروز ما مطمئنا راه شهدا رو محکم ادامه می دهند و هیچ شکی ندارم . ملت ما باید به داشتن همچین جوان هایی افتخار کند دشمن ما این روحیه شهادت طلبی را فهمیده است و برای همین است که تا کنون نتوانسته است حملات و تهدیدات نظامی اش را عملیاتی بکند .

در آخر توصیه ای هم برای کسانی که در فضای مجازی وارد صحنه نبرد با دشمن می شوند بفرمائید:

به نظربنده در شرایطی که حضرت آقا فرموده اند جنگ نرم شروع شده است و دانشجویان افسران جوان در جبهه مقابله با جنگ نرم هستند و اساتید آن ها به عنوان فرماندهان ، همین ایجاد سایت و یا شبکه های اجتماعی که الان دشمن به شدت فراوان در حال کار کردن هست ، خیلی مهم است ، روحیات و حرکات و آمادگی رزم و نظامی و جنگی به جای خود ، اما دشمن گزینه جنگ نظامی در اولویت آخرش هست الان بوسیله جنگ نرم همه اقدام ها را دارد انجام می دهد و جنگ روانی که به راه انداخته است نتیجه ان است و بالاخره برای مقابله با این مدل نیازبه سایت های مختلف و ایجاد فرهنگ جهاد و شهادت و فرهنگ مقابله با دشمن و خصوصا دشمن شناسی است که این شیوه های جنگ را باید بدل زد و مشابه آن را راه کار پیدا کرد و خنثی کرد و الان شما با ایجاد این سایت در این جنگ و میدان رویارویی با نبرد نرم دشمن وارد شده ائید و انشاالله این وسعت پیدا کند و شما بتوانید این نوع تهدیدات رو با همت و استعدادهایی که دارید برتری پیدا کنید و آنها را خنثی کنید و قطعا خداوند متعال هم کمک خواهد و همیشه باید دعا کنیم که عاقبت بخیری شهادت در راه اسلام باشد و انشاالله همه این توفیق رو پیدا کنیم که مرگ ما نهایتش شهادت در راه خداوند و اسلام عزیز باشد .

ضمن تشکر مجدد از شما از خداوند می خواهیم که شما را در جهت تربیت افسران مکتبی و نسل آینده سپاه تحت فرامین مقام معظم رهبری یاری و همه سربازان اسلام را نصرت و پیروزی عطا نماید ، انشا الله .

انتهای پیام /