نوشته‌ها

به بهانه دهمین سالگرد شهادت فرمانده دلاور نیروی زمینی سپاه سردار شهید حاج احمد کاظمی و 11 یار شهیدش در روز عرفه

 

شهيد احمد كاظمي در دوم مرداد سال 1338 در نجف آباد اصفهان در كوچه ملاصدرا در خانواده‌اي مذهبي به‌دنيا آمد.

 

دوران تحصيل را در مدرسه دهقان گذراند و سال1358 موفق به اخذ ديپلم ماشين‌آلات كشاورزي ازهنرستان دكتر شريعتي شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اتفاق شهيد محمد منتظري، شهيد غلامرضا صالحي و شهيد غلامرضا يزداني در دي ماه سال1358 راهي سوريه شد. او تصميم داشت همراه با گروه‌هاي فلسطيني آموزش‌هاي چريكي را در كنار سازمان‌هاي فعال و مبارز فلسطيني فراگيرد و وارد مبارزه عليه رژيم صهيونيستي شود، اما حوادث كردستان او را مجبور به بازگشت به كشور كرد. او در كردستان و در كنار سرلشكر رحيم صفوي، شهيد حسين خرازي، شهيد همت و ديگر برادران سپاه موفق به شكست ضد‌انقلابيون و بازگرداندن امنيت به كردستان شد.

در سال1360و با توجه به وضعيت كردستان و اصرار برخي فرماندهان سپاه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و با شروع جنگ تحميلي- به‌رغم مجروحيتي كه در يكي از جنگ‌هايي كه با عناصر ضد‌انقلاب در كردستان داشت و هنوز با عصا راه مي‌رفت- با اصرار زياد خودش به همراه گروه شهيد غلامرضا محمدي به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه‌اي نزديك آبادان به دوستانش بپيوندد. تجربيات آموزش چريكي در پادگان حموريه سوريه و جنگ كردستان برايش خيلي ارزشمند بود و در جبهه جديد جنگ در محور فارسياد و دارخوين به كمكش آمد به‌طوري كه نيروهاي مردمي به‌صورت خودكار فرماندهي او را پذيرفتند و احمد نخستين دوره فرماندهي بر نيروهاي مردمي را در جبهه فارسيات تجربه كرد.

در سوم آذر ماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امكانات به‌دست آمده از دشمن در عمليات ثامن‌الائمه، يك تيپ قدرتمند را به نام تيپ 8 نجف اشرف تشكيل داد و با استقرار در شهر شوش، يكي از مهم‌ترين محورهاي عملياتي را عهده دار شد و مقدمات مهم‌ترين عمليات جنگ كه بعدا از سوي امام (ره) فتح‌المبين نام گرفت را فراهم كرد.

سال 1360 او در شرايطي بسيار سخت و نابرابر با دشمن با قبول يكي از به‌ياد ماندني‌ترين تصميمات در حالي‌كه همه از آزادي شهر خرمشهر نااميد بودند به‌صورت استشهادي به‌اتفاق شهيد خرازي (فرمانده لشكر 14 امام حسين) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله كرد و از روش منحصر به فرد خود كه دور زدن دشمن بود استفاده كرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتي بعد از آن بيش از 15هزار نفر از نيروهاي دشمن با زيرپوش‌هاي سفيد خود را تسليم او كردند و صداي بانگ ‌الله‌اكبر در شهر خرمشهر طنين افكن شد. اما هرگز كسي ندانست كه احمد به همراه حسين، فاتح اصلي خرمشهر بود و او هيچ‌گاه حاضر نشد به اين عمل اعتراف كند.

 

شهيد احمد كاظمي در عمليات خيبر و بدر به اتفاق رفيق شفيق خود مهدي باكري كه به‌شدت به او عشق مي‌ورزيد يكي از متهورانه‌ترين صحنه‌هاي جنگ را به نمايش گذاشت و در نيمه‌هاي شب با هلي برد به روي جزاير مجنون در عمق هور‌العظيم- كه خود و شهيد باكري در نخستين فرود در آن شركت داشتند- در طول يك شب دو جزيره بسيار مهم نفتي را به‌نام جزيره مجنون شمالي و جنوبي از تصرف دشمن خارج و از آن عبور كرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگيني به دشمن وارد كردند.

در همين عمليات، يكي از انگشتان احمد بر اثر اصابت تركش قطع شد. ايشان با وجود درد شديد جهت جلوگيري از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمكي كه از سنگر عراقي‌ها آورده بودند قرار مي‌داد ولي حاضر به ترك جبهه نبود. در عمليات بدر مهدي باكري آهنگ رفتن كرد و با شهادتش احمد را در حسرتي جانسوز فرو برد. با شهادت باكري احمد به‌شدت ناراحت بود. احمد حاضر نبود دوست صميمي خود را كه حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود تنها بگذارد. اما با اصرار شديد، احمد با چشماني مالامال از اشك سوار قايق شد و به عقب برگشت، اما او از شدت دوري مهدي مريض شد و مدتي در سنگر در بستر بيماري افتاد. خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم‌فرصت به دشمن در تاريكي‌هاي شب و صحنه نبرد در كنار اين روح لطيف همه را متعجب مي‌ساخت.

آذر ماه سال1364 او يكي از برجسته‌ترين فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح كشور بود. حاج احمد در نزديك‌ترين مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم براي رزمنده‌ها فراهم مي‌كرد. بهترين غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهي‌‌اش براي بچه‌هاي لشكر تهيه مي‌ديد؛ تئوري‌‌اش اين بود چلوكباب در خط مقدم و ساچمه‌پلو در عقب جبهه. در لشكر احمد نظم حرف اول را مي‌زد طوري كه بارها سپهبد شهيد صياد شيرازي نظم و نگهداري تجهيزات را در لشكر 8 نجف بي‌نظير و به‌عنوان الگو مطرح مي‌كرد.

احمد كاظمي پس از شهادت دوست صميمي‌‌اش مهدي باكري شاهد مصيبت سخت ديگري شد. شهادت دوست بسيار صميمي‌‌اش حسين خرازي در عمليات كربلاي 5 احمد را بسيار متأثر كرد.او منتظر بود كه در لحظات پاياني جنگ به دوستان شهيدش بپيوندد، اما مصلحت چيز ديگري بود. احمد در بيست و هفتم بهمن ماه سال69 به درجه سرتيپ تمامي نايل آمد.
هيچ عملياتي نيست كه در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد كاظمي در آن پيروز نباشد. او هميشه نقش‌اش را به بهترين شكل انجام مي‌داد حتي در عمليات رمضان كه عمليات ناموفقي بود حاج احمد تنها فرماندهي بود كه در شرق بصره تا نهر كتيبان جلو رفت و قلب دشمن را شكافت ولي به‌علت عدم‌پيشروي در مناطق ديگر به منطقه قبلي بازگشت.

محسن رضايي، فرمانده وقت سپاه مي‌گويد: ما 4لشكر داشتيم كه اينها وقتي هرجا وارد مي‌شدند، هيچ خطي در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت، حاج همت و لشكر 27 محمد رسول‌الله(ص)، حسين خرازي و لشكر 14 امام حسين(ع)، مهدي باكري و لشكر 31 عاشورا، احمد كاظمي و لشكر 8 نجف اشرف كه در هر كجا وارد مي‌شدند بدون استثنا با موفقيت همراه بودند. 2نفر از فرماندهان عراقي كه اسير شده بودند مي‌گفتند وقتي اسم احمد كاظمي، حسين خرازي و مهدي باكري مي‌آمد ما بر اندام‌مان لرزه مي‌افتاد و دعا مي‌كرديم ما روبه‌روي اين لشكرها نباشيم چون مطمئن بوديم اينها مي‌آمدند و مي‌زدند و هيچ كس جلودارشان نبود.

پس از جنگ

پس از جنگ، موفق به ادامه تحصيل و گذراندن دوره كارشناسي ارشد در دانشگاه تهران شد. در سال1379 با حكم فرمانده كل قوا به‌مدت 5سال به‌عنوان فرمانده نيروي هوايي سپاه منصوب شد. در اين مقطع براي نخستين بار نيروي هوايي سپاه را مجهز به هواپيماي جنگنده سوخو 24 كرد و سازمان هلي‌كوپتري را با خريد هلي‌كوپترهاي ام.آي 17 سازماندهي كرد و حتي موفق به ساخت هلي‌كوپتري شد كه امروز در سطح ملي مورد توجه واقع شده است.

پيشرفت در سيستم موشكي سپاه

نقش قابل توجه او در پيشرفت سيستم موشكي سپاه بود. براي موشك شهاب 3 با بردهاي گوناگون شبانه‌روز وقت گذاشت تا به ثمر رسيد. مدت ماموريت احمد در نيروي هوايي به شش سال و نيم رسيد. احمد كاظمي به‌علت جراحت‌هاي زياد در طول دوران دفاع مقدس به 55درصد جانبازي نايل شد و به جهت رشادت‌ها و توانمندي‌ها خود از دست مقام معظم رهبري 3مدال فتح و شجاعت را به افتخارات خود افزود. سال1384 حاج احمد با حكم مقام معظم رهبري فرمانده نيروي زميني سپاه شد.

فرماندهي نيروي زميني

 

در مراسم توديعش در نيروي هوايي گفت: «واقعا نمي‌دونم كه چرا از جنگ تا اينجا رسيدم. ولي خدا را شاهد مي‌گيرم كه هيچ روزي نيست كه از واماندگي از اين كاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعا گير در خودمه، از خدا مي‌خوام به حق حضرت فاطمه زهرا(س) من دوست داشتم در نيروي هوايي شهيد بشم ولي در نيروي زميني دوران شهادت ما فرابرسد و از خدا فقط همين رو مي‌خوام، اگه كه كاري كردم، رزمنده‌اي بودم، اگرم گناهكار هستم به خاطر دوستان شهيدم خدا مارو ببخشه و ما شرمنده نشيم و سرافكنده نباشيم، نمي‌خوام غيراز شهادت به اون دنيا وارد بشم».

IMG_1910

*تمنای خاموش*

بی گمان مثل او بودن سخت است اما محال نیست!

خوش نام است و “گم،نام”! شهید کاظمی را می گویم…

سردارشهید حاج احمد کاظمی… کسی که گرمای وجودش، سرمای بی کسیِ خرمشهر سوزان را گرم کرد! حدوداً 20 سال قبل از پیروزی انقلاب بود که دوم مرداد ماه، مزین به ولادتش شد. آن روزها همه در سایه ی ظلم طاغوت بودند. “او” هم همین!

تازه پنج ساله شده بود که صدای “هیهات من الذله” رهبرِ سال های جوانی اش، پایه های طاغوت را لرزاند. شاید آن روزها، پیِ بازی های کودکانه اش بود اما ندای دادخواهی مردی از جنس نور، تمنای خاموش مردم کشورش را تا سال های نوجوانی او و دوستانش، فریاد زد. روزهای 20 سالگی اش را پشت سر گذاشته بود که به “هل من ناصر” همان مرد لبیک گفت و وارد فضای انقلابی شد. کم شکنجه ندید بخاطر مبارزه با ارزش هایش اما همان شکنجه ها، مرهمی بود بر زخم های جانش!

تازه می رفت پشتش را از خستگیِ تلاش برای پیروزی انقلاب و سروسامان گرفتنِ نسبیِ وضعیت نابه سامان کشور، روی زمین بگذارد که صدای بمب های دشمن خواب را از چشمانش گرفت! 8 سال نخوابیدن، کم زمانی نیست برای پاسداری از حد دین و مرز وطن. به خودش که آمد، دید گرد و خاک جبهه در عملیات های متعدد، دیگر از روی صورتش پاک نشد. چهره اش با آن خنده های ناب و پر انرژی و موهای جوگندمی، دوست داشتنی تر از قبل شده بود؛ اما سپیدی موهایش سندی برای بازنشستگی اش نشد! بعد از پیرجماران، نگاهش به دهان سیدخراسانی بود. آشنایی شان از همان سال های جنگ شروع شد. دلش می خواست بعد از شهید صیاد، خبر او را هم برای مقتدایش ببرند. خودش را یک مسافر جامانده از قافله ی پرشور شهدا می دانست و دیگر تحمل دوری از حسین را نداشت. همیشه می گفت یک درِ بهشت از کنار مزار حسین باز می شود. زمان و مکانی نبود که برای مادر سادات اشک نریزد و طلب شفاعت برای شهادت نکند. هنوز 47 سالگی اش تمام نشده بود که در روز عرفه خدا را ملاقات کرد…

روحش شاد و راهش پررهرو باد…

در روزهایی قرار داریم که 28 سال از عملیات کربلای 5 می گذرد ، عملیاتی که با پیروزی همراه بود و  پس از پایان این عملیات بود که تلاش‌های بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ افزایش یافت.

سنگینی شرایط دشوار پس از عملیات كربلای 4 ضرورت انجام عملیات دیگری را ایجاب می‌كرد. عملیاتی كه پیروزی آن تضمین شده باشد و ضمناً از جنبه نظامی و سیاسی بسیار ارزشمند باشد تا آثار نامطلوب كربلای4 را جبران نماید.

ارزشمندترین منطقه موجود، شلمچه بود كه دشمن در آن مستحكمترین مواضع و موانع را داشت؛ بطوری كه عبور از آنها غیرممكن می‌نمود و با توجه به اصول نظامی شناخته شده و محاسبات كمی، ضریب موفقیت بسیار ناچیز بود و بالطبع تضمین پیروزی از سوی فرماندهان عملیات را غیرممكن می‌ساخت؛ لیكن ضرورت غیرقابل انكار ادامه جنگ در آن موقعیت و لزوم تسریع در تصمیم‌گیری پس از عملیات كربلای4 سبب گردید كه صرفاً برای انجام تكلیف و با امید به نصرت الهی، تمامی نیروهای خودی اعم از رزمنده و فرمانده برای عملیات بزرگ كربلای5 آماده شوند.

در این عملیات که مجموعا 200 گردان از سازمان رزم خودی در آن مامور به انجام عملیات بودند در قالب چهار قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) ، کربلا ، نجف و قدس سازماندهی شده بودند .

قرارگاه کربلا به احمد غلامپور واگذار شد .

آنچه در چند روز اخیر  شاهد آن بودیم و هستیم و کمی قابل تأمل این است که ادبیات بکار رفته در صحبت های سردار احمد غلامپور که در فصلنامه نگین ایران منتشر و  خبرگزاری دفاع مقدس (دفاع پرس) آن را منتشر کرده است چندان درخور شأن این فرمانده دفاع مقدس نیست . مقایسه شهیدان احمد کاظمی و حسین خرازی که علی الظاهر دستشان از این دنیا کوتاه است با افرادی همچون مرتضی قربانی و امین شریعتی کار بجایی نیست .

\"defapress\"

در این خاطره که با تیتری درشت آمده است :

اما و اگرهای احمد کاظمی

شما نگاه کنید در سازمان قرارگاه کربلا که قرارگاه اصلی عمل کننده در عملیات است خبری از لشکرهایی مانند 14 امام حسین(ع)، 8 نجف و 27 حضرت رسول نیست. این یگان‌ها را می‌دهد به قرارگاه قدس که بروند در هور فعال بشوند. در حالی که اصلا قرار نبود در هور عملیاتی انجام شود. در مقابل لشکرهایی که به من می‌دهد، لشکرهایی هستند که فرماندهانشان دارای دو ویژگی فردی قوی و خوب هستند: یکی بعد ولایتی بودنشان است، یعنی وقتی فرماندهی به آن‌ها دستور می‌دهد ولو در شرایط سخت، نه نمی‌گویند. مثلا فرض کن آقای رضایی می‌آمد می‌گفت احمد کاظمی بیا اینجا عمل بکن، کلی اما و اگر می‌آورد، اما مثلا آقای رودکی یا مرتضی قربانی یا امین شریعتی این روحیه را نداشتند. این‌ها فرماندهانی بودند که در سلسله مراتب فرماندهی اگر آقامحسن به آن‌ها حساس‌ترین و خطرناک‌ترین ماموریت را می‌داد، بدون اما و اگر انجام می‌دادند و اصلا نه نمی‌گفتند.

صحبتی کوتاه با برادر غلامپور :

آقای غلامپور اما و اگر های احمد کاظمی برای انجام ندادن دستور و یا شانه خالی کردن از زیر بار ماموریت ها نبود ، شما بهتر می دانید که سپاه چه در شرایط جنگ و چه در شرایط صلح مدیر و فرمانده می خواهد نه یک \” بله قربان \” گوی صرف .

فرماندهی که بتواند در سخت ترین شرایط و در بحرانی ترین شرایط خودش تصمیم بگیرد فرمانده است …

آقا محسن قطعا یادش می آید آن وقت هایی که احمد کاظمی جوانی 22 ساله خوش هیکل و ورزیده ای بود ، قرار شد خطی در کنار کارون و بهمن شیر  را برای پدافند به ایشان تحویل دهند و احمد کاظمی قول داد:

 \” بی خودی جان کسی را به خطر نیندازند \”

احمد کاظمی اما و اگر نیاورد اما بعد از چند روز که دید آنجا به درد او و نیروهایش نمی خورد به آقا محسن درخواست داد تا جایی که محل درگیری باشد و تاثیرگذار باشند به آنها بدهند و ایستگاه 7 و کوی ذوالفقاری آماده حضور احمد شد .

آن روزها آقا محسن روی یک تکه کاغذ نوشت :

بیست و یکی دوساله . اعزامی از نجف آباد . انگیزه بسیار بالا . شجاعت و رک گویی زیاد . اتکا به نفس فوق العاده . تواضع بی نظیر .  یک رگه سرپیچی و خودرأیی دارد . با این حال ، روی آینده اش می توان حساب باز کرد …

 احمد کاظمی را عراقی ها می شناسند که در عبور از رقابیه و تنگه زلیجان با همان لهجه اصفهانی اش لرزه بر اندام سرهنگ \”نزار\” افسر عالی رتبه عراقی که بعد ها اسیر شده بود انداخته بود.

احمد کاظمی تیپ نجف اشرف را با یک مهر و شماره تیپ که آن هم عدد هشت بود راه انداخت …

احمد کاظمی آن روز که در اعزام نیروهایش برای عملیات قادر اما و اگر آورد کسی به حرفهایش گوش نداد و وقتی گزارش عملیات را برای هاشمی آورد تا آن لحظه 400 نفر شهید و مجروح و اسیر و مفقودالاثر داشت …

اما و اگر هایی که احمد کاظمی آورد بخاطر خودش نبود چون هنوز برق چشمان میرعباسی در کربلای 4 را فراموش نکرده بود و حتی آخرین ساعات قبل از پرواز 19 دی 84 سراغ خانواده میرعباسی را می گیرد …

اما و اگر هایی که احمد کاظمی آورد بخاطر خودش نبود چون هنوز محاسن حنا بسته شده علی محمد اربابی نیروی تازه دامادش که عروسش را بعد از یک هفته رها کرده بود و خودش را در عملیات کربلای 4 به خط رسانده بود فراموش نکرده …

اما و اگر هایی که احمد کاظمی آورد بخاطر خودش نبود چون هم میرعباسی و اربابی در کمتر از نیم ساعت به شهادت رسیدند …

آقای غلامپور اما و اگرهای احمد کاظمی از سر تکلیف بود و می دانست که پدر و مادر این جوان ها بعد از خدا و حضرت امام فرزندانشان را به او سپرده اند و نمی تواند بی خودی جانشان را به خطر بیندازد

احمد کاظمی اولین فردی بود که پشت دروازه های خونین شهر رسید و اولین فردی بود که در همان ساعات اولیه در یک مکالمه بیسم به برادر رشید گفت : خرمشهر را خدا آزاد کرد … و هیچ گاه بعد از جنگ دنبال نامی از فاتح خرمشهر برای خودش نبود .

احمد کاظمی کسی بود که سالها قبل از آنکه شما او را بشناسید در آزمون ولایت مداری و ولایت پذیری سربلند شده بود ، آن روزی که به منتظری می‌گفتند درود بر منتظری امید امت و امام، نخستین کسی که این شعار را داد بچه‌های لشگر نجف بودند، و احمد کاظمی هم فرمانده تیپ نجف بود ولی وقتی دیدند منتظری با امام زاویه پیدا کرد نخستین کسی که این شعار را تعطیل کرد نیز بچه‌های تیپ نجف بودند.

احمد کاظمی در مقارن با همین ایامی که شما او را اطاعت پذیر نمی دانید در 5 دی ماه 82  بدون اینکه منتظر دستور از مقامات مافوقش باشد نیروی هوایی سپاه را برای کمک رسانی به آسیب دیدگان زلزله بم بسیج می کند و در همان ساعات اولیه خودش فرودگاه بم را آماده کرد و هر ۱۳ دقیقه یک هواپیما ویک هلیکوپتر چه در شب و چه در روز  به پرواز درآورد ، ۳۰ هزار مجروح را با هواپیما و هلیکوپتر تخلیه کرد و یکصد ساعت بیداری را تحمل می کند برای رضای خدا …

آقای غلامپور …

احمد کاظمی نیازی به توضیح دادن ندارد خودش یک دریاست و هرکس به اندازه معرفتش می تواند او را بشناسد و \”بعد ولائی اش \” برای نائب امام زمانش ثابت نمود تا جایی که از ایشان می خواهد برای روسفیدی و شهادتش دعا کنند .

اینک این شما و این احمد کاظمی

گفتم شما فرمانده ی لشکرید، اختیار همه ی امور را دارید. چند کپی که در راستای کارهای لشکر هم هست که دیگه شخصی حساب نمی شه. گفت: بگو چقدر می شه، بیت المال، فرمانده لشکر یا نیروی عادی نمی شناسه. از من اصرار از نگرفتن پول، از او اصرار به پرداخت. بالاخره کوتاه آمدم، پول کپی ها را داد البته دو برابر.

به نقل از برادر غلامرضا شفیعی

زمان ثبت نام برای  دریافت رایگان کتاب \” احمد \” به پایان رسید .

به اطلاع  کلیه کاربرانی که از طریق سایت شهید کاظمی اقدام به ثبت نام دریافت رایگان کتاب \” احمد \” نموده اند می رساند پس از تهیه فهرست نهایی و ارائه آن به مرکز توزیع کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی شهید کاظمی‌اصفهان اطلاع رسانی از طریق سامانه پیام کوتاه سایت انجام خواهد شد و نهایتا کاربران می توانند با مراجعه به آن مرکز کتاب فوق را تهیه نمایند .

از این رو خواهشمند است به علت همکاری دوجانبه سایت شهید کاظمی و مرکز توزیع کتاب شهید کاظمی تا زمان اعلام قطعی زمان تحویل کتاب از هرگونه مراجعه غیر ضروری در خصوص طرح توزیع رایگان کتاب به آن مرکز خودداری نمائید . ضمن اینکه طبق توافقات صورت گرفته از 2 تا 8 مرداد ماه کلیه کتاب های آن مرکز با تخفیف ویژه به فروش خواهد رسید .

شهید کاظمی پله ای برای رسیدن به خداست

سایت شهید کاظمی در راستای ترویج فرهنگ کتابخوانی  وبا هدف آشنایی با این شخصیت بزرگ با همکاری مرکز توزیع کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی شهید کاظمی اصفهان این بار در اقدامی نو در سالروز ولادت این شهید اقدام به توزیع رایگان کتاب \”احمــــــد\”  در تعداد محدود نموده است .

این کتاب که از جمله کتاب های برگزیده و پر تیراژ و با کیفیت از لحاظ محتوایی و … است توسط نویسنده و یادگار دفاع مقدس سردار سیدعلی بنی لوحی جمع آوری و تنظیم شده است .

حضور بسیجی او در این عرصه باعث شده است کتاب‌های او با استقبال چشمگیری از سوی جوانان مواجه شود.

نگاه او به جنگ و دفاع مقدس، بیشتر فرهنگی است و به همین جهت است که در بسیاری از صفحات کتاب \”احمد\” سخنی فرهنگی از امام خمینی (ره) را گوشزد کرده است.

بنی لوحی در مقدمه کتاب ارزشمند \”احمـــد\” می‌نویسد؛

\”آن چه پیش روی شماست، قطره‌ای از دریای وجود مردی است که یکی یکدانه بود، از آن دست جوانانی که نفس امام (ره) او را متحول کرد. به قول خودش \”بچه‌ای دهاتی بود که کسی او را نمی‌شناخت\” اما وقتی بار سفر بست و رفت، میلیون‌ها نفر در سوگ او گریستند. احمد کاظمی، اگر هیچ فایده‌ای نداشته باشد، حداقل برای لحظاتی تنهایی خوب است و می‌تواند پلی برای رسیدن به آن، روشنایی رویایی، باشد که خیلی وقت‌ها جوانان ما در آتش شوق رسیدن به آن می‌سوزند. احمد پله‌ای برای رسیدن به خداست.\”

علاقه مندان جهت تهیه این کتاب می توانند از طریق فرم زیر اطلاعات خود را تکمیل و جهت دریافت کتاب به مرکز توزیع کتاب شهید کاظمی اصفهان واقع در خیابان هشت بهشت غربی ، بعد از چهار راه گلزار .جنب قرض الحسنه رسالت (03132660882_09369226945)  مراجعه نمایند .

لازم به ذکر است به مناسبت سالروز تولد سردار شهید حاج احمد کاظمی آن مرکز کلیه کتاب های خود را از تاریخ 2 تا 8  مردادماه تخفیف ویژه عرضه می نماید.

نکات قابل توجه در توزیع رایگان :

1-      تعداد \”توزیع رایگان\” این کتاب محدود بوده و اولویت با کسانی است که زودتر ثبت نام نمایند .

2-      درج نام و نام خانوادگی ، شماره تلفن همراه و آدرس پست الکترونیکی در فرم پیوستی جهت ارسال پیامک و زمان دریافت کتاب الزامی است .

3-      برای کسانی که در اولویت دریافت کتاب قرار می گیرند از طریق پیامک اطلاع رسانی های بعدی صورت خواهد گرفت .

4-      برای هر نفر از ثبت نام کنندگان صرفا یک جلد کتاب در نظر گرفته شده و ملاک تحویل کتاب پیامک ارسالی از سایت و شماره تلفن همراه فرد می باشد .

نکات قابل توجه در توزیع نیم بهاء :

1-      در صورت اتمام تعداد جلد رایگان کتاب و استقبال و به حد نصاب رسیدن کاربران گرامی این کتاب با تخفیف 50% در اختیار آن ها قرار خواهد گرفت که لازم است تمایل خود را در فرم پیوستی اعلام نمایند .

2-      هزینه این کتاب در چاپ جدید 38000 ریال بوده که با تخفیف 50% با قیمت 20000 ریال توزیع خواهد شد .

3-      نظر به اینکه بر حسب سفارش و تقاضای افراد این کتاب با تخفیف خریداری و بعد عرضه خواهد شد ،خواهشمند است کاربران در سفارش خود دقت لازم را  به عمل آورند .

4-      پرداخت هزینه نیم بهاء پس از اطلاع رسانی از طریق لینک پرداخت آنلاین سایت شهید کاظمی و یا پرداخت وجه نقدی در زمان تحویل کتاب میسر خواهد بود .

شماره تلفن 09217750482 وسامانه پیامک کوتاه 30008900191084 آماده دریافت انتقادات و پیشنهادات شما کاربران گرامی می باشد.

———————————————————————————

فرم ثبت نام دریافت رایگان کتاب احمد

خطا: فرم تماس پیدا نشد.

فرمانده کاپیتان!

ته ورزشی احمد، والیبال بود و آن روزها مسئولیت کاپیتانی تیم ما روی دوش او قرار داشت. او آبشارزن و من پاسورش بودم. توی بازی‌ها اون شایستگی و لیاقت خودش را نشون داد و به خاطر همین بیشتر اوقات تیم ما برنده بود.

اما صبر احمد در همه جا مثال‌زدنی بود. بارها من به شوخی پاس‌ها را به گوشه و کنار زمین می‌انداختم. احمد از عصبانیت صورتش قرمز می‌شد اما هیچ کلامی نمی‌گفت که باعث ناراحتی شود.

 سال 1360 در پادگان امام رضا (ع) در دوی استقامت و پرش ارتفاع نفر اول شد. او به عنوان فرمانده اولین کسی بود که روزهای ورزش می‌آمد. لباس‌های ورزشی را می‌پوشید و شروع می‌کرد به دویدن و نرمش؛ بعد هم با بچه‌ها بازی می‌کرد. در آخر نیز از همه ما جلوتر زد و گوی سبقت را در ایمان به حق و شوق لقا از دیگران ربود.

به نقل از یکی از همرزمان

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، مراسم گرامیداشت یاد و خاطره سرداران شهید سرلشکر پاسدار \”احمد کاظمی\” فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه و \”حسان اللقیس\” از فرماندهان جهادی حزب‌الله لبنان در حسینیه‌ فاطمة‌الزهرا(س) سپاه با تلاوت آیاتی از کلام‌الله مجید توسط قاری بین‌المللی حاج کریم منصوری آغاز شد.

این مراسم هم‌اکنون با حضور سردار سرلشکر حاج \”قاسم سلیمانی\” فرمانده نیروی قدس سپاه، سردار \”حسین دهقان\” وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و \”حجت‌الاسلام والمسلمین گواهی\” نماینده ولی فقیه در سپاه تهران بزرگ در حال برگزاری است.

یادآور می‌شود، سردار سرتیپ احمد کاظمی 19 دی‌ماه 1384 در سانحه هوایی سقوط هواپیمای فالکن در نزدیکی ارومیه به شهادت رسید و حسان‌اللقیس نیز 12 آذرماه 92 در مقابل منزلش در جنوب بیروت هدف گلوله تروریست‌ها قرار گرفت و شهید شد.

 امام خامنه ای : برای آنان که اهل ارزش های اسلامی هستند،. تصاویر شهدا از هر تصویری دلرباتر است و این بار تک عکس هایی از شهید کاظمی که دلــربا تر از هر تصویری هستند . گاهی اوقات برخی عکس ها با نگاهشان با انسان حرف می زنند این تک عکس ها هم اینگونه اند :

آخرین سخنرانی در لشکر 8 نجف اشرف – 1384

حقیقتاً وقتی که در همه جا، در همه محلهای گلزار شهدا وارد می شویم و توفیق پیدا می کنیم که سرخاک مطهر این بندگان خاص خدا حاضر شویم. یک لحظه درنگ و تأمل به انسان می گوید: یک بچه که متولد سال 1350 بود و سال 1364 یا 1365 شهید شده دنبال چه چیزی آمده و در پی چه چیزی بوده است؟ این سن و سال، سن و سالی نیست که در سخت ترین مبارزات، انسان قرار گیرد. سن و سال، سن و سال رشد و تفریح و استراحت و مقدمه ای بر جوانی است.

یک نفر و دو نفر و سه نفر هم نیستند. پاسخ این پیدا نمی شود الا اینکه به اصل موضوع پی ببریم. موضوع چه بود؟ انقلاب اسلامی با عنایت خدا جهاد در راه خدا، حاکمیت عبد صالح خدا، حضرت امام (ره) پیروز شد و این پدیده باعث شد که گوی سبقت به وجود بیاید. یک حرکتی بود که در این مبارزه سن و سال هیچ ملاکی نبود و فقط سبقتی بود برای رسیدن به یک هدف و مجاهدت در راه یک هدف، و خب انسانهای بزرگی موفق شدند در این حرکت و مبارزه به پیروزی نهایی دست پیدا کنند که همان تسلیم شدن واقعی به درگاه حضرت حق تعالی و پیوستن به این راه و شهید شدن بود. به واقعیت کلمه، به معنای واقعی «شهید».

هیچ گاه نمی توانیم با هر نگاهی،نگاهی که پاک نباشد، اسمی از شهید بیاوریم؛ چه شهیدی که شناخته شده باشد. چه آن شهیدی که در قبل از شهادتش آدم آن را نشناسد