نوشته‌ها

ظرف مدت كوتاهي، بساط كارمندي را جمع كرد. مي‌گفت: ما نيروي زميني هستيم، سازمان ما، سازمان رزمه؛ توي سازمان رزم، جايگاه كارمندي اصلاً معنا نداره!

كارمندها را مخير كرد كه؛ يا از نيروي زميني بايد برويد، يا اين كه رسته‌ي نظامي بگيريد.

خدا رحمتش كند؛ تمام اين كارها، از تفكر دفاعي‌اش نشأت مي‌گرفت، از اين كه بيدار بود؛ مي‌گفت: با اين دشمنان قسم خورده‌اي كه ما داريم و يك لحظه از فكر براندازي ما بيرون نمي‌آن؛ ما بايد هر روز بنيه‌ي دفاعي خودمون رو بيشتر از روز قبل بكنيم.

نيروي هوايي سپاه را هم با همين تفكر متحول كرد.

بعضي به شوخي، به اين سيستم مي‌گفتند «سيستم رضاشاهي»؛ اين كه ستاد يك لشكر نسبت به تيپ‌ها و بقيه‌ي يگان‌هاي زير مجموعه‌اش در تنعم بيشتري باشد و هميشه بر آنها مقدم باشد!

معمولاً امكانات و بودجه كه به يك لشكر مي‌آمد، رسوباتش مي‌رسيد به گردان‌ها و گروهان‌ها، كه اصلي‌ترين جايگاه رزم را داشتند.

حاج احمد كاظمي كه فرمانده‌ي نيروي زميني شد، دقيقاً‌ اين سيستم را برعكس كرد؛ اولويت را توي تقسيم بودجه و امكانات، داد به گردان‌ها و تيپ‌ها.

حتي در يك مورد كه خودم شاهد بودم، ستاد يكي از لشكرها را از مركز استان، برد به يكي از شهرستان‌هاي دور افتاده كه قبلاً مقر يكي از تيپ‌هاي رزمي آن لشكر بود. آن وقت مقر ستاد در مركز استان را داد به آن تيپ رزمي.

به خاطر شرايط جنگ، اطراف اهواز پادگان‌هاي زيادي ساخته شده بود. در سال‌هاي بعد از جنگ، نياز چنداني به اين پادگان‌ها نبود، اما همچنان دست سپاه ماند.

دو، سه سال پيش، فرماندهي كل قوا گفته بودند: پادگان‌هايي را كه نياز نداريد، بدهيد دولت تا به نفع مردم از آنها استفاده كنند.

حاج احمد كه فرمانده‌ي نيروي زميني شد، گفت: اين دستور آقا معطل مونده!

در بازديدي كه از يگان‌هاي خوزستان داشت، يك صبح تا شب تمام پادگان‌ها را رفت. روز بعد با استاندار خوزستان جلسه گذاشت. چند تا پادگان را كه متراژ وسيعي هم داشت، از قبل ليست كرده بود. اسم آنها را خواند و به استاندار گفت: اين پادگان‌ها آماده‌ي تحويل دادن به دولت، و به مردمه.

همراه سردار رفته بوديم اصفهان، مأموريت. موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد. به گلزار شهدا كه رسيديم، گفت: بچه‌ها، دوست دارين، دري از درهاي بهشت رو به شما نشون بدم.

گفتيم: چي از اين بهتر، سردار!

كفش‌هايش را درآورد، وارد گلزار شد. يك راست بردمان سر مزار شهيد حسين خرازي. گفت، با يقين گفت: از اين قبر مطهر، دري به بهشت باز مي‌شه.

نشستيم. موقع فاتحه خواندن، حال و هواي سردار تماشايي بود. توي آن لحظه‌ها، هيچ كدام از ما نمي‌دانستيم كه اين حال و هوا، حال و هواي پرواز است؛ به ده روز نكشيد كه خبر آسماني شدن خودش را هم شنيديم. وصيت كرده بود كه حتماً كنار شهيد خرازي دفنش كنند. دفنش هم كردند. تازه آن روز فهميديم كه بنا بوده از اين جا، در ديگري هم به بهشت باز بشود!

آخرين جلسه‌اي كه سردار گذاشت، جلسه‌ي فرهنگي بود؛ يك روز قبل از شهادتش. جلسه از ظهر شروع شد. من كنار سردار نشسته بودم. موضوع جلسه، نحوه‌ي پشتيباني كاروان‌هاي راهيان نور بود. قبل از اين كه جلسه شروع بشود، يك كليپ چند دقيقه‌اي از شهيد خرازي گذاشتم. سردار، همين كه چشمش به چهره‌ي نوراني و زيباي شهيد خرازي افتاد، آهي از ته دل كشيد. توي آن جلسه، سردار طرح‌هايي مي‌داد و حرف‌هايي مي‌زد كه تا آن موقع براي حمايت از كاروان‌هاي راهيان نور، سابقه نداشت.

همين نشان مي‌داد كه چه ديدگاه بالايي نسبت به كارهاي فرهنگي دارد. جلسه تا غروب طول كشيد. غروب سردار آستين‌هايش را زد بالا كه برود وضو بگيرد. يادم افتاد فيلمي از اوايل جنگ براي او آورده‌ام. فيلم مربوط مي‌شد به جبهه‌ي فياضيه كه حاج احمد به همراه چند نفر ديگر در آن بودند. بيشترشان شهيد شده بودند. سردار وقتي موضوع را فهميد، مشتاق شد فيلم را ببيند. ديد هم. باز وقتي چشمش به چهره‌ي شهدا افتاد، از ته دل آه كشيد.

فردا وقتي خبر شهادت سردار را شنيدم، تازه فهميدم آن آه، آه تمنا بوده است؛ تمناي شهادت!

مجموعه تصاویر دوران دفاع مقدس سردار شهید حاج احمد کاظمی بر روی سایت قرار گرفت . این مجموعه که شامل بیش از 100 تصویر می باشد با حجم و کیفیت مناسب از ادرس گالری سایت / تصاویر / دوران دفاع مقدس قابل دسترسی می باشد . لازم به ذکر است سایر تصاویر این شهید بزرگوار به همراه مجموعه ای از فایل های صوتی و مکالمات بیسیم ، مجموعه ای از کلیپ های تصویری و فیلم های ایشان به زودی از طریق همین پایگاه در اختیار کابران قرار خواهد گرفت .