سایت شهید کاظمی پوستر اختصاصی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی را منتشر نمود.
نوشتهها
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی پس از سال ها مجاهدت به آرزوی دیرینه اش رسید و به دوست و برادر شهیدش حاج احمد کاظمی پیوست. اوج ارادت و رفاقت این دو شهید بر هیچ کس پوشیده نیست، سایت شهید کاظمی به مناسبت شهادت این فرمانده دلاور و در آستانه 19 دی ماه چهاردهمین سالگرد شهادت شهید کاظمی تصاویری از این دو شهید عزیز را منتشر کرد.
در جریان حمله به کاروان الحشدالشعبی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه به همراه ابومهدی المهندس معاون الحشد الشعبی و چند نفر از اعضای این سازمان به شهادت رسیدند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، در جریان حمله به کاروان الحشدالشعبی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه به همراه ابومهدی المهندس معاون الحشد الشعبی و چند نفر از اعضای این سازمان به شهادت رسیدند و برخی دیگر نیز مجروح شدند.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیهای اخبار مربوط به شهادت سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تایید کرده است.
سپاه پاسداران در اطلاعیه خود آورده است: سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی پس از عمری مجاهدت بامداد امروز در حمله بالگردهای آمریکایی به شهادت رسید.
به گزارش تسنیم، گفته می شود این حمله توسط آمریکایی ها صورت گرفته است.
دستکم چهار راکت به نزدیکی این فرودگاه اصابت کرده است.
همزمان گزارش شد بالگردهای آمریکا در حال پرواز بر فراز فرودگاه هستند.
شبکه تلویزیونی سی ان ان اعلام کرد: آمریکا مسئولیت حمله به فرودگاه بغداد را برعهده گرفت که به شهادت قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران منجر شد.
نشریه نیوزویک نیز به نقل از منبعی در پنتاگون خبر داد: دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا با ترور ژنرال سلیمانی از طریق به کارگیری پهپاد, موافقت کرده بود.
فاکس نیوز هم اعلام کرد: ارتش آمریکا بر اساس دستورات رئیس جمهور, قاسم سلیمانی را هدف قرار داد.
دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در صفحه توئیتر خود بدون هیچ توضیحی تصویری از پرچم آمریکا را توئیت کرد.
پس از اتمام جنگ به عنوان فرمانده تیپ یکم لشکر حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم و قائم مقام آن مشغول به کار شد. شهید سلیمانی با وجود 35 درصد جانبازی و مسئولیت های سنگینی که بر عهده داشت آموزش جودو را آغاز نمود و بعد از کسب کمربند مشکی (دان دو)، لیگ جودوی سپاه را بنیان نهاد و در همان سال های اولیه، این تیم را به قهرمانی در لیگ کشور رساند.
پس از تشکیل قرارگاه ثارالله تهران به عنوان مسئول عملیات قرارگاه معرفی شد و در تاریخ 25/7/1383 به سمت معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه منصوب گردید. سرانجام سردار سرتیپ پاسدار شهید سعید سلیمانی در تاریخ 19/10/84 در سن 46 سالگی بر اثر سانحه سقوط هواپیما در ارومیه جان به جان آفرین تسلیم کرد و شهید راه حق شد.
دوم مرداد سال 1337 در نجف آباد اصفهان چشم به دنیا گشود. اسمش را احمد نهادند. از بچگی متفاوت بود و این را در رفتارش نشان میداد, پدر و مادرش هم از همان بچگی عجیب دوستش داشتند، او یک نشانه هم در بدنش داشت؛ دو انگشت دستش به هم چسبیده بود.مادر همیشــه میگفت راز بزرگی در پس آن وجود دارد و پس از سالها این راز که همان شهادتش بود, فاش شد.
پدرش نجار بود و پس از مدتی به شغل قالیبافی روی آورد. احمد نیز پس از آنکه پدرش به قالی بافی مشغول شد, اوقات فراغتش را به پدر کمک میکرد و به یک قالیباف حرفهای تبدیل شد. همزمان با قالیبافی و تحصیل با شروع مبارزه علیه رژیم ستم شاهی به فعالیتهای ضد شاهنشاهی هم مشغول بود تا آنجا که در عاشورای سال 56 توسط ساواک دستگیر شد و پس از مدتی آزاد شد اما او با انگیزه ای بیشتر در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی قدم برداشت.
این مبارزات به گونه ای شد که ساواک شبانه روزی دنبال دستگیری او بود. احمد مجبور شد برای ادامه فعالیت های مبارزاتی اش به خارج اصفهان برود و چندین ماه پس از پیروزی انقلاب برگردد. پس از بازگشتش به اصفهان با شهید محمد منتظری راهی لبنان شد تا جنگ های چریکی را بیاموزد. بازگشت او به ایران همزمان با شروع غائله کردستان بود. او پس از این اتفاقات به کردستان رفت و در مبارزه با گروهک های ضد انقلاب مجروح شد و به اصفهان بازگشت. هنوز بهبود نیافته بود که عراق به ایران حمله کرد و او با همان اوضاع به جنوب رفت.
او در مدت حضور 8 ساله خود در جبهه های نبرد علیه دشمن بعثی مسئولیت هایی همچون فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، فرماندهی لشکر 8 نجف، فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع) را بر عهده داشت و با پایان جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران, فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و فرماندهی نیروی هوایی و نیروی زمینی سپاه را به عهده داشت و رشادت های زیادی را در طول دوران دفاع مقدس و بعد از آن از خود نشان داد.
سردار شهید احمد کاظمی در سال 1379 طی حکمی از سوی فرمانده کل قوا به سمت فرماندهی نیروی هوایی سپاه منصوب شد و در طول فرماندهی خود در این نیرو, نیروی هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داد.
او پس از پنج سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه, در سال 1384 حکم فرماندهی نیروی زمینی سپاه را از سوی فرمانده کل قوا دریافت کرد و طی سه ماه فعالیت شبانه روزی، با سفرهای متعدد وضعیت یگان های نیروی زمینی را از نردیک مورد بررسی قرار میداد. شهید کاظمی در پی مأموریتی که در 19 دی ماه سال 1384 و همزمان با روز عرفه به همراه 11 نفر از فرماندهان و پرسنل نیروی زمینی سپاه به استان آذربایجان غربی داشت, بر اثر سقوط جت فالکن حامل آنها در منطقه امامزاده آیدینلو در نزدیکی شهر ارومیه به فیض شهادت نائل شدند.
سردار سعید مهتدی جعفری فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله(ص)،سردار سعید سلیمانی معاون عملیات نیروی زمینی سپاه، سردار نبی الله شاهمرادی معاون اطلاعات نیروی زمینی سپاه، سردار خلبان عباس کربندی مجرد فرمانده پایگاه هوایی قدر نیروی هوایی سپاه، سردار سرتیپ پاسدار غلامرضا یزدانی فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه، سردار صفدر رشاد معاون طرح و برنامه نیروی زمینی سپاه،سردار خلبان احمد الهامینژاد فرمانده دانشکده پروازی نیروی هوایی سپاه، سردار حمید آذینپور رئیس دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه، سرهنگ مرتضی بصیری مهندس پرواز
و پاسدار محسن اسدی افسر همراه فرمانده شهید نیروی زمینی سپاه از شهدای این حادثه بودند که به شهدای عرفه معروف شدند.
در ادامه بخشی از گفتوگوییکه فصلنامه نگین در سال 1385 و پس از شهادت شهید احمد کاظمی با سردار قاسم سلیمانی درباره ویژگی ها نقش شهید کاظمی در جنگ را انجام داد را در ادامه میخوانید:
«احمد چند مشخصه اصلی داشت که همه اینها را از امام(ره) گرفت و این درست است که همه اینها از مکتب اسلام است, اما امام(ره) به عنوان یک الگوی مجسم بود و ما وقتی در جنگ نگاه میکردیم، احمد هم در این چیزهایی که من ذکر میکنم از همه ما برجستهتر بود.
احمد پنج مشخصه مهم داشت که اینها در دوره جنگ در لشکر نجف دیده میشد که ما وقتی به لشکر نجف نگاه میکنیم هیچ چیز در ذهن ما غیر از احمد نمیآید. شما وقتی مثلاً میگویید فلان لشکر، یک عقبهای هم در ذهنتان میآید ولی به لشکر نجف که نگاه میکنید غیر از احمد هیچ چیز در ذهنتان نمیآید. این خیلی هنر بود که یک فرد بیاید از درون یک شهرستان یک لشکر درست کند که آن لشکر با لشکرهایی که عقبههای طولانی داشتند با امکانات وسیع خصوصاً در کادر، نه تنها برابری میکند بلکه شاه کلید جنگ بشود. اینجا در واقع این را میرساند که نقش احمد محوری بوده، لذا همه چیز در او خلاصه شده بود یعنی همه ابتکارات و موضوعات گوناگون، نه اینکه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را میزد و ابتکارات و طرح آنها را میگفت، نه، بلکه هر چیز بود از او دمیده میشد. البته حسین هم همین بود ولی حالا بحث احمد است.
یکی دیگر از مشخصههای بارز احمد, زیرکی بود حالا به معنای درست آن «تدبیر» بود. منتظر نبود که در قرارگاه بگویند خط حد لشکرت چه میشود. همیشه وقتی درباره منطقه عملیاتی بحث میشد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه میکرد لذا موافقتهایش معنا داشت و مخالفتهایش هم معنا داشت. دوم اینکه وقتی میخواست خط حدی انتخاب بکند مخالفت یا موافقت او در کل عملیات برای نحوه عمل لشکر8 نجف تأثیر داشت. مثلاً شما به همه خط حدهایی که لشکر نجف گرفته نگاه کنید، احمد خط حدی را برایش اصرار میکرد که پیروزی و شکستش کمتر به گردن کسی بیفتد.
اصلاً اتکا لشکر نجف و احمد در محورهایی که عمل میکرد کمتر به جناحین آن بود. همیشه یا انتخابی را انجام میداد که این جناح طبیعی باشد یا به نحوی انتخاب میکرد که این جناح تأثیر بر کل عملیات بگذارد. مثل والفجر4، در والفجر4 حسین زیر ارتفاع سنگ معدن متوقف شد من بالای سر پنجوین متوقف شدم، حاج همت روی ارتفاع خلوذه متوقف شد، باکری روی ارتفاع کنگرک متوقف شد، او که آمد با عملش، خلوذه و پنجوین و غیره را، همه را بیخاصیت کرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لَری بود، عملیات احمد، عملیات سختی بود. در والفجر4 فشار روی احمد از همه ما بیشتر بود چون از دشت شیلر میخواست بیاید از میدان مین، جناحش باز بود تا میرسد به لَری، قله تک بود اما او انتخاب کرد، نقطهای را که میگرفت تمام منطقه را آزاد میکرد و این را عمل کرد.
یکی دیگر از خصوصیات احمد استفاده از فرصت در بعد تاکتیکی و در بعد استراتژی بود. در بعد تاکتیکی وقتی که به دشمن میزد متوقف نمیشد تا نقطهای که باید نتیجه میگرفت. همه عملیاتهایش را نگاه کنید همین را میبینید مگر جایی بالاجبار متوقف شده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطهای که نقطه اتکاء عمل بوده برسد. تمام عملیاتهایش همین است. شما سراغ ندارید که مثلاً زیر ارتفاعات لَری متوقف بشود، مرحله دوم برود وسطش، یکسره رفته دور زده و لَری را گرفته و کار را در یک مرحله تمام کرده است. یعنی ما کمتر عملیاتی داریم که احمد مرحلهای رفته باشد به جز عملیاتهای بزرگ که احمد آن مرحلهای را که برایش پیشبینی شده بود با یک حرکت گرفته است، تمام عملیاتها بدین گونه بود.
احمد وقتی آمد در نیروی زمینی به وقت خودش شلاق میزد. من همیشه میگفتم احمد تو چقدر کار میکنی؟ وقتی نیروی هوایی بود شما مقطع عمر احمد را در نیرو هوایی جمع بزنید، نمیخواهم خدای نکرده دیگران را تضعیف کنم، ولی تمام دورههای دیگر منهای دوره آقای قالیباف را جمع بزنید میبینید یک جهش داده است. در نیروی زمینی در همان مقطع، میدوید مثل کسی که فرصت ندارد و باید آن را به یک نقطه برساند و نتیجه استراتژیک بگیرد.
احمد در این موارد واقعاًَ منحصر به فرد بود. این نکته را هم بگویم که احمد فرصتها را محدود میدانست از نظر زمانی، چه در تاکتیک و چه در استراتژی، همیشه محدود میدانست، مثل کسی که وقت ندارد، اینطوری به موضوع نگاه میکرد.
خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود که هر چند در جنگ عمومیت داشت لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصهِ احمد که به نظر من اینها خیلی از مشخصههای معنوی احمد را رشد دادند، یکی ادب احمد بودو دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی کم در جمعها میدیدم که کسی چنین خصلتهایی داشته باشد. برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینکه میگویم احمد خلاصهای از امام بود واقعاً این طوری بود. فرماندهان ما در جنگ به ویژه آنها که شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچکس هم نیامد بگوید که من از احمد کاظمی یا از فلانی حمایت میکنم. شما نگاه بکنید اگر حسین خرازی پیراهنش روی شلوار بود، 99 درصد از لشکر امام حسین پیراهنشان روی شلوارشان بود. تن صدای حسین، ذکر حسین، راه رفتن حسین را تقلید میکردند، احمد هم همینطور. از اینها تقلید میکردند، واقعاً الگو و نمونه بودند و تأثیر زیادی بر دیگران داشتند.
ادب احمد فوقالعاده بود و این ادب احمد به نظر من شاهکلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلاً در هفته جنگ که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل دعوت میکند به جلسهای، ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد. یکی از علتهایی که من امنتناع داشتم از شرکت در مراسمها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه احمد بود، یک معرکهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابهجا میکرد تا خودش آخر بایستد، امکان نداشت که این جوری نباشد.
یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر میکنید که ما به احمد خط میدهیم! احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم میگرفت که بگوید نه، همه میگفتند حریف احمد نمیشویم آن وقت این ادب احمد است؛ مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمیکنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند.
اگر مخالفت داشت کوتاه یک چیزی میگفت و زیاد به این موضوع نمیپرداخت. همه را بر خودش ترجیح میداد. البته ممکن است کسی احمد کاظمی را در جنگ دیده باشد و از نزدیک با او آشنا نباشد و بگوید احمد یک آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست. و اما درباره راز نگهداری احمد چند نفر ما میدانیم که در لشکر نجف که بنیانگذارش احمد کاظمی بود آمدند سخنرانی کردند، گفتند احمد کاظمی این است، احمد کاظمی آن است، چند نفرمان اینها را میدانیم ، چند نفرمان میدانیم احمد به خاطر دفاع از ولایت همه سرمایههایش را، دچار مشکل کرد. چند نفرمان این را میدانیم؟ چند جا این را گفت؟ و خیلی اتفاقهای دیگر.
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمیدانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیکترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است که هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا میگفت واقعاً انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میکند که احمد یک قلهای بود، واقعاً یک قلهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعاً خلاصهای از شخصیت امام خمینی(ره) بود در ابعاد مختلفی.
فکر میکنید ما هر 200 سال یک کسی مثل احمد را میتوانیم داشته باشیم؟ امکان ندارد که شما فکر کنید دانشگاههای ما، دانشکدههای ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یک شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یک بار میآید، او آمد و یک چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت.»
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، سردار شهید حاج احمد کاظمی را همه میشناسند. او را همیشه با چهره مقتدر و خندان میشناسیم، مردی که سالهاست الگوی بسیاری از نوجوانان و جوانان و بسیاری از مردم دیگر شده است. شهید حاج احمد کاظمی در سال 1337 در نجفآباد اصفهان چشم به جهان گشود، مبارزه با ظلم را از دوران جوانی و قبل از آن آغاز کرد و تا زمان شهادت شجاعت و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد بهطوری که امروز و پس از گذشت 13 سال از شهادتش هنوز هم مردم در ایران و حتی در خارج از مرزها این شهید ولایتمدار را بهخوبی میشناسند و از او بهعنوان یک فرمانده شجاع، بیباک و خداجو یاد میکنند.
فرماندهای که بسیاری از نوجوان امروز که حتی او را نمیشناختند و در زمان حیاتش هنوز به دنیا نیامده بودند، عکسش را به دیوار اتاقشان آویزان کرده و او را الگوی خود قرار دادهاند، شهید احمد کاظمی همان که شهید حججی ایشان را الگوی خود قرار داده بود و راه شهادت را نیز با این شهید پیدا کرد.
هرچقدر که زمان میگذرد و سال به سال از زمان شهادت شهید کاظمی میگذرد گویی که زنده بودن ایشان میان مردم بیشتر به چشم و دل میآید. نوجوانان و جوانان بسیاری هستند که با الگو قرار دادن شهید کاظمی روزگار میگذرانند و سعی میکنند نکته به نکته و خط به خط از زندگی کاری و شخصی ایشان بهره بجویند. شهید محسن حججی نیز شیفته شهید کاظمی بود و ایشان را الگوی خود قرار داده بود و همانطور که همگان دیدیم در نهایت او نیز راهش به شهادت ختم شد و عاقبتش را ختم به خیر کرد.
میگویند وقتی که قرار است بمیریم چه بهتر که این مرگ شهادت باشد و ما با شهادت از این دنیا برویم. نوجوانی را سر مزار شهید حججی دیدم که بهنظرم آشنا میآمد؛ متوجه شدم که بارها او را در مراسم بزرگداشت شهدا دیدهام. دقایقی با او به گفتوگو نشستم تا راز علاقهاش به شهدا را برایم بگوید.
عشق به شهید کاظمی را از شهید حججی آموختم
ابوالفضل که 14ساله است در مورد علاقهاش به شهدا گفت: من در خانوادهای بسیار معمولی به دنیا آمدهام. پدر و مادرم اهل نماز و عبادت هستند اما کمتر شده بود که من بههمراه پدرم به مسجد بروم، شاید برای این است که از صبح تا دیروقت کار میکند. اما من از سن خیلی کم شاید از 5سالگی به مسجد رفتن خیلی علاقه داشتم. بزرگتر که شدم عضو بسیج شدم و فعالیتهایی هم انجام میدادم تا اینکه کمکم فعالیتم بیشتر و بیشتر شد. یک روز شهید حججی را دیدم که در مورد اردوهای جهادی با بچهها حرف میزند، خیلی علاقمند شدم و گوش دادم. از آن روز به بعد آرزویم شرکت در اردوهای جهادی و کمک به مردم محروم شد.
وی افزود: بعد از آن دیگر هیچ وقت شهید حججی را ندیدم تا اینکه خبر شهادتشان را شنیدم. خیلی افسوس خوردم که این مرد در کنارم بود و من قدرش را ندانستم و از وجودش بیشتر استفاده نکردم. به خودم قول دادم که راهش را ادامه دهم. من فهمیدم که شهید حججی علاقه خیلی زیادی به شهید کاظمی داشتند برای همین من تصمیم گرفتم این دو شهید بزرگ را سرمشق و الگوی خودم قرار دهم. در تمام مراسمهایی که مربوط به شهداست شرکت میکنم. هر زمانی که کمترین فرصتی داشته باشم سر مزار شهید حججی و شهید کاظمی میآیم و از آنها میخواهم که دست مرا هم بگیرند.
رفتار مقتدرانه و عاطفی شهید کاظمی؛ توجه ویژه به خانواده شهدا
یکی از کسانی که از نزدیک شهید کاظمی را میشناخت و مدتی در دفتر ایشان مشغول به کار بود در مورد شخصیت و زندگی شهید کاظمی به خبرنگار تسنیم گفت: سردار شهید احمد کاظمی فرمانده مقتدری بود که حضورش در سیستمهای نظامی برای همه قابل توجه بود، وقتی وارد فضای پادگانی یا مجموعه نظامی میشدند همه بهخاطر حضور و اقتدار و عظمت ایشان حس خوبی داشتند.
حسن سالمی افزود: حاج احمد با وجود اقتدار و صلابتی که داشت بسیار عاطفی و سرشار از احساس و عاطفه بود اگر کسی از مردم، سربازان و یا حتی پاسداران مشکلی داشتند در نهایت عاطفه و محبت برخورد میکرد. این عاطفه و محبت بهویژه در مورد خانواده شهدا بسیار مشهود بود. وی در برخورد با خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران بسیار با احساس و احترام برخورد میکرد.
شهید کاظمی با سربازان پدرانه رفتار میکرد
وی با بیان اینکه شهید کاظمی در مورد رسیدگی به مشکلات مجموعه تحت امرش بهشدت توجه داشتند، اظهار داشت: ایشان وقتی متوجه میشد که پاسدار یا سربازی مشکلی دارد فقط از بعد نظامی و سیستمی به آن نگاه نمیکرد، اول پدرانه و بهعنوان یک بزرگتر به موضوع نگاه میکرد بعد مشکل را برطرف میکرد.
سالمی با اشاره به توجه شهید کاظمی به خانواده شهدا گفت: بارها شاهد بودم که ایشان بهخاطر فرزند، پدر، مادر و همسر شهید مهمترین کارهایشان را رها میکرد و خودشان بهپیشواز آنها میرفت. برای برطرف کردن مشکل آنها هر کاری از دستشان برمیآمد انجام میداد و این برگرفته از وجود عاطفی ایشان بود.
راز ماندگاری و محبوبیت شهید کاظمی
وی بیان کرد: شهید کاظمی بهخاطر روح بلندی که داشت خاطره ماندگار و روح بزرگی از خودش بهجا گذاشت که مورد توجه همه بهویژه جوانان قرار گرفته است، حتی اگر کسی را تنبیه میکرد شخصی که تنبیه شده بود به همین تنبیه هم عشق میورزید چون شهید کاظمی طوری با آنها برخورد میکرد که فرد ساخته شود.
وی افزود: هم عزت و هم ذلت دست خداست. خدا ایشان را عزیز و ماندگار قرار داد و این ماندگاری هم بهخاطر روح بلند شهید کاظمی است.
شهید کاظمی در چارچوب کتاب
مدیر مؤسسه نشر دارخوین یکی از نویسندگانی است که برای گرامیداشت مقام شامخ شهید کاظمی چندین کتاب منتشر کرده و درباره چاپ نخستین کتاب خود به خبرنگار تسنیم گفت: «تمنای شهادت» عنوان نخستین کتابی است که درباره شهید احمد کاظمی منتشر کردیم.
جانمراد احمدی افزود: این کتاب که برای مراسم چهلم شهید آماده شده بود؛ کتابی خلاصه در 90 صفحه که مجموعهای از سخنرانیهای افراد مختلف از جمله ابراهیم صفوی، مصطفی ایزدی، محسن رضایی و چند تن دیگر درباره شخصیت شهید کاظمی است.
وی تصریح کرد: این کتاب مشتمل بر 3 بخش است که در بخش نخست مجموعه سخنرانیها، در بخش دوم آن تحت عنوان “یادگاران” خاطرات شهید کاظمی و در بخش سوم نیز مجموعه تصاویر شهید آورده شده است و در همان سال نخست به چاپ 13 رسید.
آغاز رفاقت شهید حججی با شهید کاظمی از اردوی راهیان نور
پدر شهید محسن حججی با بیان اینکه شهید حججی و شهید کاظمی با هم رفیق بودند، به خبرنگار تسنیم گفت: رفاقت این دو از طریق شهادت شکل گرفت و این خواسته خدا بود که یک شهید دهه 60 با یک شهید دهه 70 با هم رفاقت داشته باشند.
محمدرضا حججی افزود: رفاقت شهید حججی با شهید کاظمی لطف خداوند است تا این رفاقت نقطه عطفی بین شهدای دفاع مقدس با شهدای مدافع حرم باشد. من در دهه 60 به جبهه میرفتم و عکس شهید کاظمی را همراه خود داشتم، کتابهایی نیز از ایشان داشتم، محسن آن موقع ایشان را میشناخت اما آشنایی و علاقه اصلی او به شهید کاظمی از راهیان نور آغاز شد.
وی گفت: پس از شکلگیری این علاقه محسن در مؤسسه شهید کاظمی ثبتنام کرد و این شهید بزرگوار را بهعنوان الگوی خود در زندگی و تمام امور دیگر انتخاب کرد.
حججی با بیان اینکه محسن شهید کاظمی را بهعنوان یک دوست انتخاب کرده بود و با ایشان زندگی میکرد، اظهار داشت: علاقه محسن به شهید کاظمی را همه متوجه شده بودند، از کارهایش مشخص بود، چرا که محسن با این شهید انس گرفته و ایشان را الگوی خود قرار داده بود.
افتخار اصفهان و ایران
سردار شهید حاج احمد کاظمی نهتنها برای اصفهانیها و مردم نجفآباد که برای تمام ایران و حتی بسیاری از مردم در خارج از مرزها شناخته شده و افتخار است. شهید کاظمی را میتوان جزء آن دسته از کسانی دانست که هرچقدر از زمان شهادتشان میگذرد وجودشان بیشتر از قبل احساس میشود و این مصداق همین است: «شهدا زندهاند».
بسیاری از مردم علاقمند به شهید کاظمی وقتی در مورد این شهید صحبت میکنند میگویند که از بچگی به این شهید علاقمند شده و راهشان را دنبال کردهاند. نوجوانان امروز عکس شهید کاظمی را در اتاق خود آویزان کردهاند و از این کار خود احساس بسیار خوشایندی دارند و میگویند که با دیدن تصاویر شهید کاظمی هر لحظه بهیاد ایشان و ادامه راهشان هستند.
شهید حاج احمد کاظمی برای ایران و ایرانیان در تمام دنیا افتخار بزرگی است و چه خوب است که قدر شهدایمان را میدانیم، قدر آنها را که برای انقلاب و خاک وطن جان دادند و از ملت خود مردانه و شجاعانه دفاع کردند.
تصویر ارسالی از مخاطبان در پیاده روی اربعین 98، طریق العلماء، کربلا المقدسه 10 کیلومتر
همین که روی صندلی نشست، گفت بیست سال است که گفتگوی مطبوعاتی انجام نداده؛ با یک محاسبهی سرانگشتی میشود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است. این بار اما موضوع گفتگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد؛ جنگ ۳۳روزه. صحبت از حاج رضوان که به میان آمد، آرامآرام رنگ صدایش عوض شد و بغضش ترکید؛ عذرخواهی کرد و گفت قرار دیگری بگذاریم، دیگر امروز نمیتوانم ادامه دهم. گفت امروز در کشور ما کلمهی سردار و امیر عرف شده است اما حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود. اگرچه بیم داشتیم هنوز زمان گفتنِ ناگفتنیها نرسیده باشد اما روایت مشاهدات عینی فرماندهی که تا پایان جنگ ۳۳روزه در لبنان بوده است، این گفتگوی دوساعته را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR فیلم این گفتگو را برای استفاده عموم مخاطبان منتشر میکند.
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :
- کیفیت خوب و فرمت Mp4 و با حجم 509.7 MB
- کیفیت متوسط و فرمت Mp4 و با حجم346.2 MB
- دانلود از پیام رسان ایتا در کانال شهید کاظمی با حجم 50MB
دقيق يادم نيست چند روز از شروع عمليات بيت المقدس گذشته بود، ولي خاطرم هست خبر شهادتش به نجفآباد رسيد. چند ساعت بعد، فهميدم شهيد نشده، شديد مجروح شده بود.
حاجي را بيهوش و خونين رسانده بودند بيمارستان. آنهايي كه همراهش بودند، ديده بودند كه او را با سر پانسمان شده، از اتاق عمل آوردنش بيرون. ميگفتند: خيلي نگذشته بود كه ديديم حاجي به هوش اومد! مات و مبهوت شديم. همين كه روي تخت نشست، سرنگ سرم رو از دستش درآورد. با اصرار و با امضاي خودش، سر حال و سرزنده از بيمارستان مرخص شد.
نيروها را جمع كرده بود. بهشان گفته بود: من تا حالا شكي نداشتم كه توي اين جنگ، ما بر حق هستيم، ولي امروز روي تخت بيمارستان، اين موضوع رو با تمام وجودم درك كردم.
هميشه دوست داشتم بدانم آن روز، روي تخت بيمارستان چه ديده است. با اين كه برادر بزرگترش بودم، ولي هيچ وقت چيزي بهام نگفت. بعد از شهادتش، از بعضي از دوستان دوران جنگ شنيدم كه؛ احمد آن روز، در عالم مكاشفه مشرف شده بود محضر حضرت صديقه (سلام ا… عليها). در واقع حضرت بودند كه او را شفا داده بودند، بعد هم بهاش فرموده بودند: برگرد جبهه و كارت را ادامه بده.
به نقل از برادر شهید
با اينكه ميدانستم آدم جدي و سختگيري است، کلي متن گزارشِ فعاليت آماده کرده بودم تا پيش از دادن نامه درخواست، بگويم. وقتي وارد پادگان شدم، سراغ دفتر فرماندهي را گرفتم. انگار که بدانند با چه کسي کار دارم، گفتند: در محوطه است.
همه با لباس نظامي کنار يک پيکان سبز رنگ ايستاده بودند و به نوبت حرف ميزدند. هنوز مانده بود بهشان برسم. حاجي از ماشين پياده شد. تمام قد ايستاد و با من روبوسي کرد. دستي به شانهام زد و دستم را محکم فشرد. بعد با روي باز و ابهت هميشگياش گفت: بفرماييد بسيجي!
همهي حرفهايم يادم رفت. نامه را دادم. حاجي، نامه را خواند و با لبخند زيرش دستور داد و گفت: همين امروز تمام چيزهايي که خواستند را بهشان بدهيد.
بعدا فهميدم آن روز بهشدت مريض بود و نميتوانست سرپا بايستد، ولي براي سرکشي از لشکر ۸ به پادگان عاشورا آمده بود. صندلي ماشين را خوابانده بودند و کارها را نيمهخوابيده پيگيري ميکرد.