نوشته‌ها

نوشتن از سرداری سبز پوش سپاه اسلام که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آخرین دیدارش با این شهید والامقام چنین روایت می کنند؛ قلمی توانا، تفکری دقیق، دلی آگاه و نگاهی عمیق و بصیر می خواهد، سرداری که از تبار عاشورائیان زمان و تربیت یافته گان مکتب پیر جماران حضرت امام خمینی( رضوان اللَّه تعالی علیه) بود.
حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای(مدظله العالی) در خصوص این دیدار در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان سپاه در روز 21 دی 1384 چنین فرموده اند: دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این ‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این ‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه ‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته ‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاء اللَّه خبر من را هم به تان بدهند!
فاصله‌‌ی بین مرگ و زندگی، فاصله ‌ی بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاء اللَّه دارند. همه خدا را ملاقات می کنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضیها واقعاً روسفید خدا را ملاقات می کنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.

** نگاهی گذار به زندگی شهید حاج احمد کاظمی 
سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج احمد کاظمی در سال 1337 در شهرستان نجف آباد از توابع استان اصفهان در خانواده ای مومن و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دیده به جهان گشود.
او که ایمان به خدا و عشق به خاندان نبوت و محبت به ائمه اطهار(ع) را از کودکی آموخته بود با شروع حرکت های توفنده انقلاب اسلامی در جریان این حرکت الهی قرار گرفت و هم صدا با مردم متعهد و انقلابی نجف آباد در همه صحنه های مبارزه با رژیم ستمشاهی و طاغوت زمان حضوری فعال و تاثیرگذار داشت.
این شهید سرافراز سپاه پاسداران در آغازین روزهای تجاوز دشمن به سوی جبهه های دفاع از حریم کشور و دین شتافت و در این عهد خود تا آخرین لحظه وفادار ماند.
این سردار دلاور همانند سایر فرماندهان دفاع مقدس، اسوه و الگوی جهاد در خطوط مقدم بود و در این راه چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت، بدن زخمی این سردار دلاور حکایتی از مقاومت ایثارگرانه او به یادگار داشت.
جراحت های فراوان از ناحیه پا و دست که منجر به قطع انگشت دست وی شده بود گویای ایثار و جانفشانی اش در راه حفظ از انقلاب اسلامی و دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی بود. 
این فرمانده دلاور از سال 1359 با حضور در برابر شرارت ضد انقلاب در کردستان حرکت جهادی خود را آغاز کرد و تا دفع فتنه و شرارت دشمنان نظام و انقلاب اسلامی در کردستان ماند. 
سردار شهید حاج احمد کاظمی، یادگار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زین الدین، همت و بقایی براستی ذره ای از شمیم دلنشین آن سرداران شهید بود و آرزوی شهادت، جزیی از آمال و ادعیه آن یار سفر کرده بود.
وی پس از پایان جنگ تحمیلی نیز به مدت هفت سال به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) برای حفظ دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و دفاع مقدس در مناطق عملیاتی باقی ماند.
سردار سبز پوش و فاتح دفاع مقدس سردار سرلشکر پاسدار حاج احمد کاظمی به پاس رشادت های خود موفق به دریافت سه مدال فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا شده بود. 
این سردار سرافراز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سیر فرماندهی خود را چنان استوار و با صلابت طی کرد که قدرت فرماندهی و تدبیر وی زبانزد خاص و عام بود. 
سردار شهید کاظمی از تاریخ یک آذر 1359 تا 10 مهر 1360 فرمانده جبهه «فیاضیه» بود و به پاس رشادت در دفاع از اسلام و انقلاب و دفع تجاوز دشمن به فرماندهی لشکر نجف اشرف اصفهان منصوب شد. 

سردار صفوی در یک تصویر از حاج احمد اینگونه روایت می کند:

روز پنجم عملیات کربلای ۵ است و همگی فرماندهان درگیر عملیات هستند. در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو است؛ و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف.آتش دشمن آنقدر سنگین است که جای سالمی‌روی زمین پیدا نمی‌شود. دشمن به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم می‌زند. به همراه احمد به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد. شب قبل از آن نیروهای حاجی یک خاکریز مهمی‌آنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلی‌ها شهید شدند و زخمی.اما الحمدالله احمد آسیبی ندید. این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود. آنجا بود که فهمیدم احمد باید زنده بماند و گرنه چه جور می‌شود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آسیب جدی نبیند. اینها همه نشانه است.

در ادامه فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع) و معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه از جمله مسئولیت هایی بود که بر عهده ایشان قرار گرفت.
از سال 1379 فرماندهی نیروی هوایی سپاه به این فرمانده رشید و قهرمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپرده شد که مدت بیش از پنج سال این امر ادامه داشت تا در تاریخ 29 مرداد 1384بنا بر پیشنهاد سردار سرلشکر پاسدار «سید یحیی صفوی» فرمانده وقت کل سپاه، سردار حاج احمد کاظمی به فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد. 
مقام معظم رهبری در حکم انتصاب سردار شهید کاظمی به عنوان فرماندهی نیروی زمینی سپاه، او را سرداری شجاع و کارآمد و با سوابق روشن به ویژه در دوران دفاع مقدس معرفی فرمودند.
آرزوی خدمت برای اسلام و اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی و نیز حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی از آرزوهای این سردار دلاور بود و پیوستن به کاروان پر فیض شهدا دعای هر روزه اش بود که پذیرش دعا از سوی خدای حکیم و پیوست به خیل شهدا از صدق گفتار و اخلاص او و همرزمان شهیدش حکایت داشت.

شهید کاظمی در طول مدت شش ماه که فرماندهی نیروی زمینی سپاه را بر عهده داشت بیش از 100 سفر و بازدید از یگان های رزم نیروی زمینی را انجام داد و سرانجام در تاریخ 19 دی 1384 به همراه ‌سردارسرتیپ پاسدار«سعید مهتدی جعفری» فرمانده‌ لشکر27محمد رسول ‌الله(ص)، ‌سردارسرتیپ پاسدار«سعید سلیمانی» معاون عملیات نیروی زمینی سپاه، سردارسرتیپ پاسدار«نبی‌الله شاهمرادی» ،معاون اطلاعات نیروی زمینی سپاه،سردارسرتیپ پاسدارخلبان «عباس کربندی مجرد» ، فرمانده‌ پایگاه هوایی قدر نیروی هوایی سپاه، سردارسرتیپ پاسدار«غلامرضا یزدانی»، فرمانده‌ توپخانه‌ نیروی زمینی سپاه درسانحه هوایی سقوط یک فروندهواپیمای نظامی (جت فالکون) به دیدار حق شتافت و آسمان شد.
در آن سانحه ، سردار سرتیپ پاسدار«صفدر رشادی»، معاون طرح وبرنامه‌ نیروی زمینی سپاه، سردارسرتیپ پاسدارخلبان«احمد الهامی ‌نژاد»، فرمانده‌ دانشکده‌ پروازی نیروی هوایی سپاه، سردارسرتیپ دوم پاسدار«حمید آذین‌پور»، رئیس دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه، سرهنگ پاسدار «مرتضی بصیری» ، مهندس پرواز و برادرپاسدار «محسن اسدی» نیز حضورداشتند و به شهادت رسیدند.
یاد و نام سردار سرلشکر پاسدار حاج احمد کاظمی و فرماندهان نیروی زمینی سپاه (شهدای عرفه) برای همیشه در بلندای تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گرامی و نامشان مستدام باد.

نام احمد كاظمي، براي خيلي از فرماندهان نيروي زميني، نام آشنايي بود؛ به روحيات و به رويكردهاي او هم آشنايي داشتند. همين كه زمزمه‌ي حضورش در نيروي زميني شروع شد، فلش كارها و برنامه‌ريزي‌هاي فرماندهان، به سمت ارتقا توان رزم كشيده شد.

آنهايي كه توي امور نظامي، به اصطلاح اهل خبره هستند، هنوز هم با قاطعيت مي‌گويند: فقط اسم احمد كاظمي، سي‌درصد توازن رزم نيروي زميني را برد بالا!

خودش هم كه وارد نيروي زميني شد، اين توان را هشتاد تا نود درصد بالا برد.

ظرف مدت كوتاهي، بساط كارمندي را جمع كرد. مي‌گفت: ما نيروي زميني هستيم، سازمان ما، سازمان رزمه؛ توي سازمان رزم، جايگاه كارمندي اصلاً معنا نداره!

كارمندها را مخير كرد كه؛ يا از نيروي زميني بايد برويد، يا اين كه رسته‌ي نظامي بگيريد.

خدا رحمتش كند؛ تمام اين كارها، از تفكر دفاعي‌اش نشأت مي‌گرفت، از اين كه بيدار بود؛ مي‌گفت: با اين دشمنان قسم خورده‌اي كه ما داريم و يك لحظه از فكر براندازي ما بيرون نمي‌آن؛ ما بايد هر روز بنيه‌ي دفاعي خودمون رو بيشتر از روز قبل بكنيم.

نيروي هوايي سپاه را هم با همين تفكر متحول كرد.

پیشنهاد ما به شما…

  1. فاتح خرمشهر بعد از دفاع مقدس
  2. کتابشناسی شهید کاظمی
  3. مجموعه تصاویر دوران دفاع مقدس سردار شهیدکاظمی
  4. صد ساعت بیداری شهید احمد کاظمی
  5. حکایت عبا و انگشتری
  6. زیارت امام حسین (ع)
  7. آخرین ملاقات شهید کاظمی با امام خامنه ای + صوت
  8. خاکریز سرنوشت ساز
  9. صدای احمد کاظمی را هم شنیدم که گفت : آخ !
  10. دروازه ای به کربلا
  11. دیدار دویار
  12. آقا مهدی فرمانده منه !
  13. احمد یک قله بود
  14. ادب و راز نگه داری احمد
  15. نجوای شهید کاظمی با معبود خویش
  16. کلیپی زیبا و دیدنی از دیدار صمیمانه شهید حاج احمد کاظمی با سربازان خود
  17. خلوت حاج احمد با رفقای قدیمی خود+عکس
  18. من دوست داشتم در نیروی هایی شهید شوم
  19. نیمه پنهان ماه شهید حاج احمد کاظمی
  20. حق همسایگی
  21. یادیاران سفر کرده
  22.  اهمیت دادن به بیت المال
  23. اون ماهی نورانی همین احمدم بود
\"\"

مطلبي كه خواهيد خواند، خاطره اي است از سردار شهيد نورعلي شوشتري كه توسط سردار محمدجعفر اسدي در هفتادمين جلسه شوراي راهبردي پژوهشگاه علوم دفاعي در سال 1389 نقل شده است.


«سال پيش من به عنوان فرمانده نيروي زميني سپاه و سردار شوشتري جانشين نيرو به همراه فرمانده كل سپاه برادرمان سرلشكر عزيز جعفري طي پروازي راهي استان سيستان و بلوچستان شديم تا برادرمان سردار خضرايي را به عنوان فرمانده آنجا معرفي كنيم. پس از آنكه در فرودگاه استان پياده شديم، بلافاصله سوار بالگردي شديم كه انتظار ما را مي كشيد.

سري به مناطق مرزي زديم و مسائل مهم منطقه مانند موضوع عبدالمالك ريگي و اشرار را پيگيري كرديم. حدود يك ساعت بعد، وقتي در راه برگشت به مركز استان بوديم، در بالگرد، من و سردار جعفري كنار هم نشسته بوديم. ناگهان ايشان بي هيچ مقدمه اي گفت: مي خواهم به جاي خضرايي، آقاي شوشتري را فرمانده استان معرفي كنم، نظر شما چيه؟ از شنيدن خبر جا خوردم! با تعجب گفتم سردار جعفري! آخر الآن كه جمعيت همه منتظر معرفي سردار خضرايي هستند و خود او هم الآن همراه ماست، اين ممكنه قدري خوب نباشد. حال كه اصرار داري اول به سردار شوشتري بگو. او را صدا زدم، جلو آمد و كف بالگرد نشست و در حالي كه يك دستش روي زانوي من و يك دستش روي زانوي فرماندهي كل بود، گفت: در خدمتم چيزي شده آقا عزيز؟

سردار جعفري گفت: من تصميم دارم پياده شديم شما را فرمانده معرفي كنم، نظرت چيه؟ سردار شوشتري براي لحظاتي دستش را بالا برد، انگار كه بخواهد اجازه بگيرد، ولي بلافاصله دستش را پايين آورد و گفت هر چه شما امر كنيد، قبول مي كنم.


در ميان ناباوري مسئولان و فرماندهان، سردار شوشتري به عنوان فرمانده ارشد معرفي شد. پس از مراسم معرفي و توديع به همراه سردار جعفري به تهران برگشتم. چند روز بعد سردار شوشتري به دفتر من آمد و پس از احوالپرسي و مقدمات، گفت: سردار اسدي وقتي در بالگرد يك مرتبه آقا عزيز گفت مي خواهم تو را جاي خضرايي معرفي كنم جا خوردم. دستم را بلند كردم كه بگويم من مشكل دارم اجازه بدهيد خود سردار خضرايي باشد. من هنوز خانواده ام در مشهدالرضا(ع) هستند، ولي يك حسي در جانم گفت از امام رضا خجالت نمي كشي؟ او مشكلات تو را حل مي كند، تو قبول كن. لذا دستم را سريع پايين آوردم و مخالفتي نكردم. من از اين همه معنويت و اعتقاد ايشان لذت بردم. به او گفتم اين حال و روز تو، قيمت دارد، ولي چه قيمتي، هيچ كس غير امام رضا(ع) نمي داند. آقاي شوشتري خوش به حال تو.»

منبع: صبح صادق شماره 521  ص 5

تدابیر نظامی شهید حاج احمد کاظمی به روایت حاج قاسم سلیمانی 5

استفاده احمد از فرصت ها در تاكتيك و استراتژي

 يكي ديگر از خصوصيات احمد استفاده از فرصت در بعد تاكتيكي و در بعد استراتژي بود. در بعد تاكتيكي وقتي كه به دشمن مي زد متوقف نمي شد تا نقطه اي كه بايد نتيجه مي گرفت.همه عمليات هايش را نگاه كنيد همين را مي بينيد مگر جايي بالاجبار متوقف شده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطه اي كه نقطه اتكاء عمل بوده برسد. تمام عملياتهايش همين است. شما سراغ نداريد كه مثلا زير ارتفاعات لري متوقف بشود، مرحله دوم برود وسطش، يكسره رفته دور زده و لري را گرفته و كار را در يك مرحله تمام كرده است. يعني ما كمتر عملياتي داريم كه احمد مرحله اي رفته باشد به جز عمليات هاي بزرگ كه احمد آن مرحله اي را كه برايش پيش بيني شده و با يك حركت گرفته است، تمام عمليات ها بدين گونه بود.

شما ببنيد حتي عمليات بدر همين طور كه مي رود، مستقيم حركت مي كند تا مي رسد به رودخانه دجله، از دجله عبور مي كند مي رود كنار جاده عماره بصره آنجا مي ايستد، تمام منطقه روطه را دور مي زند تا كانال سوئيب.

استفاده از فرصتش در تاكتيك و استراتژي همين بود. احمد وقتي آمد در نيروي زميني به وقت خودش شلاق مي زد. من هميشه مي گفتم احمد تو چقدر كار مي كني؟ وقتي نيروي هوايي بود شما مقطع عمر احمد را نيروي هوايي جمع بزنيد، نمي خواهم خداي نكرده ديگران را تضعيف كنم، ولي تمام دوره هاي ديگر منهاي دوره آقاي قاليباف را جمع بزنيد مي بينيد يك جهش داده است. در نيروي زميني در همان مقطع مي دويد مثل كسي كه فرصت ندارد و بايد آن را به يك نقطه برساند و نتيجه استراتژيك بگيرد. احمد در اين موارد واقعا منحصر به فرد بود. اين نكته را هم بگويم كه احمد فرصت ها را محدود مي دانست از نظر زماني، چه در تاكتيك و چه در استراتژي، هميشه محدود مي دانست، مثل كسي كه وقت ندارد، اين طوري به موضوع نگاه مي كرد.

احمد در جلسه ی معارفه ی خود در نیروی زمینی سپاه می دانست به میعادگاهی آمده است که بیش از یکصدو پنجاه هزار نفر از بهترین فرزندان این امّت تحت نظارت و فرماندهی آن به شهادت رسیده اند.معلوم است که حرف های یک عاشق،کلامی عاشقانه است:

خدای متعال را بی نهایت سپاسگزارم که توفیق به من داد تا لباس شهدا را به تن بکنم و انشاء الله با این لباس ما را شهید کند و ما نا امید نشویم. واقعا نمی دانم که چرا از جنگ تا اینجا رسیدم ولی خدا را شاهد می گیرم که هیچ روزی نیست که از واماندگی از این کاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعا گیر در خودم است.

از خدا می خواهم به حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و به حق این مکان مقدس که متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است،من دوست داشتم که در نیروی هوایی شهید شوم،ولی در همین نیروی زمینی دوران شهادت ما فرا (می رسد) برسد .

من از خدا فقط همین را می خواهم که اگر کاری کردم.رزمنده ای بودم،اگر هم گناهکار هستم به خاطر دوستان شهیدم،خدا مرا ببخشد و ما شرمنده نشویم و سر افکنده نباشیم.نمی خواهیم غیر از شهادت به آن دنیا وارد بشویم.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی – سید علی