امام خامنه ای مدظله العالی: هنوز در استان، یاد آن جوانان سلحشوری كه از نقاط دیگر آمدند و اینجا فداكاری كردند، در دلها و ذهنها حاضر است. من اطلاع دارم، یاد شهید كاوه، یاد شهید صیاد، یاد متوسلیان، یاد ناصر كاظمی، یاد احمد كاظمی و یاد شهید بروجردی- این جوانانی كه عمری را در اینجا گذراندند و جانشان را كف دست گرفتند- در یاد مردم این استان زنده است. خدا را سپاسگزاریم كه دشمن نتوانست به مقاصد خود برسد.۱۳۸۸/۰۲/۲۲
نوشتهها
به گزارش سایت شهید کاظمی، ” حاج احمد” روایتی است داستان گونه از زندگی فرمانده آسمانی شهید حاج احمدکاظمی که همزمان با سالروز تولد این شهید عزیز توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
در این کتاب به فرازهای مختلفی از زندگانی شهید حاج احمد کاظمی می پردازد.
شهید احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه در سال 1338 در شهرستان نجفآباد به دنیا آمد. دوران جوانی ایشان همزمان بود با اوج مبارزات انقلابی ملت بزرگ ایران علیه رژیم فاسد و وابسته پهلوی. در آن زمان، حاج احمد نیز همپای مردم در این مبارزات شرکت کرد و به حدی در این راه تلاش کرد که در اسفندماه سال ۱۳۵۶ مصادف با ایام محرم به همراه حدود ۵۰ نفر از مبارزان انقلابی شهر علم و تقوا (نجفآباد) توسط ساواک دستگیر و مدتی در زندان شهربانی به همراه سایر زندانیان مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شور و اشتیاق وصفناپذیرش به مبارزه با کفر و ظلم،به اتفاق یک گروه ۵۰۰ نفری به سرپرستی شهید محمد منتظری جهت فراگیری آموزشهای چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزین جبهههای جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. وی پس از بازگشت به کشور رسما به عضویت سپاه پاسداران در آمد.
در بهار سال ۱۳۵۹ با تشدید مجدد بحران در مناطق غرب و شمال غرب توسط ایادی استکبار، حضرت امام خمینی (ره) فرمان بسیج عمومی جهت مقابله با مزدوران شرق و غرب را صادر کرد و کاظمی همراه با سردار شهید غلامرضا صالحی در قالب یک گروه ۶۰ نفری در اواخر اردیبهشتماه از نجفآباد عازم کرمانشاه و سپس سنندج شد. وی حدود هفت ماه با جدیت در عملیاتهای پاکسازی به مقابله با فتنهانگیزان پرداخت و در یکی از این عملیاتها در روستای «افراسیاب» در منطقه دیواندره از ناحیه پا مجروح و به شهر خود منتقل شد.
هنوز زخمهایش التیام نیافته بود که در اواسط آذرماه همراه با یک گروه ۵۰ نفری در جبهههای آبادان حضور یافت و فرماندهی یکی از مناطق عملیاتی به عهدهاش سپرده شد که نقش مؤثری در این منطقه و سپس عملیات شکست حصر آبادان ایفا کرد.
از جمله فعالیتهای برجسته حاج احمد در دوران دفاع مقدس میتوان به تثبیت «تیپ ۸ نجف اشرف» اشاره کرد. وی با جمعکردن انسانهای بزرگی پیرامون خود این تیپ را سازماندهی کرد و در اثنای جنگ، استعداد آن را تا سطح لشکر ارتقا داد و آن را به یکی از مانوریترین یگانهای دفاع مقدس مبدل ساخت.
کاظمی یار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زینالدین، خرازی، همت، بقایی و… بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهههای نبرد کرده بود و بیشک یکی از برجستهترین و مقتدرترین فرماندهان دفاع مقدس محسوب میشود .
آخرین حکم مسئولیت کاظمی، فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود که بیستونهم مردادماه ۱۳۸۴ از سوی مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا به ایشان تنفیض گردید.
سردار شهید احمد کاظمی همیشه خود را از خیل عظیم کاروان شهدا جامانده میدانست و به شدت در فراق یاران شهیدش دلسوخته بود. او همواره با آه و سوز خاصی از آنها یاد میکرد و در آخرین روزهای زندگی خویش به شدت از شهیدان باکری و خرازی یاد میکرد و از این که به شهادت نرسیده، اشک حسرت میریخت.
نوزدهم دیماه ۱۳۸۴ (سالروز آغاز عملیات کربلای ۵) حاج احمد پس از سالها انتظار به یاران شهیدش پیوست و در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاشهای بیوقفه خود را از خدای بزرگ گرفت.
دوم مرداد سالروز تولد این سردار رو سفید می باشد، فرمانده ای که حاج قاسم سلیمانی بارها از فراقش گریست و همیشه با سوز خاصی از او یاد میکرد و آرزویش پیوستن به او بود. و حالا بعد از سالها کتاب زندگی و خاطرات این شهید عزیز توسط انتشاراتی منتشر شده است که به نام و یاد اوست. انتشاراتی جهادی که یکی از افتخاراتش حضور و فعالبت شهید مدافع حرم محسن حججی در آن بوده است.
این کتاب در سه فصل به خاطرات ناگفته و جدید از زوایای زندگی حاج احمد کاظمی می پردازد.
خاطرات دوران کودکی و مبارزات انقلاب احمد کاظمی، خاطرات دوران آموزشهای چریکی در سوریه و لبنان، حضور پرماجرا در کردستان، چگونگی عزیمت به جنوب و تشکیل تیپ هشت نجف اشرف، حضور در عملیات های مختلف و رشادت های این شهید بزرگوار از ویژگی های این اثر است.
کتاب “حاج احمد” روایتی داستانی از زندگی و خاطرات سردار شهید حاج احمد کاظمی به قلم محمد حسین علیجانزاده در قطع رقعی و ۳۳۶صفحه که همزمان با سالروز تولد این شهید عزیز توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
علاقمندان جهت تهیه کتاب “حاج احمد” می توانند از طریق سایت nashreshahidkazemi.ir یا ارسال نام کتاب به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ می توانند این کتاب را تهیه نمایند.
بمناسبت سالگرد عملیات رمضان
در آستانه سالروز عملیات رمضان در مرداد ماه سال ۱۳۶۱ به منظورارج نهادن بر ایثار و فداکاری ملت شجاع و رزمندگان دلاور اسلام و همچنین زنده نگه داشتن یاد و خاطره تمامی شهیدان گرانقدر ۸ سال دفاع مقدس و عملیات رمضان و بخصوص شهیدان حاج حسین خرازی، رضا حبیب الهی، مصطفی ردانی پور، احمدکاظمی گزارش مستند زیر که توسط راوی قرارگاه فتح در صحنه عملیات تهیه شده است، پیرامون احداث شبانه خاکریز جنوبی منطقه در مرحله پنجم عملیات که از ۱۰ کیلومتر خاکریز ۱۰۰ متر آن به روز کشیده شده است و شهیداحمد کاظمی با تمام توان تلاش می کند تا ۱۰۰ متر مذکور خاکریز را کامل کنند در حالیکه در زیر دیدو تیرمستقیم انواع سلاحهای دشمن قرار دارند.
گزارش فوق نمونه کوچکی از ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام است که ۸ سال نه با رژیم بعثی عراق (روایت اسناد) بلکه با تمام دنیا مبارزه نمودند.
شرح ماجرا:
با شروع عملیات، نیروهای تامین کننده دستگاه های مهندسی همراه نخستین گروه تک ور شروع به پیش روی کردند و بانفوذ تا عمق مواضع دشمن، لودر و بولدوزرها را هم پشت سر خودشان به دل دشمن بردند. با یک تاخیر یک و نیم ساعته، مقاومت دشمن از هر دو جناح در هم شکسته شد و نیروها به محل مورد نظر رسیدند. آن ها احداث خاک ریزها را از محل مثلثی ها در عمق ۱۰ کیلومتری منطقه دشمن به سمت مواضع خودی شروع کردند. خاک ریز احداث شده در شمال منطقه (یعنی خاک ریز سمت راست)با دقت و سرعت پایان یافت. حاج رضا حبیب الهی خودش مستقیما از جلوترین نقطه ای که نیروهای خودی حضور داشتند بر عملیات مهندسی نظارت می کرد. اما در جناح چپ منطقه عملیاتی کار گره خورد. در این جناح به دلیل مقاومت شدید دشمن و وجود تیربارهای فراوان، تیم های عملیاتی به سختی توانستند نفوذ کنند و تانک های متعدد دشمن که در این منطقه بودند، کار را به نحو دیگری رقم زد و در مجموع مقاومت نیروهای عراقی، آتش تیربارها و تیر مستقیم تانک اجازه نداد تا کارها طبق طراحی قبلی پیش برود نیروهای خودی کار خود را متوقف نکردند و به آن ادامه دادند ولی بر اثر اوضاع به وجود آمده، عملیات احداث خاک ریز طبق برنامه پیش نرفت و به صورت کامل تمام نشد. قرار بود خاک ریز احداثی در منطقه دشمن و خاکریز ایجاد شده از منطقه خودی در نهایت و در وسط به هم وصل شوند که عملیات به طور کامل صورت نگرفت و حدود یک صدمتر در وسط بین دو خاک ریز بازمانده بود که عملیات احداث به سبب روشنایی صبح و فشار مضاعف دشمن، متوقف شد نیروها و تجهیزات خود را چندین برابر کرد. دشمن اگر موفق می شد که مانع اتصال این خاکریز شود، می توانست با زرهی به مواضع نیروهای خودی نفوذکند و کار را پایان دهد و یا چون نیروها از این جناح آسیب پذیر بودند، مانع رفت و آمد و تدارک آن ها درجلو باشد.دشمن برای این کار، بیش از ده دستگاه تانک آورده و در فاصله حدود یک کیلومتری در مقابل این شکاف قرار داده بود. تانک ها وتیربارها به نوبت به این حدفاصل یک صدمتری تیر مستقیم می زدند تا به هر صورتی که شده مانع اتصال خاک ریزها باشند. علاوه بر آن، چندگروه توپخانه و کاتیوشا نیز منطقه مورد نظر را هدف گرفته بودند. و لوله عجیبی آن محدوده را فرا گرفته بود. نیروهای خودی و مسئولان عملیاتی تیپ ۸ نجف و قرارگاه فتح همه جمع شده بودند و می خواستند به هر نحوی که شده دو خاک ریز را به هم وصل کنند و به این مسئله خاتمه بدهند. شهید حبیب الهی هم از سمت راست فارغ شده و به یاری آمد، ولی چشمان سرخ شده او که به پیاله خون شبیه بودند، نشان از خستگی و بی خوابی زیاد وی می دادند که توان او را گرفته و جسمش را فرسوده کرده بود به نحوی که هنگام راه رفتن تلوتلو می خورد و حتی حرف زدنش هم طبیعی نبود، غیر از ایشان، «ردانی پور» فرمانده قرارگاه فتح و «خرازی» فرمانده تیپ ۱۴ امام حسین (ع) نیز آمده بودند.
«احمدکاظمی» فرمانده تیپ ۸ نجف که شب سخت و طاقت فرسایی را پشت سرگذاشته بود. و در این محور علاوه برشکستن خط دشمن و پیشروی تا عمق ۱۰ کیلومتری منطقه دشمن مسئولیت تامین چپ منطقه عملیات نیز به عهده وی بود لذا درتلاش بود که این صدمتر خاکریز را به هم وصل کند برادر کاظمی چند نفر راننده نفربر، لودر و بولدوزر داوطلب شهادت از میان بچه های تیپ را انتخاب کرد. او به راننده نفربرها ماموریت داده بود تا در حدفاصل یک صدمتر باقی مانده خاکریز، در مقابل دید دشمن به چپ و راست بروند و گرد و خاک به پاکنند تا دشمن نتواند این رخنه را به خوبی تشخیص داده و دستگاه های مهندسی را هدف قرار دهد. علاوه بر این در دو طرف خاکریز چنددستگاه تانک و توپ ۱۰۶ و چندین قبضه تیربار مستقر کرده بود تا پاسخ آتش دشمن را بدهند خودش هم بلندگویی دست گرفته و بدون ترس در وسط این یک صدمتر به چپ و راست حرکت می کرد، در حالی که گاهی دعای فرج می خواند و گاهی به دستگاه ها دستور می داد خاک کنند. او علی الدوام قدم می زد و دعا می خواند، می گفت: «نفربرخاک کن لودربیل بزن، بیلتو بالا بیاور، بالاتر، بارک الله لودر! آفرین لودرچی! نفر بر خاک کن، نفربر خاک کن تانکها شلیک کنند دیده بان به توپخانه بگو جواب آتش دشمن را بدهند تیربارچی هاشلیک کنند.اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن العسکری. «تمامی این کارها در جلو دید دشمن صورت می گرفت. نفربرها، لودرها فرمانده تیپ و نیروهای رزمنده همه و همه در زیر آتش شدید و دید تیرمستقیم دشمن این فعالیت هارا انجام می دادند، همه سینه به سینه تانک های دشمن جسورانه در فکر ادامه کار و تکمیل خاک ریز بودند. صحنه غریبی بود، تصویر کاملی از شوق و خدمت به اسلام و ایثار و اوج فداکاری بود.. در این حین راننده لودر از فرط خستگی ازحال رفت و به پایین افتاد. بچه ها فورا دور و برش را گرفتند. آبی به صورتش زدند. شهید ردانی پور نیز که در آن جا حضور داشت سریعا به بالینش رفت و او را تشویق کرد و از زحمات او قدردانی نمود. احمد کاظمی فرمانده تیپ ۸ نجف سر و صورتش را بوسید و چون نیرویی برای جایگزینی وی وجود نداشت ناچار دوباره برخواست و کار را ادامه داد. چند دقیقه بعد یک گلوله توپ به کنار دستگاه لودر خورده و آن را به آتش کشید. راننده لودر نیز زخمی شده و به عقب منتقل گردید. در همین لحظات چند دستگاه مهندسی با راننده از راه رسیدند و با وجود شهید شدن چند نفر، خاکریزها به هم وصل شد و نزدیکی های ظهر کار تمام شد. در حقیقت خاک ریزی را که تقریبا ده کیلومتر بود، در طول هشت ساعت شب احداث کرده بودند. در طول روز که دشمن به مقابله برخواسته بود، یک صدمتر باقی مانده را حدودا در طول پنج ساعت ایجاد کردند.
ظهر که مسئولان عملیات تیپ ها و تیم های مهندسی برای ارائه گزارش به قرارگاه آمدند. همگی با چشم های سرخ شده، لباس های خاک آلود و تنی خسته بر سر سفره نشستند… حبیب الهی که به قرارگاه آمد چشمانش مثل هلو شده بود، قرمز و بادکرده، انگار می خواست از حدقه دربیاید! شاید دو روز بود که نخوابیده بود از بس که گرد وخاک و دود بر روی مژه هایش نشسته بود، مژه هایش به هم چسبیده بودند. لباس ها و صورتش پر از گرد وخاک و دود و باروت بود، اصلا قیافه غیرطبیعی داشت، انگار از وسط آتش درآمده بود! منظره عجیبی پیدا کرده بود. هر کس که حاج رضا را می دید، مات می ماند که این آدم چه قیافه ای پیدا کرده است.
تهیه و تدوین:
روابط عمومی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
منبع:
سند شماره ۲۰۲۵۷ آرشیو مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
روای: محسن رخصت طلب
به گزارش سایت شهید کاظمی به نقل از خبرگزاری تسنیم از اصفهان، همزمان با شهادت حضرت زهرا (س) نخستین شهید ولایت، بزرگداشت هفتمین روز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و چهاردهمین سالگرد شهادت سردار حاج احمد کاظمی در اصفهان برگزار میشود.
این مراسم با عنوان «برای قاسم، به یاد احمد، به نام مادر» فردا پنجشنبه 19 دی ماه از ساعت 14:30 در خیمه حسینی گلستان شهدای اصفهان برگزار میشود.
همچنین مراسمی به همین مناسبت در روز چهارشنبه 18 دی ماه 98 همراه با نماز مغرب و عشاء با سخنرانی سردار فدوی جاشین فرمانده کل سپاه و با مداحی حاج صادق آهنگران در حسینیه فاطمه الزهراء سلام الله علیها نجف آباد با میزبانی لشکر 8 نجف اشرف برگزار می گردد.
۱۹دی ماه سالروز شهادت سرلشکر پاسدار شهید حاج احمد کاظمی و تعدادی دیگر از همقطارانش است. این شهیدان بر اثر سقوط یک فروند هواپیمای نظامی (جت فالکون) در روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۸۴ در حوالی ارومیه به دیدار حق شتافتند.
به همین مناسبت مروری بر زندگینامه تعدادی از شهدای عرفه خواهیم داشت:
سردار سرلشکر پاسدار شهید پاسدار احمد کاظمی
شهید احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۳۷ در شهرستان نجفآباد به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی وی در کنار والدین و با تربیت آنان، عشق به اهل بیت (ع)، کار و تحصیل سپری شد.
دوران جوانی ایشان همزمان بود با اوج مبارزات انقلابی ملت بزرگ ایران علیه رژیم فاسد و وابسته پهلوی. در آن زمان، حاج احمد نیز همپای مردم در این مبارزات شرکت کرد و به حدی در این راه تلاش کرد که در اسفندماه سال ۱۳۵۶ مصادف با ایام محرم به همراه حدود ۵۰ نفر از مبارزان انقلابی شهر علم و تقوا (نجفآباد) توسط ساواک دستگیر و مدتی در زندان شهربانی به همراه سایر زندانیان مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت.
در اواخر همان سال با گسترش حرکتهای مردمی در سراسر کشور، عدهای از زندانیان آزاد شدند که کاظمی نیز از جمله این افراد بود.
پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شور و اشتیاق وصفناپذیرش به مبارزه با کفر و ظلم،به اتفاق یک گروه ۵۰۰ نفری به سرپرستی شهید محمد منتظری جهت فراگیری آموزشهای چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزین جبهههای جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. وی پس از بازگشت به کشور رسما به عضویت سپاه پاسداران در آمد.
در بهار سال ۱۳۵۹ با تشدید مجدد بحران در مناطق غرب و شمال غرب توسط ایادی استکبار، بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) فرمان بسیج عمومی جهت مقابله با مزدوران شرق و غرب را صادر کرد و کاظمی همراه با سردار شهید غلامرضا صالحی در قالب یک گروه ۶۰ نفری در اواخر اردیبهشتماه از نجفآباد عازم کرمانشاه و سپس سنندج شد. وی حدود هفت ماه با جدیت در عملیاتهای پاکسازی به مقابله با فتنهانگیزان پرداخت و در یکی از این عملیاتها در روستای «افراسیاب» در منطقه دیواندره از ناحیه پا مجروح و به شهر خود منتقل شد.
هنوز زخمهایش التیام نیافته بود که در اواسط آذرماه همراه با یک گروه ۵۰ نفری در جبهههای آبادان حضور یافت و فرماندهی یکی از مناطق عملیاتی به عهدهاش سپرده شد که نقش مؤثری در این منطقه و سپس عملیات شکست حصر آبادان ایفا کرد.
از جمله فعالیتهای برجسته حاج احمد در دوران دفاع مقدس میتوان به تثبیت «تیپ ۸ نجف اشرف» اشاره کرد. وی با جمعکردن انسانهای بزرگی پیرامون خود این تیپ را سازماندهی کرد و در اثنای جنگ، استعداد آن را تا سطح لشکر ارتقا داد و آن را به یکی از مانوریترین یگانهای دفاع مقدس مبدل ساخت.
حاج احمد بخش عمدهای از تجهیزات و جنگافزارهای مورد نیاز این لشکر خط شکن را از غنایم به دستآمده از دشمن در نبردهای مختلف تأمین میکرد و طبق گفته سردار سرلشکر دکتر رحیم صفوی فرمانده پیشین کل سپاه در مراسم گرامیداشت این شهید در نجفآباد، «بالندگی و حماسهآفرینی لشکر ۸ نجف اشرف را در عرصه نبرد با صدامیان، باید مرهون هوش، تدبیر، شجاعت و قدرت فرماندهی وی( شهید کاظمی) دانست».
کاظمی یار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زینالدین، خرازی، همت، بقایی و… بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهههای نبرد کرده بود و بیشک یکی از برجستهترین و مقتدرترین فرماندهان دفاع مقدس محسوب میشود .
وی در بیشتر عملیاتها و نبردهای مهم برای بیرون راندن دشمن از خاک پاک میهن حضوری فعال و تأثیرگذار داشت و کمتر عملیاتی را میتوان نام برد که نام حاج احمد در حماسه آن ثبت نشده باشد.
این عزیز سفرکرده یکی از تاکتیکیترین و خلاقترین فرماندهان سپاه بود به صورتی که برنامهریزان عملیاتهای مختلف با اتکای به هوش و توان اجرایی او، سختترین و پیچیدهترین طرحها را برای نبرد با دشمن ارائه داده و بنبستها را رفع میساختند. به صورتی که نقش مؤثر و فرماندهی ایشان و همرزمان شهیدش در عملیاتهای «بیتالمقدس ۱، فتحالمبین ۲، رمضان ۳، والفجر ۸، کربلای ۵ و …» بارها طعم تلخ شکست را بر کام صدام و لشکریانش ریخت. حاج احمد در طول جنگ هشت ساله بارها تا مرز شهادت پیش رفت و ۴۵ درصد جانبازی ایشان رهآورد دوران خون و حماسه است.
سردار احمد کاظمی پس از پایان جنگ تحمیلی در سال ۱۳۷۲ برای حفظ دستاوردهای انقلاب به فرماندهی «قرارگاه حمزه» در شمالغرب کشور منصوب شد و با توجه به شناخت قبلی به خوبی دریافته بود که ریشه تمامی ناامنیها و مشکلات امنیتی این منطقه، وجود گروههای مسلحی است که پایگاه اصلی آنها در عراق است و از حمایت شدید صدام برخوردارند، لذا با درایتی کمنظیر و با کمترین درگیری، فعالیتهای آنها را از فاز نظامی به سطح سیاسی کشاند تا پس از این نیز این منطقه همانند سایر نقاط کشور از امنیت و آسایش برخودار شود.
حاج احمد پس از خدمت در قرارگاه حمزه در سال ۱۳۷۹ به سمت فرماندهی نیروی هوایی سپاه منصوب و در طول پنج سال خدمت خود در این نیرو، آن را از نظر سازمان، ساختار، سازماندهی و سازمان موشکی تا حد بسیار زیادی ارتقا داد.
آخرین حکم مسئولیت کاظمی،فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود که بیستونهم مردادماه ۱۳۸۴ از سوی مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا به ایشان تنفیض گردید. در مدت تصدی حاج احمد در این مقام، وی با بیش از ۱۰۰ سفر به تمامی یگانهای نیروی زمینی سرکشی کرد و وضعیت آنها را بررسی و در جهت تقویت یگانهای صفی تلاش فراوانی به عمل آورد.
حاج احمد کاظمی فوق لیسانس جغرافیای سیاسی و دانشجوی دکتری دفاع ملی بود و به پاس سوابق باارزش،فرماندهی عالی و قدمت مدیریت بالا،از دست مقام معظم رهبری، سه مدال فتح دریافت کرده بود.
سردار شهید احمد کاظمی همیشه خود را از خیل عظیم کاروان شهدا جامانده میدانست و به شدت در فراق یاران شهیدش دلسوخته بود. او همواره با آه و سوز خاصی از آنها یاد میکرد و در آخرین روزهای زندگی خویش به شدت از شهیدان باکری و خرازی یاد میکرد و از این که به شهادت نرسیده، اشک حسرت میریخت.
وی شب قبل از شهادتش در جلسهای با حزن و اندوه فراوان یاران سفر کرده خود را به خاطر آورده و گفته بود: “شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی بکنیم” و همگان را به زنده نگاه داشتن یاد و خاطره آنها سفارش کرده بود.
فردای آن روز یعنی نوزدهم دیماه ۱۳۸۴ (سالروز آغاز عملیات کربلای ۵) حاج احمد پس از سالها انتظار به سوی رفیق اعلی مهاجرت کرد و در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاشهای بیوقفه خود را از خدای بزرگ گرفت. “و من یخرج من بیته مهاجرا الیالله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علیالله”.
سردار سرتیپ پاسدار شهید سعید مهتدی جعفری
سعید مهتدی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در سال ۱۳۳۷ در بخش پیشوا از توابع شهرستان ورامین متولد شد و تحت تربیت خانواده متدین و مذهبی رشد کرد. در طول مبارزات ملت غیور ایران به رهبری حضرت امام (ره) در جهت سرنگونی حکومت سرسپرده و دیکتاتور پهلوی و پس از به ثمررسیدن انقلاب، در دفاع از ارزشها و آرمانهای آن نقش بهسزایی داشت. حضور آگاهانه و مخلصانه این مجاهد خستگیناپذیر و شجاع به مدت ۱۱۳ ماه در مناطق بحرانزده غرب و شمالغرب و جبهههای جنگ حق علیه باطل (در غرب و جنوب کشور) و کسب افتخار جانبازی (۳۰ درصد) خود دلیلی بر این مدعاست.
مهتدی همچنین در مدت حضور خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با خدمت در مناصبی مانند مسئول اطلاعات و عملیات «لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)»، مدیر طرحریزی جامع عملیات ستاد مرکزی سپاه، مسئول عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، معاون عملیات نیروی زمینی سپاه و سرانجام فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) خدمات خالصانهای را به نظام مقدس جمهوری اسلامی و ملت ایران عرضه داشته است.
سردار سرتیپ پاسدار شهید نبیالله شاهمرادی (سردار حنیف)
نبیالله شاه مرادی (حنیف)، معاون اطلاعات نیروی زمینی سپاه فرزند مرحوم حاج غلامعلی در سال ۱۳۴۱ در شهرستان «چادگان» اصفهان به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در میان خانوادهای متدین و مذهبی پشت سر گذارد و تحصیل خود را در همان شهر طی کرد. از دوره دبیرستان، یعنی سال ۱۳۵۶ همزمان با شروع نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به همراه چندتن از برادران و دوستانش در مسیر ظلمستیزی و عدالتطلبی قرار گرفت و حدود یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با شرکت در تظاهرات شهر اصفهان، چاپ و تکثیر اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره)، شعارنویسی و … ارادت خالصانه خود را به آن رهبر عظیمالشأن نشان داد و در مسیر مبارزه، چندینبار مورد تهدید و تعرض مخالفین انقلاب قرار گرفت؛ اما همچنان استوار و باصلابت به راه خویش ادامه داد.
در سال ۱۳۵۷ و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه با تنی چند از دوستانش که تعدادی از آنها در جریان جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند، هسته مرکزی کمیتههای مردمی دفاع از انقلاب را تشکیل داد و جهت دفاع از نهال نوپای انقلاب، سر از پای نمیشناخت و شبانهروز فعالیت میکرد و همزمان به تحصیل علم ادامه داد تا اینکه پس از کسب مدرک دیپلم در سال ۱۳۵۸، جهت دفاع و حفاظت از ارزشهای انقلاب اسلامی و پاسداری از خون شهدا به عضویت سپاه پاسداران درآمد و لباس سبز پاسداری به تن کرد و در هسته اولیه سپاه پاسداران فریدن (شامل شهرهای فریدن، فریدونشهر و چادگان) به همراه تنی چند از بهترین جوانان این شهرستان مشغول به خدمت شد.
شاهمرادی جزو آندسته از افرادی بود که با آغاز بحران در کردستان و با لبیک به ندای پیر جماران برای مقابله به ضدانقلابیون رهسپار آن منطقه شد. هنوز ضدانقلاب در کردستان کاملاً سرکوب نشده بود که در شهریورماه ۱۳۵۹ با تجاوز لشکریان صدام به مرزهای کشورمان، با کولهباری از تجربه عازم جبهههای جنگ با متجاوزین بعثی در جنوب و سپس غرب شد و طی سالهای دفاع مقدس فعالانه از کیان اسلامی دفاع کرد و پس از آن در قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) مشغول خدمت شد. مدت ۱۴۰ ماه حضور در جبهه و مناطق بحرانی غرب و شمالغرب نشان از همت والای وی دارد.
طی حضور در قرارگاه حمزه(ع)، سردار حنیف بارها به مأموریتهای خطیر اعزام و مشارکت وی در صحنههای مختلف موجب شد تا رئیس جمهوری عراق ( طالبانی) و مسعود بارزانی از رهبران کردستان عراق و حکیم رییس مجلس اعلای عراق با ارسال پیامهای تسلیت، سوگوار شهادت سرداران رشید اسلام کاظمی و حنیف باشند.
سردار حنیف چندینبار تا مرز شهادت پیش رفت و در سال ۱۳۷۹ به تهران منتقل شد و طی پنجسال در قرارگاه نصر، نیروی هوایی سپاه و در نهایت اطلاعات نیروی زمینی سپاه مشغول خدمت شد و در این مدت نیز موفق به اخذ مدرک کارشناسی علوم سیاسی شد.
بدون شک نیمی از فعالیتهای این سردار شهید، خارج از وظایف اداری او و در جهت رفع محرومیت منطقه فریدن و چادگان و مشکلگشایی و تسکین آلام مردم دردمند بود. او در این رابطه یک لحظه آرامش نداشت و بسیاری از مردم، یاد و خاطره او در حل مشکلات خود را از یاد نخواهد برد. فداکاری، مردمداری، شجاعت و مدیریت وی نقل محافل و مجالس شهر چادگان بوده و خواهد بود و تلاش شبانهروزی او در جهت تأسیس فرمانداری چادگان هیچگاه از یاد مردم قدرشناس آن منطقه محروم نخواهد رفت.
عشق آتشین وی به امام حسین (ع) کمنظیر بود. همگان سردار حنیف را با پای برهنه و سینهزنان در روز عاشورا به خاطر دارند. اعتقاد وی به عزاداری با معرفت و سازنده که معرف شخصیت حقیقی سیدالشهدا(ع) باشد، زبانزد خاص و عام بود.
شخصیت خوساخته، فرهنگی، علمی و مهربانی زایدالوصف همراه با شجاعت، جوانمردی، دینداری و مردمداری از او فردی بینظیر در کل شهرستانهای فریدن و چادگان ساخته بود و به همین سبب تمام مردم او را از عمق جان دوست داشتند و سردار حنیف را پشت و پناه خود در تمام مصائب و مشکلات میدانستند.
فریدن، اینک حماسه حنیف را نیز به تاریخ خود افزوده است. جلوههایی از ارتباط عاشقانه او با مردم در روز تشییع جنازه باشکوه وی تجلی یافت. علیرغم هوای بسیار سرد و بارش برف، هزاران تن از مردم شهر چادگان و شهرها و روستاهای اطراف و دهها تن از یاران و دوستانش که از اقصی نقاط کشور، گرد شمع سوخته وجودش، پروانهوار جمع شده بودند، تشییع جنازه بینظیر و باسوز و گدازی برپا کردند.
چهرهی داغدار تمام مردم چادگان و تمام کسانی که حتا یک برخورد کوتاه با آن شهید عزیز داشتند، بسیار خاطرهانگیز است که فقط اندکی از آن توسط دهها دوربین قابل ثبت و ضبط بوده است.
او که یک سرآسوده بر بالین ننهاده بود، اکنون در قطعه سرداران گلستان شهدای اصفهان در کنار همرزمانش آرمیده است. روح بلند او به آسمانها پر کشید تا در کنار پدر مرحومش و برادر شهیدش حجتالله و دهها تن از شهدای همرزمش از عرش بر فرش نظارهگر باشد.
سردار سرتیپ پاسدار شهید غلامرضا یزدانی
شهید غلامرضا یزدانی، فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۴۰ در شهرستان نجفآباد متولد شد. وی از همان اوان نوجوانی به صف مجاهدان مبارازان انقلاب پیوست و به سهم خود در راستای پیروزی انقلاب از هیچ تلاشی فرودگذار نبود. تلاشهای بیوقفه و خستگیناپذیر این شهید در راه اسلام و دفاع از میهن پس از پیروزی انقلاب نیز با عضویت در سپاه و مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی دشمنان ادامه یافت. ۶۰ماه حضور شجاعانه در جبهههای نبرد حق علیه باطل از او چهرهای درخشان در تاریخ حماسه و دفاع ترسیم کرد.
یزدانی با مدرک فوقلیسانس مدیریت امور دفاعی در مدت خدمت خود در مسئولیتهای فرماندهی توپخانه قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، لشکر حضرت رسول (ص)، قرارگاه نصر، ظفر و سپاه یازدهم، فرماندهی تیپ ۴۰ رسالت و فرماندهی دانشکده علوم و فنون توپخانه نیروی زمینی و در نهایت در فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه مشغول خدمت بود و به سبب سوابق باارزش و درخشان فرماندهی و مدیریت خود موفق به دریافت سه مدال فتح از دستان مبارک مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای شده بود.
سردار سرتیپ پاسدار شهید سعید سلیمانی
شهید سعید سلیمانی، معاون عملیات نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۳۸ در شهر تهران و در خانوادهای متدین و مذهبی متولد شد.
در روز بیستوپنجم خردادماه ۱۳۵۹ به عضویت رسمی سپاه درآمد و با آغاز تجاوز ارتش عراق به جبهههای جنگ حق علیه باطل شتافت و همراه با لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) خدمت خود را آغاز کرد.
فرماندهی گروهان، مسئولیت طرح، عملیات و اطلاعات و جانشین فرماندهی از جمله مناصب وی در لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در طول جنگ بود.
سلیمانی از جمله فرماندهان مخلص، بسیجی، شجاع و با شهامت دوران دفاع مقدس بود که در مدت ۹۰ ماه حضور در میادین نبرد مأموریتهای محوله را با جدیت، پشتکار، تعهد و دلسوزی انجام میداد.
با اتمام جنگ، در ابتدا به سمت معاونت عملیات قرارگاه ثارالله تهران و سپس معاون عملیات نیروی زمینی سپاه منصوب شد.
سردار سرتیپ پاسدار شهید عباس کروندی مجرد
شهید عباس کروندی، فرمانده «پایگاه هوایی قدر» و خلبان یکم پرواز در سال ۱۳۳۷ در شهر قم به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شکلگیری و تأسیس سپاه به جرگه پاسداران حریم ولایت و انقلاب پیوست. با وقوع جنگ تحمیلی عازم مناطق عملیاتی شد و مدت زیادی را در کنار دیگر همسنگرانش در مقابل متجاوزین جنگید. کروندی پس از طی دورههای چتربازی، دافوس و خلبانی، به عنوان استاد خلبان هواپیماهای «فالکون» و «آنتونوف» در نیروی هوایی سپاه انجام وظیفه میکرد.
از روحیه بسیجی و اخلاص بالایی برخوردار بود و هرگز از کار، تلاش و فعالیت شبانهروزی خسته نمیشد. پشتکار، مدیریت و مسئولیتپذیری عامل موفقیت وی در مأموریتهای محوله بود.
از سوابق مسئولیتی شهید عباس کروندی میتوان به جانشینی مدیریت آموزشهای خلبانی، مدیر آموزش خلبانی، معاونت آموزش، مدیر مستقل ایمنی پرواز نیروی هوایی سپاه و در نهایت فرماندهی پایگاه قدر اشاره کرد.
سردار سرتیپ پاسدار شهید صفدر رشادی
صفدر رشادی، معاون طرح، برنامه، بودجه مالی نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۴۰ در شهرستان ساوه متولد شد.
وی در روز بیستوهفتم شهریورماه ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای جنگ حق علیه باطل شتافت و بیش از چهارسال از عمر خود را در مناطق جنگی سپری کرد.
رشادی با مدرک تحصیلی فوقلیسانس مدیریت دفاعی، در طول خدمت خود در بسیاری از مشاغل و مسئولیتهای صفی و ستادی سپاه، کارآمدی و توانایی مدیریتی بالایی از خود نشان داد.
جانشینی «قرارگاه صاعقه» نیروی هوایی، رئیس «تیپ ۷ » موشکی نیروی هوایی، معاون هماهنگکننده قرارگاه موشکی نیروی هوایی و در نهایت معاون طرح و برنامه و بودجه و مالی نیروی زمینی سپاه، سابقه درخشان و روشن مدیریتی این سردار شهید است.
تعهد، پشتکار و جدیت در انجام وظایف محوله، عملکرد بسیار موفق در مسئولیتهای محوله،سادهزیستی در زندگی فردی و خدمتی از جلوههای روشن حیات مخلصانهی شهید رشادی است.
سردار سرتیپ دوم پاسدار شهید احمد الهامینژاد
احمد الهامینژاد فرمانده دانشکده پروازی نیروی هوایی سپاه و کمک خلبان در سال ۱۳۴۱ در شهرستان سبزوار به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۰ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضوری فعال داشت. پس از پایان جنگ و پس از طی دورههای تخصصی،آموزش زبان انگلیسی، مربیگری و پرواز خلبانی، به آموزش خلبانان سپاه پرداخت.
الهامینژاد در طول خدمت خود در نیروی هوایی سپاه در مناصبی همچون مدیریت هواپیمایی،معاونت نیروی هوایی،مسئولیت عملیات پایگاه قدر نیروی هوایی،مدیریت خدمات پرواز قرارگاه قائم نیروی هوایی، مدیریت آموزش خلبانی، معاونت آموزش نیروی هوایی و در نهایت جانشینی معاونت آموزش نیروی هوایی سپاه انجام وظیفه کرد.
جدیت،پشتکار،تعهد،دلسوزی، ویژگیهای مثبت اخلاقی و مسئولیتپذیری از خصوصیات این شهید بزرگوار بود که موجب شد وی در سال ۱۳۸۴ به عنوان فرمانده نمونه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزیده شود.
سردارسرتیپ دوم پاسدار شهید حمید آذینپور
حمید آذینپور فرزند علی، مشاور و رئیس دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۴۲ در محمودآباد شاهیندژ استان آذربایجانغربی متولد شد. آذینپور همزمان با اوجگیری مبارزات انقلابی مردم به رهبری حضرت امام، همگام با سایر همشهریانش پا به عرصه جهاد و مبارزه نهاد و به سهم خود از هیچ کوششی در این راه دریغ نورزید.
پس از به ثمر نشسن انقلاب اسلامی در ایران، آذینپور به خیل نیروهای جهادگر پیوست و در فعالیتهای مردمی مشارکتی خودجوش داشت و در اواخر سال ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و با جدیت و درایت کمنظیر به خدمت در این نهاد مقدس مشغول شد.
وی بخش زیادی از سالهای دفاعمقدس را در جبهههای جنگ گذراند و در تیرماه سال ۱۳۶۶، زمانیکه در منطقه سردشت حضور داشت حادثه وحشتناک بمباران شیمیایی این شهر توسط متجاوزین بعث عراق به وقوع پیوست و بیش از ۸۰۰۰ نفر از مردم این خطه مظلوم مصدوم شدند. آذینپور با از خودگذشتگی فراوان به سرعت به کمک مصدومین و انتقال آنان به مناطق امن میشتابد و در این حین یکی از مجروحان تقاضای ماسک وی را میکند که این بزرگوار با ایثار تمام ماسک را به وی داده و خود بر اثر استنشاق گازهای سمی به مقام والای جانباز شیمیایی (۲۶ درصد) نائل میآید.
آذینپور دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت دفاعی با رتبه ممتاز و معدل ۴۶/۱۹ بود و در طول خدمت صادقانهاش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پستهای مسئول واحد نیروی انسانی و فرماندهی گردان سیدالشهدا(ع) سپاه سردشت، مسئول مدیریت مردمیاری قرارگاه حمزه(ع)، جانشین معاونت نیروی سپاه دوازدهم، مسئول دفتر و مشاور فرماندهی قرارگاه حمزه (ع)، مدیر تجزیه و تحلیل و ارزشیابی بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح و در نهایت مشاور و رئیس دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه انجام وظیفه کرده است.
تدین و تقوا، ایثار، بزرگ منشی و اخلاص، ادب و معرفت، نظم و انضباط، جدیت، رعایت حقالناس و … از فضائل و ویژگیهای اخلاقی این شهید است که زبانزد همرزمان، دوستان و آشنایان است.
آذینپور در سال ۱۳۶۷ ازدواج کرد که ثمره آن، دو فرزند است. وی در قسمتی از نامه حکیمانه خود به پسرش مینویسد:
“پسرم رازی را با تو در میان میگذارم که اگر آن را در درون خود بپرورانی، جواب چراهای خود را پیدا میکنی. در یک کلام،علی (ع) و فاطمه (س) رمز همه کارها هستند و توفیق در راه پیوستن به سلسله طیبه امامت و ولایت از الطاف خفیه الهی است. اگر یافتی و راه رفتی با آنها، در دنیا با عزت و آخرت با سعادتخواهی بود و گرنه خدا میداند. پس علی (ع) را بشناس، فاطمه (س) را بشناس، فرزند آن دو را پیدا کن و در زندگی آنها و ائمه اطهار (ع) دقت کن و بعد از عمر شریف آنها، وجود نازنین حضرت بقیهاللهالاعظم (عج) را جویا باش و از آن طریق ولایت را پیدا کن و خود را بیمه کن و آنگاه چه شیرین در شب ظلمانیای که سراسر دنیا را تاریکی فراگرفته با مشعل فروزان ولایت به سوی تکامل راه درست را خواهی پیمود و …”
همچنین در تاریخ ۸۳/۱۱/۴ در قسمتی از نامه خود به دختر کوچکش مینویسد: “فرزندم بکوش تا صاحب خرد شوی،اگر بخواهی به سعادت دست پیدا کنی باید همواره خود را برای رویارویی با مشکلات راه آماده کنی و… .
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
“شهید حاج قاسم سلیمانی” میگوید: کسی هر وقت یک عزیزی را از دست می دهد، یکسال، دوسال یا چهل روز به یادش هست، ازش اسم می برد، کمتر اتفاق می افتد یک مدت طولانی آدم درگیر کسی بشود که از دست می دهد، ۱۹ سال احمد (شهیداحمدکاظمی)، حسین حسین میکرد به یاد شهید خرازی. هیچ جلسهای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت که او یاد باکری و خرازی و همت و این شهدا را نکند.
هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند وپیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود و بعد گریه می کرد.
عجیب بود هر کس به دلایلی در غم احمد ناراحت است، یک کسی می گوید: «حیف شد این شخصیت با این جایگاه، با این تأثیرش، از بین ما رفت»، یک کسی وابستگی دوستی، فامیلی و غیره داشت، به هر صورت غم احمد همه را غمگین کرد و از دست دادن احمد همه را ناراحت کرد، اما آن چیزی که بچه های جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود که، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاکی، صداقت بود.
وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد خرازی می انداخت، به یاد همت می انداخت، حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از حیای جنگ می انداخت، لذا امروز که احمد را از دست دادیم انگار یک یادگار از همه یادگاران جنگ را از دست داده ایم، آن کسی که از همه ارزشهای جنگ نشانه ای در خود داشت از دست داده ایم، به همین دلیل هم پیوسته خودش را محاسبه می کرد، پیوسته خودش را سرزنش می کرد، پیوسته بی قرار بود، در مسئولیت با لبخند و گل استقبال شد و هر کجا از مسئولیت خارج شد (در سنگری به سنگری) با اشک بدرقه شد، لشکر ۸ نجف را ترک کرد و مردم کردنشین کردستان را از انزوا خارج ساخت، پس از آن به نیروی هوایی رفت، وقتیکه می خواست خارج شود، شما دیدید تکه هایی از این فیلم را با اشک و غم دوستانش بدرقه شد، آمد نیروی زمینی، یک امید بزرگی برای سپاه در نیروی زمینی ایجاد کرد، هیچ کس نیست قضاوت کند که هر یک از این مقامها احمد را بالا برد، به احمد افتخار داد، بالعکس بود، فرماندهی لشکر نجف اشرف به احمد چیزی نیفزود که حال که او بنیانگذار لشکر نجف اشرف بود، بلکه لشکر نجف اشرف به این دلیل پر افتخار بود که احمد فرمانده اش بود، فرمانده نیروی هوایی شدن او به نیروی هوایی افتخار داد، نه نیروی هوایی به احمد افتخار ، فرمانده نیروی زمینی شدن، مقام کمی نیست، بلکه در بین نیروهای مسلح در سپاه پاسداران بالاترین پست، فرمانده نیروی زمینی است و ارشد همه فرماندهان سپاه بعد از فرمانده کل سپاه است.
اما احمد به نیروی زمینی مقام داد نه نیروی زمینی به احمد. لذا در هر کجا قرار می گرفت او تأثیرات معنوی اش، تأثیرات رفتاری واخلاقی اش بی نظیر بود، ما در تاریخ انسانها کمتر داریم آدم به این خوبی جامع باشد، آدمهای جامع نادرند، اینطوری نیست که ما فکر می کنیم جامعه ما پر از احمد است و کسانی جای این خلأ ها را پر می کنند، نه اینطور نیست، امکان ندارد که این خلأها به سادگی پرشود، طول می کشد در جامعه بشری کسانی مثل احمد متولد شوند. سیصد سال، پانصد سال طول کشید که یک فردی مثل امام خمینی(ره) در جامعه ظهور کرد، به سادگی نمی تواند مثل امام خمینی(ره) متولد شود.
هر پانصد سالی، هر چهارصد سالی و هر دویست سالی جامعه یک چنین انسانی را تحویل می گیرد. اینها چیزهایی نیست که ما فکر کنیم به سادگی قابل بدست آوردن است، قابل جایگزین شدن هستند، نه اینجوری نیست.
دقيق يادم نيست چند روز از شروع عمليات بيت المقدس گذشته بود، ولي خاطرم هست خبر شهادتش به نجفآباد رسيد. چند ساعت بعد، فهميدم شهيد نشده، شديد مجروح شده بود.
حاجي را بيهوش و خونين رسانده بودند بيمارستان. آنهايي كه همراهش بودند، ديده بودند كه او را با سر پانسمان شده، از اتاق عمل آوردنش بيرون. ميگفتند: خيلي نگذشته بود كه ديديم حاجي به هوش اومد! مات و مبهوت شديم. همين كه روي تخت نشست، سرنگ سرم رو از دستش درآورد. با اصرار و با امضاي خودش، سر حال و سرزنده از بيمارستان مرخص شد.
نيروها را جمع كرده بود. بهشان گفته بود: من تا حالا شكي نداشتم كه توي اين جنگ، ما بر حق هستيم، ولي امروز روي تخت بيمارستان، اين موضوع رو با تمام وجودم درك كردم.
هميشه دوست داشتم بدانم آن روز، روي تخت بيمارستان چه ديده است. با اين كه برادر بزرگترش بودم، ولي هيچ وقت چيزي بهام نگفت. بعد از شهادتش، از بعضي از دوستان دوران جنگ شنيدم كه؛ احمد آن روز، در عالم مكاشفه مشرف شده بود محضر حضرت صديقه (سلام ا… عليها). در واقع حضرت بودند كه او را شفا داده بودند، بعد هم بهاش فرموده بودند: برگرد جبهه و كارت را ادامه بده.
به نقل از برادر شهید
مهدی زینالدین سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در تهران متولد شد. مادرش که بانویی مأنوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی کرد. نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او در اوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش کند. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک میکرد و به عنوان یک فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری میداد.
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترین پاتکها به خاطر این روحیه بود. روحیهای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمیشد.
زینالدین در کنار تلاش بیوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهههای نبرد، مکانی مقدس است و انسان در این مکان، به خدا تقرب پیدا میکند. همیشه به رزمندگان سفارش میکرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند. او همواره سعی میکرد که با وضو باشد. به دیگران نیز تاکید میکرد که همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن میپرداخت.
به دلیل اهمیتی که برای مسائل معنوی قائل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا میداشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران کودکی در زندگی مهدی متجلی بود. با علاقه خاصی به بسیجیها توجه میکرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژهای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشکر سرکشی و به مشکلات آنان رسیدگی میکرد. همواره به برادران سفارش میکرد نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژهای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی که از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق میورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت میکرد. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش میداد و سعی میکرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نکند. میگفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری میرسد، یک جان که سهل است، ای کاش صدها جان میداشتیم و در راه امام فدا میکردیم.
او در سختترین مراحل جنگ با عمل به گفتههای حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبههها کرد.
اهمیت دادن به حفظ اموال بیتالمال
حفظ اموال بیتالمال برای زینالدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار میبرد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها میگفت: در مقابل بیتالمال مسئول هستیم. در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میکرد. خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش میکرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینهها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود. برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی میتوان یافت. او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمیاندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار میکرد: ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.
از آنجا که برادران، او را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی میکردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد. شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلیها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق میدانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود. اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه میشد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
مهدی زینالدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشکر به گونهای برنامهریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در رأس امور و در جریان کارها باشند. میگفت: من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئلهای به وجود نخواهد آمد. در کنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده مینشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش میکشیدند و بر بالای دستهایشان بلند میکردند.
او یکی از فرماندهان محبوب جبههها به شمار میآمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت کرده بود. چنانچه گفته میشود: ۷۰ درصد نیروهای پاسدار و بسیجی آن لشکر، نماز شب میخواندند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دستاوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه کرد.
زینالدین در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (که همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههای پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی کردن حرکتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهکهای آمریکایی نقش به سزایی داشت.
پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد شد. در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب، تا عمق مواضع دشمن نفوذ میکرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات کوبندهای بر پیکر لشکریان صدام وارد میآورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتحالمبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
آغاز جنگ تحمیلی
با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، زینالدین بیدرنگ پس از گذراندن آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه ۱۰۰نفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بیامان علیه کفار بعثی پرداخت.
زینالدین در عملیات بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات «قرارگاه نصر» را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علیبن ابیطالب(ع) – که بعدها به لشکر تبدیل شد – انتخاب شد.
در عملیات رمضان، تیپ علیبن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط شکن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان – در بکارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به لشکر تبدیل شد.
لشکر علیبن ابیطالب(ع) در تمام صحنههای نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر ۳ و والفجر ۴) خط شکن و به عنوان یکی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کنندهای را برعهده داشت.
صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است. هنگامی که دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگافزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و بمبهای شیمیایی و پرتاب یک میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود، او و یگان تحت امرش مردانه و تا آخرین نفس جنگیدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر را حفظ کردند.
نحوه شهادت
در 29آبان سال ۱۳۶۳ زینالدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت میکنند. در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم. موقعی که عازم منطقه میشوند، رانندهشان را پیاده کرده و میگویند:خودمان میرویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او میگوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمیتوانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شرکت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور که برادران را توصیه میکرد که ما باید حسینوار بجنگیم، حسینوار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه، حسینوار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی، ای کاش جانها میداشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا میکردیم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و میگفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.
همزمان با هفته دفاع مقدس مستند «روز آزادی» روایتی از فتح خرمشهر در سال ۱۳۶۱ روی آنتن شبکه افق میرود.
در این مستند شاهد بیان ناگفتههای عملیات «الی بیتالمقدس» از زبان رزمندگان حاضر در ماجرا و نیز گفتوگوهایی با شهید احمد کاظمی خواهیم بود.
در این مستند ابتدا به شرایط پس از حمله نیروهای عراقی به خرمشهر اشاره میشود، زمانی که جمعی از نیروهای داوطلب از خرمشهر، اصفهان و تهران به مدت ۶ ماه خانه به خانه در مقابل نیروهای عراقی مقاومت کردند، ولی سرانجام این شهر سقوط کرد، در ادامه به عملیات الی بیت المقدس اشاره میشود که در جریان آن حدود ۱۶ هزار نیروی عراقی کشته و زخمی شدند و ۱۹ هزار نفر نیروی عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند.
«روز آزادی» را میتوانید دوشنبه ۲ مهرماه ساعت ۲۱:۳۰ و تکرار آن را ساعتهای ۱:۳۰ و ۹ روز بعد از شبکه افق ببینید.
علاقه مندان می توانند این مستند را از لینک زیر دریافت نمایند.