نوشته‌ها

به گزارش سایت شهید کاظمی امروز بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء همزمان با چهار استان دیگر مراسم گرامیداشت نهمین سالگرد شهادت شهدای عرفه و بخصوص سرداران شهید حاج احمد کاظمی ، غلامرضا یزدانی و نبی الله شاهمرادی  با سخنرانی دکتر محسن رضایی و با حضور خانواده محترم شهید کاظمی ، مردم و مسئولین شهر شهید پرور اصفهان و جمعی از همرزمان این شهیدان در مسجد سید اصفهان برگزار شد.

دکتر محسن رضایی ضمن تبریک میلاد پیامبر عظیم الشأن اسلام و امام جعفر صادق ع به بیان خصوصیات و ویژگی های شهید احمد کاظمی پرداخت و گفت: امثال احمد کاظمی هنوز هم هستند و شهیدانی همچون کاظمی و یزدانی و شاهمرادی نیازی به برگزاری مراسم و بیان خاطره ندارند ، آن ها رهرو می خواهند .

وی یادآور شد : شهید کاظمی از جمله فرماندهانی بود که بدون هیچ گونه امکانات اولیه تیپ زرهی نجف اشرف را از تانک های غنیمتی دشمن تشکیل داد و غرش توپ ها و تانک های آن در عملیات بیت المقدس راهشگای فتح خونین شهر بود .

ایشان با اشاره به اینکه جبهه یک دانشگاه بود بر اصل یادگیری متقابل تأکید نمود و گفت : در دوران دفاع مقدس من نکاتی را به حسین خرازی و دیگر فرماندهان یاد می دادم و آن ها هم نکاتی را به من و یادگیری و آموزش امری متقابل بود و حقیقتا انسان از جنبه های مختلف پرورش و ساخته می شد و یک کارگاه انسان سازی بود .

این فرمانده دفاع مقدس ضمن بیان جزئیاتی از واقعیات هشت سال دفاع مقدس اضافه نمود : اینکه در برخی مقاطع مختلف بیان می شود که عده ای روی مین می رفتند و به بقیه می گفتند از روی ما رد بشوید حرف صحیحی نیست و واقعیت ندارد ، شاید در طول دفاع مقدس کمتر از تعداد انگشتان دست چنین اتفاقی رخ داده باشد اما همه چیز با برنامه بوده و از شب قبل از عملیات معبر های میدان مین توسط تخریب چی ها باز می شد و سپس عملیات آغاز می شد.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام ضمن یادآور شدن پوشیدن لباس سبز سپاه بدون درجه در مراسم راهپیمایی روز قدس امسال عنوان نمود: علت این امر همان طور که قبلا نیز اشاره کرده ام این بود که ما باید برگردیم به ارزش‌های انقلاب، برگردیم به صفا و صداقتِ روزهای آزادی خرمشهر، برگردیم به برادری­‌ها، برگردیم به فضای رفع محرومیت، برگردیم به سلامت اقتصادی روزهای اول انقلاب.

وی در بررسی شرایط وضعیت کنونی کشور با اشاره به اوضاع اقتصادی امروز عنوان نمود : در شرایط کنونی ما با صادر کردن یک میلیون بشکه نفت در روز و به ازاء هر بشکه 100 دلار درآمد نفتی داریم و بر فرض اینکه تحریم ها را هم بردارند و بخواهند روزی 2 میلیون بشکه نفت صادرات داشته باشیم ولی قیمت نفت را به بشکه ای 50 دلار پایین بیاورند این دو با یک محاسبه ساده ریاضی هیچ تفاوتی با هم ندارد و هیچ تأثیر مثبتی بر اقتصاد کشور نخواهد گذاشت .

این مراسم با مولودی خوانی مداح اهل بیت برادر حاج محمد یزدخواستی پایان یافت.

سایت شهید کاظمی به بهانه نهمین سالگرد شهادت شهدای عرفه با گزارشی تصویری حال و هوای بین الطلوعین روضه مقدس شهدای عرفه را در نخستین ساعات روز 19 دی ماه 1393 و مصادف با 17 ربیع الاول و ولادت پیامبر اعظم و امام صادق علیه السلام برای علاقه مندان به تصویر کشیده است .
یقینا سحرگاه و بین الطلوعین این مکان مقدس حال و هوایی وصف ناشدنی دارد که در قاب هیچ دوربینی جای نخواهد گرفت …

[Not a valid template]

ضمن عرض پوزش از کلیه کاربران گرامی باطلاع می رساند از 48 ساعت گذشته به دلیل مشکلات فنی در سرور احتمال دارد در زمان مراجعه به سایت کاربران بااختلال در دیدن مطالب و یا عدم رؤیت تصاویر مواجه شوند که امیدواریم با پیگیری های انجام شده موارد فوق رفع شود .
با تشکر
مدیریت سایت شهید کاظمی

روایت داستانی لحظات قبل از عروج – 19 دی ماه 1384

رئیس ستاد ما را ! این جا چه کار می کنی تو؟!

برزگر کمی آشفته شد.

دعوتم نمی کنی به دفترت؟!

سردار لبخند زد.

چرا! چای هم می دهیم بهت، حالا که آمدی با هم برویم فرودگاه، و رو کرد به محمود:

اوضاع چطور است؟

محمود فقط یک کلمه گفت: بد!

بد؟!

محمود خواست توضیح بدهد اما چنان صدای آسمان قرومبه ای بلند شد که به نظر رسید شیشه ها خواهند ریخت. یک آن مات شان برد و سکوت کردند و گوش سپردند به صدا و نا خواسته چشم دوختند به پنجره تا شاید نور تندر را هم ببینند، بعد سردار رو کرد به محمود.

تو به این می گویی بد؟!

و با دست اشاره کرد به برزگر.

بفرمایید!

رفتند تو. سردار در را تمام باز گذاشت. شاید می خواست نشان بدهد این جلسه نمی تواند یا نباید طولانی بشود. محمود و بچه های دیگر دفتر، این حرکت را دیدند و برای همین، جرات نکردند در را ببندند. سردار به برزگر گفت که بنشینید و خودش سرپا ایستاد. منتظر.

پس کو ساک ات؟ اهل سبک سفر کردن شده ای تازگی ها!

برزگر گفت: ساک ندارم!

نداری؟!

نه!

چرا؟!

جواب نداد.معذب بود. از چشم سردار دور نماندحالت او. آمد و ایستاد روبه روی رییس ستاد. قیافه اش جدی شد و جدی تر شد.

راستش را بگو! چی شده که الان آمده ای دیدن من؟

برزگر سر را بالا آورد. زل زد به صورت سردار. نه کسوت رییس ستادی را داشت و نه کسوت یک نظامی را. انگار مستمند مضطرب ملتمسی بود فقط و فقط! سردار تعجب کرد.

خبری شده؟!

برزگر بلند شد. ایستاد، گفت:

نروید!

سردار جا خورد انگار.

بله؟!

دو دوست بی آنکه چیزی بگویند، مدتی به صورت هم زل زدند تا این که برزگر باز هم به زبان آمد:

نروید! به این سفر نروید!

سردار چند لحظه دیگر، روی صورت او مکث کرد. انگار می خواست مطمئن بشود که درست شنیده است یا نه.

شوخیت گرفته؟!

برزگر بلافاصله گفت: نه جدی می گویم. جدی جدی! نروید!

آخر برای چی؟!

برزگر گفت» برای اینکه به مقصد نمی رسد این سفر!

صدایش سرد و آرام و مطمئن بود. سردار برگشت به طرف میزش.

ساعتش را نگاه کرد و دوباره چهره اش شد همان چهره ی باز و همیشگی.

دست برقضا، من مطمئنم که می رسد!

برزگر سر را بالا آورد و نگاه کرد. نمی دانست سردار شوخی می کند یا جدی حرف میزند.

می رسد؟!

سردار باز هم ساعتش را نگاه کرد. بعد گفت:

چته برزگر؟! چنان مرموز شده ای که فکر کردم اتفاقی افتاده.

برزگر زیر لب گفت: می افتد!

و فرمانده اش را نگاه کرد. گویی نمی خواست از رو برود. سردار گفت:

اما نگفته بودی  پیش گو شده ای برزگر! این چه حرف هایی است؟

منظورت چیست؟

منظورم همان است که گفتم. نروید! این پرواز سقوط می کند.

سقوط؟!

بله!

تو از کجا می دانی؟

خواب دیدم، هواپیما سقوط می کند.

همین؟!

بله!

یعنی تو انتظار داری به خاط خواب دیدن تو، من جلسه به این مهمی را به هم بزنم؟ اگر این طور شد که باید طرح  وبرنامه  را هم تعطیل کنم و صفدر رشادی را بفرستیم برود پی کارش! حالا که همه چیز را می شود با خواب حل کرد، چرا بودجه بیت المال را هدر بدهیم؟ در مواقع لازم، تو خواب می روی و به ما می گویی چه کار کنیم. شاید دیگر به طرح دفاعی دیروز هم که بردیمش فرماندهی و آن همه درباره ا حرف زدیم نیازی نباشد.

اما این گفته هم باعث نشد برزگر کوتاه بیاید.

نروید! به این سفر نروید! خواهش می کنم.

چی چی را خواهش می کنم؟! مگر می شود؟ مضحکه می شویم.

راست می گوید حاجی! نروید!

سردار برگشت و محمود را روبه روی خود دید. انتظار این یکی را نداشت.

تو اینجا چه کار می کنی؟!

محمود نامه ای را جلو آورد.

در باز بود…

سردار سرپایی نامه را امضاء یا ارجاع کرد و برگشت سمت برزگر.

پس این طور!

برزگر دوباره گفت: نروید!

ومحمود هم تکرار کرد:

خواهش می کنم نروید! شما را به جان مهدی!

معلوم نبود منظورش محمد مهدی است یا مهدی باکری. اما سردار یاد هردوشان افتاد و این بار کمی عصبانی شد. رو برگرداند به سوی محمود.

صدایش را برد بالا.

برو بیرون محمود در را هم پشت سرت ببند!

محمود بیرون رفت و در را بست. سردار برگشت به سمت بزگر.

در آستانه  سفر به شهر مهدی، به جای حرکت، آمده ای این جا و بچه های دفتر را هم داری ناراحت می کنی؟ چت شده تو؟!

چیزی نشده! فقط نگرانم.

نگران؟! نگران چه؟ آمده ای این جا و می گویی هواپیما سقوت می کند؛

آن هم هواپیمایی که خودت می دانی  که جت معمولی نیست و سیستم پیشرفته ای دارد. تمام دلیلت هم دیدن یک خواب است. اما می دانی من چه فکری می کنم؟ فکر می کنم از این به بعد به جای واژه  مهجور و مجهول ترس، باید گفت نگرانی! آره! تو می ترسی برزگر! از پرواز می ترسی.من می توانم معافت کنم. خب مهم نیست. زمان جنگ سپری شده و همه ما محافظه کار شده ایم. می خواهیم زندگی کنیم! خوش بگذرانیم! چرا که نه! به اندازه خودمان زحمت کشیده ایم. حق مان است. من هم نمی خواهم کسی را از حقش دور کنم. همه ما شایسته چیزی هستیم که به دست می آوریم.

باز هم لحنش شوخی-جدی بود. برزگر گفت: باشد، سمش را بگذار ترس! اما من برای شما می ترسم.

صدایش لرزید و بعد شکست.

سردار دست زد به شانه او و خندید.

برای من؟! برای من نترس!

و رفت به طرف میزش. گوشی را برداشت. مصمم و جدی گفت: به همه آقایان بگو تو فرودگاه منتظر می شویم.

آیا واقعاً می خواست به استقبال برود؟

تندر دیگری غرید و چیزی پرده کرکره را تکان داد. باران شروع می شد به زودی. سردار آمد کنار پنجره. نگاه کرد به بیرون و به آسمان و شاید هم آن دور ها. معلوم نشد که آهش مال نفس عمیق است یا چیز دیگری: هوا دارد خوب می شود!

صدایش آرام و رازگو بود.

برزگر فهمید که هر تلاشی برای قانع کردن او بیهوده است. وقتی خسته و نا امید، بیرون می آمد، محمود هم چیزی نپرسید ازش.

می دانست که نا موفق بوده. از چهره اش معلوم بود. اما خود محمود هم کم اصرار نکرده بود به حاجی.آیا تصادفی بود این کارش؟

برزگر رفت به طرف محمود.

دیدی که! تلاشم را کردم اما تیرم به سنگ خورد. ممنون از همراهی ات.

چیزی نمانده بود توبیخ بشوی.

محمود گفت: من هم نگران حاجی هستم.

تو چرا؟! به خاطر حرف های من؟!

نه من کامل نشنیدم حرف های شما را. اما نمی دانم چرا دلشوره دارم.

حاجی یک طوریش شده امروز. خیلی اشتیاق سفردارد. یک جمله ای هم گفت:  شاید بی منظور ، امامن حس بدی پیدا کردم از شنیدنش.

چی گفت؟!

گفت: به محض این که روزنه ای باز بشود، پرواز می کنیم.

برزگر ماتش برد.

منبع : خط تماس – بایرامی محمد رضا صص 46-40

در نهمین سال شهادت شهدای عرفه سایت پرواز 232 به همت ستاد بزرگداشت شهدای عرفه و موسسه سابقون آغاز به کار نمود . در معرفی این سایت آمده است:

روز دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴ هواپیمای فالکن سپاه با شماره پرواز “۲۳۲” ساعت ۸ صبح تهران را به مقصد ارومیّه ترک میکند که سرنشینان این پرواز جمعی از فرماندهان و افسران عالیرتبه وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران وخلبانان زبده نیروی هوایی سپاه بودند که عازم ماموریتی برای برقراری امنیت منطقه شمالغرب جمهوری اسلامی ایران بودند. متاسفانه هواپیمیای مذکور بدلیل نقص فنی ایجاد شده در موتورها ساعت ۹:۳۰َ در منطقه ی آیدینلو واقع در استان آذربایجان غربی دچار سانحه میشود و مردم ایران اسلامی را در سوگ ” شهدای عرفه ” می نشاند…

این سایت با هدف جمع آوری, حفظ ونشر آثار, زندگینامه و اسناد مرتبط با این شهدای گرانقدر افتتاح گردیده که انشاءالله با هدایت و حمایت شهدا این هدف محقق گردد…

علاقه مندان می توانند در آدرس www.parvaz232.ir از مطالب این سایت استفاده نمیاند .

نهمین آئین بزرگداشت شهدای عرفه

همزمان در چهار مرکز استان

تهران : میدان فلسطین – مسجد امام جعفر صادق (ع) – سخنران سرلشکر عزیز جعفری

اصفهان : مسجد سید – سخنران دکتر محسن رضایی

مشهد : حسینیه جامع الحسین رزمندگان اسلام – سخنران سردار اسماعیل قاآنی

ارومیه : حسینیه اعظم ثارالله -سخنران سردار علی فضلی

زمان : جمعه 19 دی ماه همراه با نماز مغرب و عشاء

معاون عمليات ستاد كل نيروهاي مسلح با اشاره به عمليات سپاه در عمق150 كيلومتري خاك عراق عليه ضدانقلاب در سال 75، گفت: اين اقدام جسورانه شهيد كاظمي مانند آبي بر آتش ضدانقلاب در منطقه غرب بود.

سردار سرلشكر محمد باقري معاون عمليات ستاد كل نيروهاي مسلح در خصوص ويژگي‌ها و خصوصيات شهداي عرفه سپاه با تاكيد بر اينكه قطعا تك تك اين شهدا ستارگان درخشاني در تاريخ انقلاب اسلامي بودند، گفت:‌ البته شايد به دليل تلالو خورشيد بزرگي مانند احمد كاظمي، قدري وجهه نوراني اين عزيزان كمتر ديده شده باشد.

باقري با اشاره به سابقه آشنايي خود با تعدادي از اين شهداي بزرگوار گفت: واقعيت اين است كه اين عزيزان همگي جزء نخبگان، بزرگان و مهمترين عناصر و فداكاران ملت ايران بودند.

وي به ذكر خاطره‌اي از اقدامات شهيد حاج احمد كاظمي به عنوان فرمانده نيروي زميني سپاه پاسداران در مقطع زماني سال‌هاي 74 تا 75 پرداخت و گفت: يك حادثه مهم در اين مقطع زماني رخ داد كه نقطه تلاقي تمامي اين شهيدان عزيز به خصوص احمد كاظمي، سعيد مهتدي، نبي‌الله شاهمرادي (حنيف) و شهيد آذين‌پور بود كه آن تهاجم مردانه به مركزيت ضدانقلاب در شمال عراق و انجام عمليات عليه حزب منحله دموكرات و كومله و ديگر گروهك‌هاي تروريستي بود كه در آن زمان در اوج عمليات در داخل ايران قرار داشتند.

معاون عمليات ستاد كل نيروهاي مسلح تصريح كرد:‌ هر چند در آن مقطع، سال‌ها از دفاع مقدس مي‌گذشت، اما ما همچنان در آن منطقه به دليل حضور گروهك‌هاي ضدانقلاب تلفات مي‌داديم. اما شهيد كاظمي بعد از انجام مطالعات فراوان، دوستان خود را در قرارگاه حمزه جمع كرد و سردار شهيد سعيد مهتدي مسئول عمليات، سردار شهيد حنيف معاون اطلاعات، سردار شهيد آذين‌پور مشاور و سردار شهيد يزداني در اين عمليات مسئول توپخانه بودند.

باقري با بيان اينكه اين جمع فكور، آشنا به منطقه، ‌مومن، مخلص و ايثارگر تا مدتي در اين منطقه كار اطلاعاتي و طرح‌ريزي عملياتي كردند، افزود: اين عزيزان به اين نتيجه رسيدند كه بايد استراتژي خود را در منطقه عوض كرده و وارد فاز تهاجمي شوند.

وي ادامه داد: اين طرح در حالي پي‌ريزي شد كه آمريكايي‌ها شمال عراق را در كنترل خود داشتند و جنگنده‌هاي اف16 آنها بلاانقطاع در دسته‌هاي 6 فروندي در بالاي سر اين منطقه پرواز مي‌كردند به طوري كه مي‌شد صداي آنها را شنيد و يا بر روي رادار مشاهده كرد و يا اگر فاصله‌شان كم بود، آنها را با چشم ديد.

اين فرمانده عاليرتبه نظامي گفت: ضدانقلاب در اين منطقه با كمين‌هاي خود، مشكلات زيادي را بوجود آورد و در عين حال مركزيت خود را در شمال عراق قرار داده بودند اما با طرح‌ريزي كه از سوي سرداران شهيد سپاه صورت گرفت،‌ مركزيت آنها در عمق 150 كيلومتري خاك عراق مورد تهاجم قرار گرفت كه كاري بسيار جسورانه، با ريسك بالا اما تمام‌كننده بود.

باقري با تاكيد بر اينكه اين كار بزرگ به دست اين سرداران شهيد و رزمندگان دلاور سپاه صورت گرفت، يادآور شد: شهيد احمد كاظمي 200 دستگاه خودرو اعم از كاميون، وانت، جيپ، توپكش، توپخانه و كاتيوشا را به صورت يك ستون بزرگ وارد خاك عراق كرد، ‌ادامه داد: خود سردار كاظمي، سليماني، حنيف و آذين‌پور بالاي ارتفاعات عراق نقطه ديده‌باني گذاشتند و اين يعني آنكه اين فرماندهان تا عمق منطقه دشمن پيش رفته، بالاي سر پايگاه دشمن نشسته و شروع به هدايت آتش و فرماندهي كردند.

وي تصريح كرد: آتشي كه اين عزيزان بر سر دشمن ضدانقلاب ريختند آنقدر سنگين بود كه آنها در خلال يك روز چندين بار پيام تسليم دادند اما حاج احمد مي‌گفت اينها فريبكارند و ما بايد به كار خود ادامه دهيم.

معاون عمليات ستاد كل نيروهاي مسلح يادآور شد: بعد از اجراي آتش و اتمام عمليات، سپاهيان اسلام با همان ستون از منطقه ديگري در شمال عراق خارج شدند به طوري كه خون از بيني حتي يك نفر از رزمندگان ما نريخت.

باقري خاطرنشان كرد: نتيجه اين عمليات آن شد كه ضد انقلاب به گروه‌هاي مسلط معارض در شمال عراق (طالباني) تعهد داد كه ديگر در خاك ايران عملياتي نظامي نخواهند كرد.

وي تاكيد كرد:‌ اين دستاورد كوچكي نبود. ما در تهران نشسته‌ايم و شايد برايمان ملموس نباشد اما در يك منطقه‌اي به وسعت سه استان و بزرگتر از كشور كويت، هر روز ما با كمين ضدانقلاب، شهيد مي‌داديم. امكان سرمايه‌گذاري در اين منطقه نبود و دولت نيز نمي‌توانست كاري بكند اما با اين اقدام شجاعانه رزمندگان سپاه، همه چيز تمام شد و مانند آبي بود كه بر روي آتش ريخته شود.

حاج احمد كاظمی در سال 1371 فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدا شده بود و زمانی بود كه آمریكا به عراق آمده بود،ضد انقلاب در شمال عراق مستقر شده بود و تشكیلاتی برای خودش درست كرده بود،تابستان و پاییز وارد كشور می‌شد، اذیت می‌كرد، پول زور از مردم می‌گرفت و هر كاری دلش می‌خواست انجام می‌داد.حاج احمد در آن زمان گفت كه تنها راه حل، ورود به خاك عراق است كه من با مقام معظم رهبری مطرح كردم و ایشان موافقت كردند، بلافاصله شهید كاظمی با 600 كامیون و 50 قبضه توپ وارد عراق شد و منطقه آنها را كه در 100 كیلومتری مرز عراق بود محاصره كرد و با شلیك توپ بالای سر آنها، از آنها تعهد كتبی گرفت تا سلاح را كنار بگذارند و كار سیاسی انجام دهند و از سال1374 تاكنون نیز به تعهدخود عمل كرده‌اند.

نكته جالب دیگر در هنگام برگشت این ستون بوده كه انواع هواپیماهای اف 16 آمریكایی از سر ستون تجهیزات رد می‌شد و مانور می‌داد و دنبال بهانه می‌گشتند تا به طور كامل تجهیزات ما را از بین ببرند اما شهید كاظمی توانسته بود ستون را با مهارت فوق العاده و بدون هیچ عكس العملی نسبت به مانور هواپیماهای آمریكایی وارد ایران نماید

در روزهایی قرار داریم که 28 سال از عملیات کربلای 5 می گذرد ، عملیاتی که با پیروزی همراه بود و  پس از پایان این عملیات بود که تلاش‌های بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ افزایش یافت.

سنگینی شرایط دشوار پس از عملیات كربلای 4 ضرورت انجام عملیات دیگری را ایجاب می‌كرد. عملیاتی كه پیروزی آن تضمین شده باشد و ضمناً از جنبه نظامی و سیاسی بسیار ارزشمند باشد تا آثار نامطلوب كربلای4 را جبران نماید.

ارزشمندترین منطقه موجود، شلمچه بود كه دشمن در آن مستحكمترین مواضع و موانع را داشت؛ بطوری كه عبور از آنها غیرممكن می‌نمود و با توجه به اصول نظامی شناخته شده و محاسبات كمی، ضریب موفقیت بسیار ناچیز بود و بالطبع تضمین پیروزی از سوی فرماندهان عملیات را غیرممكن می‌ساخت؛ لیكن ضرورت غیرقابل انكار ادامه جنگ در آن موقعیت و لزوم تسریع در تصمیم‌گیری پس از عملیات كربلای4 سبب گردید كه صرفاً برای انجام تكلیف و با امید به نصرت الهی، تمامی نیروهای خودی اعم از رزمنده و فرمانده برای عملیات بزرگ كربلای5 آماده شوند.

در این عملیات که مجموعا 200 گردان از سازمان رزم خودی در آن مامور به انجام عملیات بودند در قالب چهار قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) ، کربلا ، نجف و قدس سازماندهی شده بودند .

قرارگاه کربلا به احمد غلامپور واگذار شد .

آنچه در چند روز اخیر  شاهد آن بودیم و هستیم و کمی قابل تأمل این است که ادبیات بکار رفته در صحبت های سردار احمد غلامپور که در فصلنامه نگین ایران منتشر و  خبرگزاری دفاع مقدس (دفاع پرس) آن را منتشر کرده است چندان درخور شأن این فرمانده دفاع مقدس نیست . مقایسه شهیدان احمد کاظمی و حسین خرازی که علی الظاهر دستشان از این دنیا کوتاه است با افرادی همچون مرتضی قربانی و امین شریعتی کار بجایی نیست .

\"defapress\"

در این خاطره که با تیتری درشت آمده است :

اما و اگرهای احمد کاظمی

شما نگاه کنید در سازمان قرارگاه کربلا که قرارگاه اصلی عمل کننده در عملیات است خبری از لشکرهایی مانند 14 امام حسین(ع)، 8 نجف و 27 حضرت رسول نیست. این یگان‌ها را می‌دهد به قرارگاه قدس که بروند در هور فعال بشوند. در حالی که اصلا قرار نبود در هور عملیاتی انجام شود. در مقابل لشکرهایی که به من می‌دهد، لشکرهایی هستند که فرماندهانشان دارای دو ویژگی فردی قوی و خوب هستند: یکی بعد ولایتی بودنشان است، یعنی وقتی فرماندهی به آن‌ها دستور می‌دهد ولو در شرایط سخت، نه نمی‌گویند. مثلا فرض کن آقای رضایی می‌آمد می‌گفت احمد کاظمی بیا اینجا عمل بکن، کلی اما و اگر می‌آورد، اما مثلا آقای رودکی یا مرتضی قربانی یا امین شریعتی این روحیه را نداشتند. این‌ها فرماندهانی بودند که در سلسله مراتب فرماندهی اگر آقامحسن به آن‌ها حساس‌ترین و خطرناک‌ترین ماموریت را می‌داد، بدون اما و اگر انجام می‌دادند و اصلا نه نمی‌گفتند.

صحبتی کوتاه با برادر غلامپور :

آقای غلامپور اما و اگر های احمد کاظمی برای انجام ندادن دستور و یا شانه خالی کردن از زیر بار ماموریت ها نبود ، شما بهتر می دانید که سپاه چه در شرایط جنگ و چه در شرایط صلح مدیر و فرمانده می خواهد نه یک \” بله قربان \” گوی صرف .

فرماندهی که بتواند در سخت ترین شرایط و در بحرانی ترین شرایط خودش تصمیم بگیرد فرمانده است …

آقا محسن قطعا یادش می آید آن وقت هایی که احمد کاظمی جوانی 22 ساله خوش هیکل و ورزیده ای بود ، قرار شد خطی در کنار کارون و بهمن شیر  را برای پدافند به ایشان تحویل دهند و احمد کاظمی قول داد:

 \” بی خودی جان کسی را به خطر نیندازند \”

احمد کاظمی اما و اگر نیاورد اما بعد از چند روز که دید آنجا به درد او و نیروهایش نمی خورد به آقا محسن درخواست داد تا جایی که محل درگیری باشد و تاثیرگذار باشند به آنها بدهند و ایستگاه 7 و کوی ذوالفقاری آماده حضور احمد شد .

آن روزها آقا محسن روی یک تکه کاغذ نوشت :

بیست و یکی دوساله . اعزامی از نجف آباد . انگیزه بسیار بالا . شجاعت و رک گویی زیاد . اتکا به نفس فوق العاده . تواضع بی نظیر .  یک رگه سرپیچی و خودرأیی دارد . با این حال ، روی آینده اش می توان حساب باز کرد …

 احمد کاظمی را عراقی ها می شناسند که در عبور از رقابیه و تنگه زلیجان با همان لهجه اصفهانی اش لرزه بر اندام سرهنگ \”نزار\” افسر عالی رتبه عراقی که بعد ها اسیر شده بود انداخته بود.

احمد کاظمی تیپ نجف اشرف را با یک مهر و شماره تیپ که آن هم عدد هشت بود راه انداخت …

احمد کاظمی آن روز که در اعزام نیروهایش برای عملیات قادر اما و اگر آورد کسی به حرفهایش گوش نداد و وقتی گزارش عملیات را برای هاشمی آورد تا آن لحظه 400 نفر شهید و مجروح و اسیر و مفقودالاثر داشت …

اما و اگر هایی که احمد کاظمی آورد بخاطر خودش نبود چون هنوز برق چشمان میرعباسی در کربلای 4 را فراموش نکرده بود و حتی آخرین ساعات قبل از پرواز 19 دی 84 سراغ خانواده میرعباسی را می گیرد …

اما و اگر هایی که احمد کاظمی آورد بخاطر خودش نبود چون هنوز محاسن حنا بسته شده علی محمد اربابی نیروی تازه دامادش که عروسش را بعد از یک هفته رها کرده بود و خودش را در عملیات کربلای 4 به خط رسانده بود فراموش نکرده …

اما و اگر هایی که احمد کاظمی آورد بخاطر خودش نبود چون هم میرعباسی و اربابی در کمتر از نیم ساعت به شهادت رسیدند …

آقای غلامپور اما و اگرهای احمد کاظمی از سر تکلیف بود و می دانست که پدر و مادر این جوان ها بعد از خدا و حضرت امام فرزندانشان را به او سپرده اند و نمی تواند بی خودی جانشان را به خطر بیندازد

احمد کاظمی اولین فردی بود که پشت دروازه های خونین شهر رسید و اولین فردی بود که در همان ساعات اولیه در یک مکالمه بیسم به برادر رشید گفت : خرمشهر را خدا آزاد کرد … و هیچ گاه بعد از جنگ دنبال نامی از فاتح خرمشهر برای خودش نبود .

احمد کاظمی کسی بود که سالها قبل از آنکه شما او را بشناسید در آزمون ولایت مداری و ولایت پذیری سربلند شده بود ، آن روزی که به منتظری می‌گفتند درود بر منتظری امید امت و امام، نخستین کسی که این شعار را داد بچه‌های لشگر نجف بودند، و احمد کاظمی هم فرمانده تیپ نجف بود ولی وقتی دیدند منتظری با امام زاویه پیدا کرد نخستین کسی که این شعار را تعطیل کرد نیز بچه‌های تیپ نجف بودند.

احمد کاظمی در مقارن با همین ایامی که شما او را اطاعت پذیر نمی دانید در 5 دی ماه 82  بدون اینکه منتظر دستور از مقامات مافوقش باشد نیروی هوایی سپاه را برای کمک رسانی به آسیب دیدگان زلزله بم بسیج می کند و در همان ساعات اولیه خودش فرودگاه بم را آماده کرد و هر ۱۳ دقیقه یک هواپیما ویک هلیکوپتر چه در شب و چه در روز  به پرواز درآورد ، ۳۰ هزار مجروح را با هواپیما و هلیکوپتر تخلیه کرد و یکصد ساعت بیداری را تحمل می کند برای رضای خدا …

آقای غلامپور …

احمد کاظمی نیازی به توضیح دادن ندارد خودش یک دریاست و هرکس به اندازه معرفتش می تواند او را بشناسد و \”بعد ولائی اش \” برای نائب امام زمانش ثابت نمود تا جایی که از ایشان می خواهد برای روسفیدی و شهادتش دعا کنند .

اینک این شما و این احمد کاظمی

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از شهرکرد، \”عزیزالله علیاری\” رزمنده دوران جنگ تحمیلی اظهار داشت: اولین حضورم در جبهه در سن ۲۱ سالگی در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر بود که داوطلبانه و به عنوان نیروی مردمی حضور داشتم.

علیاری بیان کرد: ما با باورها، اعتقادات و آرمانهایی که داشتیم جنگ را اداره کردیم. حق مداری، ولایتمداری رمز موفقیت ما در دفاع مقدس است.

وی تاکید کرد: مقاومت و صبر و هدایت رهبری حکیمانه امام خمینی(ره) عامل پیروزی ما بود در حالی که ما در بدترین شرایط و انواع و اقسام تحریم و کمبودها در برابر دشمنی که چندین کشور از او حمایت می‌کردند، جنگیدیم و پیروز شدیم.

علیاری تصریح کرد: ملت ایران با تاسی به آموزه‌های دینی و اسلامی هرگز تسلیم شرایط سخت و توطئه‌های دشمنان نمی‌شوند و در همه جبهه‌های دفاعی، فرهنگی و اقتصادی از بحران‌ها عبور می‌کنند.

این جانباز دفاع مقدس با اشاره به خاطرات فتح خرمشهر گفت: یکی از فرماندهان دلیر آن زمان شهید \”احمد کاظمی\” بود که در آن زمان فرمانده لشکر نجف اشرف بود و در زمان عملیات یک افسر عراقی را اسیر گرفته بودیم که شهید کاظمی به زبان عربی با او صحبت کرد و او را متقاعد کرد که وضعیت را برای عراقی‌ها توضیح دهد و آنها تسلیم شوند و در آن موقع نزدیک به ۲۰ هزار اسیر گرفتیم.

وی تاکید کرد: دولتمردان توجه داشته‌اند که در آن زمان رزمندگان به خاطر انقلاب و اسلام و با هدف ترویج آموزه‌های دینی و انسانی ایستادند و مقاومت کردند پس در حفظ و پاسداری از این نظام و انقلاب کوچکترین سستی و کوتاهی نداشته باشند.

علیاری در پایان گفت: مسئولان برای حل مشکلات جامعه و جوانان خصوصاً مشکلات اقتصادی و بیکاری تمام توان خود را به کار ببرند و قدر این ملت مقاوم و غیرتمند را بدانند.