حاج احمد با همان استواري هميشگي‌اش گفت: «اين‌جا همان جايي است که سه ماه پيش با عزيزاني که الآن خانواده‌هايشان با ما هستند، مي‌جنگيديم. دوستان و برادران عزيزي از ما همين جا روي همين خاک‌ها در خون خود غلطيدند و شهيد شدند…»

 

زمزمه‌هاي آرام به ناله‌هاي بلند تبديل شده بود. حاجي هم گريه مي‌کرد، اشک‌هايش آرام‌آرام سرازير شده بود.

 

«اي کاش وساطت ما را هم کرده بودند، ولي ضعف ما بود يا وظيفه و تکليف امروز. الآن ما مانده‌ايم و جنگ تمام شده است. بايد حافظ اين خون‌ها بود. وظيفه‌ي الآن خيلي سنگين‌تر از زمان جنگ است. ديري نمي‌گذرد که…»

 

جمع خانواده‌هاي فرماند‌هان شهيد و فرمانده‌هان لشکر 8 نجف اشرف در خرمشهر بود و به گمانم اين نقطه، سرآغاز سفرهاي بازديد از مناطق جنگي (راهيان نور) کشور.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محدودیت زمانی مجاز به پایان رسید. لطفا کد امنیتی را دوباره تکمیل کنید.