احمد وقتی از یاران شهید خود سخن می گوید بی تاب می شود و گریه می کند . آن کلاه پشمی را که کلی خاک بر آن نشسته , می کشد روی پیشانی اش تا ابروها و بعد از ته دل آهی می کشد که دل را آتش می زند . به چشم های او که نگاه می کنی بوی عشق می دهد .

می دانید بوی عشق چیست ؟ بوی عشق , بوی بدن های سوخته در معبر مین عملیات رمضان است . بوی بدن های تاول زده از شیمیایی های دشمن در کربلای 8 است . بوی تند کافور در سالن سپنتاست که بیش از ده هزار شهید را در خود دیده است . بوی عشق , بوی بهشتی بچه های عملیات قادر است . این است که احمد نمیتواند جبهه ای نباشد . اگر بخواهیم احمد را خیلی خلاصه تعریف کنیم باید بگوییم , شیعه تنوری بود. راستی راستی تو دهان شیر می رفت و از آن تک دانه هایی بود که شاید هر صد سال یک بار مثل آن , پیدا شود .

7 پاسخ
  1. یک طلبه
    یک طلبه گفته:

    بوی عشق؟!
    بگوییدحاج احمد …وقتی که گلستان میروی درست اطراف آرامگاه حاج احمد…بوی عشق آنجاست…
    فقط خدا می داند…
    دلم می خواهد بیشتر از این بنویسم اما چه کنم که ناگفته ها گفته می شود!!!

    پاسخ
  2. گمنام
    گمنام گفته:

    سلام
    میخواهم تنها کمی ببارم …
    میخواهم تنها چند خطی خط خط کنم این جا را …
    میخواهم کمی کودکانه بتویسم …
    میخواهم کمی درد بنویسم …
    میخواهم کمی دلتنگی , بغض , حرف های ناگفته بنویسم…
    میخواهم کمی بنویسم…
    میخواهم کمی خالی شوم …
    میخواهم من فقط میخواهم همین….
    یک دنیا میخواهم و نتوانستن….
    یاحسین

    پاسخ
  3. گمنام
    گمنام گفته:

    اصلا دیگر …
    کجا بودی ؟؟
    کجا بودی جواب نداری ؟؟
    چرا ساکتی ؟؟
    تو این کره خاکی تو هم جواب نمیدی ؟؟؟؟

    پاسخ
  4. گمنام
    گمنام گفته:

    اصلا حاجی اوضاع خوب نیست …
    بدجوری پاتک خوردم بدجوری …
    دشمن یا دوست بدجوری قیچیمون کردند …
    حاجی مهمات ندارم ندارم …
    حاجی دیگه داره تموم میشه …
    من
    شما
    تمام حاجی …
    برای همیشه …
    یازهرا سلام الله علیها

    پاسخ
  5. گمنام
    گمنام گفته:

    حاجی بوی رفتن منم داره میاد …
    حاجی عجیب حس جداشدن از زمین و ادما رو دارم صبرشو به عزیزانم بده…
    یازهرا …………..

    پاسخ
  6. مصيب شريفي از رومشكان
    مصيب شريفي از رومشكان گفته:

    وقتي حاج احمدرفت ،همه چيز رفت ! حتي آ» لبخندهاي خاكي نيز رفت ! در تابلوي قرارگاه بايد نوشت ،با اخلاص وارد شويد ،اينجا سه راهي جنون است !

    دلم تنگ است ،دلم تنگ است براي لشكر 8 نچف اشرف و آن رازونيازهاي عاشقانه !
    دلم تنگ است براي خيبر و بدر و جنون !
    دلم تنگ است براي حاج حسين و حاج احمد و تمام بچه هاي آسمان فكه و طلائيه و خرمشهر !

    از چه بگويم …….از حاج يونس زنگي آبادي ولشكر 41 ثارالله !

    يا از تيپ انصار همدان و شهيد چيت سازان !
    از حماسه ياسين و شهيد جليل محدثي فر !
    يا از قصه معبر كميل وشهيد ابراهيم هادي !

    ديگر ادامه نميدهم……………………….نشاني من ازمجنون است تا فكه …………….نشاني من ،‌بهانه اي است براي كربلاي شلمچه و دقايقي و ميثمي ! ………………..من مانده ام …………از نسل تمام جوانه هاي بعداز جنگ ! اما باخودعهدبسته ام …………….عهدبسته ام براي هميشه…………….وفادارباشم …………مجنون باشم ………فدايي ولايت و وطن و اسلام باشم ……………يازهرا.س .

    رهسپاريم با ولايت تا شهادت ……………..و صلوات بر سردارآسماني قلبها ، شهيدحاج احمدكاظمي

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

پاسخ دادن به گمنام لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *