بزرگ‌ترين تنبيه براي نيروها و مسئولان، نارضايتي حاجي و بهترين تشويق براي آن‌ها، لبخند رضايتش بود؛ اگرچه خيلي دير از کاري ابراز رضايت مي‌کرد. همه مي‌دانستند در تخلف‌ها با کسي عقد برادري نبسته است و هيچ‌کس حاشيه امني در تخلفات نداشت. در يک کلام، کسي مي‌توانست در برابر او دوام بياورد که بسيار منضبط جدي و مصمم و متعهد و مطيع باشد.

تشويق، توجه و تقديرش، لذت دنيا را داشت. همين که کسي مي‌فهميد، حاجي او را زير نظر دارد و از کارش رضايت دارد، برايش بس بود.

کسي را سراغ ندارم که مدتي زير دست حاج احمد کاظمي بوده باشد، (حتي با چند واسطه) و به اين زيردستي افتخار نکند، حتي اگر مورد تنبيه واقع شده باشد.

اين استحکام اراده، قاطعيت و جديتش درحالي بود که، او مجسمه‌ي خلوص و تواضع بود. خاکي بودنش انسان را به تحير وا مي‌داشت. او به‌سوي شهادت رفت، اما شخصيت او به‌سوي قشر عظيمي از جوانان آمد تا او را بشناسند و خود را به او نزديک کنند.