شهید خرازی به روایت امام خامنه ای
به بهانه هشتم اسفند سالگرد شهادت سردار شهید حاج حسین خرازی
آن روز كه جوانان ما چه در قالب بسیج، چه در قالب سپاه یا دیگر نیروهاى مسلح، وارد میدان شدند و فداكارانه جنگیدند، براى اكثرشان اهمیت مسأله معلوم بود؛ مىفهمیدند از چه و مقابل چه كسى دفاع مىكنند. آنهایى كه كنار نشستند و تماشا كردند، اینجاى قضیه را كم داشتند و اهمیت موضوع برایشان معلوم نبود. مسأله، فقط شكستن مرز و تصرف قسمتى از خاك نبود. اولا مسألهى عزت و شرف و شخصیت و هویت آبروى یك ملت مطرح بود؛ ملتى كه حرف نویى به میان آورده است و همهى مستكبران جهان دست به دست هم دادهاند تا آن حرف نو را در دهان او خفه كنند و نگذارند بیرون بیاید. ثانیا مسألهى اسلام در میان بود. اگر ما در جنگ تحمیلى شكست خورده بودیم و دشمن ما به هدفهاى خود رسیده بود، اسلام در هیچ نقطهى دنیا از خجالت نمىتوانست سر بلند كند و طرفداران اسلام، دیگر آن جان و نفس و روحیه را نداشتند تا بتوانند با داعیهى اسلام، مطالبهاى را در فضاى دنیا مطرح كنند. ایرانى كه پرچم اسلام را بر دوش گرفته بود و دنبال یك مسلمان والا، یك عالم دین و یك زاهد پارساى تارك دنیا – كه همه، این خصوصیات را در امام بزرگوار ما قبول داشتند – راه افتاده بود؛ اگر در آن قضیه، شكست مىخورد – جوانان ما، جبههى ما و ایران ما شكست مىخوردند – امروز صدها هزار نفر در كشورهاى دوردست اسلامى در خیابانها راه نمىافتادند تا صریح و علنى و علىرغم حكومتهاى خودشان، به نفع یك كشور مسلمان – مستضعفان افغانستان – فریاد بزنند.
این جرأت، این اعتماد به نفس اسلامى، اینكه ملت مسلمانى براى خود این حق را داشته باشد كه در قضایاى ملتهاى مسلمان و قضایاى اسلام فریاد بزند، در زیر سایهى هیبت و عظمت و شكوه سربرافراشتهى ایران اسلامى پدید آمد. این گردن برافراشته را جوانان ما به وجود آوردند؛ مىفهمیدند چه كار مىكنند؛ لذا سختیها براى آنها هموار بود.
شهید خرازى به رفقایش گفته بود: «من اهمیت نمىدهم دربارهى ما چه مىگویند؛ من مىخواهم دل ولایت را راضى كنم.» او مىدانست كه آن دل آگاه و بصیر، فقط به ایران، به جماران، به تهران و به مجموعهى یك ملت نمىاندیشد؛ به دنیاى اسلام مىاندیشد و در وراى دنیاى اسلام، به بشریت.
صراط مستقیم راه راست نیست؛بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط میگذرد و آن همان اطاعت محض از تعالیم الهی و طی طریق بندگی است.(آیت الله خوشوقت)
آیت الله صدیقی : چند وقت قبل به همراه تعدادی از طلاب به خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدیم ، حضرت آقا فرمودند تنها به علم و اراده خودتان تکیه نکنید طوفان ها زیاد است و این طوفان ها گاهی اوقات سخت می شود و در این طوفان ها نمی توانید خود را حفظ کنید و باید در این اوقات خودتان را به کسی و یا جایی وصل کنید که شما را حفظ کنند، بعد بنده به حضرت آقا گفتم از چه کسی استفاده کنیم؟ رهبر معظم انقلاب در پاسخ گفتند؛ در طوفان ها خود را به آیت الله خوشوقت وصل کنید.
تصاویر مراسم تشییع شهید حسن شاطری رو مرور می کردم ، تصویر حاج قاسم سلیمانی نظرم را جلب کرد ، یادم نمی رود در فراق حاج احمد چقدر اشک ریخت ، یکی از صمیمی ترین یارانش سال 84 پر کشیده بود و این بار با چشمانی اشک بار در فراق شهید شاطری اشک می ریخت …حاج قاسم گریه نکن … انشاالله به آرزوی دلت (شهادت ) می رسی … اما ایادی آمریکا و اسرائیل بدانند دستشان به حاج قاسم نمی رسد … ما همه قاسم سلیمانی هستیم ….
جهت دیدن ادامه تصاویر اینجا را کلیک کنید .
چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار،بد جوری شکنجه اش داده بودند.
روزی که آزادش کردند، وقتی میخواست برود حمام ، دیدم زیر پیراهنش پر از لکههای خشک شده ی خون است، اثر تازیانهها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلمه راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند،چیزی نگفت . هر چه مادر میگفت این از خدا بی خبرها چی به روز تو آوردن؟ میگفت: هیچی مادر! بینی اش را هم از خونهای لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم،فهمیدیم شکسته. خودش میگفت: این خونها مال اینه که توی زندان سرما خوردم! اثرات آن شکستگی بینی، تا آخر عمر همراهش بود. با اینکه یک بار هم عملش کردند، ولی باز هم از تبعاتی مثل تنگی نفس رنج میبرد.
منبع : کتاب شهید احمد کاظمی – مسافران ملکوت – سعید عاکف – انتشارات ملک اعظم