به گزارش سایت شهید کاظمی، ” حاج احمد” روایتی است داستان گونه از زندگی فرمانده آسمانی شهید حاج احمدکاظمی که همزمان با سالروز تولد این شهید عزیز توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

در این کتاب به فرازهای مختلفی از زندگانی شهید حاج احمد کاظمی می پردازد.  

شهید احمد کاظمی، فرمانده‌ نیروی زمینی سپاه در سال 1338 در شهرستان نجف‌آباد به دنیا آمد. دوران جوانی ایشان هم‌زمان بود با اوج مبارزات انقلابی ملت بزرگ ایران علیه رژیم فاسد و وابسته‌ پهلوی. در آن زمان، حاج احمد نیز همپای مردم در این مبارزات شرکت کرد و به حدی در این راه تلاش کرد که در اسفندماه سال ۱۳۵۶ مصادف با ایام محرم به همراه حدود ۵۰ نفر از مبارزان انقلابی شهر علم و تقوا (نجف‌آباد) توسط ساواک دستگیر و مدتی در زندان شهربانی به همراه سایر زندانیان مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت.

پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شور و اشتیاق وصف‌ناپذیرش به مبارزه با کفر و ظلم،به اتفاق یک گروه ۵۰۰ نفری به سرپرستی شهید محمد منتظری جهت فراگیری آموزش‌های چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزین جبهه‌های جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. وی پس از بازگشت به کشور رسما به عضویت سپاه پاسداران در آمد.

در بهار سال ۱۳۵۹ با تشدید مجدد بحران در مناطق غرب و شمال غرب توسط ایادی استکبار، حضرت امام خمینی (ره) فرمان بسیج عمومی جهت مقابله با مزدوران شرق و غرب را صادر کرد و کاظمی همراه با سردار شهید غلامرضا صالحی در قالب یک گروه ۶۰ نفری در اواخر اردیبهشت‌ماه از نجف‌آباد عازم کرمانشاه و سپس سنندج شد. وی حدود هفت ماه با جدیت در عملیات‌های پاکسازی به مقابله با فتنه‌انگیزان پرداخت و در یکی از این عملیات‌ها در روستای «افراسیاب» در منطقه‌ دیواندره از ناحیه‌ پا مجروح و به شهر خود منتقل شد.

هنوز زخم‌هایش التیام نیافته بود که در اواسط آذرماه همراه با یک گروه ۵۰ نفری در جبهه‌های آبادان حضور یافت و فرماندهی یکی از مناطق عملیاتی به عهده‌اش سپرده شد که نقش مؤثری در این منطقه و سپس عملیات شکست حصر آبادان ایفا کرد.

از جمله فعالیت‌های برجسته حاج احمد در دوران دفاع مقدس می‌توان به تثبیت «تیپ ۸ نجف اشرف» اشاره کرد. وی با جمع‌کردن انسان‌های بزرگی پیرامون خود این تیپ را سازمان‌دهی کرد و در اثنای جنگ، استعداد آن را تا سطح لشکر ارتقا داد و آن را به یکی از مانوری‌ترین یگان‌های دفاع مقدس مبدل ساخت.

کاظمی یار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زین‌الدین، خرازی، همت، بقایی و… بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهه‌های نبرد کرده بود و بی‌شک یکی از برجسته‌ترین و مقتدرترین فرماندهان دفاع مقدس محسوب می‌شود .

آخرین حکم مسئولیت کاظمی، فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود که بیست‌ونهم مردادماه ۱۳۸۴ از سوی مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا به ایشان تنفیض گردید. 

سردار شهید احمد کاظمی همیشه خود را از خیل عظیم کاروان شهدا جامانده می‌دانست و به شدت در فراق یاران شهیدش دلسوخته بود. او همواره با آه و سوز خاصی از آن‌ها یاد می‌کرد و در آخرین روزهای زندگی خویش به شدت از شهیدان باکری و خرازی یاد می‌کرد و از این که به شهادت نرسیده، اشک حسرت می‌ریخت.

نوزدهم دی‌ماه ۱۳۸۴ (سالروز آغاز عملیات کربلای ۵) حاج احمد پس از سال‌ها انتظار به یاران شهیدش پیوست و در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاش‌های بی‌وقفه خود را از خدای بزرگ گرفت.

دوم مرداد سالروز تولد این سردار رو سفید می باشد، فرمانده ای که حاج قاسم سلیمانی بارها از فراقش گریست و همیشه با سوز خاصی از او یاد می‌کرد و آرزویش پیوستن به او بود. و حالا بعد از سالها کتاب زندگی و خاطرات این شهید عزیز توسط  انتشاراتی منتشر شده است که به نام و یاد اوست. انتشاراتی جهادی که یکی از افتخاراتش حضور و فعالبت شهید مدافع حرم محسن حججی در آن بوده است.

  این کتاب در سه فصل به خاطرات ناگفته و جدید از زوایای زندگی حاج احمد کاظمی می پردازد. 

خاطرات دوران کودکی و مبارزات انقلاب احمد کاظمی، خاطرات دوران آموزش‌های چریکی در سوریه و لبنان،‌ حضور پرماجرا در کردستان،‌ چگونگی عزیمت به جنوب و تشکیل تیپ هشت نجف اشرف، حضور در عملیات های مختلف و رشادت های این شهید بزرگوار از ویژگی های این اثر است.

کتاب “حاج احمد” روایتی داستانی از زندگی و خاطرات سردار شهید حاج احمد کاظمی به قلم محمد حسین علیجانزاده در قطع رقعی و ۳۳۶صفحه که همزمان با سالروز تولد این شهید عزیز توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

علاقمندان جهت تهیه کتاب “حاج احمد”  می توانند از طریق سایت nashreshahidkazemi.ir  یا ارسال نام کتاب به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ می توانند این کتاب را تهیه نمایند.

احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام وتشیع

بسمه تعالی
دوستی در حماء از من خواست که در مورد لشکر نجف که امروز در نبرد سوریه مشغول فداکاری است چیزی بنویسم. خواستم خواسته این برادر مجاهد را با کلامی ناقص و غیرکافی در حق این لشکر فداکار اداء کرده باشم.

وقتی نام لشکر نجف را می شنوم قامتی بسیار زیبا و رعنای عرشی که بوی بهشت از آن همیشه استشمام می شد، که قامت مردانه اش همچون کوهی پناهگاه سختی ها و دشواری ها بود، مردی که نجف آباد با همه بزرگانش مفتخر به نام و یاد اوست.

احمد عزیز، احمدی که وقتی در جلسه ای بود اطمینان در آن حاکم و غیابش نقصی بزرگ در قرار داشت. مردی که مشارکتش در نبردی موجب استحکام عمل و تضمین پیروزی بود، مجاهد بزرگی که فاتح خرمشهر بود. مردی که رقابیه را درنوردید. مردی که بارها با حکمت و شجاعتش دشمن را به تحقیر انداخت.

ردپای او در بیست هزار کیلومتر مناطق اشغالی توسط دشمن بعثی مشهور است. نور بجامانده، تابش مستمری که امروز میلیونها نفر راهی آن می شوند و این دلیل آنرا قافله راهیان نور نامیده اند.

احمدی که شادی و خنده اش، غم و غصه اش، اندوه و فرحش زیبا و دوست داشتنی بود. مجاهدی که ایران در نقص عدم وجود و حضورش در غم است.

احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام و تشیع. آری نجف را چنین موسسی بود که پیوسته در هر بیانی خدارا، خدارا، خدارا متذکر می شد. برادران در نجف، نجفی باشید. آنچنان که موسس و پایه گذار این بنای ارزشمند بود و در درون آن هزاران هزار جوان متدین و مجاهد را پرورش داد. لشکری که دشمن را به وحشت می انداخت و لرزه بر اندامش حاکم می کرد. لشکری که همه بن بست های جنگ با وجود فرمانده لایقش پیوسته برطرف می شد. لشکری که دیگر سازمانهای رزم آرزوی همراهی او را داشتند.

نجفی که حوزه علمیه متحرکی بود و هزاران مدافع دین را در خود جای داده بود.

یاد آن نجف و یاد فرمانده بزرگوار شهیدش بخیر و امیدوارم این یادگار برادر شهیدم حاج احمد، احمد آشنای همه مجاهدان، پیوسته روح احمدی بر آن حاکم باشد.

سوریه، شهر حماء
مورخه ۱۳۹۶/۱/۶
شاگرد و هم رزم احمد-قاسم

به گزارش سایت شهید کاظمی مراسم بزرگداشت شهادت حاج احمد کاظمی و شهدای عرفه و اولین مراسم گرامیداشت شهدای سانحه هواپیمایی اوکراینی عصر روز پنج شنبه 18/10/99 با حضور حجت الاسلام حاجی صادقی، نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلابی اسلامی در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد.

به گزارش سایت شهید کاظمی مراسم پانزدهمین سالگرد شهادت شهيد حاج احمد كاظمي و اولين سالگرد شهداي سانحه هواپيمايي در روز پنج شنبه ۱۸ دی ماه ۹۹ ساعت ۱۵ در خیمه حسینی گلستان شهدای اصفهان برگزار می گردد.
سخنران این مراسم حجت الاسلام والمسلمين حاج صادقي نماينده ولي فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و با رعایت پروتکل های بهداشتی خواهد بود.

علاقه مندان برای شرکت در این مراسم بصورت مجازی که توسط سازمان بسیج اساتید فراهم شده از طریق لینک زیر می توانند شرکت نمایند.

Webconf.iauda.ac.ir

مراسم اولین سالگرد شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و یاران‌شان صبح جمعه، ۱۲ دی، با حضور آیت الله ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضائیه، سردار سرلشکر حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران، سردار اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه و جمعی از مسئولان لشکری و کشوری و خانواده شهدا در دانشگاه تهران برگزار شد.

در آستانه‌ی سالگرد شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و شهدای مقاومت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

لزوم مردمی بودنِ تلاشهای فرهنگی و کارهای گوناگون در برنامه‌ی سالگرد شهید سلیمانی
 اوّلاً خیلی تشکّر میکنم از برادران و خواهرانی که این ستاد بزرگداشت سالگرد شهید سلیمانی را ترتیب دادند، و همچنین تشکیلات تجلیل و تکریم شهدای حرم و شهدای بزرگ دنیای اسلام را تشکیل دادند؛ همچنین آن مجموعه‌ای که خانواده‌ی محترم شهید عزیزمان تشکیل دادند به عنوان «مکتب سلیمانی»؛ همه‌ی اینها کارهای بسیار لازم و خوب و مفیدی است و ان‌شاءالله بایستی با توانایی، با هوشیاری، با دقّت دنبال بشود؛ و همه‌ی سعی خودتان را بکنید. این را هم توجّه داشته باشید همین طور که سردار بیان کردند، قضایای مرحوم شهید سلیمانی عزیزمان، قضایای مردمی است؛ یعنی بایستی خود مردم -که واقعاً علاقه دارند؛ که خب نشان دادند در تشییع و مانند آن- در بخشهای مختلف، کارهای گوناگون، تلاشهای فرهنگی و غیره، مشارکت و ابتکار داشته باشند؛ [کارها را] منحصر نکنیم در یک مجاری خاصّی.

شهید سلیمانی، هم قهرمان ملّت ایران و هم قهرمان امّت اسلامی
 امّا آنچه من به این مناسبت راجع به شهید سلیمانی عزیزمان، که من یاد او را هرگز فراموش نمیکنم، و همچنین شهید ابومهدی مهندس (رضوان ‌الله‌ تعالی ‌علیهما) میخواهم عرض بکنم، این است که شهادت سلیمانی یک حادثه‌ی تاریخی است، یک حادثه‌ی معمولی نیست که از یاد تاریخ برود؛ این در تاریخ ثبت شد به عنوان یک نقطه‌ی روشن. و شهید [سلیمانی]، هم قهرمان ملّت ایران شد و هم قهرمان امّت اسلامی شد؛ این نکته‌ی اساسی است. ایرانی‌ها هم به خودشان افتخار کنند که مردی از میان آنها از یک روستای دورافتاده برمیخیزد، تلاش میکند، مجاهدت میکند، خودسازی میکند، تبدیل میشود به چهره‌ی درخشان و قهرمان امّت اسلامی؛ که حالا من دو سه جمله‌ی دیگر، بعد در این مورد عرض میکنم.

شهید سلیمانی، مظهر شجاعت، مقاومت، درایت، تیزهوشی، فداکاری و معنویّت
 امّا قهرمان ملّت ایران است، به خاطر اینکه ملّت ایران داشته‌های فرهنگی خودش و معنوی خودش و انقلابی خودش را و ارزشهای خودش را در او متبلور دید، در او مجسّم دید. ایشان هنوز زنده بود و رفت ‌و ‌آمد میکرد -خیلی هم معمولی؛ هیچ پیرایه‌ای هم برای خودش قائل نبود- که من میدیدم در این خیابانها عکسهای او را زده‌اند و به او افتخار میکنند. وقتی شهید شد، فقط انقلابی‌ها نبودند که او را تکریم کردند و بزرگداشت برای او در ذهن و عالم واقع و خارج ایجاد کردند [بلکه] همه‌ی اقشار نسبت به او -حتّی کسانی که انتظار نمیرفت نسبت به یک عنصر انقلابی، این جور ابراز احساسات بکنند- ابراز احساسات کردند؛ چرا؟ به خاطر همین: تبلور ارزشهای فرهنگی ایرانی و ایران بود؛ این خیلی باارزش است.

از طرفی دارای شجاعت و روحیه‌ی مقاومت بود؛ شجاعت و مقاومت جزو خصلتهای ایرانی است. زبونی و عقب‌نشینی و انفعال و مانند اینها ضدّ روحیه‌ی ملّی ما است. آنهایی که ادّعای ملّیّت میکنند و عملاً زبونی از خودشان نشان میدهند، دچار تناقضند. و او مظهر شجاعت بود، مظهر مقاومت بود؛ این را همه مشاهده میکردند و میدیدند.

از طرفی دارای درایت و تیزهوشی بود، خیلی تیزهوش بود؛ [در این مورد] خیلی نکات هست. این مسئله‌ی بروز یک جریانِ بظاهر مذهبیِ متمایل به یکی از فرقه‌ها و علیه‌ مقاومت را ایشان مدّتها قبل پیش‌بینی کرد؛ که به من گفت. گفت [طبق] آن چیزی که من دارم میبینم در وضع دنیای اسلام -اسم آورد از بعضی از کشورها- یک جریانی دارد به وجود می‌آید؛ بعد از مدّتی داعش به وجود آمد. آدم بادرایتی بود، آدم باهوشی بود. در ادا‌ره‌ی اموری که با کشورها ارتباط داشت و او در آنها دخیل بود، با کمال عقل و درایت رفتار میکرد؛ این را بنده کاملاً حس میکردم. خب، ما دائماً در حال ارتباط بودیم در مسائل گوناگون؛ بادرایت بود. این هم یکی از خصوصیّات ایرانی است، یکی از خصوصیّات داشته‌های فرهنگیِ ما ملّت ایران است.
از طرفی روحیه‌ی فداکاری و نوع‌دوستی داشت، یعنی برایش این ملّت و آن ملّت و مانند اینها [مطرح] نبود؛ نوع‌دوست بود، واقعاً حالت فداکاری برای همه داشت. از طرفی اهل معنویّت و اخلاص و آخرت‌جویی بود؛ واقعاً معنوی بود، واقعاً اهل معنا و اهل اخلاص بود، و اهل تظاهر نبود. خب اینها مجموعه‌ی مکارم اخلاق است، اینها مکارم باارزشی است. این را مردم دیدند؛ این تبلور پیدا کرد در این آدم؛ در بیابانهای فلان کشور و فلان کشور و روی کوه‌ها و در مقابل دشمنان گوناگون رفت، و این ارزشهای فرهنگی ایرانی را در واقع مجسّم کرد، متبلور کرد، نشان داد؛ پس قهرمان ملّت ایران شد.

شهید سلیمانی، اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام
 از طرفی، گفتیم قهرمان امّت اسلامی است؛ چرا؟ چون شهید سلیمانی با حرکات خود و بالاخره با شهادت خود -شهادتش هم مکمّل این معنا بود- اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام شد. الان در دنیای اسلام هر جایی که بنای مقاومت در مقابل زورگویی استکبار را داشته باشند، مظهرشان و اسم رمزشان شهید سلیمانی است. در کشورهای مختلف او را احترام میکنند، تکریم میکنند، عکسش را میزنند، نامش را پخش میکنند، برایش مجلس درست میکنند. در واقع ایشان نرم‌افزارِ مقاومت را و الگوی مبارزه را به ملّتها تعلیم کرد، به ملّتها سرایت داد، در ملّتها رایج کرد؛ اینها خب نقشهای خیلی مهم و بسیار حسّاسی است؛ لذاست که ایشان به معنای واقعی کلمه، یک شخصیّت برجسته و یک چهره‌ی قهرمانیِ اسلامی است.

شهید سلیمانی، قهرمانِ شکست استکبار
 شهید سلیمانی، هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد؛ اینها ادّعا نیست، اینها چیزهایی است که اثبات‌شده است. در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، دلیلش اینکه رئیس‌جمهور آمریکا(۲) آمد گفت: ما هفت تریلیون دلار خرج کردیم در عراق و هیچ چیز گیرمان نیامد؛ [حتّی] مجبور شد شب تاریک بیاید یک وقتی در یک پایگاه آمریکایی در عراق بنشیند و برود.(۳) این را همه‌ی دنیا قبول کردند که آمریکا در عراق و سوریه -بخصوص در عراق- به مقاصد خودش نرسیده؛ چرا؟ چه کسی در این قضیه فعّال بود؟ قهرمان این کار سلیمانی بود. بنابراین در زمان حیاتِ خودش اینها را شکست داد.

پس از شهادت هم دشمنان را شکست داد. این تشییعی که در ایران شد، تشییع عجیب و واقعاً فراموش‌نشدنی‌ای [بود]؛ و همچنین تشییع میلیونی‌ای که در عراق شد؛ در نجف،‌ در بغداد ایشان تشییع شد، تشییع میلیونی عجیبی؛ ایشان و شهید ابومهدی مهندس با همدیگر تشییع شدند. در واقع این تشییع، و بعد بزرگداشت‌ها، ژنرال‌های جنگ نرم استکبار را متحیّر کرد. اینهایی که در جنگ نرمِ استکبار برجسته‌اند و در واقع آنها هستند که دارند فعّالیّت میکنند و ژنرال‌های جنگ نرم آمریکا و استکبار هستند، اصلاً متحیّر ماندند که این چه وضعی است؛ این که بود، این چه بود؛ این چه حرکت عظیمی است که آنها را شکست داد.

سیلیِ سخت به آمریکا؛ غلبه‌ی نرم‌افزاری بر هیمنه‌ی پوچ استکبار
 البتّه آنچه در شهادت او اتّفاق افتاد، اوّلین سیلی سختی بود که به آمریکا زده شد و تا آن زمان، مهم‌ترین سیلی به آمریکا همین حرکت مردمی عظیمی بود که انجام گرفت؛ بعد هم که خب برادرها یک سیلی‌ای زدند؛ لکن سیلی سخت‌تر عبارت است از غلبه‌ی نرم‌افزاری بر هیمنه‌ی پوچ استکبار؛ این سیلی سخت به آمریکا است که باید زده بشود. بایستی جوانان انقلابی ما و نخبگان مؤمن ما [با] همّت، این هیمنه‌ی استکباری را بشکنند و این سیلی سخت را به آمریکا بزنند، این یک؛ یکی هم اخراج آمریکا از منطقه است که این همّت ملّتها و سیاستهای مقاومت را میطلبد که بایستی این کار را انجام بدهند؛ این، سیلی سخت است.

 البتّه اینها غیر از انتقام از قاتل است؛ اینهایی که گفتیم، مربوط به مجموع استکبار و آمریکا است؛ قاتل سلیمانی و آمر به قتل سلیمانی باید انتقامشان را پس بدهند؛ آن به جای خودش محفوظ است. اگر چه به گفته‌ی یک عزیزی، کفش پای سلیمانی هم بر سرِ قاتل او شرف دارد و سرِ قاتل او هم برود، فدیه‌ی کفش سلیمانی هم نمیشود؛ این هست امّا بالاخره غلطی کردند، بایستی انتقام پس بدهند؛ هم آمر، هم قاتل بدانند که در هر زمان ممکن، هر وقت ممکن شد -ما دنبال وقت ممکن هستیم- باید انتقامشان را پس بدهند.

چند توصیه به مسئولین و ملّت عزیز: ۱) قوی شدن در حوزه‌های اقتصاد، علم، فنّاوری و نظامی
 خب حالا این جلسه، جلسه‌ی خوبی است و مزیّن است به نام شهید سلیمانی. من سه چهار توصیه میخواهم عرض بکنم در این جلسه که این توصیه‌ها خیلی مهم است:
اوّلاً به مسئولین کشور و ملّت عزیزمان میخواهم توصیه بکنم سعی کنند قوی بشوند؛ به قول شاعر خراسانی ما: «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی».(۴) باید قوی بشوید؛ هم در اقتصاد قوی بشوید، هم در علم قوی بشوید، هم در فنّاوری باید قوی بشوید، هم در دفاع نظامی باید قوی بشوید؛ باید قوی بشوید. تا قوی نشوید، دشمنها به شما طمع خواهند کرد، به شما تعرّض خواهند کرد، تجاوز خواهند کرد. این توصیه‌ی اوّل که توصیه‌ی همیشگی من است و من خودم تا توان دارم و تا توفیق از طرف پروردگار داشته باشم، این قضیّه را دنبال میکنم؛ مسئولین هم موظّفند دنبال کنند.

۲) عدم اعتماد به دشمن
 ثانیاً به دشمن اعتماد نکنید؛ این توصیه‌ی قطعی من است. به دشمن اعتماد نکنید. برای مسیر رفع مشکلات مردم، برای درست شدن آینده‌ی کشور به وعده‌ی این و آن اعتماد نکنید؛ این توصیه‌ی به مسئولین است. این وعده‌ها وعده‌ی خوبان نیست؛ وعده‌ی بَدان و اشرار است امّا آن هم از هر صد تایش یکی وفا نکند! دشمنی‌ها را از یاد نبرید. دشمنی کردند. دیدید که آمریکای ترامپ و آمریکای اوباما با شما چه کرد. [البتّه] این فقط مال ترامپ نیست که حالا مثلاً فرض کنید چون ترامپ رفت، بگویند تمام شد؛ نه، آمریکای اوباما هم با شما بدی کرد، با ملّت ایران بدی کرد و سه کشور اروپایی هم همین جور. این سه کشور اروپایی نهایت بدعملی را انجام دادند و لئامت را و دورویی و نفاق را در مقابل ملّت ایران نشان دادند. این هم توصیه‌ی دوّم.

۳) حفظ اتّحاد ملّی
 توصیه‌ی سوّم: اتّحاد ملّی را حفظ کنید. کشور ما احتیاج به اتّحاد دارد؛ اتّحاد ملّت ایران. ملّت ایران در خیلی از امور صدایشان صدای واحد است، خواستشان خواست واحد است، [امّا] مسئولان میتوانند این را از بین ببرند. هنر مسئولان ما این است که این اتّحاد را، این همصدایی را تکّه‌تکّه کنند، ملّت را تکّه‌ِتکّه کنند، اینها را از بین ببرند! مسئولین کشور مراقب باشند که این اتّحاد را زیاد کنند. سه قوّه با همدیگر کار کنند و هم‌افزایی کنند؛ مخصوصاً رؤسای سه قوّه. اگر چنانچه این هم‌افزایی، این اتّحاد، این همکاری انجام بگیرد، مطمئنّاً این اتّحاد ملّی روز‌به‌روز قوی‌تر خواهد شد. خب، مذاکره؛ اختلافاتی وجود دارد، یا ممکن است وجود داشته باشد؛ با مذاکره این اختلافات را حل کنید. مگر شما نمیگویید با دنیا مذاکره کنیم؛ خیلی خب، چطور با دنیا میشود مذاکره کرد، با عنصر داخلی نمیشود مذاکره کرد؟ خب بروید مذاکره کنید، حل کنید. بعضی از حرفهایی که آدم این روزها می‌شنود، حرفهای اختلاف‌افکنی است، حرفهای وحدت‌آفرین نیست.

۴) خنثیٰ کردن تحریم
 مطلب چهارم و آخر؛ من قبلاً هم گفته‌ام،(۵) حالا هم تکرار میکنم: رفع تحریم دست دشمن است، و خنثیٰ ‌کردن تحریم دست ما است؛ غیر از این است؟ ما که نمیتوانیم خودمان رفع تحریم کنیم، دشمن باید رفع تحریم کند امّا خودمان میتوانیم این تحریم دشمن را خنثیٰ کنیم. پس این مقدّم است، این درست است؛ بیشتر دنبال این باشیم. البتّه نمیگویم دنبال رفع تحریم نباشیم؛ چرا، واقعاً اگر بتوانیم تحریم را رفع کنیم، یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم. البتّه چهار سال است تأخیر شده [یعنی] از سال ۹۵ بنا بوده همه‌ی تحریمها یکباره برداشته بشود [امّا] تا الان نه فقط برداشته نشده، زیاد هم شده. تأخیر شده [امّا] اگر بتوانیم با روش درست، عاقلانه، با روش اسلامی و ایرانی، با روش عزّتمندانه تحریم را برطرف کنیم، باید برطرف کنیم. امّا به این نیندیشید؛ عمده به خنثیٰ کردن تحریم بیندیشید که دست شما است و شما میتوانید این کار را بکنید. و دنبال کنید، با همدیگر کار کنید، تلاش کنید؛ این توصیه‌ی من است. من از مسئولین کشور حمایت میکنم [امّا] شرطش این است که به اهداف ملّت پایبند باشند.

 امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال به همه‌ی ملّت ایران، به همه‌ی مسئولین کشور توفیق بدهد تا بتوانند کارهای بزرگ را انجام بدهند.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

۱۳ شهریور سال ۹۰ بود که ۱۳ تن از رزمندگان یگان ویژه صابرین در حین مبارزه با تروریست‌های پژاک در منطقه شمال‌غرب کشور به فیض شهادت نائل شدند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, قله «جاسوسان» در ارتفاعات مرزی بین جمهوری اسلامی ایران و عراق قرار دارد که مدت‌ها به محل شرارت گروهک‌های ضدانقلاب و خصوصاً گروهک تروریستی پژاک تبدیل شده بود. در سال 90 جمهوری اسلامی ایران تصمیم بر آزادسازی این ارتفاعات گرفت که این مأموریت به‌عهده یگان ویژه صابرین نیروی زمین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که اکنون به تیپ ویژه صابرین تبدیل شده, گذاشته شد.

طی این عملیات که در شهریور سال 90 انجام شد، دلاورمردان این یگان در اوج مجاهدت و گمنامی و تحمل سخت‌ترین شرایط اقلیمی و جوی، موفق به رسیدن به آخرین سنگر این عناصر تروریستی شده و در 13 شهریور سال 90، 13 نفر از نیروهای این یگان طی درگیری با عناصر پژاک ضمن از بین بردن بقایای این گروهک تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

در ادامه به‌صورت اجمالی زندگی‌نامه این شهدای گرانقدر می‌آید:

شهید محمد جعفرخانی

شهید محمد جعفرخانی متولد مهر ماه سال 1344 بود. در منطقه به «جعفر خان»معروف بود و به عنوان فرمانده‌ای گره‌گشا، کسی بود که در عرصه هشت سال دفاع مقدس هم نقش آفرین بود و حتی در آن دوران از دلاور مردانی بود که از اروند رود عبور کرد.

جعفر خان کسی بود که در منطقه شیخ محمد، شلمچه، خیبر و … در نقاطی که کسی انتظار نداشت، دلاورانه حاضر می‌شد و این روزها نیز با این سن و سال تکاوری نبود که تنها لباس تکاوری پوشیده باشد بلکه فرماندهی بود که با ایمان و افتخار سرافرازانه در میدان دفاع از نظام و انقلاب حرکت کرد و در درگیری با نیروهای تروریستی به شهادت رسید.

جعفر خان در روزهای آخر از هرچیزی که تعلق خاطر به دنیا و پست و مقام باشد پرهیز می‌کرد یعنی مثل دیگران بیل دست می‌گرفت و سنگر درست می‌کرد، به سنگر دیگر گردانها سر میزد. عملیات در ساعت 4 صبح 13 شهریور سال 90 آغاز شد و نیروها بیشتر از حد تعیین شده پیشروی کردند بطوری که صدای نفس کشیدن نیروهای پژاک هم شنیده می شد.

جعفر خان به‌ویژه به کسانی که دوربین مخصوص داشتند گفت هرکسی را دیدید، اختیار آتش دارید. بالاخره عملیات آغاز شد. جعفر خان در کوه نیرو ها را پخش کرد و مدام فریاد می زد که یا حسین و یازهرا بگویید و بالا بروید.

جعفر خان به سمت یک سنگر پژاک می روند که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شوند. جعفرخان خودشان را در سنگر می‌کشد  و پاهای خودشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود زیر خودشان جمع می کند و  بعد به بچه اشاره می‌کند و می‌گوید : «آماشالله بیا بالا، برید جلو داد بزنید یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگوید» و ضمن اینکه تیراندازی می کردند بچه ها را به جلو رفتن تشویق میکرد.

یکی از امداد گرها که بالای سر جعفرخان می رسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید : بیایید برویم پائین جعفر خان می گوید : نه من چیزیم نیست برو بالا تا بالای ارتفاع 3 متر بیشتر نمانده برو بالا.

این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی می‌گوید: «جعفر خان! بیا خودم میبرمت پائین… تورو خدا جعفر خان …» ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی با هم ساکت می‌شوند.

جعفر خان حدود ساعت 4:45 تا 5 صبح 2متر پائین تر از کانال و غار کوه جاسوسان به آرزوی خودشان می رسند و به درجه رفیع شهادت نائل می شوند. جعفر خان شهیدی است که در سه متری تونل تروریست‌ها به شهادت رسید، تروریست‌هایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاه‌های ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شده‌بودند.

شهید علی‌ پرورش

شهید علی پرورش اول فروردین سال 48 در روستای «پرسک» از توابع شهرستان الشتر در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. پدر بزرگواش شیخ علی پرورش یک کشاورز ساده بودند و علی اولین فرزندی بود که خدا به ایشان عطا نمودند. علی سالهای ابتدایی زندگی را در روستای پرسک گذراند.

در سال 1355همراه خانواده به خرم آباد مهاجرت کرده و تحصیلات ابتدایی را در این شهر گذراند. سالهای نوجوانی علی همزمان با جنگ تحمیلی شد و به همین دلیل در سال 1364ترک تحصیل کرد و به صورت پنهانی و بدون اطلاع پدر و مادر به جبهه رفت. در سال1365 در منطقه شاخ شمیران و در عملیات نصر از ناحیه پیشانی مجروح شد.

علی بعد از بهبودی دوباره به جبهه رفت و این‌بار به مناطق عملیاتی جنوب رفت. مدتی بعد در همان سال براثر انفجارموشک هواپیماهای رژیم بعثی عراق درعملیات کربلای 5 تعداد 15 ترکش ریز و درشت به علی اصابت کرد و باعث شد که مدت زیادی در بیمارستان بقیه الله(عج) تهران بستری شود. او در تمام این مدت، زخمی شدنش را از خانواده پنهان نگه داشته بود و تا هنگام ترخیص از بیمارستان به خانواده اش هیچگونه اطلاعی نداد و هنگامی که دوران بهبودیش را در منزل می گذراند با دست خود بعضی از ترکش های ریزی که در بدن جا خوش کرده بودند را در می آورد.

با پایان یافتن جنگ چند سالی را در مشاغل گوناگون گذراند. سپس وارد نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در تیپ 57حضرت ابوالفضل العباس(ع) خرم آباد مشغول به خدمت شد.

در بهمن ماه سال 1380پس از سقوط هواپیمای توپولف-154 خرم آباد در اثر برخورد با کوههای سفید کوه، علی همراه با سایر نیروهای تفحص به منطقه اعزام شد و بدون هیچ چشم داشتی در پایین آوردن بقایای پیکر قربانیان حادثه و قطعات مهم هواپیمای سقوط کرده که در میان بلندی ها و صخره های صعب العبور و بسیار سخت کوهستان سفید کوه پراکنده شده بودن زحمات بی شائبه ای کشید و که جعبه سیاه هواپیما را در بلندای قله پیدا کرد و از کوه پایین آورد.در سال 1381 و پس از سقوط هواپیمای ایلیوشین-76 سپاه پاسداران در ارتفاعات کرمان او باز هم به انجا اعزام شد و در آوردن پیکر شهدا کمک شایانی کرد.

با تاسیس یگان صابرین سپاه جزو اولین نیروهایی بود که توانست به این نیرو بپیوندد. سردار علی پرورش دارای دان 5 هنر های رزمی و همچنین قهرمانی تیر اندازی ارتش های ایران و قهرمانی آمادگی جسمانی ارتش ها را در کارنامه شغلی خود داشت.

او در این یگان سمت جانشینی فرماندهی اطلاعات را عهده دار بود. توانایی های خارق العاده و هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی وی در عملیات های شناسایی در مناطق کوهستانی باعث شد تا همرزمانش به وی لقب چشمان عقاب را بدهند. سرانجام او در 13 شهریور 90 در مبارزه با گروهک پژاک مزد سال‌ها جهادش را گرفت و به فیض شهادت نائل شد.

شهید کمیل صفری تبار

شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار در نهم خرداد سال 67 در روستای «بیشه» سر از توابع شهرستان بابل به دنیا آمد. پدر کمیل به یاد روزهای دفاع مقدّس و علاقه مندی به گروه های چریکی و جنگ های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران، و به یاد دعای کمیل، فرزندش را در شناسنامه به مصطفی و در عام کمیل نام نهاد. 

کمیل در نوجوانی در جریان سفری که به راهیان نور می‌رود, با عنایت شهدا هدف  زندگی‌اش  تغییر میکند و برای ورود به سپاه بسیار تلاش کرد اما موفق نشد. او که در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل شده بود برای گذراندن خدمت سربازی به لشکر 30 پیاده گرگان اعزام شد و همزمان برای ورود به سپاه تلاش می‌کرد. پس از گذشت 2 ماه از سربازی‌اش او برای ورود به سپاه پذیرفته می شود و با  سختی از لشکر 30 گرگان تسویه حساب گرفته و دراسفند سال 86 وارد دانشگاه امام حسین (ع) شد و در نهایت در بهمن سال 88 با معدل 17.30 از دانشگاه امام حسین(ع) فارغ التحصیل شد.

او پس از فارغ التحصیلی در دانشگاه امام حسین(ع) در یگان صابرین سپاه مشغول به فعالیت و جهاد در راه خدا شد. سرانجام او که در عملیات مبارزه با گروهک پزاک عازم شمال‌غرب کشور می‌شود, در سحرگاه 13 شهریور سال 90 در کردستان در ارتفاعات جاسوسان در حین مبارزه با پژاک, همرزم و دوست کمیل، شهید محرابی پناه تیرمی‌خورد. وقتی کمیل برای کمک به دوستش می‌رود، خمپاره‌ای در کنار این دو اصابت می‌کند و هر دوی آنها آسمانی می‌شوند. این دو شهید با هم عقد اخوت بسته بودند که در صورت شهادت یکی از آنها دیگری شفاعت کند که هر دو شهید و شفیع هم شدند.  

شهید مجتبی بابایی‌زاده

شهید مجتبی بابایی زاده در خرداد 1362، در اندیمشک در دامان مادری عفیف و پدری سخت کوش و مؤمن در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود.کودکی اش همزمان با سالهای جنگ بود و تربیت صحیح پدر و مادر، باعث شد او متفاوت از هم سن و سالانش بار بیاید. از کودکی و نوجوانی پاتوقش پایگاه بسیج مسجد حضرت ابوالفضل(ع) و مسجد امام حسن (ع) بود و در سال 78 با پای پیاده در پیاده روی مسیر اندیمشک ـ تهران جهت شرکت در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) شرکت کرد . در انتهای این برنامه بود که موفق به دیدار حضوری از نزدیک با مقام معظم رهبری شد. مجتبی و یکی از دوستانش آن قدر اشک شوق می‌ریزد که حضرت آقا آنها را در آغوش می کشد و نوازششان می کند.

او بعد از پایان دوره مدرسطه و دیپلم با پوشیدن لباس سبز سپاه وارد یگان صابرین شد. چند سال آموزش های سخت و طاقت فرسا را با موفقیت گذراند و به یکی از قویترین و باهوشترین نیروهای عملیاتی و دارای قدرت عملیاتی بالایی تبدیل شد. جرأت و شهامت او در مبارزه با دشمن دین و مملکت زبانزد همرزمانش بود و از ابتکار عمل و هوشمندی فوق العاده ای برخوردار بود.  سرانجام او در این عملیات و در مبارزه با تروریست‌های پژاک به فیض شهادت نائل می‌شود.

شهید مسلم احمدی‌پناه

شهید مسلم احمدی پناه در 19 آذر سال 1359،  در شهر «فرادانبه» استان چهار محال وبختیاری چشم به جهان گشود. مسلم علاقه زیادی به مباحث دینی در حوزه علمیه داشت و  در این زمینه مطالعه و تحقیق زیادی داشت. مسلم  از همان دوران نوجوانی به ورزش کاراته علاقه فراوانی داشت و بعد از آن هم توانست در رشته ورزشی کاراته کمر بند مشکی را کسب بکند.

او به خاطر علاقه زیادی که به خدمت در سپاه داشت, پس از ورود به سپاه, در دانشگاه افسری امام حسین(ع) دوره پاسداری را گذراند و بعد از فارغ التحصیل شدن,  به علت زبده و ممتاز بودن در مباحث نظامی برای ادامه خدمت در یگان ویژه صابرین تهران برگزیده شد.شهید احمدی پناه در سال 87 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج یک فرزند 10 ماهه بود. با شکل‌گیری نا آرامی‌ها در شمال‌غرب کشور به همراه همرزمانش به ارتفاعات جاسوسان اعزام شد و سرانجام در این نقطه آسمانی شد.

شهید محمد منتظرالقائم

محمد منتظرقائم (غلام نژاد) در تاریخ 25 شهریور 1363 در شهرستان نکا در استان مازندران به دنیا آمد. محمد از وقتی که بچه بود عاشق اهل بیت بود. وقتی که محرم که می‌شد هیچ شبی نبود به هیئت نرود و گهواره علی اصغر  را روی شانه هایش نگیرد. بعدها که بزرگتر شد در هیئت سینه زنی علی اصغر(ع) می رفت. عشق محمد به سپاه تا جایی بود که از رشته برق به انسانی تغییر رشته داد و دیپلم انسانی هم گرفت و سپس وارد سپاه شد. 

علاقه او به شهید منتظرالقائم تا آنجا بود که فامیلی خود را از غلام‌نژاد به منتظر القائم تغییر داد.او در همه رشته هایی که آموزش می‌دید سعی میکرد جزء نفرات برتر باشد تا جایی که آموزش خلبانی را در عرض نه ماه کامل کرد. سرانجام در تاریخ 12 شهریور 1390 در درگیری با گروهک تروریستی پژاک در منطقه جاسوسان سردشت به شهادت رسید و آسمانی شد.

شهید محمد محرابی‌پناه

محمد محرابی پناه در 20 شهریور سال 64 در شهرستان آران و بیدگل به دنیا آمد. او پس از گذراندن مقاطع تحصیلی و اخذ دیپلم از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی کامپیوتر مشغول به تحصیل شد ولی اشتیاقش جهت خدمت به اسلام او را به سمت انصراف از دانشگاه کشاند و با شرکت در آزمون ورودی دانشگاه افسری امام حسین (ع) در سال 86 و قبولی در آن به تحصیل در این دانشگاه مشغول شد.

محمد پس از گذراندن دوره های سخت و تخصصی آموزشی عالی امام حسین (ع)، در خرداد سال 88 با معدل بالا از این دانشگاه فارغ التحصیل شد و از آنجایی که یکی از دانشجویان موفق و نخبه این دانشگاه بود به عنوان یکی از نیروهای زبده سپاه جهت ادامه خدمت وارد یگان ویژه تیپ صابرین سپاه شد. در نوروز سال 90 بود که لباس دامادی به تن کرد و چند ماهی بعد از ازدواج، محمد متوجه شد عملیاتی در پیش است.

پس از آنکه متوجه شد قرار است عملیات مبازه با پژاک در شمال‌غرب کشور انجام شود, نزد فرمانده خود شهید جعفرخانی رفته و با اصرار,  از فرمانده اجازه حضور در دسته هجوم را گرفت و به عنوان تک تیر انداز وارد عملیات شد.سرانجام در 13 شهریور سال 91 در این عملیات به آرزوی خود می‌رسد و آسمانی می‌شود.

شهید یوسف  فدایی‌نژاد

یوسف در 29 دی ماه سال 62 در یکی از روستاهای شهر رشت متولد شد و از همان ابتدا با آمدنش مایه آرامش پدر ومادرش شد. تحصیلات یوسف کاردانی نظامی بود و در سال85 از طریق آزمون دانشگاه امام حسین(ع) وارد سپاه شد و پس از آن در یگان ویژه صابرین به عنوان تک تیرانداز به جهاد پرداخت.

سرانجام در عملیات مبارزه با تروریست های پژاک لحظه پرکشیدنش فرا رسید.صدای انفجاری آمد و بچه ها داد می‌زدند یوسف شهید شد. آمدند و دیدند که یوسف در سنگرش مجروح شده است.  هیچ داد و بیدادی ، هیچ ضجه ای از یوسف بلند نمی شد. خیلی آرام گردنش را به سمت چپ خم کرده بود و به شدت خونریزی داشت. یوسف لبخند زنان با ذکر یا زهرا (س) آسمانی شد و به آرزوی دیرینه اش یعنی خدمت خالصانه و  شهادت رسید.

شهید حسن حسین‌پور

شهید حسن حسین پور در اردیبهشت سال 61 در قزوین متولد شد.حسن از اول ابتدایی عضو بسیج بود و به بسیجی بودن عشق می ورزید، مادر حسن از همان دوران کودکی او را به مجالس روضه ی امام حسین(ع) و ائمه می برد، به همین علت علاقه ی ویژه ای به امام حسین(ع) داشت.

او پس از اخذ دیپلم دوران خدمت نظام وظیفه را هم در سپاه پاسداران گذراند و پس از آن استخدام سپاه شد. یک سال و نیم در پادگان ثامن الائمه بود و 40 روز هم در مشهد دوره های ویژه تکاوری را آموزش دیده بود.

سپس 6 ماه درگیر عملیات دستگیری عبدالمالک ریگی بود و وقتی از عملیات آمد در سال 89 ازدواج کرد و پس از آن هم  4 ماه با گروهک پژاک درگیر بود که همان موقع به آرزوی خود یعنی شهادت دست یافت و آسمانی شد. 

شهید حسین رضایی

شهید حسین رضایی فرزند حاج زوار علی در 16 شهریور سال 57  در خانواده ای متدین و انقلابی در روستای طوغان از توابع شهرستان قروه استان کردستان به دنیا آمد.دوران ابتدایی را در مدرسه زادگاه خود سپری کرد و پس از طی  مقطع راهنمایی در سال 1374 وارد دبیرستان سپاه پاسداران سنندج شد و بعد از فراغت از تحصیل در مقطع متوسطه در سال 1378 وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد.

او پس از جذب در سپاه و طی مراحل آموزش مقدماتی رزمی به مدت دو سال دوره کاردانی را طی کرد و از سال 1380 تا 1381 در سپاه کردستان خدمت کرد . سپس سال 81 یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه تهران حسین و تعدادی دیگر از جوانان دلیر آن خطه را جذب کرد و به تهران منتقل شد.

او جوانی با ایمان و سرشار از عشق به ارزشهای الهی و اسلامی بود . بسیار به نماز اهمیت می‌داد. عاشق و مطیع رهبر خویش بود و در مسایل سیاسی بیانات رهبرش را معیار و ملاک عمل و حرف خویش قرار میداد. سرانجام در عملیات مبارزه با پژاک در ارتفاعات جاسوسان شربت شهادت را نوشید.

شهید محمد غفاری

شهید محمد غفاری در 30 دی ماه سال 63 در همدان متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی را طی کرد و پس از اخذ دیپلم  در کنکور سراسری در رشته داندانپزشکی قبول شد. از آن‌جا که عشق به شهادت در وجود او موج می‌زد, از تحصیل در رشته داندانپزشکی صرف نظر کرد  و پس از شرکت در آزمون ورودی دانشگاه امام حسین(ع) و قبولی در آن, به یادگیری علوم و فنون نظامی و درس ایثار و از خودگذشتگی مشغول شد.سپس وارد یگان ویژه صابرین شد و سرانجام  در 13 شهریور 1390 در ارتفاعات جاسوسان به آرزوی دیرینه خود رسید و به فیض شهادت نائل شد.

شهید علیرضا بریهی

شهید علیرضا بریهی سال 1364 در روستای میثم تمار (خوریس) بخش شاوور شوش دانیال(ع) متولد شد و تحصیلات اولیه را در زادگاهش و دوره متوسطه را در دبیرستان امام خمینی(ره) شوش طی کرد.

شهید بریهی که در میان دوستانش به «امام» معروف بود، پس از گزینش در سپاه پاسداران و گذراندن دوره کاردانی دانشکده پیاده و آموزشهای کادری، در یگان ویژه صابرین شروع به خدمت کرد.

از بدو ورود به یگان خدمتی، به گردان حضرت قمر بنی هاشم (ع) معرفی شد و با روحیه و جذبه بالایی با تمامی پایوران رابطه برقرار می‌کرد و جایی برای خود در دل تمامی افراد بازکرده بود.

شرایط سخت و فرماندهی قوی باعث شده بود که بچه‌های گردان، آبدیده و پخته و به یک انسان کامل تبدیل شوند. شهید بریهی یکی از افراد مومن و متعهد و دارای خصوصیات انسانی کامل بود و افراد برای اقامه نماز به این شهید بزرگوار اقتدا می‌کردند و یکی از پیش نمازهای گردان محسوب می شد.به علت صمیمیت بالا بین بچه‌ها و پیش نماز قرار دادن این شهید، بچه‌ها به عبدالزهرا لقب «امام جماعت» را دادند که دیگر از آن به بعد اکثر بچه‌ها شهید بریهی را «امام» خطاب می‌کردند.

او سرانجام با وقوع نا آرامی های پژاک در شمال‌غرب کشور به همراه همرزمانش به ارتفاعات جاسوسان سردشت اعزام می‌شود و در این عملیات به شهادت می‌رسد.

شهید سید محمود موسوی

شهید سید محمود موسوی در سال 60 در بابل متولد شد.پدرش کشاورز بود و سید محمود از دوران کودکی و نوجوانی هر وقت که می توانست به کمک پدرش می رفت. او پس از اخذ دیپلم وارد سپاه پاسداران شد و پس از آن در یگان ویژه صابرین مشغول به خدمت شد.

در سال 84 ازدواج کرد و در سال 88 خداوند دختری را به آنها عطا کرد که نامش را ریحانه گذاشتند. او سرانجام در شهریور 90 در عملیات مبارزه با گروه پژاک به فیض شهادت نائل شد.

 

در صبح دل انگیز اول شهریور

عطر سیب،عطر شلمچه،عطر شهید می آید ،

عطر تولد حاج حسین خرازی می آید …

 

 
 

هذه الصورة مؤلمة جدا مرت ثلاث سنوات منذ یوم الواقعه لكن الله يعلم بدقة ما فعلوه به في 48 الساعات التي كان يقضيها محسن أسيرا”. تفاصيل الصورة قابلة للفهم ولكن لا يمكن وصفها الثقوب في صدر محسن!! …دعوت الله ان اكون مخطئا … وجهه التريب و الخضيب صليت من أجل ذلك…

لان لا يكون هو محسن.. كان ذلك قبل شهادته … هذا ليس هو !!! عندما رأيت صورته في الاسر للمرة الأولى قلت: “آه ، محسن حججي. قالوا :اتعرفه؟؟ قلت نعم لكن بعد حصول كل ذلك، أدركت أنني لم أكن أعرفه …
سيدي محسن بحق و غلاوة رفاقتنا و صداقتنا بحق رفيقنا الشهيد -رفيقنا المشترك الشهيد احمد كاظمي ان نلتقي مجددا يقولون دائمًا أن من لديه رفيق شهيد ، كمن استشهد ، وفي النهاية انا فخور بك أذكركم الليلة ، تذكروا سيدنا سيد الشهداء تذكروا جميع الأصدقاء . . .

این عکس خیلی دردناک است سه سال از #روز_واقعه می گذرد اما خدا بهتر می داند در ۴۸ ساعتی که محسن اسیر بود چه بر سر او آوردند، این عکس خیلی حکایت دارد جزییات عکس قابل تفسیر است اما قابل وصف نیست سوراخ های روی سینه محسن که دعا می کنم بعد از شهادتش باشد …

چهره ی در خاک و خون غلطیده که دعا می کنم بعد از شهادتش بوده باشد … که نیست !!! وقتی برای اولین بار عکس اسارتش را دیدم گفتم عه محسن حججی، گفتن میشناسی گفتم بله … اما هرچه می گذرد فهمیدم که نمیشناختمش …
آقا محسن به حق همان اندک رفاقتمان به حق همان رفیق شهید مشترک مان #شهید_حاج_احمد_کاظمی گاهی نگاهی … همیشه گفته اند رفیق شهید، شهیدت می کند و عاقبت #سردار_روسفید مایه #سربلند ی تو شد امشب بیادت هستیم، محضر ارباب بیادمان باش بیاد همه #دوستان_شهیدم صلواتی تقدیم کنیم
 
 
 

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر، بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر؛ قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق، که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر؛ درود بر کسی که می‌داند، کِی باید کجا باشد؛ به وقتش در اردوهای جهادی برای مبارزه با فقر و به وقتش در جهاد با تروریست‌های تکفیری در سوریه؛  ای مرد چه کرده‌ای با مردم ایران، همه نمک‌گیر نگاهت شده‌اند در آن هنگام که مانند زینب (س) اسیری اما نگاهت تن دشمن را به لرزه درآورده؛ نگاهی که تا آخرین لحظه مقتدرانه خیره است به چشم‌های حقیرشان؛ حال دیگر نیازی نیست کسی نقاشی صحنه‌ای خیالی را در ذهنش تداعی کند، تاریخ تکرار شد و صحنه‌های کربلا و اسرایش را دیدند.

محسن حججی از جهادگران و فعالان فرهنگی موسسه شهید کاظمی در عملیاتی نزدیک مرز سوریه با عراق به اسارت گروه تروریستی داعش درآمد، تکفیری های داعش پس از دو روز، در هجدهم مردادماه ۱۳۹۶، در اقدامی ددمنشانه، سر از تن محسن حججی جدا کرده و او را به شهادت رساندند؛ شهید حججی ۲۵ ساله و اهل نجف آباد اصفهان بود که از او فرزندی دو ساله به یادگار مانده است.

نحوه شهادت شهید مدافع حرم، محسن حججی، این شهید والامقام در فضای مجازی و در میان کاربران شبکه‌های اجتماعی بازتاب گسترده ای داشت به خصوص آنکه هنگام ادعای اسارت وی از سوی داعش عکسی از شهید حججی در چنگال داعش منتشر شدکه نگاه پرصلابت و مقتدرانه این شهید در زمان اسارتش تحسین همگان را برانگیخت.